بایگانی شهریور ۱۴۰۱ :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۷ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۴۲
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۴ شهریور ۰۱ ، ۰۲:۴۵
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۴۹
R_A Zeytun


می‌خواهمت 

چنان که شب خسته خواب را

می‌جویمت 

چنان که لب تشنه آب را ...

🧡💚

قیصر امین‌پور


در حالی که احتمالا خیلی‌هاتون در حال دیدن خواب هفت پادشاه هستید و یه سری‌هاتون هم در حال دیدن خواب هیولاها و بعضی‌هاتون هم خواب‌های دیگه؛ من در مترو ایستادم و در حال رفتن به سر کار تا:

  • اولا تا حدود ساعت ۲ یه خرده نون حلال در بیارم
  • ثانیا از محل کار برم به محل گارانتی کارتریج تا تونر کارتریج رو بدم درست کنند
  • ثالثا برم به یکی از شرکت‌هایی که قرار هست ازشون خدمات پولیش بگیریم تا این نمونه‌های روکش دندون ثنایا رو بدم با دستگاه‌شون تست کنند و یه قیمت بگیرم ازشون
  • رابعا برم و قرارداد شرکتی که براشون کارهای بیزینس دولوپمنت منیجری انجام دادم و یه دستی هم روی پایگاه داده‌شون کشیدم و یه سطح خیلی نازل از اینفورمیشن سیستم رو پیاده کردم, تبدیل به پول کنم

و اگر جونی برام موند، برگردم خونه.


نکته اینجاست که دیشب برای نوشتن یک گزارشی بعد از والیبال دیگه نخوابیدم تا اذان صبح و بعد از نمازهای مستحبی و واجبی که میشد خوند، راهی این ماجراجویی شدم.


پ.ن ۱:

یه بحثی بین من و یکی از رفقام تو شرکت اتفاق افتاد که چرا ما تو شرکت انقدر گل و گیاه داریم ولی هیچ کدومشون مثمر نیستند، این شد که به صورت کاملا عملیاتی و با این بهونه، دو تا پک بذر پاییزی یکی برای شرکت و یکی هم برای خونه سفارش دادم و چند روز پیش رسید به دستم و دیروز کل باغچه خونه و گلدون‌ها رو سر و سامون دادم/دادیم و بذرها رو کاشتیم.

یه سری صیفی‌جات بینشون هست که تا حالا اسم‌شون رو نشنیده بودم و امیدوارم محصول بدند تا حداقل از نزدیک شاهد دیدن هویج بنفش، تربچه گوشت قرمز، کاهو آیسبرگ و... باشم! ( روی تصاویر کلیک کنید تا بزرگتر قابل مشاهده باشد)


۱۶ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۲۵
R_A Zeytun


دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق

تا میان خلق کم کردی وقار خویش را


ما صلاح خویشتن در بی‌نوایی دیده‌ایم

هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را


سعدی

پ.ن 0:

عطر تو

عطر سیب ممنوعه ‌ایست 

که حوا چید

چیدمت  و از پا افتادم

سقوط،

 تنبیه قشنگیست

اگر گناهم تو باشی

مهسا اکبری


پ.ن 1:

«سوف تقبیل

أنت تضع رکنًا آمنًا

کم کنت أتوق أن أکون الفتات فی طریقک.»

 

بر می‌داشتی

می‌‌بوسیدی

می‌گذاشتی گوشه ای امن؛

چقدر دوست داشتم خُرده نان‌های سرِ راهت باشم. 


داود سوران


پ.ن2:

دیروز داشتم یه مدل ساختاری برای پروژه درست میکردم و اصرار و یه جوری لجبازی داشتم که حتما این مدل رو رسم کنم و توضیح بدم و (از اونجایی که احتمالا این بخش از پروژه رو خودم باید جمع کنم) پیاده‌سازی‌ش هم کنم؛ خیلی دوستانه به من گفتند که رضا یه لحظه صبر کن، این مدل‌های ماتریسی که تو میکشی، احتمالا فقط خودت به خاطر اون عقبه‌ی جبرخطی، می‌فهمی؛ این مدل‌های ماتریس و کِراس رو واقعا اونا که اصلا متوجه نمیشدند و برای ما هم سخت هست که ابعادش رو درک کنیم؛ حداکثر یه مدل افراز بندی شاید خوب باشه و اونم شاید.

از بعد از این مکالمه تا برسم خونه داشتم فکر میکردم که آیا این مدل‌های مارتیسی که تا الان از روی اون حرف میزدم، انقدر غیر قابل فهم بودند که آدم‌ها به خاطر اینکه متوجه نمیشدند، پذیرفتند یا واقعا اونقدری که منِ طراحِ سیستم، ذوق داشتم از رسیدن به اون ماتریس، اون ها هم از اون ماتریس لذت بردند.


پ.ن 3:

یه سوال عمیق تر هم اینکه چند هفته پیش تو یه مهمونی من در مورد فیزیک ناممکن‌ها، تحلیل ساختاری در مدیریت کلان و خیلی چیزهای مهندسی صنایع طور صحبت کردم که واقعا تو اون موقع، رضایِ بدونِ روتوش و دقیقا همون چیزی که بودم و هستم، رفتار کردم؛ نمیدونم از روی داشتنِ حرمتِ مهمون و این صحبت‌ها با پشت دست نزده شد تو دهنم یا واقعا زیاد، فاجعه نبودم

۱۴ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۵۱
R_A Zeytun


تو این پروژه‌ای که تو شرکت یه بخشی از مسئولیتش با من هست، یه دوستی به تیم اضافه شده (علی.ب) که فعلا داره به من کمک میکنه تا یه کم آشنا بشه با فضا و احتمالا بعدش به طور جدی‌تری از ظرفیت‌های ایشون استفاده خواهیم کرد.

۰۵ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۲۸
R_A Zeytun


«‏فیک من ألقمر نوره و جماله… و بعده عنّی»

از ماه در تو سه چیز هست؛ نورش و زیبایی‌اش و دوری‌اش از من.

پ.ن ۰:

ماه کنعانم برفت از کلبهٔ احزان ولی

عکس رویش بر در و دیوار می‌یابم هنوز


اول شب بود کان یار از شبستانم برفت

وز نسیم صبح بوی یار می‌یابم هنوز

خواجوی کرمانی


پ.ن ۱:

اسلامی که به عدالت نرسد، کفری است که لباس توحید به تن کرده است.

سلمان کدیور / پس از بیست سال


پ.ن ۲:

مثل سبز که هم زرد سر جاش هست و هم آبی

۰۲ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۰۸
R_A Zeytun