بایگانی مرداد ۱۳۹۹ :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۱۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است


 هر خواستنی توانستن نیست، بشرطها و شروطها و «العزم» من شروطها!

این سطور تلاشی است برای حل این معادله عجیب تاریخ که در مورد کوفیان گفته‌اند؛ «دل‌هایی با حسین، شمشیرهایی بر حسین!» و بررسی فرضیه نداشتن «عزم» و نیز کاوشی در اطراف این مفهوم.

... این رساله به دنبال پاسخی برای یک درد تاریخی شیعه خواهد بود: چرا سرنوشت، قاتلان امام حسین ع را از مردمان «کوفه» انتخاب کرد؟ چرا قلم تقدیر حتی یک نفر را از «شام» به کربلا نیاورد و تماما کوفیانی را در مقابل امام‌شان قرار داد که ادعای محبت او و انتظار آمدنش را داشتند؟

دهه‌ی عزم‌های راسخ عاشورایی، ماه تصمیم‌های بزرگ، محرم الحرام 1437

حقیقت این است که با دقت لازم و کافی در زندگی انسان‌ها این مسئله اثبات می‌شود که خسارات زیادی که ما در زندگی متحمل می‌شویم، خیلی مربوط به جهل ما نیست مخصوصا در جوامعی که از تمدن، فرهنگ و علم بهره‌ای برده‌اند. گاهی انسان عالم است اما بی‌عمل. ... لذا خیلی از چیزها را می‌فهمند اما به آن‌ها عمل نمی‌کنند.

... فرزدق در ملاقاتی با امام حسین ع در سال 60 هجری هنگام موسم حج، از امام،  علت خروج‌شان را از مکه، قبل از اتمام حج می‌پرسد. حضرت می‌فرمایند: اگر عجله نکنم، مرا دستگیر خواهند کرد.

فرزدق می‌وید: سپس از من[درباره وضعیت کوفه] چرسید و فرمود: از مردمی که پشت سرتو هستند، به من خبر بده!

عرض کردم: از شخص آگاهی پرسیدی. دل‌های مردم با تو است و شمشیرهای‌شان علیه تو.

1.حر بن یزید ریاحی

تشبیه معقول به محسوس عبارت فرزدق را می‌توان در ماجرای حر مشاهده کرد. حر و یارانش در منزل ذوحسم درحالی‌که شمشیر بر امام کشیده بودند، نماز را پشت سرایشان اقامه کردند!

2.عبیدالله بن حر جعفی

«او از اشراف کوفه و مرد مقتدری بود. امام حسین ع شخصا در قصر بنی مقتال به خیمه‌اش رفتند، برعمس زهیر که حضرت نرفتند، بلکه پیک فرستادند. هردو، عثمانی‌مذهبی و هم‌مسلک بودند. وقتی امام حسین ع به عبیدالله‌بن‌حر فرمودند بیا ما را کمک کن! او می‌گوید: من اصلا از کوفه بیرون آمدم که با شما برخورد نکنم، یعنی می‌دانم تو بر حق هستی و آن‌ها بر باطل هستند و اگر من آن‌جا بمانم و حق را حمایت نکنم، برای من زشت است؛ برای همین از کوفه بیرون زدم...بعد هم به حضرت گفت: من اسبی و شمشیری دارم که به شما می‌دهم. امام حسین ع هم می‌گوید: ... من این‌ها را نمی‌خواهم. اما چیزی به تو می‌گویم، از این بیابان دور شو! از ما فاصله بگیر! چون اگر کسی داد غربت من را بشنود و من را یاری نکند، هلاک خواهد شد...بعدا که صحنه کربلا تمام شد،... همین کسی که در مقابل امام حسین ع گفت «من تو را یاری نمی‌کنم» به زیارت حضرت می‌رود. اگر بگوییم اولین زائر امام حسین ع بعد از شهادت حضرت، همین عبیدالله‌بن‌حر جعفی است، از نظر تاریخ خلاف نگفتیم.

