معرفی کتاب :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است


(متن تصویر: هی، اگه بهت بگم واقعا می‌خوامت، جواب میده؟)

پنجشنبه‌ات بخیر ای آرزوی نداشته‌ی تمامِ هفته‌ی من ...


پ.ن:

روزه را شاید خدا بهر تو واجب کرده است 

که نبینم، که نبوسم، که نَنوشم از لبت

۱۸ فروردين ۰۱ ، ۱۲:۲۷
R_A Zeytun

چند روز پیش مستند Brainchild محصول نتفلیکس که نماوا دوبله‌ش کرده رو با داداشم می‌دیدم، یه قسمتش در مورد درماندگی آموخته شده (Learned helplessness) بود؛ به نظرم هم قسمت‌های مختلفِ مستند و هم این مفهومی که ارائه داده، چیزِ باحالی هست.

میگند وقتی یه نفر یه شکستی رو تجربه میکنه، تو ناخودآگاه‌ش این مسئله شکل میگیره که محکوم به شکست هست، تو کارِ بعدی سعی می‌کنه که این قضیه رو جبران کنه، معمولا اگر به این دلیل که سریِ قبلی تویِ یه کاری شکست خورده باشه و این دفعه اومده باشه برای جبران، این سری هم شکست میخوره؛ این مسئله دیگه توی ذهنش ثبت میشه که محکوم به شکست هست و بازدهیِ کارهای بعدی‌ش همینجوری میاد پایین. در نهایت این تصور توی ذهنش شکل میگیره که اوضاعِ زندگی دیگه توی دست‌های خودش نیست و نمیتونه کاری انجام بده.

برای مطالعه‌ی بیشتر می‌تونید به لینک‌های زیر مراجعه کنید:


درماندگی آموخته شده چیست؟ | بیشتر از یک نفر


درماندگی آموخته شده (Learned helplessness) چیست؟


یه حالتی هست که بهش میگرند بحران؛ این لفظ رو احتمالا خیلی جاها شنیدیم (بحران آب، بحران جمعیت، بحران آلودگی و...). اساسا همه‌ی این مواردی که توی پرانتز به عنوانِ بحران نوشتم، بحران نیستند!

لفظ بحران چه تو ادبیات سیاسی و چه مواردِ دیگه یه سری تعریفِ خاصی داره:

بحران، با شرایطِ معمولِ زندگی فرق داره و باید برای اون مسئله یک راه‌حل در شرایطِ بحران گرفت و اصطلاحا مدیریتِ بحران انجام بشه.

بحران، مقطعی هست و بعد از حداکثر 3 ماه، از شرایطِ بحران باید خارج شد. (مثلا زلزله یا سیل، یک بحران هست چون به صورت مقطعی اتفاق می‌افتند و باید در لحظه تصمیماتی گرفته بشه که در شرایطِ عادی منطقی نیست.)


اگر یک مثال بخوام بزنم در موردِ کارهایی که توی شرایطِ بحرانی باید تصمیم‌گیری بشه ولی در شرایط عادی، منطقی نیست؛ مثالش منفجر کردنِ جاده توی سیل گلستان بود. در شرایطِ معمول اگر آب‌گرفتگی توی یک طرف جاده باشه باید یک سری آب‌راه‌ها از زیرِ جاده بزنند یا پل‌های متحرک ایجاد کنند تا آب از یک طرف به اون طرف بره؛ اما وقتی شما با مسئله‌ی سیل مواجه میشید، آب‌گرفتگی در شرایطِ بحرانی هست و تصمیم‌گیری باید کنید که جاده رو منفجر کنید و مردم رو با قایق از این‌ور به اون‌ور ببرید تا یه کم اوضاع درست بشه.


اکثرِ این الفاضی که در موردِ مثالِ بحران توی پرانتز نوشتم (بحران آب، بحران جمعیت و...) تو مملکتِ ما دیگه بحران نیستند چون چند سالی هست که باهاش مواجه هستیم، بحران نهایتا 3 ماه زمان می‌بره!

دلیلی که خیلی‌ها از لفظ بحران استفاده می‌کنند این هست که دوست دارند یک تصمیماتِ دفعتی بگیرند و کارشون رو توی دوره‌ی خودشون انجام بدند و چند نفر براشون کف و سوت بزنند و بعد مسئولیت رو به نفر بعدی بدند و برند. تصمیمی که تو شرایط بحرانی گرفته میشه معمولا منطقی نیست و بعدها باعث میشه که مشکلاتِ بزرگتری ایجاد بشه. نکته اینجاست که اون مسئولی که این تصمیم رو گرفت، چون مسئولیت رو تحویل داده و رفته قرار نیست با چالش‌های بزرگتر مواجه بشه و صرفا همون سوت و کف زدن و اون جایگاه اجتماعی براش می‌مونه.


یه بنده خدایی می‌گفت که مشکلاتِ مملکتِ ما دیگه بحرانِ پس از حادثه نیست، این کشور توی مشکلات‌ش دیگه از بحران گذشته و تبدیل به بیماریِ افسردگی شده!


پ.ن 0:


کتاب زیتون سرخ رو شنیدم و به نظرم هم کتاب صوتیِ خوش ساختی بود و هم داستانش، جالب بود؛ توصیه نمی‌کنم البته.


۰۸ دی ۰۰ ، ۲۳:۰۰
R_A Zeytun

در مورد فلسفه‌ی اجابتِ دعا، نظریاتِ فلسفی و عرفانیِ مختلفی وجود داره که دو تا از اون‌ها اینطوری هست:

1. مفهومِ دعای حاجت یعنی اینکه یک بی‌اعتمادی به درگاه خدا داریم که کار رو درست پیش نمیبره، مثلا اگر فرزندِ آدم مریض بشه و از خدا بخوایم که بچه رو شفا بده یک جوری انگاری داریم میگیم که این کاری که کردی و بچه مریض شده، کارِ درستی نبوده و بیا و درستش کن و این تدبیر و کارت رو اصلاح کن؛ شبیه به این می‌مونه که پیشِ یک راننده نشستی و همش میگی به راست بپیچ و به چپ برو و سرعت رو فلان کن و همه‌ی این‌ها در حالی هست که اون راننده یک راننده‌ی ناشی نیست و خیلی هم آدمِ حرفه‌ای هست. پس اگر ما درخواستی از خدا کنیم یک‌جوری خطا و دورازانصاف هست.


2. تحقق و اجابت یک دعا و پاسخِ مثبت به اون اتفاق یعنی اینکه خدا نسبت به صحبت ِبنده‌ها تغییرپذیر و تأثیرپذیر هست که با توجه به اینکه قائل هستیم خدا نقص نداره، یک جوری اجابتِ دعا بی‌معنی هست، یعنی ممکن هست اون اتفاق بیافته ولی نه به این دلیل که خدا پاسخ داده بلکه به خاطر احتمال و اتفاق و شانس اون عمل با خواسته‌ی ما هماهنگ بوده. ابن سینا، خدا رو بیرون از زمان میدونه، یعنی فارغ از حال و اکنون، وضعیتِ افراد رو میدونسته و میدونه ولی جزئیاتِ متعلق به زمان رو نمیدونه؛ این یعنی نقش دعا رو رد میکنه و ارتباط رو با انسانی که متعلق به زمان است به نوعی رد میکنه؛ یعنی می‌دونه تهش چی میشه ولی اینکه الان بنده چه حسی داره رو نظری نداره مثلا میدونه فلان بنده مشکلی توی زندگی‌ش داره که به فلان صورت رفع میشه ولی اینکه الان بنده اون مشکل رو داره یا نه (یعنی فاکتورِ زمان در زندگی)، نظری نداره.


