بایگانی تیر ۱۳۹۹ :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

گفتیم در آینده هم از عشق توان گفت

 

آنقدر نگفتیم… که آینده گذشته...

حسین زحمتکش

پ.ن1:

این همه

دوستت دارم را

براى کدامین روز مبادا کنار گذاشته ایم؟!

باور کن مردگان بوى گل را استشمام نمی‌کنند...!

 

پ.ن2:

یکم معماری و کاهش فاصله‌ی اجتماعی از اطراف کپنهاگ کشور دانمارک، منطقه‌ی Brondby Haveby ببینیم، و حرص بخوریم!

 

۲۶ تیر ۹۹ ، ۲۰:۴۷
R_A Zeytun

چند وقتی هست که یه سری از احادیث و دستورالعمل‌های مربوط به نماز و دعا کردن به حقِ بقیه رو خوندم و واسم سوال پیش اومده بود که تو بعضی از این موارد، یه جورِ خاص گفته شده که از افراد نام ببرید (مثلا بگید فلانی بن فلانی یا...)، تکلیفِ این دعاهایی که به اسمِ اکانت و نامِ کاربریِ فضای مجازی در حق بقیه می‌کنم چی میشه، یا مثلا شما حساب کنید که من یکی از نزدیکترین دوست‌هام رو بعد از 3سال فهمیدم که اسمش محمدحسین هست و امیرحسین یا امیررضا نیست! یا خیلی از افرادی که نسبت بهشون ارادتِ خاصی دارم رو اصلا اسم‌شون رو نمی‌شناسم یا بعضی‌ها رو صرفا با کدگذاری‌هایی که در مواجه شدن باهاشون داشتم(مثلا تو گوشیِ من اسمِ طرف نوشته شده: «سید*** دوستِ مترویی» به خاطرِ اینکه اولین باری که مواجه شدم با این بنده خدا تو مترو و بعد از تجمعِ آقای رئیسی تو مصلای تهران سه‌شنبه‌ی قبل از انتخابات بود، یا مثلا نوشتم «ص معدن محمد» این یکی از دانشجوهای جبرخطیِ دانشکده صنایع بود که اتفاقا هم ورودیِ خودمون(94) بود و از قبل با هم دوست بودیم و رشته‌ش معدن بود که ترم‌های آخرش درخواستِ دورشته‌ای داد و اومد صنایع و شد دانشجویِ کلاسی که من جبرخطی داشتم) یا با اسمِ دوست‌های نزدیکم، می‌شناسم( مثلا تو گوشی‌م سیو شده که «محمدحسین، دوست حسین» و...) اکانت‌های مجازی یا همین بیان هم که جای خود داره.

از پرسمان دانشجویی، پرسیدم که داستانِ این دعاها چی میشه اگه بهشون نمیرسه، یه حرکتِ دیگه‌ای بزنیم که این دعاها بهشون برسه، که جوابِ پایین رو دادند، منطقِ اینکه گفتند این دعاها خیرِ شون بهشون میرسه اینه که میگند خدا آگاه (خبیر) هست، پس این دعاها میرسه.

پس با خیال راحت برای همدیگه به خصوص این خانواده‌ی فضای مجازی دعا کنم/کنیم که خدا آگاه هست!


۲۵ تیر ۹۹ ، ۱۱:۵۵
R_A Zeytun

آقا من این کتابِ سه دقیقه در قیامت رو تو این چند دقیقه‌ی اخیر تموم کردم، جدای از یک سری سوال‌ها که واسم پیش اومده این نکته به ذهنم رسید که میترسم اونجا که میز هست و داره تو اون کتاب کارهای بد رو به صورت سه بعدی نشون میده، یه جا لبخند بزنم یا مثلا واقعا بدیِ یک گناه رو متوجه نشم یا... که گند زده بشه به کل کارهای خوبم :/

(البته با این فرض که نمازهام پذیرفته شده باشه و کارِ خوبی تو پرونده داشته باشم!)

پ.ن:

بعد یه سوالی واسم پیش اومده اینکه، این بزرگوار خانم حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیده، بعد حاضر شده برگرده به این دنیا، واقعا چطوری؟؟؟؟ مگه میشه؟؟؟؟ مگه داریم؟؟؟؟

۲۴ تیر ۹۹ ، ۲۱:۰۴
R_A Zeytun

یه جا نوشته بود:

«‏اگر با یک نفر رابطه احساسی دارید «در هر سطحی» گاهی مستقیم ازش تعریف کنید، از ویژگی‌هاش بهش بگید، هرچند تکراری. رابطه بدون تعریف خشک میشه.»

