بایگانی اسفند ۱۴۰۱ :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۲۰ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ اسفند ۰۱ ، ۲۰:۴۰
R_A Zeytun

اولین نوشته سیستوفیا، به صورت عمومی، در بخش مشق‌نوشته‌ها، در دسترس قرار گرفت 🥳

لینک دسترسی به مطلب: بدون حفظ آرمان‌های خود، عاقبت لوکیشن‌فروشی دیاثت است

پ.ن ۱:

حاج احمد می‌گفت، انتظار ندارم خالصانه مثل قبلاها برای خودت و بقیه دعا کنی چون تفکیک اینکه داری می‌ری امام رضا ع رو ببینی یا .... سخت هست، اما همون یه ذره هم، به یادمون باش :)

نوع نگاه و شعورش رو خیلی دوست داشتم!

در هر حال اما، به یاد بچه‌های بیان هستم.



۲۸ اسفند ۰۱ ، ۰۷:۰۶
R_A Zeytun


مپرس: کز غم هجران چه بر سر تو رسید؟

مرا که نیست سر، از دردسر چه می پرسی 💔🖤


#هلالی_جغتایی


پ.ن 0:

دیروز به خاطر حجم کاری‌ای که پنجشنبه داشتم و فکر و خیالی که مشغول هست و کلا از فشار روحی و روانی و... بدنم خالی کرد و راهی درمونگاه شدم، دکتر یه خرده نگاه کرد و تست کرد و... گفت میتونم یه خرده تقویتی و قرص و اینجور چیزها بدم اما مشکلت با این چیزها حل نمیشه، از فشار روحی‌ت کم کن، بهش گفتم که اون یه بخش اساسی‌ش فعلا دست من نیست و گفتم بهش که صرفا یه کاری کن که تا پس‌فردا زنده و نیمه سالم بمونم؛ نسخه رو که تو سایت وارد کرد، خودش خنده ش گرفت

هم‌اکنون هم با تب حدود 39 درجه، I'm Still Alive!


پ.ن 1: یادم باشه از این حرکت‌ها روی سیستم فافا به یه مناسبتی انجام بدم (از دردسرها و جذابیت‌های ارتباط با یک برنامه‌نویس این‌جور چیزها هم هست!)




پ.ن 2:

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده


پ.ن 3:

ایهام - عاشق شو


عاشق شو، شده برای یک شب

عاشق شو، شده به حد یک تب

دیوانه، پر از تو شد پیمانه لب تا لب

شدم اسیر خزان به من نفس برسان

بریده ام بدون تو من از زمین و زمان

رسیده نامه ی آه دلم به گوش جهان

اسیر و بنده ی خیشم مرا ز من برهان




۲۷ اسفند ۰۱ ، ۱۲:۲۷
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ اسفند ۰۱ ، ۰۱:۰۶
R_A Zeytun



پ.ن 0:

اگه دنیا

به کامم بود

الان شاید

حرم بودم


همین ساعت

همین لحظه

الان باید

حرم بودم...


از چند ماه پیش درخواست مجوز خروج از کشور ثبت کردم و دانشگاهی که راضی نمیشد رو با انواع روش‌های مختلفی که وجود داشت، راضی کردم که تایید کنند و وثیقه‌م هم گذاشتم و در نهایت پاسپورتم رو هم گرفتم و برای 20 اسفند تا 4 فروردین مجوز خروج از کشور به مقصد عراق رو گرفتم و از اون تایم هم یه سری کار و پروژه رو به صورت فشرده انجام دادم که پول‌هام رو به طور خاص و جداگونه‌ای کنار بذارم تا هزینه‌های سفر جور بشه تا اگر شد دم عیدی با فافا نجف و کربلا باشیم و حتی جدای از این جمع کردنِ پول و... چند تا از بچه‌ها خیلی اتفاقی و یهویی و بدون اینکه خبر داشته باشند به طور جداگونه کاروان‌های مختلف هم پیشنهاد داده بودند؛ نمیدونم چطوریاست که هر بار همه چی رو جور میکنم به نجف و کربلا نمیرسم؛ لابد خیر و صلاح این بود و هست و کلا فضای باحال‌تری رو در نظر داشتند که خدا می‌خواست پیش همون امام رضا ع که فافا رو ازش خواستم باشم، نمیدونم شاید.

ما را ... تو هم گر نخواستی

در گوشمان بگو که بمیریم گوشه‌ای...


پ.ن:

فاصله‌ها هرگز

مانعی برای دوست داشتن 

برای عشق نیستند

درست!

