دکتر نقشینه :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکتر نقشینه» ثبت شده است

نوشته های اقتسادنامه که قبلا گفته بودم از وبلاگ استادم، دکتر نقشینه،  به خاطر اینکه وبلاگشون چندسالی هست بروز نشده ممکنه مطالب حذف بشن تو وبلاگم کپی خواهم کرد رو میتونید از بخش

 "پرونده های ویژه" ===> بخش اقتسادنامه

یا از تگ زیر این پست "اقتسادنامه" 

بخونید، بقیه‌ی نوشته‌های اقتسادنامه هم از خودم هست.

پ.ن:

اقتسادنامه نه اقتصادنامه!

۲ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۸
R_A Zeytun

چاپ پول و گردش آن در بانک‌ها با دولت چه می‌کند؟

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩٥/٦/۱٠


قانون عملیات بانکی بدون ربا در روز ۸ شهریور سال ۱۳۶۲ تصویب شد و در ۱۰ شهریور ۱۳۶۲ به تأیید شورای نگه‌بان رسید و چنین روزی، روز بانک‌داری اسلامی نام‌گذاری شد.

سال گذشته به همین مناسبت یادداشتی با عنوان «گوشت خوک با ذبح اسلامی! به مناسبت روز بانک‌داری اسلامی» نوشتم که لپ کلام آن این بود که مشکل اصلی نظام بانکی و پولی ربا نیست بلکه چاپ پول و گردش آن در بانک‌ها است که حتی اگر ربا نیز از این فرایند حذف شود بسیار مخرب است.

تصور عموم کسانی که توجه به نقش چاپ پول در تولید تورم و کاهش ارزش پول دارند این است که این موضوع ابزاری قوی در دست دولت است که با استفاده مناسب از آن می‌تواند به اهداف حاکمیتی خود برسد ولی به عقیده من این موضوع ابعاد عمیق‌تری دارد.

 

برای توضیح این مطلب ابتدا توجه شما را به این موضوع جلب می‌کنم که هر مقدار پول که توسط بانک مرکزی چاپ می‌شود، پس از گردش توسط بانک‌ها موجب افزایش چند برابری نقدینگی (شامل پول و شبه‌پول) می‌شود. مهم‌ترین عامل در این چند برابر شدن که به مقدار آن «ضریب فزاینده» می‌گویند درصد «اندوخته قانونی» بانک‌ها در بانک مرکزی است. این درصد در قانون بانک‌داری ایران باید بین 10 تا 30 باشد که در چند سال اخیر به کم‌ترین مقدار خود یعنی 10 درصد رسیده است و لذا ضریب فزاینده (در حالت چرخش کامل) 10 است. این یعنی تورمی که با چاپ پول به وجود می‌آید 10 برابر اثری است که پول جدید بدون گردش در بانک‌ها موجب آن می‌شود.

اکنون این سؤال مطرح می‌شود که وقتی دولت اقدام به چاپ پول می‌کند و موجب کاهش ارزش پول می‌شود آیا در نهایت قدرت مالی دولت افزایش پیدا می‌کند یا کاهش؟

مدل‌سازی و محاسبات بر پایه چهار عمل اصلی!

اگر فعلاً حوصله خواندن جزئیات را ندارید، از این قسمت چشم‌پوشی کنید و قسمت «جمع‌بندی و نتیجه‌گیری از محاسبات» را بخوانید.

برای پاسخ دادن به سؤال مطرح‌شده شرایط را کمی ساده در نظر می‌گیرم:

  1. فرض می‌کنم پول رایج کشور صرفاً داخل کشور مقبولیت داشته باشد و لذا نتوان تورم ناشی از چاپ پول را صادر کرد. این فرض در مورد دلار و یورو نادرست و در مورد ریال تقریباً درست است.
  2. از برخی اثرات پیچیده و متنوع چاپ پول و تورم صرف‌نظر می‌کنم؛ به عنوان مثال تورم موجب افزایش فشار اقتصادی بر مردم می‌شود و این می‌تواند موجب افزایش ساعات کار درصدی از مردم و در نتیجه افزایش تولید و کاهش قیمت‌ها شود. یا این‌که موجب شود گروهی از مردم، به دلیل فشار اقتصادی، منابع طبیعی در دست‌رس خود را با سرعت بیش‌تر و قیمت کم‌تری بفروشند و این نیز موجب کاهش قیمت‌ها می‌شود.
  3. فرض می‌کنم هر مقدار نقدینگی افزایش پیدا کند، ارزش پول آن‌قدر کاهش پیدا می‌کند که ارزش کل پول همان باشد که قبل از چاپ پول جدید بود؛ مثلاً اگر نقدینگی دو برابر شود، قیمت‌ها به‌طور متوسط دو برابر شود و این یعنی ارزش واحد پول نصف شود.
  4. فرض می‌کنم دولت، بانک‌ها و مردم عادی علاوه بر روابط متعارف، از هم جدا هستند. مثلاً در پس پرده بده‌بستان‌هایی بین دولت و بانک‌ها وجود ندارد.

اکنون فرض کنید در مقطعی از زمان و قبل از چاپ پول، مقدار نقدینگی دولت (شامل تمام بخش‌های حاکمیت و بانک مرکزی) را با G، مقدار نقدینگی بانک‌ها (غیر از بانک مرکزی ولی شامل بنگاه‌های متصل به بانک‌ها) را با B، و مقدار نقدینگی مردم (غیر از کسانی که ارتباطی با موارد قبلی دارند) را با P، نمایش دهیم.

گیریم ضریب فزاینده a باشد که در شرایط فعلی می‌توان آن را 10 در نظر گرفت. سؤالی که باید به آن پاسخ دهیم این است که اگر بانک مرکزی c واحد پول چاپ کند چه می‌شود؟

با این کار افزایش نقدینگی به اندازه ac است که مقدار a-1)c) آن در جیب بانک‌ها می‌رود. ارزش پول چه‌قدر کاهش یافته است؟ باید ببنیم نقدینگی چند برابر شده است؛ نقدینگی قبل از چاپ پول برابر G+B+P و بعد از چاپ پول G+B+P+ac است. نتیجه این‌که دولت توان مالی خود را با چاپ پول از G به مقداری معادل عدد زیر تبدیل کرده است:

(G+c)A/(A+ac)

که در آن G+B+P=A کل نقدینگی قبل از چاپ پول جدید است؛ جمله داخل پرانتز اول مقدار پولی است که بعد از چاپ پول در اختیار دولت است و کسر حاصل جملات دوم و سوم نشان می‌دهد که ارزش پول چه‌قدر کاسته شده است.

خوب! دولت وضعش به‌تر شده است یا بدتر؟ باید عبارت اخیر را با G مقایسه کنیم. این مقایسه را انجام دهید تا به نتیجه زیر برسید:

نتیجه 1: در صورتی‌ که G کم‌تر از A/a باشد، چاپ پول قدرت مالی دولت را افزایش می‌دهد و در غیر این صورت قدرت مالی دولت با چاپ پول، بعد از اثر تورمی بانک‌ها، کاهش پیدا می‌کند.

محاسبات مشابه در مورد قدرت مالی بانک‌ها ما را به نتیجه زیر می‌رساند:

نتیجه 2: در صورتی‌ که B کم‌تر از A(a-1)/a باشد، چاپ پول قدرت مالی بانک‌ها را افزایش می‌دهد و در غیر این صورت قدرت مالی بانک‌ها با چاپ پول، بعد از اثر تورمی بانک‌ها، کاهش پیدا می‌کند.

البته بدون محاسبه هم واضح است که مجموع قدرت مالی مردم همیشه رو به کاهش است.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری از محاسبات

اگر بخواهم این مطالب را بدون فرمول و به زبانی ساده‌تر بگویم، شرایط با ضریب فزاینده 10 این‌طور خواهد بود:

در ابتدای تأسیس بانک‌های خصوصی در ایران (یعنی سال 1379) قطعاً سهم دولت از نقدینگی موجود از 10 درصد بیش‌تر بوده است و سهم بانک‌های خصوصی که در ابتدای راه بودند قطعاً کم‌تر از 90 درصد کل نقدینگی بوده است. چاپ پول در این سال‌ها موجب ضعیف شدن دولت و تقویت بانک‌های خصوصی شده است و این ماجرا آن‌قدر ادامه پیدا خواهد کرد که سهم دولت از نقدینگی 10 درصد و سهم بانک‌ها 90 درصد شود!

البته در شرایط واقعی مردم با کار کردن و فروختن دارایی‌ها و منابع خود بخشی از کاهش ثروت خود را جبران می‌کنند. دولت نیز با گرفتن مالیات و فروختن یا صادر کردن منابع ملی وضعش را به‌بود می‌بخشد ولی همه می‌بینیم که دولت که توانایی چاپ پول دارد و از آن استفاده هم می‌کند، روز به روز بده‌کارتر و ناتوان‌تر می‌شود.

چاپ پول برای دولت چیزی شبیه مصرف مواد مخدر است؛ ایتدا نشئه می‌شود، سپس با گردش پول در نظام بانکی خمار می‌شود و برای نشئه شدن بعدی به دوز بیش‌تری از چاپ پول محتاج می‌شود! و بیچاره مردمی که دولتش حیات خود را در ارتباط با بانک‌ها و حمایت از آن‌ها بداند!

به همین دلیل است که بعد از گذشت چندین سال از تأسیس بانک‌های خصوصی در ایران آن‌ها خود را ملزم به اطاعت از دولت نمی‌بینند و حتی عده‌ای سیاست‌مدار یا اقتصاددان شعار استقلال بانک مرکزی را سر می‌دهند که معنای آن خروج بانک مرکزی از تسلط دولت و در نتیجه از تسلط رأی مردم است!

حکومت ظاهری و سلطه واقعی

ادامه چنین روندی منجر به این خواهد شد که قدرت اقتصادی بانک‌های خصوصی و حواریون آن‌ها بسیار بیش‌تر از دولت شود در حالی‌که بر خلاف دولت هیچ وظیفه‌ای بر دوش آن‌ها نیست و نتیجه طبیعی این اتفاق به دست آوردن قدرت و سلطه واقعی در کشور است.

نمونه محقق‌شده این پیش‌بینی را می‌توان در آمریکا مشاهده کرد؛ فدرال رزرو آمریکا بر خلاف تصور بسیاری نهادی خصوصی است و نه دولتی و رئیس‌جمهور آمریکا هم تسلطی واقعی بر آن ندارد. برای آگاهی بیش‌تر بد نیست نگاهی به مقاله زیر بیندازید:

صندوق فدرال، لانه شیطان (صدمین سال‌گرد تاسیس بانک مرکزی آمریکا)

لازم است در انتها از شما که این مطلب نسبتاً طولانی را خواندید تشکر کنم و بخواهم که نظر خود را برایم بنویسید. به‌علاوه از برادر عزیزم احسان ممنونم که کاریکاتور زیبای ابتدای یادداشت را برایم فرستاد.

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۴
R_A Zeytun

چاپ پول و گردش آن در بانک‌ها با ما چه می‌کند؟

 

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩٤/۸/۱

در یادداشت‌های قبلی توضیح دادم که نظام پولی و بانکی امروزی نسخه قانونی‌شده کلا‌ه‌برداری، اختلاس و رباخواری صرافی‌ها است:

کلاه‌برداری که همان چاپ رسید جعلی برای طلاهای امانتی بوده و امروزه به چاپ پول بدون پشتوانه تبدیل شده است. اختلاس یعنی استفاده صرافی‌ها از طلاهای امانتی، که به شکل ناپیدا موجب کاهش ارزش معاملاتی طلا می‌شده و ثروت مردم را به جیب آن‌ها منتقل می‌کرده و امروزه همان فعالیت‌های اقتصادی و تجاری بانک‌ها با سپرده‌های مردم، البته با رضایت آن‌ها است و رباخواری نیز که بخش بسیار روشن فعالیت بانک‌هاست.