در موردِ نظرِ اول، باید بگم که نه نظرشون محترم هست و نه دوزار ارزش داره، اینکه خدا خودش اذنِ دعا داده و خودش با شرایطِ خاص (مثلِ اینکه دعای شر راجع‌به بقیه نباشه، یا مثلا دعای خیر در موردِ بنده‌های دیگه، حتما اجابت میشه) اجابتِ دعا رو تضمین میکنه؛ حالا اینکه بیایید و عارفانه بازی در بیارید و همچین نظری بدید، خیلی هم کارِ زشتی هست. درست هست که خدا قطعا خیرِ بنده‌هاش رو بهتر از خودشون میدونه ولی این ربطی به دعا نکردن نداره.


در مورد نظر دوم بگم که شهید مطهری تو کتابِ انسان و سرنوشت، این نظرِ فلسفیِ ابن سینا رو رد میکنه و ظاهرا خدای توصیف شده در قرآن، خدایی هست که در متنِ زمان، یک اکت رو برای بنده‌هاش انتخاب میکند و دقیقا منطبق بر زمانِ حالِ بنده‌هاش، یک تصمیم رو اجرا و یا انجام میده؛ مثلا در احوالِ اقوامِ گذشته بر قومی خشم گرفته و یا در احوالِ حالِ پیامبر ص صحبت میکنه و... یعنی در جزئیات هم موجود هست و هم در لحظه پاسخ میدهد؛ مثالش هم میشه به قضیه‌ی حضرت موسی اشاره کرد که خدا یک گفت‌و‌گویی رو با حضرت موسی ع داره که میگه این چوب دستی چی هست و... یا مثلا حضرت موسی ع میگه داداش هارون‌م رو مشاور(وزیر)م قرار بده و... که خدا هم میگه باشه.


چقدر اوضاعِ بد و وحشتناکی میشد که تو سختی‌ها، آدم در لحظه خدا رو هم نداشته باشه. مرسی خدا که هستی :)


۲۰ آذر ۰۰ ، ۲۲:۱۶
R_A Zeytun


از حدود دی ماه 99، من این کتاب رو شروع کردم و هر شب میخوندم که خب دیشب تموم شد، این کتاب محصول بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، هست و کتاب با تعریف و مفهوم شناسیِ دین، سیاست و رابطه‌ی این دو مفهوم توی ادیان و نظریاتِ مختلف شروع میشه و در مورد اینکه نظر و نگاه اسلام چی هست، توضیح میده؛ در ادامه در خصوص نگاه دین و سیاست از منظر امام رضا ع صحبت میکنه و یک سری صحبت‌ها در مورد رفتارِ امام رضا ع در دورانِ امامت‌شون با رویکردِ اینکه چه عمل و عکس‌العملی رو امام رضا ع اون موقع داشتند توضیح میده.

از فصل‌های پنج به بعد، در مورد امام رضا ع و ایران و مأمون و اتفاقات و نقش و واکنش‌هایی که امام رضا ع در ماجرای ولایتعهدی داشتند, به صورت مبسوط صحبت کرده, یک فصل هم به صورت اختصاصی در مورد متن ولایتعهدی که مأمون نوشت و متنی که امام رضا ع نوشتند, صحبت شده.

کتاب خوبی بود و چیزهای جدیدی یاد گرفتم.


پ.ن۰:

قرار هست از امشب کتاب «من بر می‌گردم» رو شروع کنم, کتابی داستانی با محوریت چند نفر از خانم‌هایی که دوران رجعت حتما برمی‌گردند, هست و انتشارات مسجد جمکران, چاپ کرده.


پ.ن۱:

اگر میشه, منت بگذارید برای سلامتی و بهبود یک مادربزرگ بزرگوار, دعا کنید؛ خدا خیر دنیا و آخرت بهتون بده

۱۳ تیر ۰۰ ، ۰۸:۲۹
R_A Zeytun

به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی
شب شراب نیرزد به بامداد خمار...
سعدی

از حدودِ 40 روزِ پیش تا الان، 4 تا کتاب (نیم دانگ پیونگ یانگ|رضا امیرخانی، کان لم یکن|امیرعلی نبویان، بیت بازی|سعید بیابانکی، بامداد خمار| فتانه حاج‌ سید جوادی) خوندم یا شنیدم و باید بگم که همه‌شون در نوعِ خودش جالب بودند اما به عنوانِ یک توصیه برایِ دختر/پسرهایی که عاشق می‌شند (به خصوص دخترها) شنیدنِ بامداد خمار| فتانه حاج‌ سید جوادی رو واجب می‌دونم!
از کلیاتِ داستان بخوام بگم، داستان اینجوری شروع میشه که یه دختره عاشق میشه و میگه فلان پسر رو میخوام، مامانش میگه اینا وصله‌ی ما نیستند ولی اگه عمه‌ت اجازه بده، اشکال نداره، این دختر میره پیشِ عمه و داستانِ اصلی از اینجا شروع میشه؛ داستان در موردِ یه دختره از یک خانواده مرفه و اصیل  هست که عاشقِ یه شاگرد نجار از یک خانواده‌ی با اصل و نصبِ نچندان درست میشه و با وجودِ مخالفت‌های پدر و مادرش و داشتنِ خواستگارهای خوب و با کمالات، با این شاگرد نجار ازدواج میکنه و اتفاقاتی که در این بین برای دختر می‌افته و در نهایت به این نتیجه می‌رسه که اینی که اسمش ر و گذاشته بود عشق، عشق نبود بلکه هوس بود، ادامه پیدا میکنه و... .
با شنیدنِ این کتاب می‌تونید درک کنید که
اولا زندگی، اون دورانِ شیرینِ اولش که با آقا/خانم‌تون خوش هستید و چرت و پرت میگید و مسئولیت‌های زیادی ندارید، نیست و یه سری سختی‌های مخصوص به خودش رو داره

ثانیا الان رو در نظر نگیرید که تو خونه‌ی مامان و بابا قربون و صدقه‌تون می‌رند و فامیل برخوردشون باهاتون به حسابِ بچه‌ای که بزرگتر داره هست، توی زندگیِ بعد از ازدواج احتمالا قرار نیست به اون شدتی که تو خونه‌ی مامان و بابا بهتون می‌رسند یا نازتون رو می‌کشند، برخورد بشه و خودِ زندگی یه سری مشکلات رو براتون رقم می‌زنه حتی اگه عاشقِ یه آدمِ درست هم شده باشید، این مشکلات هست اگه اون آدم درست نباشه که چه بدتر

ثالثا اصل و نسب و خونواده‌دار بودن تو ازدواج بشدت مهم هست و اگه این مورد رو در نظر نگیرید، قرار نیست بتونید در آینده اون فرد رو به یک فردِ مناسب تبدیل کنید بلکه ممکن هست اخلاق و رفتارِ خودتون در حدِّ اون فردِ بی‌پشت و اصل و نصب تنزّل پیدا کنه

رابعا جایی که طرف بزرگ شده و تناسبِ خونواده‌ها بشدت امرِ مهمی توی ازدواج هست و توی انتخاب چه بسا بیشتر از اون شور و عشق و علاقه اهمیت داره

صدای خانم درخشش که این کتاب رو به صورت صوتی درآوردند و موسیقی‌هایی که استفاده شده، به نظرم به اندازه‌ی خودِ کتاب، ارزشمند بود.
در کل بگم که این کتاب بشدت یک کتابِ عبرت آموز و رمانِ جالب بود و از شنیدن‌ش پشیمون نشدم و به عنوانِ جمع‌بندی بگم که در نهایت همون پندِ مصرعِ دومِ شعر سعدی «شب شراب نیرزد به بامداد خمار» رو با بیانِ ادبی به شما منتقل می‌کنه و حتی اگه بگم اون حسِ عبرت آموزی و تجربه‌ای که یک مادربزرگ/مادر باید به نوه/بچه‌ش در خصوصِ اینکه عشق ممکنه تو رو کور کنه و خیلی از واقعیت‌ها رو نبینی رو منتقل می‌کنه، در حقِ این کتاب، بزرگنمایی نکردم!
 