اما اگر من اینجا گریه کنم

آیا در دور دست‌ها

گونه‌های تو خیس خواهند شد؟

۲۳ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۰۴
R_A Zeytun

سیستوفیا آماده‌ی انتشار مطلب شد 🥳

فعلا تا موقعی که مطالبی که نوشتم رو وارد کنم، میتونید از صفحات مختلفِ اون و عکس‌هایی که داره و سر تیترهایی که هست، بازدید کنید

سیستوفیا محلی برای مشق‌نوشته‌های

طراحی و تحلیل سیستم‌های کلان پیچیده و متعارض در شرایط بحرانی

https://systophia.ir/


۱۹ اسفند ۰۱ ، ۲۱:۵۶
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ اسفند ۰۱ ، ۱۱:۰۹
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۶ اسفند ۰۱ ، ۲۰:۴۲
R_A Zeytun


یک‌بار هم ای عشق من، از عقل میندیش

بگذار که دل حل کند این مسئله‌ها را


پ.ن 0:

‏مِن القَلبِ إلىٰ العَقلِ

قَلبٌ امتلأ حُبّاً بِک

صَدرٌ مُختَنِقٌ شوقاً لَک

شِفاهٌ تَهمِسُ جَمالَک

عُیونٌ مُؤمّلةٌ لِرؤیتِک

و عقلٌ عَرفَ الخَیر بک

أنت فینی أکثرُ منی



پ.ن 0.5:

در مورد پست قبل، باید اینجا هم تاکید کنم که:


و اگر گمان کردید که من دلتنگ‌ش نیستم از خدا طلب بخشش کنید!

چون بعضی از گمان‌ها گناهند


پ.ن 0.75:

پرسیدند که اون روزهایی که رضا ناراحت هست و محتوا با عنوان

  I’m the happiest depressed person you’ll ever meet 
منتشر می‌کنه، یا ساکت‌تر از روزهای دیگه هست، چش هست و اصلا محتواها چی بود و فلان؛ باید بگم که:

On my silent days

 I miss Fafa a little louder than EVERYTIMES


پ.ن 1:

دلیل منتشر نشدن فیلم مربوط به زندگی بر مبنای جنگل و زندگی بر مبنای گلخونه، این بود که هارد لپ تاپم کلا خراب شد و فقط حدود 100 گیگ از 1 ترا، سالم موند. البته تقریبا اکثر محتواها رو برگردوندم ولی این بازه‌ی خریدن یک SSD (وی اولین بار است که از SSD به عنوان یک هارد اینترنال استفاده می‌کند و واقعا انگاری رفتید تو یه دنیای دیگه) و نصب و برگردوندن این مطالب به این هارد جدید طول کشید. این اتفاق خراب شدن هارد، کی اتفاق افتاد؟ شب کنکور :)

روز کنکور هم از اونجایی که ارشد و دکترا با هم کنکور داشتند، مسئولین شهر تصمیم گرفتند تو دانشگاه آزادِ نزدیکِ خونه‌مون این کنکور رو برگزار کنند و خب از اونجایی که من تک مهندس صنایعِ اون کلاس بودم و دفترچه‌م جدا از بقیه بود، من رو نشوندند اون جلوی کلاس روی سکو؛ کل طبقه که حدود 300 نفر دانشجو در حال امتحان دادن بودند، 1 دستشویی داشت و همه‌ی خوراکی‌ها (اعم از آب معدنی، شکلات و...) رو از ما جلوی در ورودی گرفتند؛ توضیح دادم که من قند خونم نیاز به کنترل شدن داره چون اساسا سوال‌های ما، مهندسی و محاسباتی هست، یارو گفت که نه و فلان و بهمان که ما بهتون مواد قندی و آب و... میدیم، یکی دیگه از نگهبان‌هایی که گوشی رو چک میکرد و از این دستگاه‌ها میمالید به ما که بوق بزنه وسایل الکترونیکی داریم یا نه، آروم گفت آب معدنی رو بذار ولی شکلات‌ها رو قایم کن و ببر، این نمیفهمه

۱۶ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۰۵
R_A Zeytun
۱۱ اسفند ۰۱ ، ۰۶:۱۸
R_A Zeytun


پ.ن:
کاش ایران خانم، انقدر داغ نداشت و انقدر داغ نمی‌دید 💔🖤
۰۹ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۵۴
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۱۸
R_A Zeytun
۰۷ اسفند ۰۱ ، ۱۴:۴۷
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ اسفند ۰۱ ، ۰۹:۴۲
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ اسفند ۰۱ ، ۲۱:۱۶
R_A Zeytun