همان‌طور که می‌دانید دولت‌ها همیشه به کار چاپ پول مشغولند و این پول‌ها از کانال بانک‌ها در جامعه به جریان می‌افتد؛ با تبلیغات بسیار بر روی سود سپرده‌گذاری در بانک و جوایز قرعه‌کشی‌ها از طرفی و نداشتن امنیت برای پول خارج از بانک، مردم ترجیح می‌دهند پول خود را در بانک نگه‌داری کنند.

حتی برای این‌که پول‌های اندک خود را هم در جیب نگه‌داری نکنیم، تبلیغات این حقیقت را برای ما توضیح می‌دهند که سکه‌ها و اسکناس‌ها بسیار آلوده هستند و می‌توانند ما و عزیزانمان را بیمار کنند! برای نمونه این‌ها را ببینید:

سال‌هاست که بانک‌های مهربان دنیا و آخرت ما را مدیریت می‌کنند؛ حساب‌های قرض الحسنه، سرشار از سودهای دنیوی و اخروی هستند، حساب‌های کوتاه مدت و بلند مدت، آن هم با عقود اسلامی، در حد توان خود ما را از بلای تورم نجات می‌دهند. بانک‌ها حتی برای هدیه دادن‌های ما هم کارت‌های هدیه را اختراع کرده‌اند تا به زحمت نیفتیم. آن‌ها هر چند در سر هر نبشی زیباترین ساختمان را برای خدمت به مشتریان آماده کرده‌اند ولی با انواع خدمات تلفنی، موبایلی و اینترنتی کاری کرده‌اند که بانک‌ها از رگ گردن هم به ما نزدیک‌تر باشند!

و امروزه با گسترش تجارت الکترونیک تماس ما با این جرثومه فساد، یعنی پول کاغذی و فلزی، بسیار کم شده است و ما بیش‌تر با اعداد که موجوداتی پاک و آسمانی هستند، سر و کار داریم!

ولی آیا قصه به همین زیبایی است؟ می‌خواهم به این سؤال بپردازم که وقتی پولی توسط بانک مرکزی چاپ می‌شود و از طریق ساز و کار بانکی وارد جامعه می‌شود چه اتفاقی می‌افتد.

 

دولت‌ها برای نیازهای خود گاهی مبادرت به چاپ پول می‌کنند. هدف آن‌ها این است که با این پول حقوق کارمندان پرداخت شود، راه و بیمارستان و مدرسه و... ساخته شود و از این قبیل. البته دولت‌ها هیچ‌گاه پول را مستقیماً وارد جامعه نمی‌کنند بلکه آن را به بانک‌ها می‌دهند.

پولی که نزد بانک‌ها است، حتی اگر متعلق به کارمندان آسیب‌پذیر و بده‌کار باشد و یا قرار باشد صرف کارهای عمرانی شود، از آن‌جا برداشته نمی‌شود بلکه حداکثر از بانکی به بانک دیگر منتقل می‌شود. پس طبیعی است که بانک‌ها با خیال راحت آن را وارد چرخه اقتصادی کنند. البته از جمله سیاست‌های پولی بانک مرکزی تنظیم «نسبت سپرده قانونی» است:

  • نسبت سپرده قانونی از جمله ابزارهای سیاست پولی بانک مرکزی است. بانک‌ها موظفند همواره نسبتی از  بدهی‌های ایجاد شده و به طور اخص سپرده‌های اشخاص نزد خود را در بانک مرکزی نگه‌داری کنند. بانک مرکزی از طریق افزایش نسبت سپرده قانونی حجم تسهیلات اعطایی بانک‌ها را منقبض و از طریق کاهش آن، اعتبارات بانک‌ها را منبسط می‌نماید. بر طبق ماده (14) قانون پولی و بانکی نسبت سپرده قانونی از 10 درصد کم‌تر و از 30 درصد بیش‌تر نخواهد بود و بانک مرکزی ممکن است بر حسب ترکیب و نوع فعالیت بانک‌ها نسبت‌های متفاوتی برای آن تعیین نماید.

اگر سپرده قانونی را 20 درصد بگیریم بانک‌ها 80 درصد پولی که در اختیار دارند را از طرق مختلف وارد جامعه می‌کنند. به بنگاه‌ها و مردمانی که بیش‌تر نزد آن‌ها اعتبار دارند وام‌های بزرگ و به مردم معمولی وام‌های کوچک می‌دهند. از طریق برخی بنگاه‌های وابسته به اشکال قانونی، شبهه‌قانونی یا شاید غیرقاقونی زمین و ملک و ارز و طلا و... می‌خرند و....

البته باز هم در هیچ‌کدام از این شرایط پول جای دوری نمی‌رود بلکه از بانکی به بانکی منتقل می‌شود. اجازه دهید از این به بعد همه بانک‌ها را یک کیسه کنم و شما اسامی مختلفی چون ملی، ملت، پاسارگاد، سینا، سپه و... را به چشم یک بانک نگاه کنید و بد نیست که نام آن را هم «بانک شتاب» بگذاریم!

پس تا این‌جای داستان پول‌ها دوباره به بانک شتاب برگشت و بانک شتاب مجدداً می‌تواند 80 درصد این پول‌ها را در جامعه تزریق کند و این داستان هم‌چنان ادامه دارد. اگر سری هندسی یک، به‌علاوه هشت دهم، به‌علاوه شصت و چهار صدم و... را محاسبه کنید به عدد پنج می‌رسید و این یعنی این‌که ساز و کار بانکی موجب می‌شود هر یک ریالی که چاپ می‌شود، پنج برابر شود! به بیان دیگر اگر مجموع دارایی‌های پولی همه مردم را حساب کنید، پنج برابر کل پول چاپ‌شده می‌شود! به این عدد «ضریب فزاینده» گفته می‌شود که با تغییر سیاست‌های بانک مرکزی می‌تواند بین 3/3 تا 10 تغییر کند. (البته اگر تعداد سندهای اتومبیل بیش‌تر از تعداد کل اتومبیل‌ها باشد به آن ضریب فزاینده نمی‌گویند، بلکه به آن کلاه‌برداری می‌گویند!)

آیا با این ساز و کار مردم ثروت‌مندتر شده‌اند؟ واقعیت این است که با تزریق تدریجی پول در جامعه، قیمت‌ها افزایش پیدا می‌کند و چیزی رخ می‌دهد که به آن تورم گفته می‌شود. کسانی که به منبع پول نزدیک‌تر هستند می‌توانند کالایی را به قیمتی بخرند و مدتی بعد آن را گران‌تر بفروشند و با این فرایند ثروت جامعه به‌طور نظام‌مند به سمت بانک‌ها و نزدیکانشان جریان پیدا می‌کند. هر چه‌قدر در یک سال ارزش پول من و شما به دلیل تورم کاهش پیدا کرده است، ثروتی نابود نشده است بلکه یک پنجم آن صرف فعالیت‌های دولت شده و چهار پنجم آن به جیب بانک‌های مهربان و اطرفیان آن‌ها رفته است!

بانک‌ها در واقع برای سپرده‌گذاران خود درصد کمی از تورمی را جبران کرده‌اند که خود هشتاد درصدش را تولید کرده‌اند!

آیا ممکن است تزریق پول موجب تورم نشود؟

بله، ممکن است. کافی است پول در جای مناسبی تزریق شود! مثلاً اگر پول به دست سرمایه‌داران کارآفرین داده شود، ممکن است اشتغال و در نتیجه تولید افزایش پیدا کند و این افزایش تولید که به تنهایی موجب کاهش قیمت‌ها می‌شود اثر تورمی تزریق پول را خنثی کند.

اگر با این چند جمله به ساز و کارهای پولی و بانکی خوش‌بین شده‌اید، کمی صبر کنید!

شما مخیر هستید به هزینه کردن از اموال یا انفس!

جامعه‌ای که مردمانش با ساز و کار پولی و بانکی به تدریج ثروتشان کاهش پیدا می‌کند، اگر بخواهند توان مالی‌شان کاهش پیدا نکند باید بیش‌تر کار کنند. البته کار ارزش است ولی توجه داشته باشید که ثروت ناشی از این کار بیش‌تر به جیب کسانی می‌رود که صرفاً به دلیل نزدیکی به بانک‌ها، صاحب موقعیتی برتر شده‌اند. نتیجه این‌که اگر روزی یک خانواده پرجمعیت فقط با هشت ساعت کار مرد خانواده اداره می‌شد و بخشی از درآمد نیز پس‌انداز می‌شد، پس از مدتی لازم شد ساعت کار افزایش پیدا کند، زن‌ها هم کار کنند و باز هم از پس هزینه‌های یک خانواده کوچک برنیایند.

تبلیغ مصرف‌گرایی، اسراف و تبذیر و نابودی محیط زیست

روزگاری این نیاز جامعه بود که مشخص می‌کرد که از هر کالایی چه‌قدر باید تولید شود ولی وقتی مردم جامعه برای دست‌یابی به همان رفاه قبلی باید بیش‌تر و بیش‌تر کار کنند، طبیعتاً تولیدات نیز افزایش پیدا خواهد کرد و مشکلی به وجود می‌آید: کم‌بود بازار مصرف!

در چنین شرایطی سیاست‌گذاران غربی با کمک جامعه‌شناسان و روان‌شناسان و اقتصاددانان «مصرف بیش‌تر» و «حرص» را به عنوان موتور محرک پیش‌رفت جامعه به یک ارزش تبدیل کردند و در مقابل «قناعت» ضد ارزش شد.

اگر در گذشته یک نفر یک لباس را چند سال استفاده می‌کرد، تبلیغات و مدگرایی و... موجب شد تا در هر سال چند لباس بخرد. اگر در مقطعی یک تلویزیون برای یک خانواده کافی بود، فرهنگ مردم به شکلی تغییر کرد که هر کس یک تلویزیون داشته باشد و...

کشورهای بزرگ و صنعتی بیماری مصرف‌گرایی را به کشورهای دیگر توسعه دادند تا مشکل خود را حل کنند و این خود موجب نابودی منابع طبیعی و محیط زیست شد.

افزایش شدید و ناعادلانه فاصله طبقاتی

شاید از دید برخی، مردم جامعه باید آزاد باشند تا استعدادهای خود را شکوفا کنند و تا آن اندازه که توان دارند برای خود رفاه و لذت دنیوی فراهم کنند. این افراد مخالف ساز و کارهای غیرطبیعی‌ای هستند که اجباراً بخشی از ثروت ثروت‌مندان را به فقرا منتقل کند ولی بعید است منظورشان از آزادی، آزادی در انجام هر کاری، از جمله دزدی و کلاه‌برداری و... باشد.

نظام اقتصادی غربی، که پول و بانک از جمله ارکان آن است، در ظاهر ساز و کاری قانونی برای رشد آزادانه استعدادهاست ولی در واقع قانونی کردن کلاه‌برداری و اختلاس است.

شاید بتوان چاپ پول توسط دولت‌ها را به دلیل رسالت عمومی آن‌ها توجیه کرد ولی آن‌چه در جیب بانک‌های خصوصی و نیمه خصوصی می‌رود به هیچ وجه حاصل تلاشی که در راستای تولید ثروت یا خدمات کرده‌اند نیست. برای فهم به‌تر این موضوع فرض کنید دولت به برخی افراد اجازه چاپ اسکناس بدهد و آن‌ها با دادن وام (حتی مضاربه کاملاً اسلامی) این اسکناس‌ها را در راه تولید و تجارت به کار اندازند. ساز و کار بانکی چیزی شبیه امکان چاپ اسکناس برای بخش خصوصی (یا به عبارت به‌تر «بخش اختصاصی») است.