...خیلی وقت‌ها، دانستنی‌های ما، مانند کوفیان زیاد است اما در مقام عمل دچار شک و تردید می‌شویم و حتی خلاف آن‌چه در ذهن داریم عمل می‌کنیم. علت چیست؟

فاصله بین نظروعمل، مسئله‌ای امروزی است که باید در جستجوی حل آن بود. در ساحت نظر ممکن است نظریه‌های زیادی وجود داشته باشد ولی کدام‌یک از آن‌ها ضمانت اجرایی دارد؟


۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۵۹
R_A Zeytun

این مداحی برای اربعین هست، ولی متنش و خاطره‌ای که از این مداحی دارم (اگه یادتون باشه گفته بودم که یکی از اسلایدهای دفاع پروژه‌ی کارشناسی‌م، یه مداحی بود، این همون کلیپ و مداحی هست) باعث میشه، از شنیدنش هیچ وقت سیر نشم و شده نیم ساعت یک سره این مداحی رو گوش کردم و ازش خسته نشدم.

عزاداری‌هاتون قبول باشه.

اگر شد، هر روز یه بخش‌هایی از کتاب، »توضیح الرسائل کربلا، چطور از دل 18 هزار نامه عاشق 30 هزار قاتل ایجاد شد؟!» رو تو وبلاگ می‌نویسم.

۳۰ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۴۹
R_A Zeytun

پ.ن:

دارم یه مداحی عربی ترجمه می‌کنم یه بخشش اینجوری هست که میگه:

 

«مجنونک ،و عقلی إکتمل بجنونی»

«مجنون توام، عقل من با جنون تو کامل میشه»

 

به نظرم واقعا روا هست که بگیم عربی بهترین و کاملترین زبون برای گفتن جملات عاشقانه است.

پ.ن:

اگه وقت کنم دارم کم کم فیلم سخنرانی سیدحسن نصرالله تو محرم 2014 که حاصل‌ش کتاب زیر شده رو ترجمه می‌کنم. البته که اگر کتاب رو میتونید تهیه کنید، خیلی خوب هست که بخونید (این کتاب یکی از کتاب‌هایی هست که چند سال پیش که اولین بار چاپ شد، تو جمکران با پول خودم خریده بودم) اما خب به نظرم هیچی صحبت و لهجه‌ی شیرین لبنانیِ سیدحسن نصرالله نمی‌شه

 

۲۹ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۳۱
R_A Zeytun

در ادامه‌ی پست قبل و اون دوگانه‌ی واقع‌گرایی یا آرمان‌خواهی باید بگم که استدلالِ اونی که این حرف رو می‌زد این بود که نقل به مضمون میگفت: «ببین این اجتماعی که الان داریم و با همدیگه و افرادِ دیگه‌ی این شبکه‌ی انقلابی در ارتباط هستیم، یه جوری خودمون توی یه گوشه از این فضای کل قرار داریم و آخرِ این تحلیل و نظری که با دیدِ آرمان‌خواهی می‌نویسیم، این هست که بره یه گوشه تو کتابخونه‌ی فلانی و تهش به هیچی نمیرسه، چندسال بعد هم احتمالا تو تغییرات و... میندازند بیرون و کلا همه‌ی آرمان‌های روی کاغذ که شاید هم کاملا درست باشه، از بین می‌ره، ولی اگه یه طرح با 30% بهبود که 80%ش اجرایی بشه بدیم، قطعا یه اثری توی عملکردِ اون سازمان و در کل، خیرش به ملت می‌رسه»

در ادامه بحث شد که این آرمان‌ها پس جاش کجاست، که گفتند: «مثلا یه نفری مثل ملاصدرا که یه تریبون و یه کرسیِ درس داشت، یه سری پایه‌هایی که همه می‌فهمیدنش رو می‌گفت و بعد روی اون پایه‌ها یه سری ساختمون می‌رفت بالا که هیچکس تو اون زمان متوجه نمی‌شد، ولی چون تریبون داشت، این موارد ثبت شد و مثلا 50سال بعد، گفتند وای ملاصدرا چه آدم خفنی بود که تونست همچین چیزهایی رو بگه و بعد از مثلا 100سال رفتند تا اون آرمان‌ها رو محقق کنند، اجالتا تا زمانی که به اون تریبونِ لازم، یه نفر نرسیده، نباید از آرمان حرف بزنه چون تهش میشه یه گزارش تو کتابخونه‌ی یه نفری که تهش اون چند صد صفحه رو می‌ندازند دور و چیزی برای 50سال بعد نمی‌مونه».