پ.ن:
نیم دانگ پیونگ یانگ | رضا امیرخانی رو اونایی که با قلمِ رضا امیرخانی آشنا هستند، به نظرم بد نیست این کتاب رو هم بشنوند، در موردِ سفرنامه‌ش به کره‌ی شمالی و توصیفات‌ش هست.
کان لم یکن | امیرعلی نبویان جالب بود و اگه به داستان‌های سیاسی-طنز علاقه دارید، این کتاب رو هم میتونید ازش لذت ببرید (البته به اندازه‌ی دموکراسی یا دموقراضه | سید مهدی شجاعی ازش لذت نبردم!)
بیت بازی | سعید بیابانکی یه سری تک‌بیتی‌های طنز هست که در نوعِ خودش جالب هست ولی اگر اشتراکِ طاقچه بی‌نهایت رو ندارید، ارزشِ خریدن، نداره!
پ.ن:
نوشته بود:
چجوری توی سه ماه با طرف و خانواده‌ش آشنا میشین و ازدواجم میکنین؟
بابا لامصب تو خودت نه ماه طول کشید تا با خانواده‌ی خودت آشنا بشی :/
پ.ن:
همه‌ی حرف‌های بالا رو گفتم ولی دو تا بیت از سعدی و یک بیت از حافظ به نظرم بد نباشه:

عجب از عقلِ کسانی که مـرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پند پذیر!
 سعدی

عاشقِ دیوانهٔ سرمست را
پندِ خردمـند نیاید به کار
 سعدی

ناصح به طعن گفت: که رو، ترک عشق کن!
محتاج جنگ نیست برادر، نمی‌کنم!
 حافظ
پ.ن:
بعضی وقت‌ها که به این موضوع فکر میکنم که من با دوست‌هایی که چند ده سال هست می‌شناسمشون بیشتر از دو ساعت تو یک ماه نمی‌تونم حرف بزنم اونم شاید اگر مسائل و مشکلاتِ شخصی نباشه و مسائلِ سیاسی رو درموردش حرف نزنیم، شاید به ده دقیقه هم نرسه و آدم‌های دور و برم رو تا یه حد و ساعتی بیشتر نمیتونم به خودم نزدیک کنم و تحمل کنم چجوری میشه که با یه نفر 7 روزِ هفته و تو هر روز ساعت‌ها و برای ماه‌ها و سال‌ها باید در کنارِ هم باشیم و حرف بزنیم و اگر مشکل یا مسئله‌ی شخصی هم وجود داشته باشه، خودِ اون مشکل الان تو خونه و رو به روت نشسته!
اصلا موضوع برای این همه حرف زدن، پیدا میشه؟؟! من که فکر نمیکنم!
۱۵ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۲۳
R_A Zeytun


‏تو اون مود «هم از سکوت گریزان و هم از صدا بیزار» هستم.

تازه دلم پیتزا, کیک شکلاتی با قهوه و یه سفر تنهاییِ دو روزه به مشهد که تو صحن بارون/برف بزنه و خیس بشم و همچنان زیر بارون/برف بمونم(یه چی تو مایه‌های تصویر بالا), هم می‌خواد.

پ.ن:

البقره۱۲۶

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ...

ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﮔﻔﺖ: پروردگارا این سرزمین را شهری امن گردان و مردمش را از فرآورده‌ها روزی بخش

«امنیت, پیش شرط فراخی روزی است.»

کتاب دین و سیاست از منظر امام رضا ع

۲۸ دی ۹۹ ، ۲۳:۱۶
R_A Zeytun

نامه ای منسوب به امیرکبیر خطاب به ناصرالدین شاه:

قربانت شوم

الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی به شکستن لبه نان مشغولم خبر رسید که شاهزاده موثق‌الدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده بودم به توصیه عمه خود ابقاء فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌اید. فرستادم او را تحت‌الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره امور مملکت با توصیه عمه و خاله نمی‌شود.

زیاده جسارت است. تقی


پیشنهاد میدم، امروز که سالروز شهادت امیرکبیر هست نمایشنامه‌ی صوتیِ «شهر غصه» رو گوش کنید که بشدت قشنگ درست شده(هم از لحاظِ متن و هم از نظرِ اجرا و صداگذاری)؛ کلیتش یک نمایشنامه‌ی صوتی در موردِ عصرِ حاضر هست که اسطوره‌های کشور(مثل بوعلی سینا، ناصرخسرو، کاوه آهنگر و امیرکبیر، شیرین، فرهاد و...) مجبور شدند که از فعالیت‌های خودشون دست بکشند و کارهاشون رو امروزی کنند، این وسط امیرکبیر که از دلاکیِ حمام ِ کاشان منصرف شده بود و واردِ این شهر شده، با این اسطوره‌ها کم و بیش برخورد میکنه و بقیه‌ی ماجرا؛ کلُ فایل هم زیرِ یک ساعت هست.


پ.ن:

از نگاهِ یک مهندسیِ صنایع خونده که پروژه‌ی کارشناسی‌ش در مورد روش‌های محاسباتیِ پیدا کردنِ IC50 اینتگرازِ ویروس HIV بود و نسبتا با تاریخ و سیاست آشنا هست می خوام بررسی کنم که آیا رهبر طبقِ قانون حق داره در موردِ اینکه چه واکسنی از چه کشور/شرکتی بخریم یا نه، اظهار نظر کنه یا نه؟

خلاصه‌ش اینه که طبق اصل ۱۱۰(وظایف و اختیارات رهبر)بند۲:

۲- نظارت بر حسن اجراى سیاستهاى کلى نظام

سلامت و بهداشت جامعه, جزء سیاست‌های کلی نظام هست؛ مسئولیت اجرایی‌ش بر عهده‌ی مجموعه‌های مربوطه(وزارت بهداشت، هلال احمر و..) هست, اما نظارت بر عهده رهبری هست. وقتی احساس خطر میشه و منطقِ خطر هم مطرح میشه و جوابی براش نیست, میتونه ورود کنه، دو تا سوال مطرح شد که به نظرم فکر کردن بهش زیاد بد نیست:

۱.کشوری که به واکسن موثر دست پیداکرده, چرا روزانه ۴۰۰۰ هزار فوتی بابت کرونا داره(آمریکا | واکسن فایزر)؟

۲.از کجا معلوم, این واکسن‌ها بابت تست روی مردم مختلف دنیا به فروش نمیرسه(با توجه به اینکه سابقه داشته خون آلوده به ویروس HIV از طرف فرانسه داده شده)؟

چه تضمینی هست کشورهایی که قبلا خون آلوده به ویروس HIV به ما دادند و مارو سالها تحریم دارویی کردند و به کودکان ما هم رحم نکردند حالا واکسنهای سالم و غیر آلوده به ما بفروشند؟

اما در خصوصِ اینکه آیا اینجا نظارت به دخالت، تبدیل شده یا نه و آیا در سیاست‌های کلیِ نظام سلامت، حرفی از  ممنوعیتِ خریدِ واکسن از فلان کشورها شده یا نه؛ باید جواب بدم که بله، بندهای زیر:

۳-۲ و ۴ و به طور خاص بند:

۱-۸- ترویج تصمیم‌گیری و اقدام مبتنی بر یافته‌های متقن و علمی در مراقبت‌های سلامت...