رشد و توسعه به چه قیمتی؟

شاید بدون ساز و کارهای پولی و بانکی برخی جوامع غربی با چنین سرعتی توسعه پیدا نمی‌کردند ولی آیا توسعه‌ای که به قیمت تاراج ثروت دیگران و گسترش فقر باشد، اخلاقی و قابل قبول است؟ من فکر می‌کنم مصر در زمان فرعون‌ها کشوری بسیار پیش‌رفته بوده است و قیام حضرت موسی (علیه الاسلام) که موجب آزادی بنی اسرائیل از بردگی شد، موجب کاهش اشتغال و کاهش تولید ناخالص ملی و بسیاری از شاخص‌های اقتصادی شده است!

به عقیده من ساز و کار پولی و بانکی نوعی بردگی و استثمار پنهان است و حتی اگر موجب رشد و توسعه شود قابل قبول نیست.

تجمع ثروت و امکانات در شهرهای بزرگ

طبیعی است که بانک‌ها و یا سرمایه‌دارن، سرمایه‌های خود را جایی خرج می‌کنند که بیش‌ترین بازدهی را داشته باشد و در نتیجه ثروتی که از طریق ساز و کار پولی و بانکی از جیب تک تک مردم برداشته شده است، اکثراً در نزدیک یا داخل شهرهای بزرگ هزینه می‌شود و به این شکل به تدریج مردم روستاها و شهرهای کوچک فقیرتر می‌شوند و شهرهای بزرگ شلوغ‌تر، با امکانات رفاهی بی‌اندازه بیش‌تر ولی از جهات مختلف آلوده‌تر.

این‌طور می‌شود که در تهران و شهرهای بزرگ برای رسیدن به پزشکی متخصص کافی است در جهتی دل‌خواه حرکت کنید ولی بسیاری از مردم ایران به پزشک عمومی هم دست‌رسی ندارند. در یک شهر بزرگ مردم تا ساعت 12 شب کار می‌کنند و در یک شهر کوچک شش ماه از سال را بی‌کار هستند.

پس چرا وضع کشورهای پیش‌رفته مثل ما نیست؟

این‌که وضع کشورهای پیش‌رفته صنعتی مانند آمریکا و برخی کشورهای اروپایی تا چه حد خوب و رویایی است را نمی‌دانم ولی برخی گزارش‌ها حاکی از است که فقر نسبی و اختلاف طبقاتی در آن‌جا نیز بیش‌تر از آنی است که حس عمومی تبلیغات به ما القاء می‌کند.

از این که بگذریم نظام پولی و بانکی جهان نظامی طبقاتی است که کشورهای دارای ارز بین‌المللی در رأس آن قرار دارند و کشورهایی چون ایران، مانند روستاهای دورافتاده هستند. با این تفاوت که در داخل کشور بخشی از ریالی که چاپ می‌شود خرج آبادانی روستاها می‌شود ولی در دنیا بخشی از دلار و یورویی که چاپ می‌شود خرج ویران کردن کشور ما و ربودن سرمایه‌های انسانی ما می‌شود!

معرفی سایت

اداره بررسی‌ها و سیاست‌های اقتصادی شامل انبوهی از آمارهای مختلف است که با فرمت‌های مختلف از جمله فایل اکسل قابل برداشت است؛ سری به آن بزنید.

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۳
R_A Zeytun

نظرات کسروی در مورد پول

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩٤/٧/٤

این روزها وقایع منا و کشته شدن بیش از هزار مرد و زن مسلمان در مراسم حج از طرفی و دهن‌کجی‌های سعودی‌ها از طرف دیگر، اعصاب آدم را به هم می‌ریزد. رژیمی که به پشتوانه آمریکا ماه‌هاست مردم بی‌گناه یمن را بمباران می‌کند، چرا باید از وقایع منا شرمنده باشد؟!... خدا همه‌شان را نابود کند!

چند وقت پیش که در فضای مجازی وب‌گردی می‌کردم با کتاب کوچکی به نام «کار و پیشه و پول» اثر احمد کسروی مواجه شدم. نسخه پی‌دی‌اف کتاب حدود 30 صفحه است و تاریخ چاپ نخست آن 1323 است.

در بخشی از کتاب نویسنده در مورد پول و رابطه آن با سیم و زر صحبت کرده است که شاید خواندن آن برای شما هم جالب باشد. پیش از آن‌که متن را بخوانید از وجود کلمات نامأنوسی که نویسنده در متن به کار برده عذرخواهی می‌کنم! (ملک‌الشعرای بهار هم دل خوشی از این نوع فارسی‌نویسی نداشته است.) البته برای ما روح مطلب مهم است و آن این است که برخی مردم نادان در آن زمان نیز معنی واقعی پول را نمی‌فهمیدند و لذا من خوش‌حالم اولین این مردم نادان نیستم! قسمتی را نیز نویسنده به ربا و نظر اسلام و بهاییت در مورد آن اختصاص داده است:

 

«اسکناس که اکنون در همه کشورها رواج یافته خود آن پولست، افزار یوفانیدنست، «اعتبار» آن از خودش می‌باشد، از پذیرفتن مردم می‌باشد، از قانون که مردم را بپذیرفتن وا خواهد داشت می‌باشد، «اعتبار» آن از پشتوانه زر و سیم نمی‌باشد. برای اسکناس پشتوانه نهادن و اعتبارش را از آن دانستن یکی از غلط فهمی‌هاست.

در یک کشوری که اسکناس پراکنده شده معنایش آنست که مردم با هم چنین نهاده‌اند که خرید و فروخت را با این تکه کاغذها کنند و حساب کالاها و کارهای خود را با آنها نگهدارند. چنانکه درباره پول نیز گفتیم ما چون هزار کیلو گندم از فلان روستایی می‌خریم و ده هزار ریال اسکناس بدستش می‌دهیم این معنایش آنست که آن روستایی باندازه ده هزار ریال از کالاهای بسیجیده خود را بتوده واگزارده و اینست خواهد توانست بهمان اندازه از کالاها و کارهای دیگران بهره یابد، و چون مردم اینرا خواهند پذیرفت و بنشانی آن اسکناسها هر بهره‌مندی که خواهند دریغ نخواهند داشت و اگر کسی نپذیرفت قانون او را ناچار خواهد گردانید، اعتبار اسکناس از اینجاست.

داستان پشتوانه زر و سیم، و اینکه اعتبار یا پایه داری اسکناس از آنرو می‌باشد، بنیادی جز پندار و نافهمی نداشته. چنانکه می‌دانیم اسکناس چیز تازه ایست و در زمانهای پیش نمی‌بوده، و آنرا در همه جا بانکها رواج داده‌اند. در یک کشوری که بانکی بر پا گردیده و بپراکندن اسکناس آغاز کرده ناچار بوده پولهای سیمین و زرین را که از مردم می‌گرفته در جایی انباشته نگه دارد، و این بدو شوند می‌بوده:

یکی آنکه چون بنیادگزار بانک یک شرکتی می‌بوده نمی‌توانسته پولهایی یا بهتر گویم: زرها و سیمهایی را که می‌گیرد از آن خود شناسد و چنین چیزی از او نمی‌سزیده.

دیگری آنکه چون مردم معنی راست پول را ندانسته بآن سیمها و زرها ارج بسیار گزارده و اسکناس را بی‌ارج و بی‌اعتبار می‌شناخته‌اند، بانک ناچار می‌بوده آن زرها و سیمها را در گردش باز گزارد و آنها را از پولی نیندازد و اگر کسی اسکناس آورد و پول سیمین یا زرین خواست بپردازد و خودداری ننماید.

داستان پشتوانه از اینجا برخاسته. وگرنه از دیده آمیغها بهیچ پشتوانه‌ای نیاز نیست و چنانکه گفتیم اسکناس خود پولست و کاریرا که ما از پول می‌خواهیم بانجام می‌رساند.

برای روشنی سخن مثلی یاد می‌کنم. چنین انگارید هزار خاندان از مردم جدا شده و به بیابانی رفته می‌خواهند شهری بنیاد گزارند، و جدا از دیگران زندگی کنند. پول یا اسکناس هیچ همراه نبرده‌اند، ولی هر خاندانی برای زیست چند ماهه کالا همراه می‌دارند. چون فرا رسیده‌اند کارها را در میان خود بخشیده گروهی برای کشاورزی و باغبانی، و گروهی برای پارچه‌بافی و فرش‌بافی، و گروهی برای خانه‌سازی و خیابان‌کشی و همچنین دیگر کارها برگزیده‌اند. پس از چندی شهر ساخته شده و زندگانی براه افتادن آغازیده. پیداست که باید پیشه‌وران و کارگران کالاهای خود را با هم بیوفانند و کوشندگان دیگر هر یکی مزدی یابد.

 از اینجا نیاز بیک «یوفاناچ» (افزار یوفانیدن) افتاده، و چون زر و سیم و کاغذ همراه نمی‌دارند و یا می‌دارند و نمی‌خواهند آنها را یوفاناچ گیرند، اندیشه دیگری کرده تکه چوبهایی را با نشانیهایی تراشیده یوفاناچ می‌گردانند و در میان خود چنین می‌نهند که هر تکه چوبی با یک کیلو گندم برابر (هم‌ارزش) باشد و بهمینسان خرید و فروخت می‌کنند. باین معنی کشاورزی گندمهای خود را می‌آورد و می‌فروشد و تکه چوبهایی را می‌گیرد و می‌رود و چند تا داده کفشی می‌خرد و چندی را داده چیت می‌گیرد، یکی را داده درشگه می‌نشیند، اگر بیماری در خانه‌اش بود پزشکی را آورده بهنگام رفتن تکه چوبی بدستش می‌گزارد. بدینسان زندگانی راه می‌افتد و تکه چوب کار پول را می‌کند بی‌آنکه پشتوانه‌ای از زر و سیم نیاز دارد.

ما می‌پرسیم: آیا چنین زندگانی نتواند بود؟!... آیا اعتبار آن تکه چوبها از چیست؟!... آیا نه از آنست که در برابرش کالا داده می‌شود؟!... نه از آنست که همه توده آنرا بپولی یا یوفاناچی پذیرفته‌اند و اگر کسی سر پیچید و نپذیرفت دیگران او را ناچار گردانند؟! آیا این دلیل روشنی نیست که اعتبار اسکناس از پذیرفتن مردم و از قانونست، پشتوانه هیچکاره می‌باشد؟!...»

آن‌چه کسروی در توضیح پول بیان کرده کم و بیش همان حرفی است در دانش‌کده‌های اقتصاد امروزی می‌گویند و ظاهراً اصلاً مهم نیست که چاپ اسکناس موجب چاپیدن دارندگان اسکناس می‌شود! و در مثال ذکرشده هم اصلاً به این پرداخته نشده که چه قدرتی موجب می‌شود یکی بتواند چوب نشان‌دار بسازد و مانع دیگران شود که برای خود چوب نشان‌دار بتراشند. توصیف هم‌دلانه نویسنده از بانک‌ها که مجبور بودند با زر و سیم چه کنند و چه نکنند هم جالب است.

جالب این‌جاست که کسروی در جایی دیگر از کتاب به ربا حمله کرده و آن را از جمله روش‌های مفت‌خوری دانسته و از این جهت دیدگاه او به این حقیر نزدیک است. البته با آن دفاع و تطهیری که از بانک کرده، در این قسمت متعرض بانک‌ها به عنوان بزرگ‌ترین رباخواران عالم نشده است:

«یکراه دیگری برای مفتخوری، پول بپافه (باجاره) سپاردنست. کسیکه پولی توزیده یا از پدرش ارث رسیده بدیگران بپافه می‌سپارد و سود آنرا می‌گیرد و خود بیکار نشسته مفت می‌خورد. باید از آن جلو گرفت.