پ.ن1:

یکی از مواردی که تو اون جلسه یاد گرفتم این بود که اگه از موضع ضعف و من هیچی نمی‌دونم و شما بهترید و اینجور چیزها, وارد مذاکره بشم احتمالا تو اکثر موارد تو جمهوری اسلامی ایران جواب میده، این رویکرد رو طبق مشورتِ اون بزرگواری که حرف می‌زد تصمیم گرفتم که روی معاون آموزشی اجرا کنم و بهش پیام دادم و نقل به مضمون بگم که شما خیلی می‌فهمید و من هیچی بلد نیستم، شما یه موضوع پیشنهاد بده ای بزرگوار و ای دانا و ای عاقل و...!

تهش این نتیجه شد که تماس واتساپی باهام گرفت و گفت که اون موضوعی که روی اون گزارش سمینار نوشتی رو چقدرش رو کار کردی؟، که گفتم تا حد خوبی تکمیل شده ولی داده دارم ولی وارد نکردم، گفت که روی همون موضوعی که کار کردی، ادامه بده و سریع‌تر یه مقاله ژورنالی و یه مقاله‌ی کنفرانسی بدیم و بقیه‌ی کارها و اینکه موضوع مهندسی صنایعی هست و ربطی به پژوهشکده نداره و... رو خودش درست می‌کنه، برای تاکید پرسیدم که اون استاد و داوری که گفتید متوجه این داستان‌ها نمیشه چی، که گفت اون یه نفر رو قبل از دفاع پروپوزال و داوریِ تز، خودم باهاش حرف میزنم که کاری نداشته باشه و مشکلی نیست 😐


پ.ن1.5:

یه موردِ دیگه و انتقادِ سازنده‌ای که داشت این بود که بهم گفت:« تو (یعنی من) معمولا همون چیزی رو که دوست داری، انجام میدی و کلا آدمِ حرف گوش نکن و چموشی هستی که به توصیه‌ها اصلا توجه نمیکنه، مثلا بارها شده که بهت گفتم بشین مثلا یه پروپوزال در موردِ تولیدِ قندون بنویس، ولی نشستی در موردِ «لزوم و تاثیرِ تولیدِ قندون بر آزادسازیِ قدسِ شریف» مطلب برام فرستادی!»

پ.ن2:

دیروز عید غدیر متوجه شدم که هم در ثوابِ زیارتِ نجف شریک بودم و هم در ثوابِ زیارت حرم امام رضا ع!

خدا قسمت کنه از این جور زیارت‌ها برای همه

این مسئله رو مدیونِ وجودِ فضای مجازی و آدم‌های فهمیده و بشدت محترمی هستم که اینجا پیدا کردم و ممنون از یاقوت خانم به خاطر این کار بزرگشون🌹 و برنامه‌ی سمت خدا بابت طرح فرزندان غدیر


پ.ن3:

من معمولا یه سری خواب دارم که یادم نمیره

یکی‌ش مربوط به حرم امام علی ع میشه که با وجود اینکه تا حالا اونجا نرفتم ولی یه سری صحنه‌ها ازش تو خوابم بود که همیشه جلوی چشمم هست و یادم نمیره، البته اون چیزهایی که توی ذهنم و تو خوابم بود، نکاتِ مثبتی نداشت و امیدوارم تهش به خیر منجر بشه

از این جور خواب‌ها که یادم می‌مونه 3تای دیگه هم هست.


پ.ن4:

در مورد سفر مکرون به لبنان به این جمله از آیت الله حائری شیرازی بسنده می‌کنم که گفتند:

«وقتی فرانسه و آمریکا و سایر کشورهای اروپای غربی مثل ایتالیا و انگلستان نیروهای خودشان را در لبنان آوردند، برای این است که مواظب باشند اسرائیل وقتی که دارد کشور لبنان را ذبح می کند، این زبان بسته، دست و پا نزند. کشور لبنان را مثل گوسفندی گیر آوردند که قصابش اسرائیل است، اما دست و پای این را باید ببندند تا دست و پا نزند. این سازمان ملل متحد و این کشورهای بزرگ شغلشان این است که دست و پای این زبان بسته ها را می بندند، سرش را می گیرند، بعد که خوب آرام شد، به اسرائیل می گویند، خب حالا عیبی ندارد، حالا چاقو را بکش و سر را ببر! 