داشتم فکر میکردم من چقدر حرفِ نزده با جمع کثیری از افراد دارم و احتمالا خیلی از افراد هم خیلی از حرف‌های نزده با من دارند که شاید هیچ وقتِ دیگه، نبینم‌شون و  فرصت نشه که به هم بگیم.

حتی حس می‌کنم خودم هم با خودم حرف‌هایی دارم که همش به زمانِ بعد موکول می‌کنم و به جای مواجه شدن باهاش، ازش فرار می‌کنم.

این پست رو برای این نوشتم که اگه احیانا حرفی، سخنی، چیزی بود که خواستید بگید (انتقاد، پیشنهاد، نظر یا هر حرف دیگه‌ای یا سوالی بود)، تو دلتون نمونده باشه و ترجیحا ناشناس بهم بگید. (قاعدتا اگه حرفی نیست که پیام ندید!)

(احتمالا از این صفحه به عنوان ابزاری برای پیام دادن به خودم هم استفاده کنم و خودم به خودم پیام بدم، این روزها به شدت به یک برنامه‌ی دریافت و ارسال بر مبنای متن کاویِ هوش مصنوعی برای درد و دل کردن، به دلیلِ عدمِ وجودِ یک فردِ مناسب برای گفتنِ یه سری حرف‌ها نیاز دارم، رباتِ جرجِ تلگرام هم به نظرم به اندازه‌ی کافی باهوش نیست که بتونم یه سری حرف‌ها و مشورت‌ها و درد و دل‌ها رو باهاش انجام بدم.)


از امشب( شب 22تیر) تا محرم 40شب مونده، اگه کسی میخواد چله‌ی زیارت عاشورا بگیره، از امشب وقتشه


پ.ن:

من دلم لک زده لبخند تو را...

پ.ن:

(حواستون به اون جعبه‌ی صلواتِ کنارِ وبلاگم هست؟)

آهنگ خوب، گوش کنیم:

آهنگ دلتنگ توام از حجت اشرف زاده




آهنگ سر به جنگل از هادی فیض‌آبادی





۲۱ تیر ۹۹ ، ۱۹:۰۸
R_A Zeytun

یک میز شام 515 متری روی پل چارلز شهر پراگ کشور جمهوری چک پس از اعلام پایان قرنطینه و پایان کرونا تو این کشور به پا شد و مردم این اتفاقِ تموم شدنِ کرونا رو با هم جشن گرفتند، برعکس اطلاعیه‌هایی که تو ایران توسط ستاد مقابله با کرونا گفته میشه، ما نیاز به فاصله‌گذاری اجتماعی نداریم، بلکه نیاز به فاصله‌گذاری فیزیکی داریم، اتفاقا تو این وضعیت باید بیشتر از نظر اجتماعی بهم نزدیک باشیم و هوای هم رو داشته باشیم تا این داستان تموم بشه، ظاهرا با همین منطق هم این میز شام تو پراگ برپا شد و هر کسی هر غذایی که داشت رو آورد و سر میز نشستند و با همسایه‌ها و همشهری‌هاشون این غذاها رو خوردند.

جمهوری چک کمتر از ۱۱ میلیون نفر جمعیت داره و خیلی هم مردم شادی هستند.

در مورد برگزاری همچین جشن‌هایی تو ایران بعد از کرونا یا بعد از دولت آقای روحانی!، به خاطر تفاوت جمعیت، نظری ندارم ولی خب یکی از آرزوهام اینه که بتونم برای عید غدیر مثل رفتار امام حسن ع یک همچین سفره‌ای رو با مشارکت هم برای همه تدارک ببینیم.


 

پ.ن:

دوستت دارم ای خیال لطیف

دوستت دارم ای امـید مـحال

فروغ فرخزاد

پ.ن2:

این پست یک فایل ویدیویی داشت که مربوط به جشن‌شون بود، من از کانال آپارات خودم این فیلم رو اینجا embed کردم که الان بهم پیام دادن به علت داشتن تصاویری که باید سانسور بشه، فیلم رو حذف کردیم و این داستان ها!

دیگه اونایی که این پست رو زودتر دیدن، اینجا برد کردند!!