به عنوان یک مهندس صنایع, حرفم اینه که واکسنی که به اندازه‌ی کافی آزموده نشده و چنتا کشته داده و عوارضش هر سری یه جایی از جهان مشخص میشه, مبتنی بر تقان و رویکرد علمی نیست

وقتی حسنِ اجرا نیست,

من خودم سر تخمین‌های IC50 اینتگراز HIV (پروژه‌ی کارشناسی‌م تو دانشگاه امیرکبیر) با دقت ۹۵٪ محاسبه کرده بودم, استاد بهم گفت جون انسان‌ها هست و چون خطر داره دقت رو بیشتر کن, تهش با ۹۸٪ محاسبات رو انجام داد، اون وقت همچین مسئله‌ی مهمی رو بدون آزمودن رفتن سفارشِ خریدِ واکسن دادند از کشورهایی که سابقه‌ی خوبی تو مباحثِ دارویی ندارند اگر خیانت نباشه، قطعا جهالت هست؛ با توجه به شناختی که از یه سری سیات‌مدارها دارم، احتمالا این مسئله‌ی خریدِ واکسن یک شوی سیاسی برای رای جمع کردن بود که خب قرار نبود مسئله‌ی سلامتِ عموم توش بررسی بشه، کشوری که روزانه 90 کشته بابتِ کرونا داره، از کشوری که 4000 کشته بابتِ کرونا داره، واکسن نمیخره!، شما به مرغِ پخته توی ماهیتابه بگید، خندش میگیره واقعا چجوری یه سری‌ها این مسئله رو مطرح کردند جای بسی سوال داره!

(در موردِ سابقه‌ی خوب نداشتن در بحثِ واکسیناسوین، پیج اینستای زیر رو ببینید به نظرم بد نباشه

https://instagram.com/robertfkennedyjr/)

انگلستان و امریکا!

تاریخ این دو کشور رو خوندن از تاریخ ایران رو خوندن هم مهم‌تره؛ آخه کدوم احمقی به کشورایی که تاریخشون با قتل و غارت یکی شده اعتماد می‌کنه؟ واقعا ندیدید و نشنیدید کشتارهای گسترده این دو کشور در جای جای دنیا رو؟

پ.ن:

بی‌تو تهران چیست؟ آیا از بلندی دیده‌ای؟ 

آسمانی تیره، برجی کج، دماوندی کثیف    

مهدی عابدی 

۲۰ دی ۹۹ ، ۱۴:۰۱
R_A Zeytun

من از چند وقت پیش که اعلام کرده بودم، داشتم کتابِ «امام رضا ع زندگی و اقتصاد» که تصویرش این زیر هست رو می‌خوندم و خب این کتاب پریشب تموم شد؛ الان وقت کردم که بیام و یه چند خط در موردش بنویسم:)


به نظرم کتابِ خوب و مختصری در موردِ کلیاتِ جهان‌بینیِ تشیع از دیدِ امام رضا ع به مسئله‌ی اقتصاد به آدم می‌ده اما خب چنتا نکته داره اینکه بعضی جاها حس کردم نویسنده برایِ نقدِ لیبرالیسم در ورطه‌ی کمونیسم و تفکرِ اقتصادیِ سوسیالیسم افتاده! {چقدر من از این ایسم‌ها متنفرم!؛ ساده شده‌ی این چند کلمه یعنی ببینید مالکیتِ اقتصادی رویِ یک چیز یک مسئله‌ی مشروع و معقولی هست اما به هر قیمت، داشتن و زیاد کردنِ این چیز(که تعبیر به لیبرالیسم میشه) عملی غیر انسانی طلقی میشه که خب از نظرم درسته، نویسنده/محقق برای نقدِ این ماجرا به نظرم زیادی پیش میره و به تفکراتی که منجر به نفیِ هر گونه مالکیتی میشه(کمونیسم) میرسه؛ البته این نظرِ من بود و حتما این بنده خدا که توفیق جمع‌آوری و تحقیق روی همچین کتابی رو داشتند، ماجور خواهند بود، ان‌شاءالله} و البته یک کتابِ مختصر ولی به شدت مفید هست که به نظرم حداقل یکبار خوندنش بشدت توصیه میشه:)

از بعضی از یادداشت‌هام توی این کتاب بگم:

*مالکیت سرچشمه‌ی فساد است. خداوند مالک حقیقی مردمان و اموال و چیزهاست و سرچشمه‌ی فتنه‌ها و بی‌عدالتی‌ها از اشتباه در مالک دانستنِ انسان سرچشمه می‌گیرد.

*آنچه دستِ ماست عاریت است برای گذران زندگی!

*امام رضا ع می‌فرمایند(عیون اخبار الرضا 124/2): «آن کس که برای حفظ مال خویش کشته شود، شهید است.»

*هدف اصلی در اسلام، توزیع سالم کالا در جامعه و رفع نیاز مردم و رعایت مصالح عمومی است.

*امام رضا ع می‌فرمایند(الحیاة 113/6):«آدمی اگر خوراک یک سال را ذخیره کند، خود را سبکبار و آسوده حس می‌کند، و چنین بودند امام باقر ع و امام صادق ع-هنگامی که امکانی به هم می‌رسید- باغی نمی‌خریدند، مگر پس از اینکه به مقدار خوراک خود کنار می‌گذاشتند.»

حدیث بالا رو من اینجوری فهمیدم که اولویتِ سرمایه‌گذاری باید روی مایحتاجِ خوراک باشه و بعد سراغ ملک یا ثروت رفت.

در فصلِ آخر(کرامت انسان و حقوقِ او) در بخشِ هفتم روایتی هست که به نظرم قدرتِ این رو داره که ساعت‌ها ما جدا‌از‌حرم‌افتاده‌ها بخونیمش و باهاش اشک بریزیم:

*عیون اخبار الرضا ع 241/2: «یاسر می‌گوید:(در روزی که امام رضا ع مسموم شده بودند و در همان روز درگذشتند) پس از اینکه نماز ظهر را گزارد، به من گفت: ای یاسر، مردم اهل خانه و کارکنان و خدمتگزاران چیزی خوردند؟ گفتم: آقای من، که می‌تواند غذا بخورد با اینکه شما در چنین حالی هستید(حال مسمومیت شدید و واپسین لحظات حیات)، (در این هنگام) امام راست نشست، سپس گفت: سفره بیاورید و همگان را بر سفره فراخواند و کسی را فروگذار نکرد و یکایک را مورد محبت و مهر خویش قرار دادند... هنگامی که همه غذا خوردند، امام بیهوش افتادند...»

چی میشه یابن فاطمه (س) ما رو هم به سفره‌ی کرمت دوباره دعوت کنی...

و...

۰۹ دی ۹۹ ، ۲۲:۰۷
R_A Zeytun

فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَ أَعْمَلَ فِکْرَهُ لِیَعْلَمَ کَیْفَ أَقَمْتَ عَرْشَکَ وَ کَیْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَکَ وَ کَیْفَ عَلَّقْتَ فِی الْهَوَاءِ سَمَاوَاتِکَ وَ کَیْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَکَ رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِیراً وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً وَ سَمْعُهُ وَالِهاً وَ فِکْرُهُ حَائِراً.

