بایگانی تیر ۱۴۰۰ :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۶ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است


حج از حجاز عازم دشت بلا شده است

حاجیّ عشق راهی کرب و بلا شده است...


پ.ن:

...وَ لاتَجْعَلْنى عِظَهً لِمَنِ اتَّعَظَ...

...مرا مایه پند پندگیران، قرار مده...


...وَ کُنْ لى کَما تَکُونُ لِلصّالِحینَ...
...و با من آنچنان باش که با شایستگان هستى...

حَلِّنِی حِلْیَةَ الْمُتَّقِینَ، وَاجْعَلْلی ‏لِسانَ صِدْقٍ فِ‏لْغابِرینَ،  
به زینت پرهیزکارانم بیاراى، و برایم یاد خوبى در میان بازماندگان، و آوازه  
 
وَ ذِکْراً نامِیاً فِى الْاخِرینَ، وَ وافِ بى عَرْصَهَ الْاَوَّلینَ،
روزافزونى در میان آیندگان قرار ده، و در جایگاه پیشتازانم برآور

دعای 47 صحیفه سجادیه (دعای عرفه امام سجاد ع)


به عنوان یک برادرِ کوچیکتر، خواهش میکنم ازتون که دعا کنیم که همه‌مون از عرفه بهره‌مند بشیم و دعای عرفه‌ی عزیز رو بخونیم و ترجیحا توفیق داشته باشیم که هر دو تا دعای عرفه (عرفه امام حسین ع و دعای عرفه امام سجاد ع) رو با عمق جان بخونیم و استفاده کنیم.
لزومی نداره بگم ولی از جهت تأکید، من حتما بچه‌های بیان رو دعا میکنم و حتما یک سری افراد رو تو بیان، به اسم دعا خواهم کرد و امیدوارم که این مسئله متقابل باشه.
(بعدا یه سری مفصل بحث کنیم که من اینجور موقعیت‌ها، لیستی از اسمِ افراد (اعم از خانم‌ها و آقایون) رو ذکر کنم، بد هست یا نه)
پ.ن:
دعاهای عرفه رو تک‌تک واژه‌هاش رو دوست دارم ولی به طور خاص، این بخش‌هایی که از دعاهای عرفه بیشتر دوست دارم، توی تگ (برچسب کلمات کلیدی) دعای عرفه هست که میتونید استفاده کنید.

۲۸ تیر ۰۰ ، ۲۳:۱۰
R_A Zeytun

 

فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ 

ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﮋﺩﻩ ﺭﺳﺎﻥ ﺁﻣﺪ ، ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﻭ ﺍﻓﻜﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪ ، ﮔﻔﺖ : ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺣﻘﺎﻳﻘﻲ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ ؟یوسف(٩٦)



گفت بوی یوسف‌م رو حس می‌کنم اگر مرا دیوانه نپندارید.

گفتند دیوانه شده, کور شدن بس‌ش نبود؛ مجنون هم شد.

مژده رسان آمد و پیراهن را بر چشمان‌ش قرار داد. در دل بعضی‌ها می‌گویند اثر پیراهن است که بینایی را به او داد, من که می‌گویم اثر بوی یوسف‌ش بود.



از خدا حقایقی می‌دانم و منتظر یوسف‌م هستم تا قالبِ تهیِ روحم را پر کند, تا بینایم کند, تا رنج‌هایم را تمام کند, تا..., بوی یوسف‌م را حس می‌کنم اگر مرا دیوانه نمی‌پنداربد...


پ.ن:


آه مرگ خونینِ من

عزیزِ من

کجایی

این صدای بنده‌ی مستأصل خداست

چقدر مشتاقانه, منتظرت هستم...