کسانی می‌گویند: «در زندگانی امروزی جلو ربا را نتوان گرفت». اسلام که ربا را «حرام» گردانیده بسیاری از مردم همینرا ایرادی بآن می‌شمارند. بهاییان بآیین خود می‌نازند که ربا را «حلال» گردانیده ولی اینها راست نیست.»

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۲
R_A Zeytun

دو مقاله در مورد دلار نفتی و مذاکرات هسته‌ای

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩٤/٤/۱۳

امروز 12 تیر، سال‌روز فاجعه هواپیمای ایرباس است؛ سال 1367، ناو امریکایی وینسنس که در آب‌های خلیج فارس مستقر بود با پرتاب دو موشک به سمت هواپیمای مسافربری ایرانی، 290 مسافر که حدود 60 کودک در میان آن‌ها بود را در آسمان به آتش کشید تا ثابت کند آمریکا برای رسیدن به خواسته‌هایش برای انجام هر کاری «آزاد» است!

 اخیراً دو مقاله ترجمه‌شده زیر را در پای‌گاه خبری تحلیلی نفت، انرژی و اقتصاد مطالعه کرده‌ام که شاید برای شما هم جالب باشد:

در چکیده مقاله اول آمده است:

از زمانی که هنری کیسینجر موفق به عقد توافق دلار نفتی با عربستان سعودی و اوپک در سال ۱۹۷۳ شد، ارز امریکا تنها ارز ذخیره جهانی در طول ۴۰ سال گذشته بوده است. اما امروز سیطره نظام تک ارزی با آغاز فروش رسمی گازپروم، غول گازی روسیه که تمام تولیداتش را با ارز یوآن چین به فروش می‌رساند، به پایان راه رسیده و بدین ترتیب یوآن نفتی با تبدیل شدن به یک ارز ذخیره جهانی، تسلط امریکا بر ارز ذخیره جهانی را به چالش کشانده است.

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۱
R_A Zeytun

تاریخ‌چه پول و بانک

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩٤/۱/٢٧

آن‌چه تاکنون نوشته‌ام بیش‌تر در مورد کلاه‌برداری بزرگ آمریکا در مسلط کردن دلار بدون پشتوانه در جهان با زیر پا گذاشتن تعهدات بین‌المللی خود، به خدمت گرفتن دولت‌ها و حکومت‌های دست‌نشانده و کودتا و جنگ بر ضد مخالفان سلطه دلار بوده است.

در این یادداشت به بحثی در مورد داستان رسیدن به پول امروزی و توصیفی متفاوت از نظام بانکی می‌پردازم.

آیا پول فعلی پشتوانه دارد؟

پول بدون پشتوانه واقعی، منحصر به دلار نیست و امروزه نظام پولی اکثر کشورها از جمله ایران نیز بر پایه پول بدون پشتوانه است. البته ماده یک قانون پولی و بانکی کشور ‌مصوب 18 تیر 1351 می‌گوید:

‌الف. واحد پول ایران ریال است. ریال برابر صد دینار است.

ب. یک ریال برابر 0.0108055 (یکصد و هشت هزار و پنجاه و پنج ده میلیونیم) گرم طلای خالص است.

و لذا به نظر می‌رسد شما برای خرید یک گرم طلا فقط احتیاج به 93 ریال دارید! در حالی که واقعیت این است که در این تاریخ، یعنی 27 فروردین 1394 (حدوداً 43 سال بعد از تصویب این قانون) برای خریدن یک گرم طلای 24 عیار باید حدود یک میلیون و سیصد هزار ریال پرداخت کنید. این یعنی قیمت طلا حدوداً 14000 برابر شده است! اگر ریشه 43 م این عدد را محاسبه کنید، می‌بینید که این یعنی طلای خالص به‌طور متوسط سالانه حدود 24.8 درصد گران شده است.

سازگاری این وضعیت با قانون به دلیل وجود بند ج است:

ج. تغییر برابری ریال نسبت به طلا به پیش‌نهاد بانک مرکزی ایران و موافقت وزیر دارایی و تأیید هیأت وزیران و تصویب کمیسیون‌های دارایی‌مجلسین میسر خواهد بود.

این ماده بند دالی هم دارد که فعلاً به آن کاری نداریم:

‌د. برابر پول‌های خارجی نسبت به ریال و نرخ خرید و فروش ارز از طرف بانک مرکزی ایران با رعایت تعهدات کشور در مقابل صندوق بین‌المللی پول محاسبه و تعیین می‌شود.

معنای بند ج این است که حکومت در قبال ریالی که چاپ می‌کند هیچ تعهدی ندارد، زیرا می‌تواند برابری ریال و طلا را به میل خودش تغییر دهد. یعنی اگر این نهادها تصمیم بگیرند می‌توانند در ازای صد هزار میلیارد ریال، به شما اپسیلون گرم طلا هم ندهند!

به نظر من برای درک درست این موضوع، توجه به تاریخ‌چه پول و بانک بسیار مهم است. من البته این تاریخ‌چه را به‌شکلی که برای خودم قابل فهم است، بیان می‌کنم و نشان می‌دهم که نظام پولی و بانکی ریشه در سه چیز دارد و یا به عبارتی دیگر کار واقعی بانک متشکل از سه چیز است:

کلاه‌برداری، اختلاس و رباخواری!

امیدوارم خوانندگان عزیز با انتقادهای دوستانه و خصمانه به تصحیح و تکمیل یادداشت کمک کنند.

 

همان‌طور که می‌دانید بشر سال‌ها برای تسهیل فعالیت‌های اقتصادی خود از سکه‌های طلا و نقره استفاده می‌کرد. از جمله دلایل انتخاب این مواد، کم‌یاب و مقاوم بودن آن‌ها بوده است. البته صنف کلاه‌برداران آن روزها هم فعال بوده‌اند و هر چند کیمیاگران موفق نشدند مس را به طلا تبدیل کنند، در عوض آن‌ها مس و نقره و... را با طلا مخلوط می‌کردند و یک سکه طلا را به دو سکه طلا، با همان اندازه قبلی تبدیل می‌کردند! (این کار از جهتی شبیه پارادوکس باناخ-تارسکی است!)

کار به جایی کشید که در چند هزار سال قبل هیرو، پادشاه یونانی، ارشمیدس را مأمور کرد که بفهمد که آیا تاجش طلای خالص است یا خیر و امروزه همه داستان حمام و فریاد یافتم، یافتم و باقی ماجرا را می‌دانند.

به هر حال، اگر کسی می‌توانست برای خودش سکه قلابی بسازد و به مردم قالب کند، ثروت‌مند می‌شد و اگر چنین کاری به شکل انبوه انجام می‌شد، موجب اتفاقی می‌شد که امروزه به آن تورم گفته می‌شود و مردمان با سکه‌های طلای خود قدرت خرید کم‌تری می‌داشتند تا به این طریق «قانون بقای ثروت» رعایت شود.

در همان دوران صرافی‌ها به وجود آمدند که کار اصلی‌شان مبادله انواع سکه‌ها با یک‌دیگر بود. مدت‌ها گذشت و سطح بهداشت و امنیت در جوامع ارتقا یافت و به همین دلیل صراف‌های مهربان به مردم می‌گفتند که سکه‌های طلا و نقره برای شما خطرناک است؛ جیب‌تان را سوراخ، امنیت‌تان را سلب و سلامتتان را تهدید می‌کند! این سکه‌های سنگین و خطرناک و کثیف را پیش ما بگذارید تا از آن‌ها به‌خوبی نگه‌داری کنیم.

مردم هم به صرافی‌ها اعتماد کردند و با سپردن سکه‌های خود، احتمالاً با صرف کمی کارمزد، سندی کاغذی را دریافت می‌کردند که در آن مثلاً نوشته بود هر کس این را به فلان صراف بدهد، یک سکه طلا به او داده خواهد شد. با گذشت زمان صراف‌ها اعتباری کسب کردند و مردم دیگر به جای این‌که مستقیماً با سکه طلا معامله کنند با این اسناد کاغذی معامله می‌کردند و این کاغذها پدر جد اسکناس‌های امروزی هستند.

نتیجه رواج کاغذهای یادشده به عنوان واسطه معاملات این بود که سکه‌های مردم در صرافی‌ها انباشته می‌شد و این ایده‌ای را در ذهن برخی صرافان شکل داد؛ اگر فقط درصدی از سکه‌ها در صرافی باقی بماند و مابقی را بی سر و صدا به بازار ببریم، هم می‌توانیم در مقابل تعهداتمان پاسخ‌گو باشیم و هم تجارتی راه بیندازیم و ثروت‌مند شویم! با چنین کاری در واقع یک سکه طلا به دو شکل در بازار وارد می‌شود؛ خود سکه طلا و قبض کاعذی سکه طلا. چنین اتفاقی به شکل کاهش ارزش طلا در بازار موجب می‌شد که ثروت مردم به جیب صرافان جاری شود.

ترفند دوم چاپ کاغذهایی به عنوان سند طلا بود که به ازای آن طلایی از کسی گرفته نشده بود. این کاغذها را می‌شد در بازار برد و خرج کرد و ثروت‌مند شد. چرا که نه؟!

ترفند سوم در واقع ایده جدیدی نبود و آن هم رباخواری بود. چرا خود صرافان محترم و معتبر وقت خود را در بازار تلف کنند؟ آیا به‌تر نیست که به دیگران، طلا و قبض کاغذی وام بدهند و سر ماه سود خود را دریافت کنند؟ حتماً هست!

تقسیم کار بین دولت و بانک‌ها

معلوم نیست که آیا دولت‌ها به فعالیت صرافی رو آوردند و یا این‌که صراف‌ها قدرت گرفتند و بر دولت‌ها چیره شدند ولی به هر حال سه ترفندی که ذکر شد تداوم یافت و البته شکل کاملاً قانونی به خود گرفت. در عین حال اگر کسی خارج از چارچوب قانونی به آن‌ها بپردازد، هنوز هم زشت و جرم و ناپسند شمرده می‌شود. خلاصه این سه ترفند در کلمه زیبای «کار» خلاصه می‌شود.

«ک» اول کلمه «کلاه‌برداری»

چاپ سند قلابی، کلاه‌برداری است. مثلاً اگر کسی بدون این‌که خانه‌ای وجود داشته باشد یک سند خانه جعل کند و از آن بهره‌برداری کند کلاه‌برداری کرده است. این ترفند امروزه به بانک مرکزی سپرده شده است: چاپ اسکناس.

«الف» اول کلمه «اختلاس»

اگر اموال دیگران به امانت در اختیار کسی باشد و آن‌کس آن اموال را بردارد، با آن کار تجاری انجام دهد و سپس اصل مال را برگرداند، در ادبیات امروز می‌گویند طرف اختلاس کرده است. این ترفند امروزه به بانک‌ها و مؤسسات مالی اعتباری اعطا شده است و به آن «به جریان انداختن سرمایه‌های مردم» می‌گویند!

توجه داشته باشید که عموم مردم، در گذشته و حال تصور می‌کردند و می‌کنند که اگر عملاً به سپرده‌های خود در هر زمان که بخواهند دست‌رسی داشته باشند، دیگر مهم نیست که بان بخشی از سپرده آن‌ها را در بازار وارد کند و خبر نداشتند که این کار موجب کاهش ارزش پول می‌شود.