پس آن کس که دل را از همه چیز تهى سازد، و فکرش را به کار گیرد تا بداند که: چگونه عرش قدرت خود را برقرار ساخته اى و پدیده را چگونه آفریده اى و چگونه آسمان ها و کرات فضایى را در هوا آویخته‌اى و زمین را چگونه بر روى امواج آب گسترده‌اى نگاهش حسرت زده، و عقلش مات و سرگردان، و شنواییش آشفته، و اندیشه‌اش حیران مى‌ماند.(نهج‌البلاغه بخشی از خطبه‌ی 160)

 

سوپر نوا یا ابرنواختر

سوپر نوا یا ابرنواختر زمانی رخ می‌دهد که یک ستارهٔ در حال مرگ شروع به خاموش شدن می‌کند. آن گاه به‌طور ناگهانی منفجر شده و مقدار بسیار زیادی نور تولید می‌کند و یک هستهٔ کوچک نوترونی به جای می‌گذارد. نوترون سنگین‌ترین ذره در فضا است. مقداری نوترون به اندازهٔ یک سر سوزن می‌تواند هزاران تن جرم داشته باشد. ستاره، مادهٔ خود را به سوی فضا پرتاب می‌کند و ممکن است درخشندگی آن چند روزی از کل یک کهکشان هم بیشتر باشد. هنوز هم می‌توان بقایای درخشان ستاره‌های منفجر شده را، که صدها یا هزاران سال پیش از هم پاشیده‌اند، دید. ابرنواخترها نادراند؛ در کهکشان خودمان به‌طور میانگین در هر قرن یک یا دو ابرنواختر رخ می‌دهد که برخی از آن‌ها نیز در پس غبار کهکشان پنهان می‌شوند.

 

 

ویدیو بالا رو من از سایت تلسکوپ هابل (https://hubblesite.org/گرفتم که در توضیحاتش اومده:

 این ویدئو...از ابرنواختر 2018gv در کهکشان NGC 2525 است، این تایم‌لپس فشرده سازی یک ویدیوی تقریبا یک‌ساله شامل مشاهدات از فوریه 2018 تا فوریه 2019 است. نمودار منحنی نور در سمت راست محو شدن ابرنواختر را ترسیم می کند. NGC 2525 تقریباً 70 میلیون سال نوری از زمین فاصله دارد.

مطلبی که هست و اهمیت سوپرنواها رو نشون میده اینه که سوپرنواها نقش عمده‌ای توی پراکندگی عناصر در جهان ایفا می‌کنند. زمانی که یک ستاره منفجر می‌شود، عناصر و باقیمانده‌های خود را به فضا پرتاپ می‌کند. بسیاری از عناصری که بر روی زمین یافت می‌شوند در هسته ستارگان ساخته شده بودند. این عناصر یک ستاره جدید، سیاره و یا هر آنچه که در کائنات وجود دارد را تشکیل می‌دهند.

 

 

ویدیوی بالا داره یک سوپرنوا رو در کهکشان NGC 2525 که در فاصله 70 میلیون سال نوری قرار داره، بزرگنمایی می‌کنه...هابل انفجار اولیه را در ژانویه 2018 ثبت نکرد، اما برای تقریباً یک سال از سال 2018 تا 2019 عکس های متوالی گرفت که در یک سکانس مرور زمان جمع شده اند. در اوج خود ، ستاره در حال انفجار به اندازه 5 میلیارد خورشید درخشان بود.

(منابع بیشتر: بیگ‌بنگ، NASA، Space)

 

پ.ن:

دیشب آخرین دعای صحیفه‌سجادیه رو خوندم و پایانی بود بر این 54 شبی که مدام قبل از خواب توفیق داشتم که بیدار بمونم و یک دعا از این خواهر قرآن و انجیل اهل بیت بخونم؛ حس می‌کنم هوشمندی خاصی در قرار دادنِ آخرین دعا که «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی اسْتِکْشَافِ الْهُمُومِ | دعاى آن حضرت است در زدودن اندوه‌ها» هست، بوده، چون حسی که بعد از تموم شدنِ این کتاب و این 54 شب به من دست داد اینه که «خب حالا الان من چه غلطی باید برای بقیه‌ی عمرم کنم» داشتم؛ بنای اینکه چی شد این کتاب رو شروع به خوندم کردم این بود که به خودم گفتم از بین این کتاب‌هایی که داری(اعم از کتاب صوتی و کتاب الکترونیکی و کتاب‌های چاپی) اگه بهت بگند فقط اندازه‌ی خوندنِ یک کتاب زنده هستی، حسرت نخوندنِ کدوم کتاب تو دلت میمونه، که خب جوابِ اون موقع‌م این بود که صحیفه‌سجادیه؛ دیشب این سوال رو دوباره از خودم پرسیدم و جوابش این بود که کتاب «امام رضا ع زندگی و اقتصاد» از انتشارات آستان قدس و کتاب «دین و سیاست از منظر امام رضا ع» رو هنوز نخوندم؛ البته خب از اونجا که نویسنده‌های این دو تا کتاب صرفا به بیان صحبت‌های امام رضا ع نپرداختند و برداشت‌های خودشون رو هم وارد متن کردند، قرار نیست به اندازه‌ی صحیفه‌سجادیه به من انرژی مثبت بده ولی خب فعلا از هیچی بهتره!

(وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی اسْتِکْشَافِ الْهُمُومِ | دعاى آن حضرت است در زدودن اندوه‌ها)

(دعای 54 صحیفه‌سجادیه)

...

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ اقْبِضْ عَلَى الصِّدْقِ نَفْسِی ، وَ اقْطَعْ مِنَ الدُّنْیَا حَاجَتِی ، وَ اجْعَلْ فِیما عِنْدَکَ رَغْبَتِی شَوْقاً إِلَى لِقَائِکَ ، وَ هَبْ لِی صِدْقَ التَّوَکُّلِ عَلَیْکَ .

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و جان مرا بر پایۀ درستی و راستی و عمل و اخلاق دریافت کن و نیازم را از دنیا بگسل و رغبتم را در آنچه نزد توست، در حالی که مشتاق لقایت باشم، قرار ده؛ و صدق توکّل بر وجود مبارکت را به من ببخش.

 

 أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِ کِتَابٍ قَدْ خَلَا ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ کِتَابٍ قَدْ خَلَا ، أَسْأَلُکَ خَوْفَ الْعَابِدِینَ لَکَ ، وَ عِبَادَةَ الْخَاشِعِینَ لَکَ ، وَ یَقِینَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ ، وَ تَوَکُّلَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْکَ .

 از تو بهترین سرنوشتی که مقدّر شده درخواست می‌کنم و از بدترین سرنوشتی که مقرر شده به تو پناه می‌آورم؛ ترس بندگان را از مقامت و بندگی فروتنان را برایت و یقین توکّل‌کنندگان را بر وجودت و توکّل مؤمنان را بر حضرتت، از تو درخواست دارم.

 

اللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِی مَسْأَلَتِی مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِیَائِکَ فِی مَسَائِلِهِمْ ، وَ رَهْبَتِی مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِیَائِکَ ، وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی مَرْضَاتِکَ عَمَلًا لَا أَتْرُکُ مَعَهُ شَیْئاً مِنْ دِینِکَ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ .

خدایا! اشتیاقم را در خواسته‌هایم مانند اشتیاق عاشقانت در خواسته‌هایشان و ترسم را مانند ترس دوستانت قرار ده؛ و مرا در عرصۀ خشنودی‌ات به عمل و کوششی به کار گیر که با آن، چیزی از دینت را به خاطر ترس از کسی از آفریده‌هایت، رها نکنم.

 

اللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَتِی فَأَعْظِمْ فِیهَا رَغْبَتِی ، وَ أَظْهِرْ فِیهَا عُذْرِی ، وَ لَقِّنِّی فِیهَا حُجَّتِی ، وَ عَافِ فِیهَا جَسَدِی .

خدایا! این است حاجت من، پس اشتیاقم را در آن بزرگ و زیاد کن و عذرم را در آن آشکار فرما و برهان و دلیلم را در آن به من بیاموز و جسمم را در آن سلامت بخش.