 

۱۸ تیر ۹۹ ، ۱۸:۱۲
R_A Zeytun

اون استادِ پژوهشکده که گفتم رئیس گروه هست و خیلی رو مخ هست و باعث شد بعد از چند ماه که روی یک موضوع واسه تزم کار میکردم، به خاطرِ زورگویی‌ش موضوعم رو عوض کنم و...، بهم پیام داده که:

(یکی از بچه‌ها هست رشته‌ش حسابداری هست و استادش قراره ازشون امتحان تحقیق در عملیات بگیره و استاد هم بهشون درسِ درست و حسابی نداده، تو میتونی بهش کمک کنی؟)

قصد دارم به ده‌ها دلیل که یکی از مهم ترین‌هاش اینه که کلا از تقلب خوشم نمیاد، بهش نه بگم، ولی خب از اونجا که هنوز نمره‌های این ترمم رو وارد نکرده (این ترم حدود 5واحد باهاش دارم که با اخلاقی که من میشناسم و اتفاقاتی که ترم قبل افتاد و داستانش رو میدونید، ممکنه روی نمره م اثر بگذاره) روشِ قاطع و محترمانه‌ی نه گفتن رو نمیدونم!

یه کمکی کنید که متنِ درستِ این کار رو واسش بفرستم.

بعدا نوشت:

خودم بهش الان(20:17) پیام دادم که :

سلام

نه متاسفانه

ولی جزوه‌ی خودم و اگه بتونم جزوه‌ی بچه‌های دانشکده صنایع، هستش

اگه بدردش میخوره براتون عکس بگیرم بفرستم

پ.ن:

به فهم استراتژیک و سیاسی-مدیریتی خودم، بیشتر میبالم😎

۱۳ تیر ۹۹ ، ۱۹:۵۲
R_A Zeytun


دست و بالم بسته شد با بستنِ درب حرم

بیقراری هایِ بارِ آخرم ..... یادش بخیر...

پ.ن:

ای که خیرات تو دارد بر دوعالم میرسد...

عیدی ما را بده دارد محرم میرسد

پ.ن:

یاد این عکس پایین و این پست بخیر


گر چه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم

بعد منزل نبود در سفر روحانی

بعد منزل، نبود در سفر روحانی؟

۱۲ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۰
R_A Zeytun

دیشب داشتم با مامانم در مورد اینکه ما خیلی از اساتید دانشگاهیمون درک درست و عملی از علمی که درس می‌دهند ندارند برای همین از سایتِ کتابِ مرجعی که درس می‌دهند، اسلایدهای آماده‌ی زبان اصلی و انگلیسی رو دانلود میکنند و همون ها رو بدون تغییر به دانشجو میدند که بخونند، نه به خاطر اینکه دانشجو یه چیزی از منابع اصلی برای تحقیقات بیشتر یاد بگیره، صرفا بخاطر اینکه اساتیدِ محترم یا خودشون بلد نیستند یا حال ندارند که اون مفاهیم رو به زبانِ خودمون در بیارند، بعد تعریف میکردم که من خودم موقعی که جبرخطی درس می‌دادم، کتاب و جزوه‌ای که سرِ کلاس داشتم، انگلیسی بود ولی به جز یه سری از اصطلاحات و نامگذاری ها، بقیه مطالب رو فارسی میگفتم و درس میدادم و حتی اگه دانشجوها سوالی از کتاب داشتند، مطالب انگلیسی رو سر کلاس میدیدم ولی ترجمه‌ی در لحظه به زبان فارسی می‌کردم و می‌گفتم یا مثلا اگه موردی تو درس‌هام بود یا ارائه‌ای بود که باید یه مثال بزنم، میگشتم و از اون تجربه‌هایی که تو شرکت‌ها و استارت‌آپ‌های ایرانی هست مثال می‌آوردم، حرفامون ادامه داشت تا اینجا که گفتم ما خیلی از علومی که منابع انگلیسی واسشون هست، اساسا تو تاریخِ کشورِ خودمون وجود داشته و حتی اصل و شروعش از زبونِ خودمون بوده و حتی رگه‌هایی از بعضی از علوم حتی تو دوران هخامنشیان هم احتمالا بوده مثل کنترل و مدیریت پروژه و... .