«ر» اول کلمه «رباخواری»

ربا جزء اصلی نظام بانک‌داری در دنیا است. البته در ایران بعد از انقلاب اسلامی، تلاش شده است که نظام بانک‌داری بدون ربا باشد ولی این‌که این کار تا چه حد با موفقیت هم‌راه بوده است، بسیار محل مناقشه است.

تورم چیست و چه‌گونه به وجود می‌آید؟

مقدار تورم سالانه حاکی از این است که کالاها به‌طور متوسط در طول یک سال چند درصد گران شده‌اند و یا به طور معادل، ارزش  پول چند درصد کاهش پیدا کرده است.

پاسخ دقیق به سؤال «تورم چه‌گونه به وجود می‌آید؟» ساده نیست ولی باید توجه داشت تورم چیزی مثل بارندگی و زلزله و ریزگردها نیست که خودش بیاید!

از جمله مهم‌ترین عوامل تورم یکی چاپ پول است که به آن افزایش پایه پولی می‌گویند و دوم فعالیت‌های بانک‌هاست که احتیاج به توضیح بیش‌تری دارد. )توجه می‌کنید که اصطلاح «پایه پولی» چه‌قدر غرورانگیز است؟!)

در قوانین بانکی اکثر کشورهای دنیا هر بانک باید درصدی از سپرده‌های مردم را (نزد بانک مرکزی) نگه‌داری کند و می‌تواند بقیه را مورد استفاده قرار دهد. مثلاً فرض کنید بانک بتواند 80 درصد را وارد بازار کند. این 80 درصد بعد از ورود به بازار، کم‌تر در جیب یا زیر بالشت یا داخل گاوصندوق گذاشته می‌شود، چون پول امنیت و سلامت ما را به خطر می‌اندازد! پس کجا می‌رود؟ داخل بانک‌ها و مجدداً 80 درصد آن وارد بازار می‌شود و این قصه ادامه پیدا می‌کند.

نتیجه این اتفاقات این است که یک واحد پول در بازار به اندازه سری هندسی زیر افزایش پیدا می‌کند:

1 + 0.8 + 0.64 + ... = 5.

یعنی افزایش پول معادل 5 برابر آن‌چه در ابتدا چاپ شده است! توجه داشته باشید که در این فرایند، مردم اگر پولی از بانک‌ها می‌گیرند عموماً به شکل وام با بهره (یا کارمزد) است و لذا بیش‌تر ثروتی که از این راه تولید می‌شود به جیب بانک‌ها و رفقای آن‌ها می‌رود. رفقا یعنی کسانی که وام‌های کلان را می‌گیرند، پس نمی‌دهند یا خیلی دیر پس می‌دهند و اتفاق خاصی هم نمی‌افتد!

البته من و شما هم خوش‌حالیم که با سپردن پول خود به بانک‌ها، امنیت و سلامت‌مان حفظ می‌شود و بانک‌های عزیز نه تنها حق‌الزحمه‌ای از ما نمی‌گیرند، بلکه به ما سود هم می‌دهند و ما را تا حدی در مقابل این تورم پدرسوخته، که معلوم نیست از کجا آمده!، حفظ می‌کنند. پس چرا باید ناراحت شویم که در هر خیابان به‌ترین ساختمان‌ها را بانک‌ها خریده‌اند تا من و شما برای رسیدن به یک بانک کافی باشد  به جهتی تصادفی صد قدم برداریم؟

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۰
R_A Zeytun

افعال مجهول در خدمت دلار!

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩۳/٩/۱٤

می‌گویند تاریخ را برندگان می‌نویسند. ولی به نظر من تاریخ اقتصاد را کلاه‌بردارها نوشته‌اند! چه این حرف درست باشد و چه نباشد، اگر کلاه‌بردارها بخواهند تاریخ کلاه‌برداری خود را بنویسند، زبان انسانی آن‌قدر قابلیت دارد که خواسته‌های آن‌ها را برآورده کند. در این بین افعال مجهول نقش خاصی دارند. مثلاً با استفاده از این نوع افعال می‌توان به جای عبارت تنش‌زای «من جیب شما را خالی کردم» گفت «نقدینگی جیب شما کاهش یافت»!

در نوشته‌های گذشته توضیح دادم که آمریکا با استفاده از برتری نسبی خود بعد از جنگ جهانی دوم و به‌علاوه با تعهدی که به کشورهای دیگر داد توانست دلار را پول بین‌المللی کند. طبق روایت دانش‌نامه ویکی‌پدیا که تقریباً ترجمه صفحه انگلیسی آن است، ماجرا چنین است:

 

«در آغاز برپایی صندوق بین‌المللی پول، یک نظام نرخ ارز ثابت ولی قابل‌تعدیل پیش‌نهاد شد. کلمهٔ قابل‌تعدیل به این حقیقت اشاره دارد که اگر کشوری کسری یا مازاد طولانی در تراز پرداخت‌ها را تجربه کند، کاهش یا افزایش ارزش برابری پول می‌تواند انجام گیرد. نظام برتن وودز در واقع یک نظام پایه طلا-دلار بود. در این نظام، دلار بر حسب طلا تعریف شده بود و تمام پول‌های دیگر بر حسب دلار تعریف می‌شد. آمریکا ارزش دلار را برابر یک سی و پنجم اونس طلا تعیین کرد و اعلام نمود که آمادگی تبدیل هر میزان دلار به طلا را بدون هیچ‌گونه محدودیتی در نرخ تعیین شده دارد. سپس سایر کشورها ارزش پول‌های خود را بر حسب دلار تعریف کردند. پول‌ها مجاز بودند تا ۱٪ از هر طرف نرخ برابری تعیین‌شده تغییر کنند و...»

آمریکا در سال‌های بعد به تعهد خود عمل نکرد و آن‌قدر دلار چاپ کرد که کشورهای دنیا شاکی شدند! در پاسخ، نیکسون عدم تعهد آمریکا به آن تعهد را قانونی و رسمی کرد و به این اتفاق شوک نیکسون گفته می‌شود. در سال‌های بعد دلار با تکیه بر تعهد کشورهایی چون عربستان و حمایت از نظام‌های مطیع آمریکا و سرنگونی مخالفان آمریکا به سلطه خود ادامه داد.

نکته قابل توجه روایت‌های متداول از این وقایع است. من البته نمی‌دانم در دانش‌کده‌های اقتصاد ایران و آمریکا چه‌گونه در این مورد با دانش‌جویان صحبت می‌کنند ولی با مطالعه برخی مقالات و یادداشت‌ها که در اینترنت در دست‌رس است به موارد جالبی می‌رسید. مثلاً در روایتی که در ویکی‌پدیا آمده می‌خوانیم:

«بیش‌تر اقتصاددانان معتقدند که نظام برتون وودز از زمان اجرا در پایان جنگ جهانی دوم تا اواسط دههٔ ۱۹۶۰ به خوبی عمل کرده است... با این‌که در ظاهر موفقیت‌هایی به دست آمده بود اما برخی مشکلات مهم در نظام برتون وودز بروز یافت که سرانجام منجر به فروپاشی آن شد. دلایل فروپاشی نظام برتون وودز را می‌توان به صورت زیر طبقه‌بندی کرد:...»

سپس این موارد را به عنوان دلایل فروپاشی نظام برتون وودز ذکر می‌کند:

  1. مشکل کمبود ذخایر کافی
  2. مشکل اطمینان
  3. مشکل تعدیل تراز پرداخت‌ها
  4. قطع رابطه دلار با طلا و توافق‌نامه اسمیت سونیین
مشکل کمبود ذخایر کافی

طبق این تحلیل «طراحان نظام برتون وودز تصور می‌کردند که طلا دارایی اولیهٔ ذخیرهٔ بین‌المللی خواهد بود. اما عرضه طلا در اقتصاد جهانی فقط با نرخ ۱ درصد تا ۱٫۵ درصد در سال در حال رشد بود، با این‌که تجارت جهانی در دهه ۱۹۶۰ با نرخی نزدیک به ۷ درصد در سال رشد می‌کرد. بنابراین نگرانی‌هایی بروز کرد که ممکن است که ذخایر طلا به سرعتی که برای رودررویی با کسری تراز پرداخت‌ها لازم است رشد نکند. اگر ذخایر طلا متناسب با کسری تراز پرداخت‌ها رشد نکند...»

یعنی طراحان این نظام مالی فکر نمی‌کردند طلا در مقابل رشد اقتصاد دنیا این‌قدر کم استخراج شود! به نظر شما پیش‌بینی نادرست از میزان رشد اقتصادی دنیا و یا تولید طلا جرم است؟! در برخورد با عبارت مجهول «رشد عرضه طلا کم شد»، آیا کسی به دنبال متهم یا مجرم می‌گردد؟!

مشکل اطمینان

در مورد «مشکل اطمینان» آمده است: «به دلیل تضمین طلا، دلار محور نظام بود زیرا آمریکا حاضر بود طلا را در قیمت هر اونس ۳۵ دلار خریداری یا به فروش رساند. لیکن دلارهای نگهداری شده توسط بانک‌های مرکزی اروپا به میزان بیش‌تری در مقایسه با موجودی طلای آمریکا شروع به افزایش کرد. این موجودی طلا نیز به دلیل کسری تراز پرداخت‌های آمریکا در حال کاهش بود. اگر تمام بانک‌های مرکزی اروپایی تصمیم می‌گرفتند تمام دلارهای خود را به طلا تبدیل کنند آمریکا طلای کافی برای تبدیل این دلارها نداشت. علاوه بر این سپرده‌های دلاری بیش‌تری نیز بیرون از آمریکا در دست افراد خارجی بود که به دلارهای اروپایی معروف شد. صاحبان این سپرده‌ها نیز می‌توانستند خواستار تبدیل دلار به طلا شوند. بنابراین نوعی بی‌اعتمادی نسبت به دلار به وجود آمد. یعنی سلب اعتماد از چیزی که ذخیره اصلی نظام پولی شده بود.»

توجه کنید که می‌گوید «آمریکا حاضر بود هر اونس طلا را به قیمت 35 دلار بخرد و بفروشد»، نه این‌که «متعهد بود در مقابل  هر اونس طلا را به قیمت 35 دلار بفروشد»! بعدش چه شد؟ دلارهای موجود در بانک‌های اروپا در مقایسه با موجودی طلای آمریکا افزایش بیش‌تری یافت! پس مشکل اروپایی‌ها بودند! اصلاً مشکل خود دلارها بودند و معلوم نیست چرا در افزایش مراعات طلاهای آمریکا را نکرده‌اند! نکند اروپایی‌ها با این همه دلاری که به جیب زده‌اند به جان آمریکای مظلوم و بی‌چاره بیفتند که طلای زیادی هم ندارد! پس اعتماد به دلار، که «ذخیره اصلی نظام پولی شده بود»، کم شد!

مشکل تعدیل تراز پرداخت‌ها

در این بند آمده است: «این مسأله به این حقیقت مربوط می‌شد که در عمل‌کرد واقعی نظام برتون وودز کشورها کسری یا مازاد تراز پرداخت‌های خود را تمدید کرده بودند. این موضوع به ویژه برای آمریکا که با کسری تراز پرداخت‌ها و آلمان غربی که با مازاد تراز پرداخت‌ها روبه‌رو بودند صادق بود. به نظر می‌رسد سازوکار تعدیل اثربخشی وجود نداشته است زیرا نیروهای خودکار عدم تعادل‌ها را برطرف نمی‌کردند.»

امان از «عمل‌کرد واقعی نظام برتون وودز» که جگر آمریکا هم از آن خون شده بود! امان از این بی‌عرضگی «نیروهای خودکار» که از پس رفع «عدم تعادل بین آمریکا و آلمان غربی» هم برنیامدند!