اینها به اسم اینکه بیاییم تا حمام خون در لبنان واقع نشود، هدفشان چیز دیگری است. هدفشان این است که مبادا در موقع ذبح گوسفند، گوسفند از زیر دست قصاب در برود، مبادا پای این گوسفند، دست این گوسفند به دست قصاب بخورد و چاقو از دستش بیافتد. این ها هدفشان این است. به اسم آشتی، به اسم صلح، به اسم مذاکره، می آیند دست و پاها را می بندند».

۱۹ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۵۱
R_A Zeytun

یه بحثی که تو جلسه‌ی امروز به نظرم باید یادداشت کنم تا بعداً بهش بیشتر فکر کنم, این بود که:

« اگه یه راه‌حلی داشته باشی که بهبود ۱۰۰٪ داشته باشه ولی به خاطر ده‌ها مسئله ۰٪ از اون اجرا بشه, بهتر هست یا یه طرح با ۳۰٪ بهبود داشته باشی که ۸۰٪ عملیاتی بشه»

۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۱۰
R_A Zeytun
۱۷ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۰۹
R_A Zeytun

تو برنامه‌ی سمت خدا، یه طرحی راه افتاده به اسم «فرزندان غدیر»، تو این طرح اینجوری هست که برای خونواده‌هایی که مشکل مالی برای فرزندار شدن، دارند (مثلا نیاز به درمان دارند یا...) با استفاده از دو تا روش زیر بهشون کمک مالی می‌کنند:

1. با کمک مالی با استفاده از شماره کارتی که اعلام شده

2. اعطای امتیاز وامِ بانک رسالت به طرح فرزندان غدیر

 

به نظرم طرح‌ش بشدت چیز جذابی هست چون که اینکار یه نوع صدقه‌ی جاری به حساب میاد و شما اینجوری فرض کنید که اگر حتی یه دونه از این خونواده‌ها فرزندشون یا نسل چندم بعدِ این فرزندی که به دنیا میاد از عالمان دین یا از افرادی بشه که خیرش به مردم برسه یا حبّ ائمه رو به ظهور در جامعه برسونه یا از سربازهای امام زمان عج بشه، همه‌ی این افرادی که در این طرح شرکت کردند، تو این خیر و ثواب شریک هستند.

من خودم از اونجایی که اون دوستی که طرح غذای نذر غدیر داشت رو پیدا نکردم (البته تلاش هم برای پیدا کردنش نکردم چون کافه‌ش رو کلا جمع کرد) همه‌ی اون پولی که قرار بود تو اون طرحِ نذر غدیر کمک کنم، برای این طرح دادم، البته که حجمش زیاد نیست و «اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ مِنْ طَاعَتِکَ» (طاعت اندکم را در آستانت بپذیر- بخشی از دعای امام موسی کاظم ع)

برای اطلاع از این طرح، به صفحه‌ی سمت خدا-طرح فرزندان غدیر در لینک زیر مراجعه کنید:

http://samtekhoda.tv3.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=7154&Itemid=548

۱۶ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۴۴
R_A Zeytun

(یَا صَاحِبَ کُلِّ غَرِیبٍ یَا مُونِسَکُلِّ وَحِیدٍ)

(ای کس هر بی کس، ای همدم هر تنها)

دعای مشلول )


تو یکی از استراتژیک ترین موقعیت‌های تصمیم‌گیری برای زندگی‌م هستم و باز هم مثل همیشه تنهام و کسی نیست باهاش مشورت کنم.


(یَا مُقَیِّضَ الرَّکْبِ لِیُوسُفَ فِی الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَ مُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَ جَاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّهِ مَلِکاً)

(ای آماده‌کننده‌ی کاروان برای نجات یوسف در سرزمین بی آب و گیاه، و خارج کننده اش از چاه، و قراردهنده‌اش بر تخت پادشاهی پس از دوره بندگی )

....