۲۶ تیر ۰۰ ، ۱۳:۵۱
R_A Zeytun


از حدود دی ماه 99، من این کتاب رو شروع کردم و هر شب میخوندم که خب دیشب تموم شد، این کتاب محصول بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، هست و کتاب با تعریف و مفهوم شناسیِ دین، سیاست و رابطه‌ی این دو مفهوم توی ادیان و نظریاتِ مختلف شروع میشه و در مورد اینکه نظر و نگاه اسلام چی هست، توضیح میده؛ در ادامه در خصوص نگاه دین و سیاست از منظر امام رضا ع صحبت میکنه و یک سری صحبت‌ها در مورد رفتارِ امام رضا ع در دورانِ امامت‌شون با رویکردِ اینکه چه عمل و عکس‌العملی رو امام رضا ع اون موقع داشتند توضیح میده.

از فصل‌های پنج به بعد، در مورد امام رضا ع و ایران و مأمون و اتفاقات و نقش و واکنش‌هایی که امام رضا ع در ماجرای ولایتعهدی داشتند, به صورت مبسوط صحبت کرده, یک فصل هم به صورت اختصاصی در مورد متن ولایتعهدی که مأمون نوشت و متنی که امام رضا ع نوشتند, صحبت شده.

کتاب خوبی بود و چیزهای جدیدی یاد گرفتم.


پ.ن۰:

قرار هست از امشب کتاب «من بر می‌گردم» رو شروع کنم, کتابی داستانی با محوریت چند نفر از خانم‌هایی که دوران رجعت حتما برمی‌گردند, هست و انتشارات مسجد جمکران, چاپ کرده.


پ.ن۱:

اگر میشه, منت بگذارید برای سلامتی و بهبود یک مادربزرگ بزرگوار, دعا کنید؛ خدا خیر دنیا و آخرت بهتون بده

۱۳ تیر ۰۰ ، ۰۸:۲۹
R_A Zeytun

مسلم: دلم گرفته مرتضی، دلم گرفته.

این همه چراغ، توی این شهر، هیچ کدوم چشامو روشن نمی کنه.

این همه چشم، توی این شهر، مرتضی هیچ کدوم دلمو گرم نمی کنه.

مرتضی این جا همه می دوند که زنده بمونند، هیچ کس نمی دوه که زندگی کنه.

این شهر همش شده زمین، دیگه آسمونی نداره این شهر.

من دلم آسمون میخواد مرتضی، آسمون!

مرتضی: وقتی دلت آسمون داشته باشه چه توی چاه کنعان باشی چه تو زندان هارون آسمون آبی بالا سرته.

مسلم: از کجا یه آسمون پیدا کنم مرتضی؟!

مرتضی: فقط چشماتو باز کن تا آسمون چشمای صاحبتو بالا سرت ببینی.

زمین و آسمون از چشمای اون نور میگرن پسر.

چشماتو رو خودت ببند مسلم، ببند...

 

اینا دیالوگ‌های فیلمِ «خداحافظ رفیق» هست.

 

پ.ن۰:

 

 

 

شهید عماد مغنیه:

قدرت بدنی در جنگ و جهادِ ما تاثیری ندارد، روحیه‌ی ما است که در جنگ اثر دارد.

شهید جهاد مغنیه:

لا الکورنیت ولا الغراد ولا الزلزال ولا خیبر ولا الرعد، هیدا الدم هو لی کان عم یثمر نصر

نه کورنت و نه غراد و نه زلزال و نه خیبر و نه رعد (این‌ها نام برخی از موشک‌های محور مقاومت هستند) اثری در پیروزی ما ندارند، این خونِ ما و ایمانِ ما است که موجب پیروزی شده است.

۰۷ تیر ۰۰ ، ۲۳:۱۵
R_A Zeytun


بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم...

پ.ن:

پریشب اگر آسمون رو دیده بودید، ماه کامل بود و در نزدیک‌ترین حالتِ خودش به زمین قرار داشت؛ دو تا تصویرِ بالا رو با گوشی پریشب گرفتم.