 

اللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أَوْ رَجَاءٌ غَیْرُکَ ، فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا ، فَاقْضِ لِی بِخَیْرِهَا عَاقِبَةً ، وَ نَجِّنِی مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .

خدایا! کسانی صبح می‌کنند در حالی که به غیر تو اعتماد و امید دارند؛ ولی من صبح کردم در حالی که در همۀ امورم اعتماد و امیدم تویی. برای من به آنچه سرانجامش از همه بهتر است حکم کن و از فتنه‌های گمراه‌کننده نجاتم ده، به مهربانی‌ات ای مهربان‌ترین مهربانان.

 

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِینَ .

و درود خدا بر سرور ما محمّد، فرستادۀ برگزیده خدا و اهل بیت پاکش.

۲۴ آبان ۹۹ ، ۱۱:۱۱
R_A Zeytun

دعای 7 صحیفه سجادیه ( دعا در پیشآمدهای سخت و اندوهناک )

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْکَرْبِ

دعای آن حضرت است هنگامی که دشواری طاقت‌فرسایی برای او رخ می‌داد یا بلای سختی بر او نازل می‌شد و زمانی‌که حزن و اندوهی به او دست می‌داد.

...

فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی یَا رَبِّ ذَرْعاً ، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً ، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ ، فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ ، یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ .

پروردگارا به سبب بلایی که بر من نازل شده، درمانده شده‌ام؛ و از تحمّل آنچه برای من پیش آمده، دلم از اندوه و غصّه پر شده؛ و تو به برطرف کردن آنچه که به آن گرفتار شده‌ام و دور کردن بلایی که در آن افتاده‌ام، توانایی؛ بنابراین قدرت و توانایی‌ات را دربارۀ من به کار گیر؛ اگرچه از جانب تو سزاوار آن نیستم؛ ای دارای عرش بزرگ


دیشب داشتم دعای عرفه امام سجاد ع رو می‌خوندم، حقیقتا هر چقدر از عظمت این دعا بگم (مثل بقیه‌ی دعاهای دیگه‌ای که تو این کتاب اومده) کم گفتم، به نظرم همین دعا به تنهایی می‌تونه خط بطلانی باشه بر همه‌ی ادعاها و حرف‌هایی که زده میشه در رابطه با اینکه امام سجاد ع حرکت سیاسی و جهادی علیه حاکمیت ظالم انجام ندادند؛ از مطالبی که به طور دقیق تو این دعا اومده شأن و جایگاه امام بر حق و توانایی و وظایفی که باید انجام بدهند و آرزو و ویژگی‌های یاران امام بر حق در هر زمان هست، کاش وقت بشه که یک دور دیگه به بتونم صحیفه‌ی سجادیه رو این بار با تاریخ نگاری و واقعه‌نگاری مربوط به گفته شدنِ هر دعا بخونم.

۱۷ آبان ۹۹ ، ۲۲:۳۸
R_A Zeytun

امروز سالگرد شهادت حاج حسین همدانی هست؛ داشتم میگشتم ببینم چه محتوایی در موردِ ایشون دارم که منتشر نکردم، دیدم بهترین محتوایی که مناسبِ اربعین و سالگرد شهادت حاج حسین همدانی هست، اون روایتگریِ خودِ ایشون تو پیاده‌روی اربعین هست:

 

پ.ن:

در مورد شهید همدانی دعوتتون می‌کنم به دیدن مستند «بدهکار انقلاب» و «مستند نیمه پنهان ماه؛ گفتگو با همسر شهید همدانی»

کتاب «ساعت شانزده به وقت حلب» هم کتاب خوبی هست، ایران صدا این کتاب رو به کتاب صوتی تبدیل کرده که به صورت رایگان می‌تونید از لینک زیر دریافت کنید:

ساعت شانزده به وقت حلب

مردان این روزگار را باید در کوچه‌پس‌کوچه‌های گمنامی شناخت...

پ.ن:

این نوزاد توی این عکس معروف، نوه‌ی شهید حاج حسین همدانی هست.

۱۶ مهر ۹۹ ، ۱۲:۰۶
R_A Zeytun

گاهی انسان روی اصول استدلالی مطلبی می‌فهمد اما چون به آن تن نداده‌است، از او کاری ساخته نیست.

سلسله اموری هست به نام‌های تصور، تصدیق، جزم، مظنه، وهم و مانند این‌ها که شعبه‌های اندیشه عقل نظری هستند و با این بخش یک سلسله از امور علمی تأمین می‌شوند. بخش دیگری از امور نیز هست به نام‌های نیت، اراده، عزم، تصمیم و خلوص که مربوط به انگیزه‌های عقلی عملی است و برای تحقق انگیزه عقل عملی گرچه جزم نظری لازم است، ولی کافی نیست.

علم حصولی هر چند نور است؛ لیکن در برابر شهود قلبی، ظلمت است، زیرا مفهوم، هماره حجاب چهره مصداق است و اثر از آن مصداق خارجی، یعنی معلوم است نه مفهوم ذهنی؛ یعنی علم و روح عالم تا از علم هجرت نکند و به معلوم نرسد، همواره از ورای حجاب سخن می‌گوید و از پشت پرده ندا دریافت می‌کند و مادامی که گفتمانِ عالم و معلوم بدون حجاب و حضوری نباشد، اتحاد عاقل و معقول رخ نمی‌دهد، زیرا مفهوم لایق آن نیست که با روح ملکوتی متحّد گردد، چنان‌که اتّحاد روح مجرّد با مفهوم ذهنی (بر فرض امکان) اثربخش نخواهد بود، بلکه روح مجرد را بی‌اثر می‌کند، زیرا «حکم اَحَد المتّحدین ینسحب إلی الاخر»، آن‌گاه فرسودگی دامن‌گیر روح مجرّد می‌شود... .

علم صائب و عمل صالح، لازمه شاگردی انسان معصوم

علوم حوزه و دانشگاه ممکن است ما را در حوزه حکمت نظری قوی کنند اما تا اراده و عزم عمل صالح نباشد، انسان نمی‌تواند خود را شاگرد امام معصوم بداند... .

همت حسینی

...وقتی نبیّ اکرم از دنیا رفت، ایشان یک نوجوان هشت، نه ساله بود. وقتی امیرالمومنین به شهادت رسید، ایشان یک جوان سی و هفت، هشت ساله بود. در دوران امیرالمومنین هم که دوران آزمایش و تلاش و کار بود، این مایه مستعد، زیردست آن پدر، مرتّب ورز خورده بود و قوی، درخشان و تابناک شده بود.

اگر همّت یک انسان مثل همّت ما باشد، خواهد گفت که همین مقدار بس است؛ همین خوب است و با همین خدا را ملاقات کنیم. همّت حسینی این نیست. در دوران حیات مبارک برادرش، که ایشان ماموم آن بزرگوار و امام حسن ع، امام بود، ایشان همان حرکت عظیم را ادامه داد. باز همین طور پیشرفت و انجام وظایف در کنار برادر و اطاعت مطلق از امام زمان است. همه اینها درجه و تعالی است. لحظه‌لحظه‌هایش را حساب کنید. بعد در مقابل شهادت برادر قرار گرفت. بعد از آن هم زندگی مبارک این بزرگوار، ده سال ادامه پیدا کرده است- از وقت شهادت امام حسن ع تا هنگام شهادت امام حسین ع، حدود ده سال و اندکی است- شما ببینید امام حسین ع، در این ده سال قبل از عاشورا چه می‌کرد.

آن عبادت و تضرّع، آن توسّل و اعتکاف در حرم پیغمبر و آن ریاضت معنوی و روحانی، یک طرف قضیه است. از طرف دیگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه با تحریف است....لحظه‌ای نباید متوقّف شد. باید دائم در حال پیشرفت بود... .