(یَا عُدَّتِی فِی شِدَّتِی یَا صَاحِبِی فِی وَحْدَتِی )

(ای توشه ام در سختی‌ها، ای همراهم در تنهایی)

(دعای عرفه‌ی امام حسین ع )

پ.ن:


متن خطبه غدیر

حدیث امام رضا ع در مورد اهمیت اطعام در روز غدیر

حدیث مفاخره خانم فاطمه زهرا س با امیرالمومنین علی ع 

بیعت کردیم آنچه دیدیم بازگوییم، سینه به سینه، نسل به نسل تا قیام قیامت

۱۵ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۳۸
R_A Zeytun

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا الحَسَنِ یا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الهادیِ النِّقِیُّ✨🌹

با وجود اینکه این سالِ قمریِ گذشته (از تولد امام هادی ع تو سال قبل تا تولد امام هادی ع تو امسال) من از نظرِ بحث فعالیتِ کاری، کمتر مشغول به فعالیت بودم و بیشتر بحث المپیاد و پروژه کارشناسی و بعد کنکور ارشد و... مطرح بود، ولی خب از نظر عددی حساب کنیم، مبلغی که من بابت هزینه و درآمد تو این سالی که گذشت با توجه به خرج‌هایی که انجام دادم(هزینه رفت و آمد به دانشگاه شهید بهشتی با اون مسیر تخیلی‌ش، کتاب‌هایی که خریدم، دو تا گوشی شاهین2 که خریدم، اولین و تنها تجربه‌ی رفتن به کافه!، هزینه‌ی جشن پایان سالِ دوره کارشناسی، تلویزیون و یخچالی که عوض کردیم، پرینتر و...) داشتم، ته مونده‌ی درآمدی که داشتم از اون حسابی که پول‌های پروژه‌م رو میریزم (من دو تا حساب دارم که یکیش به طور خالص، همه‌ی درآمدهایی هست که من از پول خودم و با استفاده از پروژه‌ها یا فعالیت‌های دیگه، کسب می‌کنم و یکی هم حسابی هست که بهش خمس تعلق نمی‌گیره و برای به اصطلاح روز مبادا هست که مبلغ اون پول نسبت به این حساب، عدد بیشتری هست) و بهش خمس تعلق می‌گیره، بیشتر بوده و تقریبا نزدیک به ده برابر شده! (حالا درست هست که مبلغش کمه ولی خب اینو در نظر بگیرید که تو شرایط فعلی متاسفانه خیلی از افراد با سن و سال بیشتر و تشکیل خونواده و با فرض گیر آوردن کار و اضافه کار و... آخرش هیچی واسشون نمیمونه و اینکه یه جوون به سن من بتونه تو یه سال، یه سری پروژه داشته باشه و پول کسب کنه و تهش یه چی بمونه جای شکر فراوان داره) و اون عبارتی که خدا گفته اگه خمس بدید، پول‌تون بیشتر میشه (که بعضی از مفسرین این رو صرفِ عملکردی و ذیل واژه‌ی برکت آوردند و یه سری دیگه از مفسرین یه قدم جلوتر رفتند و روی مبلغ و عددش هم بحث کردند) به صورت عینی اینجا دیده میشه

بماند برای یادگاری و باشد که از پندگیرندگان باشم.

(برای امتحان کردنِ نظر مفسرین هم که شده، اگر تست کردید ببینید واقعا از نظر عددی بیشتر شده یا نه، اگر هم که تا الان این بحث خمس رو امتحان نکردید، این دو سال آتی رو ولو به عنوان رد یا تایید نظر مفسرین چک کنید و اگه شد به من هم اطلاع بدید)

۱۴ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۶
R_A Zeytun

دیروز ارائه سمینار داشتم و دو تا استاد بودند، یکی همین استادی که معاون گروه هست و زیاد از اذیت کردن‌هاش تو وبلاگ نوشتم و یکی دیگه یه نفر از اساتیدی که رشته شون کامپیوتر بوده و داده کاوی درس میدند، استاد داده کاوی از OR و صنایع و زنجیره تامین، هیچی سرشون نمیشد و انگاری کلا اون بخش های OR و مدلسازی رو متوجه نشدند، اون یکی استاد هم که در ظاهر کارشناسی رو مهندسی صنایع خونده بود، گفت که کارت زیادی ربط به مهندسی صنایع داره و بدرد پژوهشکده نمی‌خوره، فعلا واسه گزارش سمینار ازت قبول می‌کنم ولی واسه تز ارشد باید یه فکر دیگه کنیم.