پ.ن:

گشتم که شعرهای مربوط به ماه یا مهتاب رو همراه با این تصاویر پیدا تو وبلاگ بذارم(به جز شعرهایی که تو پست افسانه‌ی ماه و پلنگ قرار دادم)، اینا رو پیدا کردم:


پ.ن:

نه لیلی می‌شوی باور کنی حد جنونم را

نه شیرین می‌شوی بر هم بریزی قند خونم را


تو ماه‌ای و تصور می‌کنی این برکه خوشحال است

چو از ان فاصله قطعا نمیبینی درونم را


#سید_سعید_صاحب_علم


پ.ن:

بهای روی تو بازار ماه و خور بشکست

چنان که معجز موسی طلسم جادو را

سعدی


پ.ن:

از شرابِ ماه در جامِ شبم مستی بریز

جرعه در جرعه ستاره تا سحر میخاهمت

#شهراد_میدری 


پ.ن:

چارده شب به هوای تو هوایی شده ام

ماه زیبا شود آن لحظه که کامل باشد...

#محمد_صادق_رحمانی


پ.ن:

حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی

کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار

#حافظ


پ.ن:

چون برکه‌ی یخ بسته پر از حسرتم ای ماه

دل بی تو چه شب های درازی که شکسته است

#فاضل_نظری


پ.ن:

چو عکس ماه که افتد درون چشمه‌ی روشن

به چشم من همه نزدیکی و ز من همه دوری

#قاآنی


پ.ن:

برکه‌ای گفت به خود، ماه به من خیره شده‌ست

ماه خندید که من، چشم به خود دوخته‌ام 

#فاضل_نظری


پ.ن:

تو ماه بودی و بوسیدنت، نمی دانی ...

چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد!

#کاظم_بهمنی


پ.ن:

گفتم شب مهتاب بیا ...

نازکنان گفت :

آنجا که منم

حاجت مهتاب نباشد !!!

#مهدی_سهیلی


پ.ن:

شب مهتاب همان به که ز اندوه بمیری

تو که با ماهرخی وعده ی دیدار نداری

#سیمین_بهبهانی


هعیییی :(


پ.ن:

بی تو مهتاب کجا؟ کوچه کجا؟ شعر کجا؟

بی تو از باقی این عمر گذشتم


#محمدابراهیم_گرجی


پ.ن:

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست

#فاضل_نظری

۰۵ تیر ۰۰ ، ۱۸:۱۱
R_A Zeytun



هرگز نگویمت که بیا دستِ من بگیر

گویم گرفته‌ای ز عنایت،

رها مکن...

غلامرضا سازگار

پ.ن:


تولدِ امام رضا ع جان‌مون مبارک باشه, ان‌شاءالله عیدی‌های خوب خوب نصیب‌مون بشه.



پ.ن:

حدودا یک ساعت پیش به من همچین پیامی اومد و اصلا خدایا بوس بر تو باد:)



پ.ن:

امروز چند سری پیش اومد چون تو اندیشکده بودم, به جای تایپ کردنِ یک متنی, وویس فرستادم و کم کم داره ‏از این حرکتِ نفرت‌انگیزِ وویس گرفتن خوشم میاد!

تا موقعی که شورِ این ماجرا رو در نیاوردم و از این حرکت دست نکشیدم, پیشاپیش از همه‌ی اون‌هایی که مجبور هستند صدای من رو بشنوند عذر می‌خوام؛ من احترام می‌ذاشتم و تایپ می‌کردم چون گوش دادن به صدا نیاز به هندزفری یا حداقل جای ساکت داره ولی متن رو میشه خوند(البته اینکه ممکن هست چشم آدم اذیت بشه رو سعی می‌کردم با جداکردنِ متونِ طولانی از هم, جلوگیری کنم) ولی در هر حال به نظرم اگر نقدی هست به مقصران این ماجرا بر می‌گرده چون من عادت به تایپ کردم داشتم و نه وویس گرفتن ولی بعضی‌ها در جوابم صوت می‌فرستادند و...

۰۱ تیر ۰۰ ، ۰۱:۰۸
R_A Zeytun