مشکل قطع رابطه دلار با طلا و توافق‌نامه اسمیت سونیین

بند آخر هم بیان جالبی دارد: «در پانزده اوت سال ۱۹۷۱ رخداد مهمی در خصوص عمل‌کرد برتون وودز روی داد. در آن سال به دلیل ادامه کسری تراز پرداخت‌ها، افزایش تورم و کاهش رشد اقتصادی، نیکسون رییس‌جمهور وقت آمریکا قابلیت تبدیل دلار به طلا را لغو کرد. این کار به مفهوم کنار گذاشتن محور اصلی نظام برتون وودز بود. تبدیل‌ناپذیری دلار به طلا یک تغییر سیاست کلیدی بود. زیرا ماهیت نظام را دگرگون کرد. بدون تضمین طلا هیچ تکیه‌گاهی برای ارزش دلار وجود نداشت. بانک‌های مرکزی خارجی با این مشکل روبه‌رو بودند که آیا آن‌ها باید به خرید و فروش دلار با ارزش‌های برابری رسمی پیشین ادامه دهند یا خیر. بعد از این اقدام، آشفتگی بسیاری در نظام پولی بین‌المللی پدید آمد... [مطالبی در مورد توافق‌نامه اسمیت سونیین] در ژوئن سال ۱۹۷۲ انگلستان پوند را شناور کرد. در اوایل سال ۱۹۷۲ شش کشور اصلی بازار مشترک اروپا یعنی بلژیک، فرانسه، ایتالیا، لوکزامبورگ، هلند و آلمان غربی نیز پول‌های خود را نسبت به دلار شناور کردند. با توجه به کسری‌های عظیم تراز پرداخت‌های آمریکا در سال ۱۹۷۲ بار دیگر این احساس پدید آمد که... و در فوریه سال ۱۹۷۳ ارزش دلار آمریکا بار دیگر در برابر طلا کاهش داده شد. به طوری که قیمت هر اونس طلا به ۴۲٫۲۲ دلار افزایش یافت. بدین ترتیب در مارس ۱۹۷۳ نظام برتون وودز فروپاشید و نظام نرخ ارز شناور مدیریت‌شده پدید آمد.»

خیلی به‌تر نیست که به جای عبارت «نیکسون رسماً اعلام کرد که آمریکا به تعهد خود دیگر عمل نخواهد کرد»، بگوییم «نیکسون قابلیت تبدیل دلار به طلا را لغو کرد»؟ دومی خیلی دوستانه‌تر نیست؟! از محبت خارها گل می‌شود! یا این‌که عبارت «ارزش دلار آمریکا بار دیگر در برابر طلا کاهش داده شد» چه اشکالی دارد. لزومی دارد بگوییم چه کسی فاعل این فعل مجهول است؟!

شما جگرتان برای آمریکا کباب نمی‌شود؟! بی‌چاره با «کسری تراز پرداخت‌ها، افزایش تورم و کاهش رشد اقتصادی» چه جدال سختی می‌کرده و آفرین که با همت سیاست‌مداران و اقتصاددانان خود از این معرکه‌ها سربلند بیرون آمد. نظام کهنه و مندرس برتون وودز خودش فروپاشید و «نظام ارز شناور مدیریت‌شده» پدید آمد. چه نظام زیبا، رویایی و اطمینان‌بخشی!

روایتی بانمک‌تر!

این روایت از فروپاشی «سیستم تبادل ارز برتون وودز» هم جالب است:

«این سیستم باعث بروز مشکلات فراوانی شد. برای مثال در صورت بروز مشکلات اقتصادی در هر یک از کشورها ارزش ارز آن کاهش می‌یافت و خریداران حاضر به تبدیل آن ارز با نرخ مصوب در بازارهای جهانی نمی‌شدند تا سال 1967 که شخصی به نام پروفسور (میلتون فریدمن) به بانک شیکاگو مراجعه کرد و زمانی که ارزش پوند کم شده بود در خواست وام پوند کرد. وی در نظر داشت که از افزایش نرخ پوند استفاده کرده و سود ببرد، اما بانک با اعطای وام مخالفت کرد و پیمان برتون وودز نقض شد. گسترش بازار جهانی و تبادلات ارزی باعث شد که رفته رفته این پیمان اعتبار خود را از دست بدهد.»

خدا را شکر که به دل این پروفسور فریدمن انداخت که برود از آن بانک وام بخواهد و آن بانک هم، الله اکبر!، لج کند و وام ندهد و پیمان برتون وودز نقض شود! در این ممالک پیش‌رفته آن‌قدر وفای به عهد مهم است که اگر یک رئیس بانکی هم با یک مشتری راه نیاید معاهده بین‌المللی را «نقض‌شده» می‌دانند! آن‌وقت ما خودمان را مسلمان می‌دانیم و آن‌ها را کافر!

نوبلیست بزرگ، فریدمن و ژنرال کودتاگر، پینوشه!

مطالعه در مورد نظرات و خدمات پروفسور فریدمن نیز خالی از لطف نیست. او که موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شده و در جامعه اقتصاددانان بسیار مورد ستایش است.

در سال 1973 ژنرال آگوستو پینوشه بر ضد رئیس‌جمهور منتخب شیلی سالوادور آلنده کودتا کرد و رسماً به دوران ریاست جمهوری دمکراتیک پایان داد. برخی معتقدند که این کودتا با حمایت آمریکا بوده است. سال قبل از کودتا شیلی تحریم‌های اقتصادی دولت نیکسون و تورمی 1000 درصدی را تجربه کرد!

دو سال پس از کودتا فریدمن به شیلی رفت و در جریان این بازدید فریدمن با پینوشه ملاقات کرد و پینوشه از فریدمن نظرش را درباره وضعیت و سیاست‌های اقتصادی شیلی پرسید.

فریدمن در نامه‌ای در پاسخ به درخواست پینوشه، «مشکلات کلیدی اقتصادی شیلی را به وضوح تورم، و ترویج یک اقتصاد بازار اجتماعی سالم» دانست. او اعلام کرد که تنها راه پایان دادن به تورم، کاهش شدید نرخ افزایش حجم پول است و این که کاستن از هزینه کرد دولت مطلوب‌ترین راه کاستن از کسری بودجه مالی است زیرا بخش خصوصی را با پایه گذاشتن یک رشد اقتصادی سالم تقویت می‌کند. هم‌چنین شاگردان شیلیایی وی در دانش‌گاه شیکاگو، که بعدها به پسران شیکاگو معروف شدند، به مناصب مهم حکومتی در شیلی دست یافتند و سیاست‌های مد نظر فریدمن را در زمینه آزادی‌های اقتصادی اجرا کردند و اتفاقاتی در شیلی رخ داد که به «معجزه شیلی» معروف است.

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۹
R_A Zeytun

پاسخ به نظر دوست عزیز، کورش

دوست عزیزی با نام کورش در ذیل برخی یادداشت‌هایم نظراتی نوشته و من به برخی همان‌جا پاسخ دادم. نظر آخر ایشان، در مورد یادداشت «اقتصاد آزاد: دلار، نفت، جنگ!»، کمی مفصل‌تر است و به همین دلیل تصمیم گرفتم آن را این‌جا نقل کنم و سپس آن‌چه به ذهنم می‌رسد را بگویم.

به این وسیله از ایشان که این‌قدر نسبت به من لطف داشته‌اند که نظرشان را، فراتر از یک نظر متعارف، مفصلاً بیان کرده‌اند تشکر می‌کنم:

«استناد به وطن امروز و باشگاه اندیشه و مشرق‌نیوز که البته شاهکار است. اما باز هم سوال سر جایش است. اگر ایالات متحده و اروپای واحد دارند کاغذرنگی چاپ می‌کنند چرا بقیه تسلیم این کاغذرنگی بازی می‌شوند و زیر میز نمی‌زنند؟ چرا وقتی آمریکا کاغذرنگی چاپ می‌کند یخش می‌گیرد اما یخ فرزانگانی مثل قذافی و چابس و یانوکوویچ و صدام حسین و به زودی ابراهیم عواد ابراهیم البدری السامرایی (همان ابوبکر البغدادی خودمان) نمی‌گیرد؟ رنگ کاغذهایشان خوب نیست؟ و این چه نگاه «عاقلانه»ای است که به ما می‌گوید راه طی شده و شکست‌خورده‌ی امثال قذافی و صدام و چابس را باید طی کرد؟ ماجرا - به زبان ساده و در حد فهم اندک من از اقتصاد - این است که مفاهیم یک علم متحول شده‌اند، و شما همچنان با نگاه گذشته به آن می‌نگرید و در نتیجه دیگ تخیلاتتان پرجوش می‌جوشد. آمریکا شوک نیکسون را ایجاد کرد، اما اگر تنها پوینت آمریکا این بود که قمارباز ورشکسته‌ای بود که الکی حواله دست مردم داده بود، به خاک سیاه می‌نشست. این طور نشد، چون همان زمان که - به گزارش شما که از صحت و سقمش خبر ندارم - یک پنجم پولش طلا داشت، شاخص‌های رشد اقتصادیش در بهترین وضعیت بودند. و قذافی و یانوکوویچ و صدام و البغدادی و چابس چنین شانسی نداشته‌اند و ندارند. حالا شما بیا و این را به معاهده‌ی ایالات متحده با فیصل مربوط کن. به زبان بی‌زبانی یعنی پشتوانه‌ی دلار ایالات متحده نفت عربستان بوده است. اولا بررسی عدد تولید سالانه‌ی نفت عربستان و گردش دلار در جهان یا مثلا بودجه‌ی سالانه‌ی ایالات متحده نشان می‌دهد که چه‌قدر این دو عدد به هم بی‌ربط اند. دوم این که فرض کنیم چنین باشد. شما می‌گویید ایالات متحده توانسته از توان نظامیش به جای طلا برای پشتیبانی پولش استفاده کند. خب. که چی؟ بالاخره این پول پشتوانه دارد. چه طلا باشد چه کلاهک هسته‌ای.»

 

سلام.

1. از این‌که بالاخره پس از چند نظر تلگرافی، این‌بار آن‌قدر نوشتید که از 1024 کاراکتر هم فراتر رفته، از شما ممنونم و امیدوارم از این به بعد هم نظراتتان را تا جای ممکن کامل و گویا بنویسید.

2. به استنادات مقاله انتقاد کرده‌اید. البته من گفته‌ام «مراجع» و نه «اسناد» و صادقانه سعی کرده‌ام بگویم که حرف‌هایم را از کجا برداشته‌ام. اشکالش چیست؟ رجوع کردن به این‌ها «شاه‌کار» است یا اعتراف به این رجوع؟

3. ظاهراً منظورتان این است که مراجع، یا به تعبیر شما اسناد من خیلی بی‌اعتبار هستند. با توجه به این‌ سه تایی که نامشان را ذکر کرده‌اید و مثلاً «ویکی‌پدیا» و «روزنامه دنیای اقتصاد»ی که حرفی از آن‌ها نزده‌اید، به نظر می‌رسد مشکل برخی مراجع، در گرایش فکری-سیاسی آن‌ها نهفته است. وگرنه، «دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا» که قابل دست‌کاری است که نامعتبرتر است. «دنیای اقتصاد» هم به اندازه «وطن امروز» روزنامه است.

4. اصولاً این سبک بحث که با بیان عبارت تمسخرآمیز «شاه‌کار است»، طرف مقابل را زیر سؤال ببرید، استثناً از شما صادر شده یا روش شما است؟

5. شما معتقدید که دلار، آن‌طور که من نوشتم، بی‌پشتوانه نیست یا نمی‌دانید که هست یا نیست؟ به نظر من بیان صریح، به‌تر از گوشه کنایه زدن است.