نیازمندی‌های مادی‌م در حال حاضر:

(یا مَنْ لا تُضْجِرُهُ الْمَسْئَلاتُ)

(اى که زیادى خواهشها او را به ستوه و خستگى در نیاورد)

( دعای مشلول )

 

  1. دونستن رفتار درست با استادی که با موضوعی که خودش داده، مخالفت میکنه و میگه مرتبط با کارهای پژوهشکده نیست!
  2. یک موضوع تز ارشد  که همزمان مرتبط باشه با مهندسی صنایع، سیستم‌های اطلاعاتی، فضای مجازی، امام علی ع
  3. یک سفر مشهد
  4. چنتا موسیقی خوب با مضمون آهنگ آرایش غلیظ همایون شجریان
  5. چنتا تواشیح یا مدیحه‌سرایی خوب با ضرب آهنگ حیدر و امیرالمومنین (مثل اینی که تو پ.ن گذاشتم)
  6. یه سری فیلم خوب برای رفع خستگی ذهنی بعد از نوشتن این گزارش تحلیلی که باید تا آخر هفته تحویل بدم
  7. یه خونه با سبک اونی که تو پ.ن هست
  8. یه موتور با حال و حوصله‌ی گرفتنِ گواهینامه برای رفتن و سر زدن به شهرک صنعتی که نزدیکِ محل زندگی‌مون هست برای راه‌اندازی دوباره‌ی کارخونه‌های تعطیل
  9.  
  10. و...!

پ.ن: (این رو قبلا هم گذاشته بودم)

 (عطایی-هر کسی که توی دنیا رسیده به جایی...)

حبل المتین‌ه

یَعسوبُ الدّین‌ه (یعسوب در لغت به معنای، امیر و ملکه زنبور عسل است، همچنین به معنای بزرگ، سید و جلودار قوم نیز آمده است. پیامبر اکرم ص حضرت علی ع را یعسوب دین و مؤمنان خوانده‌اند، زیرا همان‌گونه که ملکه زنبور عسل جلودار، رئیس و امیر زنبورها است، امیرالمومنین نیز جلودار مؤمنین و دین است)

خوشگل ترین اسمش امیرالمومنینه...

علی یا حیدر حیدر حیدر

 

 

پ.ن:

(این تصاویر رو قبلا هم تو وبلاگم دیده بودید)

 

 

۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۰
R_A Zeytun

قسـماً بتُـربِ نِعـالِه فَـمَحاجِری

أبَـداً بِـغَــیرِ غُــبــارِه لا تُـکحَـلُ

قسم به خاک پای او هیچ گاه چشمانم را

به غیر از غبار قدمش سرمه نکشم

من القصیدة اللّامیة لابن أبی الحدید المعتزلی (المتوفی ۶۵۶ هـ.ق) فی مدح أمیرالمؤمنین علیه السلام


پ.ن:


متن خطبه غدیر

حدیث امام رضا ع در مورد اهمیت اطعام در روز غدیر

حدیث مفاخره خانم فاطمه زهرا س با امیرالمومنین علی ع 

بیعت کردیم آنچه دیدیم بازگوییم، سینه به سینه، نسل به نسل تا قیام قیامت


پ.ن:

به نظرم تو دنیای واقعی، هر کی باید یه نفر رو داشته باشه که اینجوری براش دعا کنه (خدا دعاکننده و خانواده‌شون رو حفظ کنه و خیر دنیا و آخرت رو نصیب‌شون کنه):

۱۱ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۵۱
R_A Zeytun


«أَنْتَ الَّذِی سَتَرْتَ»

«بازگشت من به سوی تو خواهد بود»

(این تصویر رو از سایت نورنگ گرفتم)

پ.ن:

دیروز صبح رمان «کمی دیرتر» رو شروع کردم و دیشب حدود ساعت 3 و نیم تموم کردم.