پ.ن:

امروز تمام دشت، ع.ل.ی ا.ک.ب.ر شد...

پ.ن:

طبق نقل‌هایی که هست، امام سجاد ع در ماجرای کربلا، ۲۲ تا ۲۴ سال سن داشتند.

این یک درس بزرگ برای من هست که یادم بمونه, امام معصوم ع همچون مصائبی رو درک کردند و برخوردشون چی بوده ولی من به خاطر کمتر از یک هزارمِ اون اتفاقات چه برخوردی داشتم.

پ.ن:

نقل هست که تو اون مجلس پیش ابن زیاد وقتی دستور داد که امام سجاد ع رو بکشتند، امام سجاد ع خطاب به ابن زیاد گفتند:

مرا از مرگ می‌ترسانید، ندانستی که کشته شدن ما را عادت است و شهید شدن ما را کرامت؟

از این نمونه صحبت‌ها زیاد بعد از ماجرای کربلا اتفاق افتاده و چه با شکوه صحبت می‌کنند، این خاندانِ رسول اکرم ص و فرزندان علی ع و فاطمه س

حقیقتا مداح‌ها و سخنران‌هایی که این بخش از حماسه‌ها رو نقل نمی‌کنند و صرفا دنبالِ نشون دادنِ مصائب هستند، به نظرِ من، دارند در حقِ ماجرا، جفا می‌کنند.

پ.ن:

«شهید محمدحسین محمدخانی» از شهدای مدافع حرم که به ایشون لقب‌های «مالک اشتر» و «همت مقاومت» و «عمار حلب» دادند و سردار سلیمانی (😢) در موردِ ایشون گفته بود:«من همّت خودم را با این شهید در منطقه پیدا کردم.» یک خاطره‌ای هست که گفته می‌شه:

به حاج آقا آیت اللهی از علمای بزرگ یزد گفته بود: «دعا کنید شهادت نصیب و روزی‌مان بشود». حاج آقا گفته بودند از خدا می خواهم که مثل حبیب‌بن‌مظاهر شوید و محمدحسین پاسخ داده بود:

لذتی که علی اکبر سید الشهدا از شهادت برد، هرگز حبیب نبرد...

طبق نقلی که نسبت به بقیه معتبرتر هست سن علی اکبر ع در هنگام شهادتشون از ۲۳ تا ۲۸ نقل شده که تا اونجا که من خوندم، اعتبارِ ۲۸ سالگی دقیق‌تر هست. با این حساب هنوز وقت دارم که دعا کنم مثل علی اکبر ع، ع_ل_ی_ا_ک_ب_ر ها بشم و شهادت نصیبم بشه و صد البته شما هم هنوز وقت دارید که منت سرِ من بذارید و برای من دعا کنید که شهید بشم.

پ.ن:

حضرت عباس ع هم به نقل مقتل «نفس المهموم» نوشته‌ی محدث قمی که برخی از نوشته‌های این پست رو از این مقتل نوشتم، ۳۴ سال داشتند.

۰۹ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۳۷
R_A Zeytun

معارف دین را با روضه امام حسین ع باید تثبیت کرد

عاشورا جلوه‌ای از عزم‌های بی‌بدیل است و در این میانه اولیای دین، روضه‌ها و روضه‌خوانی‌ها را با این رسالت تاکید کرده‌اند و بر اقامه آن اصرار ورزیده‌اند، چرا که هیچ چیز مانند روضه، عزم‌آفرین نیست.

کربلا سنجه‌ای برای سنجش عزم

شما چند بار (و چقدر) حاضرید مایه بگذارید؟

شما چه‌قدر برای ارزش‌ها ارزش قائل‌اید؟

«هدف» برای شما چه‌قدر مهم است؟ تا چه حد حاضرید از خود مایه بگذارید؟

عزم شما، شدت جهاد شما، ایستادگی شما تا کجاست؟

...چنان‌که گذشت از «جزم» به «عزم» یک گسست معنادار وجود دارد، اما سخن آن است که عزم هم دو گونه است؛ که از عزم عادی تا عزم عاشورایی، مرحله‌ای و مسافتی طولانی است، «عزم جهادی»، آنجا که از مایه گذاشتن همه دارایی‌ها از مرکب و سلاح تا جان را در بر می‌گیرد، آن هم نه یک‌بار، نه دوبار...

راستی، شما چند بار حاضرید برای هدفتان هزینه کنید؟

خطر کنید؟ یا مایه بگذارید؟

چند بار؟

چند جان؟...

...سبک زندگی عاشورایی، عزم مبتنی بر عزم است. باید سر کلاس زیارت‌نامه‌ها و مقاتل حضور یافت. باید شاگرد مدرسه زیارت‌نامه حضرت عباس ع بود:

«أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْکُلْ»: گواهی می‌دهم که به‌راستی تو سستی نکردی و سر نتافتی...

«...وَأَعْطَیْتَ غایَةَ الْمَجْهُودِ»: نهایت تلاش خود را در این راه بذل کردی.

از میان اصحاب امام حسین ع، ابوالفضل العباس به‌تنهایی می‌تواند ملتی را به کمال پیشرت نائل کند... .


پ.ن:

زهیر وقتی در مسیر کربلا، غربت و در عین حال حقانیت سیدالشهداء سلام الله علیه را دید سخنی به غایت شگفت گفت که بنده تا به حال از یاران حضرت کلامی زیباتر از آن ندیده ام.

او گفت: ای پسر رسول خدا

به خدا سوگند، اگر ما فانی نبودیم و ( بدون حساب و کتاب در نهایت آسودگی) در دنیا باقی و جادوانه می زیستیم و تنها در صورت یاری و نصرت تو از آن نعمت جادوانه محروم میشدیم، بدون شک و درنگ همراهی با تو و قیامت را بر آن بقا وحیات جادوانه بر می‌گزیدیم. 

متن ماخذ: یا بن رَسُول اللَّهِ  وَاللَّهِ لو کَانَتِ الدُّنْیَا لنا باقیة، وکنا فِیهَا مخلدین، إلا أن فراقها فِی نصرک ومواساتک، لآثرنا الخروج معک عَلَى الإقامة فِیهَا

تاریخ طبری به نقل از ابومخنف

(متن این پ.ن از کانال حاج آقای کاشانی http://ble.ir/kashani1395/ http://telegram.me/kashani1395برداشتم)

۰۸ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۰۸
R_A Zeytun

چه کنیم که اهل جزم شویم؟

در این مرحله باید...عوامل «اراده‌ساز» را شناخت. توسل و روضه، آرمان‌گرایی و داشتن هدف‌های بلند، انتخاب الگوهای دینی، ورزش و... از این دسته عوامل هستند که هر یک قابلیت بحثی مستقل دارد ولی در این مجال فقط به نقش اراده‌ساز توسل و روضه پرداخته خواهد شد و مواردی مانند آرمان‌گرایی، داشتن هدف‌های بلند، انتخاب الگوهای دینی و.. نیز در اطراف آن دیده خواهد شد.

عزم را در نماز شب می‌دهند نه در حوزه و دانشگاه!

هیچ پیوندی در تحقیق نهایی بین عزم و جزم نیست، جزم کار حوزه و دانشگاه است؛ یهنی اگر انسان از خیال و قیاس گمان و وهم نجات پیدا کرده خوب درس می‌خواند، یک طلبه فاضل شده یا یک دانشجوی فاضل شده و راه برای باسواد شدنِ او هست که این راه جزم است...اما عزم در حوزه و دانشگاه نیست، عزم در نماز شب است... .

...امام صادقع فرمودند: هیچ بدنی در برابر قدرت اراده احساس ضعف نمی‌کند، اراده حرف اول را می‌زند...، وجود مبارک امام صادق ع فرمودند: اگر کسی اهل عزم بود، هیچ‌گاه بدن مخالفت نمی‌کند... .