6. پرسیده‌اید «چرا وقتی این ارزها کاغذ رنگی‌اند، بقیه تسلیم می‌شوند و زیر میز نمی‌زنند؟ چرا صدام و قذافی و... موفق به همین کار نشده‌اند؟» سؤال‌های شما ظاهراً استفهام انکاری است؛ «دیگران اعتراضی به این ارزها نکرده‌اند، پس این ارزها بی‌پشتوانه نیستند و کلاه‌برداریی در کار نیست. اگر آمریکا چنین کاری کرده بود، امثال صدام هم می‌کردند و می‌شد.» اگر درست فهمیده باشم، این نگاه ملزومات و نتایجی دارد. مثلاً این‌که «ما صدای اعتراض ملت‌ها و دولت‌های دنیا را به‌راحتی می‌شنویم و لذا اگر چیزی نشنیدیم، چیزی هم نبوده»، «دولت‌ها و ملت‌ها تسلیم ظلم و کلاه‌برداری و تجاوز نمی‌شوند»، «دولت‌های دنیا همه به دنبال منافع مردمشان هستند»، «امثال صدام در سیاست و اقتصاد کم از دولت‌مردان آمریکا ندارند» و... شما این‌گونه فکر می‌کنید؟

7. اصلاً فرض کنید من خیلی ساده جواب بدهم «نمی‌دانم چرا بقیه تسلیم شده‌اند.» آن‌وقت شما به چه نتیجه‌ای می‌رسید؟ مثلاً می‌گویید نقشینه نامی که ادعا می‌کرد «دلار کلاه‌برداری است»، نتوانست سؤال من را جواب دهد، پس این ادعا کذب است؟!

8. من البته درباره این‌که چرا آمریکا توانسته است، سلطه دلار خود را ادامه دهد، توضیحاتی داده‌ام که خلاصه‌اش سر کار آوردن و حمایت سیاسی و نظامی از برخی دولت‌مردان و از بین بردن برخی دیگر است. برخی توجیحات فرهنگی و شبه علمی نیز وجود دارد. ولی فکر می‌کنم مقصود سؤال شما همان بود که گفتم، نه سؤال به معنای ساده آن.

9. مقصود شما را از این‌که «... اما یخ فرزانگانی مثل قذافی و چابس و یانوکوویچ و صدام حسین... نمی‌گیرد» را بیش‌تر نمی‌فهمم. شما وقایع سال ۱۹۴۴ (بعد از جنگ جهانی دوم) و نتایج کنفرانس بین‌المللی برتن وودز را انکار می‌کنید یا شوک نیسکون را افسانه می‌پندارید؟ مثلاً صدام می‌بایست در شرایط «تحریم نفت در برابر غذا» نقشی مانند آمریکا بعد از پایان جنگ جهانی دوم را ایفا می‌کرد و شما متعجب هستید که چرا نکرد؟

10. پرسیده‌اید «این چه نگاه «عاقلانه»ای است که به ما می‌گوید راه طی شده و شکست‌خورده‌ی امثال قذافی و صدام و چابس را باید طی کرد؟» من به خاطر ندارم تا این‌جا نه حرفی از «نگاه عاقلانه» زده باشم و نه توصیه‌ای کرده باشم. این مقدمات هم بر فرض صحت، برای هر کس بنا بر عقاید و روحیه‌اش نتایجی دارد. مثلاً برخی فکر می‌کنند، آمریکا زورش زیاد است پس نباید با او مخالفت کرد. شما این‌گونه فکر می‌کنید؟

11. فرموده‌اید «ماجرا - به زبان ساده و در حد فهم اندک من از اقتصاد - این است که مفاهیم یک علم متحول شده‌اند، و شما همچنان با نگاه گذشته به آن می‌نگرید و در نتیجه دیگ تخیلاتتان پرجوش می‌جوشد.» یعنی در مفاهیم جدید «زیر پا گذاشتن معاهده» دیگر ضدارزش نیست؟! شاید هم منظور شما این است که «پول» معنای سنتی خود را از دست داده است و مفهومی دیگر پیدا کرده است. من با این منطق آن موقع که عَلم مخالفت با شرکت‌های هرمی را بلند کرده بودم آشنا شدم؛ از جمله رموز موفقیت یک کلاه‌بردار این است که برای کارهایش ادبیات مناسب و زیبایی بسازد. مثلاً ترکیب «ارز شناور» آیا بسیار رویایی‌تر از «ارز بی‌پشتوانه» نیست؟ «افزایش نقدینگی در دست مردم» به‌تر از «چاپ اسکناس توسط بانک مرکزی» نیست؟

12. فرموده‌اید «اگر تنها پوینت آمریکا این بود که قمارباز ورشکسته‌ای بود که الکی حواله دست مردم داده بود، به خاک سیاه می‌نشست. این طور نشد، چون همان زمان که - به گزارش شما که از صحت و سقمش خبر ندارم - یک پنجم پولش طلا داشت، شاخص‌های رشد اقتصادیش در بهترین وضعیت بودند.». «قمارباز ورشکسته» را از کجا درآورده‌اید؟! آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم، آیا برنده‌ترین برنده جنگ نبود که می‌توانست بر اروپای ویران از جنگ آقایی کند؟ بعد از سی سال دلار چاپ کردن هم باید به او قمارخانه‌دار موفق گفت نه، قمارباز ورشکسته. شما انکار می‌کنید که دلار را دست مردم داده بود و زورش رسید که رسماً بگوید دیگر به ازای آن طلایی نخواهد داد؟ من نمی‌فهمم چرا فکر می‌کنید در چنین شرایطی شاخص‌های رشد اقتصادی نباید در به‌ترین وضعیت خود باشند. مگر چاپیدن دیگران شاخص‌های اقتصادی را به‌بود نمی‌بخشد؟! عبارت شما این را القاء می‌کند که آمریکا با کم‌بود طلا مواجه بود، در حالی که عبارت گویاتر این است: آمریکا هر چند مقدار زیادی طلا داشت ولی پنج برابرش دلار چاپ کرده بود و از آن لذت برده بود! شما تعجب نمی‌کنید که چرا آمریکا بعد از جنگی طولانی با ویتنام، در آن سوی دنیا، شاخص‌های اقتصادی‌اش در به‌ترین وضعیت بودند؟!

13. در مورد ارتباط نفت عربستان و دلار آمریکا گفته‌اید «بررسی عدد تولید سالانه‌ی نفت عربستان و گردش دلار در جهان یا مثلا بودجه‌ی سالانه‌ی ایالات متحده نشان می‌دهد که چه‌قدر این دو عدد به هم بی‌ربط اند.» من مقدار این دو عدد را نمی‌دانم ولی چند چیز را می‌دانم: اولاً معاملات نفتی که با دلار انجام می‌شود تقریباً تمام معاملات نفت دنیا است و نه فقط معاملات نفت عربستان. ثانیاً دلار بعد از معاهده برتن وودز برای تمام معاملات بین‌المللی استفاده می‌شد و نه فقط معامله نفت. آمریکا بعد از شوک نیکسون کاری کرد که مردم دنیا به خاطر نفت به دلار محتاج باشند و نتوانند آن را از میدان خارج کنند. حالا بد نیست شما جزئیات «بررسی این دو عدد» را دقیق‌تر توضیح بدهید تا من هم متوجه استدلال شما بشوم.

14. در آخر فرموده‌اید «شما می‌گویید ایالات متحده توانسته از توان نظامیش به جای طلا برای پشتیبانی پولش استفاده کند. خب. که چی؟ بالاخره این پول پشتوانه دارد. چه طلا باشد چه کلاهک هسته‌ای.» عجب! اولاً مگر بد است که انسان بداند پشتوانه دلار چیست؟ ثانیاً به نظر شما فرقی نمی‌کند که مثلاً «شما برای یک نفر کار کنید چون آخر ماه دست‌مزد شما را می‌دهد» یا این‌که «کار کنید چون اگر نکنید پدرتان را در می‌آورد»؟! حتماً می‌گویید در هر دو مورد مزد شما را می‌دهد؛ در اولی با وجه رایج و در دومی با مشت و لگد!

15. شما گفته‌اید که «امید نقشینه ارجمند» با نگاهی قدیمی و تاریخ‌مصرف‌گذشته به اقتصاد نگاه می‌کند و به همین دلیل «دیگ تخیلاتش می‌جوشد» و من حس می‌کنم در نوشته‌های من نکته‌ای وجود دارد که ضمن آن به مقدسات «کورش ؟» توهین شده است که چنین برآشفته می‌نویسد! بد نیست شما هم خودتان را کامل‌تر معرفی کنید تا اگر روزی من خواستم پز بدهم که چه شخصیتی نوشته‌های من کم‌سواد را تحویل گرفت سندی داشته باشم که «شاه‌کار» خوانده نشود!

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۸
R_A Zeytun

اقتصاد آزاد: دلار، نفت، جنگ!

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩۳/۸/٢٢

همان‌طور که در یادداشت قبل گفتم، پس از جنگ جهانی دوم آمریکا برای بین‌المللی کردن دلار متعهد شد که متناظر با هر 35 دلار یک اونس طلا در بانک مرکزی خود نگه‌داری کند و به هر کشوری در ازای هر 35 دلار یک اونس طلا بدهد. با این تعهد قرار بود از این‌که آمریکا با چاپ کردن پول دنیا را بچاپد جلوگیری شود که نشد؛ آمریکا پس از سی سال که دلار در بدنه اقتصاد جهانی وارد شده بود، رسماً تعهد خود را زیر پا گذاشت و نیکسون با کمی لفاظی دنیا را شوکه کرد و عملاً گفت: طلا، بی‌طلا! [1]

پس از این اتفاق بیم آن می‌رفت که کشورهای دیگر به تدریج دلار را از چرخه مبادلات بین‌المللی خارج کنند. به همین دلیل سیاست‌مداران و اقتصاددانان آمریکایی فکر بکری کردند؛ در جهان آزاد هدف علم سیاست و علم اقتصاد مگر غیر از این است راحت‌تر بر مردم سوار شوی و بیش‌تر آن‌ها را بدوشی؟!

 

اقتصاد آزاد: حمایت از دیکتاتوری

در سال ۱۹۷۳ میلادی رئیس‌جمهور وقت آمریکا، نیکسون با ملک فیصل حاکم وقت عربستان سعودی توافق کرد که عربستان سعودی بابت فروش نفت خام هیچ ارز دیگری غیر از دلار آمریکا را قبول نکند. در عوض آمریکا از حکومت آل سعود حمایت نظامی می‌کند و اگر تهدیدی از جانب شوروی و یا سایر کشورهای دیگری متوجه حکومت دیکتاتوری خانواده آل سعود بشود قدرت نظامی آمریکا با آن مقابله خواهد کرد. [2]

ملک فیصل، هنری کسینجر و ریجارد نیکسون

به تدریج فروش نفت به دلار به کشورهای عضو اپک تسری پیدا کرد [2] و در نتیجه از آن به بعد آمریکا کاغذ رنگی‌هایی به نام دلار چاپ می‌کرد و مردم دنیا که به نفت نیاز داشتند مجبور بودند آن را با کالاهای خود به دست بیاورند و در انتهای این زنجیره، حاکمانی بودند که ثروت ملی کشور خود را با دلار معاوضه می‌کردند تا آمریکا از آن‌ها در مقابل دشمنان خارجی و مخالفان داخلی حمایت کند.

به این فکر کنید که چاپ یک اسکناس صد دلاری، با تیراژ بالا، برای آمریکا چه‌قدر هزینه دارد و در مقابل مردم دنیا برای رسیدن به صد دلار چه‌قدر باید زحمت بکشند!