بعدش دیدم اگه بخوابم، احتمالا برای نماز صبح بیدار نمی‌شم، برای همین تا اذان صبح بیدار موندم و یه خرده هم برای احتیاط اینکه اومده که «روزی رو خدا بین الطلوعین تقسیم می‌کنه»، بیدار موندم و بعد رفتم خوابیدم.

تو طول مدت بیداری و حتی یه خرده هم تو خواب، ذهنم مشغول بود که اگه یهو اون موقع که کارهای برنامه‌ی جامع تموم شد و اقبال با من و دوستام یار بود و به مرحله‌ی اجرا رسید، اگه اسد نامی پیدا بشه و بگه، الان وقت‌ش هست و بیا، واقعا میرم یا نه

الان که مثلا تو دوران جوونی هستم، شاید این ویژگی‌هایِ مثبتِ عدمِ تعلق و وابستگی‌های جدی وجود داشته باشه، نکته‌ی اساسی و مهمی که وجود داره اینه که من به اندازه‌ی ظرفیتی که داشتم، کار برای ارائه دادن به جامعه‌ی آخرالزمانی و مهدوی و تمدن اسلامی، ارائه ندادم و این یعنی کلا دستم خالی هست، از اون طرف هم این هست که اگه مثلا به اون سن پختگی (برای تاکید بگم که پختگی رو به معنی کمال در نظر نمیگیرم) هم برسم، احتمالا انقدر تعلق و وابستگی دارم که نمیشه گفت راحت همه‌چیز رو بذارم کنار و همراه بشم، البته ترجیح خودم دوران جوونی هست.

اساسا همیشه از ذکر «لا اله الا الله» که اگه یه خرده عرفان اسلامی خونده باشید، منجر به کنار زدن حجاب ظلمانی و نورانی میشه، می‌ترسیدم، چون که ته دلم بیخیال شدن از بعضی چیزها رو راضی نیستم و این مسئله یعنی انقدری که باید به شناخت خودم نرسیدم و اصلا خدایا خودت ما رو درست کن و این صحبت‌ها



«وَ اِلَیْکَ مَرَدّی»

«و بازگشت من به سوی تو خواهد بود»

پ.ن:

تو دعای عرفه‌تون امیدوارم من رو یادتون بمونه

همونطور که اکثریت قریب به اتفاق‌تون رو من یا با اسم اکانت یا با منطقه‌ی جغرافیا، تو دعاهام ذکر میکنم!

مشهد، تبریز، گیلان، شیراز، تهران، کرمانشاه، کرج، همدان، شمیران، اونی که خراسان شمالی درس می‌خوند ولی محل زندگی‌ش جای دیگه‌ای هست، بابل، لبنان، هم‌دانشگاهی، قم و بقیه که جغرافیا‌شون رو نمیدونم یا به دلیلی ذکر نکردم!


۰۹ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۳۵
R_A Zeytun


این چند وقتی که تو وبلاگ مطلبی ننوشتم داشتم:

  • فایل پروپوزالم رو تکمیل کردم,
  • کتاب قیدار رو دارم تموم می‌کنم و چقدر تا الان قشنگ بود,
  • وردپرس نوشتن رو دارم یاد می‌گیرم و تقریبا تا جای خوبی پیش رفتم و لوکال یه دمو از سایت تو لپ‌تاپم از سلسله سایت‌ها و استارت‌آپ‌هایی که گفتم اگه خدا بخواد تا ۲ماه دیگه بالا میاد رو دارم می‌سازم,
  •  برای بار چندم رفتم سراغ کتاب الگوریتم‌های فراابتکاری و بالاخره امروز بخش شبیه‌سازی تبرید رو با متلب تموم کردم 
  • به صورت مجازی و با استفاده از یه اپلیکیشن ِ گیمیفیکیشن بِیس دارم با مربی مجازی, ورزش می‌کنم!

و... .

پ.ن۲:

قسم به گندمِ ری گرچه مدتی‌ست مدید

خراجِ خاصه‌ی دولتسرای طهران است


بقای سلطنتِ هیچ‌کس نمی‌بینم 

مگر خدا که به ذات از قدیم سلطان است...!


حسین جنتی

۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۱۴
R_A Zeytun