درنگی در حقیقت روضه

... حقیقت روضه این است که ما به یک حضوری برسیم و با امام حسین ع زندگی کنیم. نباید به روضه یک نگاه صرفا عاطفی و احساسی داشت. نباید وقتی روضه به ذهن‌مان می‌آید، کلمه‌ای که به دنبالش می‌آید، فقط گریه باشد. نباید به مجلس روضه که می‌رویم و گوش می‌دهیم، فقط به خاطر ثواب کردن و اجر بردن باشد! روضه خیلی فراتر از این است... .

...مجلس روضه سیدالشهدا ع عزم ما را در جهت رسیدن به اهداف شهید و شبیه شدن به او تقویت می‌کند. همان‌گونه که تعبیر نماز خواندن، تعبیر نادرستی است و باید نماز را اقامه کرد، مجالس عزاداری سیدالشهدا ع را هم باید اقامه کرد... .

...مجالس حسینی باید زمینه اطعامی باشد که سبب تغذیه روحی و اعتقادی و فرهنگی شود به عبارت دیگر این مجالس باید زمینه طعام معنوی و سالم را برای امت اسلامی فراهم کند. از این رو رهبری سه ویژگی را برای مجالس عزاداری حسینی بر می‌شمارند:

*باید محبّت به اهل بیت ع را زیاد کند.

*مردم نسبت به اصل حادثه عاشورا، معرفت روشن‌تر و واضح‌تری پیدا کنند.

*افزایش ایمان و معرفت دینی در مردم است.... .

۰۷ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۴۵
R_A Zeytun

هیچ انسانی بی‌نیاز از بهره‌برداری از مراسم کربلا نخواهد بود.

مهم‌ترین مسئله نظریات علمی، عدم ضمانت درونی اجرایی است. همیشه فاصله بین حکمت نظری تا حکمت عملی مورد سوال بوده و اندیشمندان در پی حل این گسست بوده‌اند.

عقل عملی و عقل نظری

انسان شأنی دارد به نام «عقل نظر» که به واسطه آن شأن می‌اندیشد و شأن دیگری دارد به نام «عقل عمل» که به واسطه آن شأن می‌پذیرد. آیات قرآنی و روایات هم دو طایفه‌اند، چراکه آیات و روایات، مفسّر انسان‌اند و انسان هم دارای این شئون است، لذا آیات باید این شئون را به انسان تفهیم کنند.

بخش نظر، عهده‌دار بینش و اندیشه و تفکر است. بخش عمل هم عهده‌دار پذیرش، کوشش، گویش، جذبه و... است. هر چه کار است، به عمل برمی‌گردد و هر چه فکر است، به نظر رجوع می‌کند و بین این دو شأن، یک حجاب دقیقی است که نمی‌گذارد بلافاصله نظر، به عمل منتهی شود. آن‌ها که حجاب‌های مادی و حجاب‌های نوری را دریده‌اند و در مناجات شعبانیه می‌خوانند:

«حَتَّی تَخِرَقَ اَبصَارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلَی مَعدِنِ العَظَمَة»

تا چشمان دل حجاب‌های نوری را بدرد، آنگاه به سرچشمه عظمت واصل شود. آنان نظر و عمل را به یک سطح رسانده‌اند، و اگر انسانی به این مقام بالا نائل شد، عملش عین قدرت و قدرتش، عین علم می‌شود... گاه انسان عالم است اما بی‌عمل و گاهی مقدس پرعمل است ولی کم تشخیص... .

خیلی از چیزها را می‌فهمند اما به آن‌ها عمل نمی‌کنند و به خیلی از چیزها دل می‌سپارند که عقل نظر، با آن‌ها هماهنگ نیست و به برخی از آداب و رسوم و عادات و سنن سر می‌سپارند که با اندیشه موافق نیست.

درمان مسئله در دارالشفای عاشورا

نظریات علمی را می‌توان در یک دسته‌بندی و به سه رهیافت ذیل تقسیم کرد:

رهیافت اول: شعور بدون شور

نظریاتی که تناه در ساحت شناختی حرفی برای گفتن دارند و صرفا در فضای مباحث انتزاعی سیر می‌کنند و هیچ پشتوانه عملی یا ضمانت اجرایی ندارند.

رهیافت دوم: شور بدون شعور

رهیافت عاشورایی: آمیختهای از شور و شعور(الگوی عقل، عاطفه و حماسه)

...نسخه حسین‌بن‌علی ع نسخه لفاظی و حرافی و «دستور بده، خودت بنشین» نبود؛ نسخه عملی بود. او خودش حرکت کرد و نشان داد که راه این است.

پ.ن:

یک مفهومی تو بحث مدیریت توسط «نسیم نیکولاس طالب» تو کتاب «پوست در بازی» مطرح شده که پرمخاطب‌ترین کتاب لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز هست. خلاصه‌ش اینجوری هست که میگه مشکلاتِ مدیریتی که الان در جهان وجود داره، این هست که گروهی که دستور می‌دهند و قانون‌گذاری می‌کنند از افرادی که اون قانون بهشون اعمال می‌شه یا باید اون قانون رو اجرا کنند، جدا هستند برای همین وضعیتی پیش میاد که قانونی که قرار بود موجب آسایشِ مردم بشه، بیشتر موجب فشار به اونا میشه یا کلا قانون اجرا نمیشه

مثال می‌زنه که تصمیمی که یک خلبان می‌گیره، توأمان خودش و مسافرها درگیر هستند و مثلا اگه یه موقعی بخواد از فلان نقطه‌ی خطرناک عبور کنه، خودش هم قاطیِ مسافرها نابود میشه،(بقیه‌ی مثال از خودم هست) ولی از اون طرف فلان مسئول برای قشرِ نیازمندِ پایینِ شهرِ جامعه تصمیم می‌گیره، در صورتی که حتی یکبار هم اون منطقه رو ندیده و باهاشون ننشسته که ببینه تفکراتشون چی هست.

ترجمه‌ی این کتاب رو نشر نوین چاپ کرده که یه بخش‌های دیگه از کتاب اینا هستند:

* اقلیت، و نه اکثریت، بر جهان حکمرانی می‌کنند. جهان نه توسط توافق عام، بلکه توسط اقلیت لجوجی که سلایق و اخلاق خودشان را بر دیگران تحمیل می‌کنند اداره می‌شود.


* شما می‌توانید یک روشنفکرِ در عین حال احمق باشید. «احمق‌های تحصیل کرده» در مورد همه چیز از استانلیسم تا عراق و رژیم‌های کم‌کربوهیدرات اشتباه می‌کرده‌اند.


* مراقب راهکار پیچیده (که کسی حقوق گرفته تا آن‌ها را پیدا کند) باشید. یک هالتر ساده بهتر از دستگاه‌های بدن‌سازی گران می‌تواند عظله بسازد.


* دین واقعی نوعی تعهد است، نه صرفا یک باور. این که چقدر به چیزی باور دارید صرفا توسط میزان ریسکی که حاضرید برایش قبول کنید نشان داده می‌شود.

دانلود رایگان فایل نمونه کتاب پوست در بازی (نسیم نیکولاس طالب)


من از عقایدِ آقای نیکولاس طالب، خبر ندارم ولی حرفی که می‌زنه رو نمودِ واقعی‌ و والایِ اون تو کربلا چند ده قرنِ پیش اتفاق افتاده بود و چقدر حیف که می‌شد، امام حسین ع رو با این مفاهیمِ مدیریتی به مردمِ جهان شناسوند و کم‌کاری صورت گرفت.

۰۶ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۳۶
R_A Zeytun