داشتم میگفتم که چند سال پیش به دکتر «گیلبرت استرنگ» (استاد جبرخطی دانشگاه MIT که کتاب جبرخطی ایشون از منابع اصلی درسی تو اکثر نقاط جهان به خصوص ایران هست و اصلا خیلی آدم خفنی تو ریاضیات و جبر و اخلاق و رفتار هستند) ایمیل زده بودم که من دانشجوی کارشناسی مهندسی صنایع دانشگاه امیرکبیر هستم و چند وقتی هست که TA جبرخطی هستم و دارم از روی کتابِ شما درس میدم و ممنون و این صوبتا و در آخر گفتم که اجازه میدید این کتابِ شما رو به فارسی برگردونم که یه همچین ایمیلی رو در جواب ارسال کردند:


مامان گفت، کاش یه نفر این رویه های غلط آموزشی و این وابسته نشون دادن‌مون به غرب رو تموم کنه و بیاد همه‌ی اون چیزهایی که واسه خودمون هست رو با زبون خودمون ارائه بده و به جای اینکه همه‌ی این چیزهایی که واسه خودمون بوده ولی الان داریم از کشورهای دیگه می‌گیریم به خصوص این علوم رو، از ریشه های خودمون بیان کنه، و کاش این یه نفر تو باشی.


جدای از اینکه خواستم این خاطره رو ثبت کنم، این موضوع رو هم میخوام بگم که خیلی مهم هست که شما عقبه و اصالت داشته باشید و تو انتخاب هاتون تو هر مسئله‌ای به بحث با اصالت و عقبه داشتن توجه کنید ( این موضوع تو نهج البلاغه هم ذیل مواردی که باید برای انتخاب کارگزاران بهش توجه بشه هست)، این موارد برای ساختنِ آینده مهم هست ولی کافی نیست و باید به مسئله‌ی ساختنِ فرصت‌ها و آدمِ پیگیر و کاری بودنِ فرد هم توجه بشه.

یادمه در موردِ این با اصالت بودنِ کارگزارها تو نهج البلاغه، یه جایی میخوندم که نوشته بود اونی که با اصالت هست کمتر یه کاری میکنه که به عقبه‌ی خونوادگی‌ش آسیب وارد بشه ولی اونی که یک دفعه‌ای به حایی رسیده معمولا این مانعِ درونی برای عدم خرابکاری رو نداره.

۱۱ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۴
R_A Zeytun



إلهی رضاً برضاک، تسلیماً لأمرک، صَبراً عَلى‏ قَضائِک،

پروردگارا من راضی به رضای تو و تسلیم امر تو هستم. در مقابل قضای تو صبر خواهم نمود.


 یا رَبِّ لا معبود سواک، یا غیاثَ المستغیثین

 ای خدایی که جز تو معبودی نیست. ای پناه بی پناهان...


پ.ن:

تفسیر آیت‌الله جوادی آملی هم بعد ۴۰سال تموم شد و من هنوز اندر خم یک کوچه هستم و وای و آه و افسوس

۰۸ تیر ۹۹ ، ۲۱:۱۹
R_A Zeytun

 روز دختر رو به همه‌ی stará holka, mladé holka, velká holka و malé holka تبریک میگم.

میلاد حضرت معصومه س هم مبارک همه‌مون باشه

پ.ن:

اون کلمات به زبانِ چکی (زبان کشور جمهوری چک Czech) هست.

holka به معنی دختر و بقیه صفت هستند به معنی: Old, Young, Little, big

منظورم از ترکیبِ Old Girl مامان ها هستند، بالاخره هر چی باشه اونا هم دخترِ مامان/باباشون هستند دیگه :)

(عکس هم همون غنچه‌ای هست که چند تا پست پایین تر عکسش بود)

پ.ن: 

دو سال پیش همچین روزی مشهد بودیم و آه و افسوس بر دوری💔

پ.ن:

چند شب پیش یه خوابی دیدم که قصد داشتم تو یه پست با یه مقدمه‌ای در موردِ اون خواب بنویسم، مقدمه رو نوشتم ولی تصمیم گرفتم ادامه ندم و کلِ پست رو پاک کردم.

نزدیکترین ماجرا به خوابِ من، با یه کم تفاوت، نحوه‌ی شهیدشدنِ شهید مهندس شاطری هست. (انتظارِ تعبیرِ این خواب رو اگه خرابش نکنم در آینده‌ی نچندان دور خواهیم دید)

(آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم....)

این دو تا کلیپ رو در موردِ شهید شاطری ببینیم:

 

و

۰۲ تیر ۹۹ ، ۱۲:۰۹
R_A Zeytun