در چنین شرایطی تعجب نخواهید کرد اگر بفهمید در سال 2013 هزینه‌های نظامی آمریکا، کشوری که جمعیتش 4/5 درصد جمعیت کل دنیا است، حدود 39 درصد کل هزینه‌های نظامی کل دنیا است و از مجموع هزینه ده کشور بعد از خودش تجاوز می‌کند! [3] و [4]

البته خدمات دلار و نیروهای نظامی متقابل است!

اقتصاد آزاد: اروپا هم از پول مفت بدش نمی‌آید!

لقمه دلار برای آمریکا آن‌چنان چرب و شیرین است که در یک «اقتصاد آزاد» باید برای حفظ آن هر کاری کرد. طبق قانون بقای ثروت، هر چه آمریکا دلار چاپ کند، چون از طرفی ثروتی تولید نکرده و از طرفی ثروتش اضافه شده، از ثروت دیگران کاسته می‌شود و این دیگران همان‌هایی هستند که برای معاملات خود وابسته به دلارند.

اروپاییان نیز به این نتیجه رسیدند که پول واحدی داشته باشند تا اولاً آمریکا کم‌تر آن‌ها را بچاپد و ثانیاً خود نیز در این بازار چاپ پول و چاپیدن دنیا سهمی داشته باشند:

ایده واحد پول یک‌سان، نخستین بار توسط ژاک دلور، وزیر اقتصاد سابق فرانسه که از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۵، ریاست کمیسیون اروپا را به عهده داشت، ارائه شد. او در گزارشی که در سال ۱۹۸۹ ارائه داد، واحد پول مشترک را یک هدف پولی مشترک توصیف کرد که تا حدی موجب رهایی از جنبش‌های سرمایه‌داری خواهد شد. پیمان ماستریخت در تاریخ ۷ فوریه ۱۹۹۲ در یکی از شهرهای هلند به نام ماستریخت به امضاء رسید و از سال ۱۹۹۳ به اجرا درآمد. این معاهده، ساختار یک واحد پول مشترک به نام یورو را طراحی کرد و از سال ۲۰۰۱، سکه‌ها و اسکناس‌های آن توسط بانک مرکزی اروپا منتشر و وارد بازار شد. [5]

اقتصاد آزاد: کودتا و جنگ بر ضد دشمنان دلار!

دیگرانی هم بوده‌اند که در این سال‌ها خواسته‌اند با دلار از کانال تغییر در معاملات نفتی مقابله کنند.

عراق و صدام حسین: یورو به جای دلار

صدام مدتی بعد از پایان جنگ با ایران، در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (۲ اوت ۱۹۹۰) به کویت حمله کرد و بلافاصله رفقای اروپایی و آمریکایی کویت، با اجازه شورای امنیت سازمان ملل، بر سر صدام خراب شدند و از این به بعد عراق شدیداً تحت تحریم و کنترل بود. [6]

پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، رئیس‌جمهور آمریکا جرج دبلیو بوش در بیانیهٔ اتحاد خود به کنگره، در دی ماه ۱۳۸۱ (ژانویه ۲۰۰۲) از «محور شرارت» که به زعم وی از کشورهای ایران، عراق و کرهٔ شمالی تشکیل شده‌اند سخن به میان آورد. هم‌چنین او احتمال داد که برای براندازی دولت عراق از زور استفاده خواهد کرد. او اعلام کرد: «رژیم عراق طرح تولید گاز اعصاب و سیاه‌زخم و سلاح‌های اتمی را به مدت یک دهه دنبال کرده‌ است و هم‌چنان درصدد است دشمنی خود را به آمریکا نشان دهد و از ترور حمایت کند.» [6]

آمریکا باز هم به عراق حمله کرد ولی این بار بدون مجوز شورای امنیت، و بر همین اساس روابط خود را با گروهی از کشورها که با او مخالفت کرده بودند، مورد بازنگری قرار داد و قوانین تنبیهی را در خصوص آنان اعمال کرد تا جایی که فرانسه، روسیه و آلمان را از شرکت در مناقصه‌های ۱۸/۶ میلیارد دلاری در عراق محروم کرد! [7]

بعد از سرنگونی صدام مشخص شد که خبری از سلاح‌های کشتار جمعی نبوده است! پس چرا آمریکا به عراق حمله کرد؟ آیا با آن همه اشراف اطلاعاتی، مرتکب اشتباه شده است؟ [8]

شاید پاسخ این سؤال در این حقیقت نهفته است که در سال ۲۰۰۰ صدام تصمیم گرفت تا نفت خود را در عوض دلار به یورو بفروشد. [9] پس این نظریه نیز منطقی به نظر می‌رسد که  آمریکا برای حفظ ارزش دلار، در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد و پس از تسلط بر میدان‌های نفتی عراق، فروش نفت را به‌سرعت به حالت فروش با دلار برگرداند. [10] پس طبیعی بود که تولیدکنندگان یورو تمایل چندانی به این جنگ دلارپسندانه نداشته باشند!

لیبی و معمر قذافی: پول واحد افریقایی با پیشوانه طلا به جای دلار و یورو

قذافی که سال‌ها علم ضدیت با غرب و آمریکا را برافراشته بود، در اواخر عمر خود ظاهراً روابطش با غرب رو به به‌بود بود ولی در مدتی نسبتاً کوتاه ورق برگشت و مخالفان او با حمایت کشورهای غربی سرنگونش کردند! چرا؟ این موضوع احتمالاً ابعاد متنوعی دارد ولی باز هم به نظر می‌رسد به برخی حقایق باید توجه بیش‌تری کرد:

در فوریه سال ۲۰۰۹ معمر قذافی رهبر لیبی به ریاست اتحادیه آفریقا برگزیده شد. او بلافاصله تشکیل یک دولت متحد با پول واحد را پیش‌نهاد کرد. در ماه مارس سال ۲۰۰۹ اتحادیه آفریقا بیانیه‌ای را با عنوان «به سوی پول واحد آفریقایی» منتشر کرد. صفحات ۱۰۶ و ۱۰۷ آن سند به طور خاص از منافع و نکات فنی ایجاد بانک مرکزی آفریقایی تحت استاندارد طلا بحث می‌کند. در صفحه ۹۴ به صراحت بیان شده که کلید موفقیت اتحادیه پولی آفریقا آن است که، پول واحد به طلا پیوند بخورد. [10]

بر پایه گزارش‌های صندوق بین‌المللی پول، میزان ذخایر طلای لیبی در آن زمان ۱۴۴ تن بوده است. مسلماً تلاش لیبی برای جای‌گزین کردن دینار طلا، به جای دلار و یورو، نخستین واکنش را از سوی فرانسه داشت که از ناحیه یکی از مستعمرات سابق خود تهدید اقتصادی می‌شد. دقیقاً پیش از حمله به لیبی، اوباما سی میلیارد دلار از دارایی‌های بانک مرکزی لیبی را بلوکه کرد. این سی میلیارد دلار قرار بود صرف هزینه اتحادیه آفریقا شود. [9]

در سال ۲۰۱۱ سیا به سمت لیبی حرکت کرد و از گروهای شبه نظامی در مبارزه برای سرنگونی قذافی حمایت کرد. [10]

در هفته‌های آغازین جنگ داخلی در لیبی، انقلابیون این کشور، بانک مرکزی بنغازی را تشکیل دادند که همه اختیارات سیاست پولی لیبی را در دست گرفت. در نتیجه این انقلاب در لیبی، اکنون فرانسه ۳۵ درصد نفت لیبی را در کنترل خود گرفته است. [9]

اقتصاد آزاد: تحریم، کودتا و ترور بر ضد دشمنان دلار!

ونزوئلا و هوگو چاوز: موز و شکر به جای پول!

در سال ۲۰۰۰ که وزیر خارجه ونزوئلا خبر از طرح نافرجام ترور چاوز داد، مردم در انتخابات زودهنگام شرکت کردند تا دوباره به چاوز رأی بدهند و او بتواند قانون جدید و طرح‌های اقتصادی‌اش را پیش ببرد. این در شرایطی بود که آمریکا، ونزوئلا را تحریم اقتصادی کرده بود.

چاوز برای این‌که نشان بدهد با آمریکا سر سازگاری ندارد، تحریم‌های آمریکا را نادیده گرفت و برای دیدن صدام به بغداد رفت. بعد از جنگ ۱۹۹۱ عراق، او نخستین رئیس‌جمهوری بود که جرأت کرده بود بدون اعتنا به آمریکا به عراق برود. در ۱۱ دسامبر ۲۰۰۱ بزرگ‌ترین انجمن تجاری ونزوئلا از مردم خواست یک روز اعتصاب کنند تا نشان دهند با قانون سلب مالکیت املاک و زمین‌های کشاورزی بایر مخالفند. چند روز بعد با یک حرکت دولت در بازار ارز، ارزش پول ونزوئلا در برابر دلار یک‌باره ۲۵درصد کم شد، اما چاوز خم به ابرو نیاورد و با هیات مدیره جدیدی که برای شرکت نفت ونزوئلا تعیین کرده بود، به جنگ مدیران این شرکت رفت. این مدیران پیرو نظریه فروش بی‌دردسر، فراوان و ارزان نفت به آمریکا بودند. او ترجیح می‌داد روزی ۵۳ هزار بشکه نفت ارزان به کوبا صادر کند و در عوض چند ده هزار پزشک و معلم و متخصص دیگر از کوبا بیاورد تا ونزوئلا را آباد کنند ولی نفت خود را به آمریکا نفروشد. در سال ۲۰۰۲ اتحادیه‌های کارگری اعتصاب بزرگی راه انداختند تا از مدیران سابق شرکت نفت در برابر چاوز دفاع کنند. چاوز هم با اعتصاب مخالفت کرد. طرف‌داران چاوز و مخالفانش به خیابان‌ها ریختند و به جان هم افتادند. در 12 آوریل، فرمانده قوای مسلح اعلام کرد چاوز استعفا داده و کنار رفته است و پدرو کارمونا، یکی از رهبران اعتصاب قرار است دولت جدید را تشکیل بدهد. مطبوعات و رسانه‌ها هم که در دست مخالفان چاوز بودند از این حکومت جدید حمایت کردند. بعدها معلوم شد چاوز استعفا نداده بود و او را بازداشت کرده بودند.

دولت آمریکا و نشریه‌های دست راستی ایالات متحده مانند وال‌استریت ژورنال، واشنگتن‌پست و نیویورک‌تایمز از این کودتا استقبال کردند. از نظر آن‌ها چاوز بلای نفت ونزوئلا شده بود، به ایران و عراق نزدیک شده و با این کار قدرت اوپک را در مقابل آمریکا زیاد کرده بود. آمریکا تنها کشوری بود که این دولت مستعجل چهل و چند ساعته را در ونزوئلا به رسمیت شناخت. پالایشگاه‌های تگزاس نفت سنگین ونزوئلا را لازم داشتند و چرخشان با نفت سبک نمی‌گشت. حتی نماینده‌های شرکت‌های نفتی آمریکایی که از چند روز پیش‌تر به هتلی در کاراکاس رفته بودند از هتل بیرون آمدند و قراردادهای خودشان را با دولت جدید امضا کردند، اما گروه‌های نظامی وفادار به چاوز و مردم دوست‌دار او به خیابان‌ها ریختند و در کم‌تر از ۴۸ ساعت او را برگرداندند. [1] و [13]

هوگو چاوز در اجلاس پتروکاربیه 2007

در اواخر سال 2007 میلادی، شبکه خبری بی.بی.سی اعلام کرد هوگو‌ چاوز که در کوبا در اجلاس منطقه‌ای «پتروکاریبه» شامل مصرف‌کنندگان و صادرکنندگان نفت سخن می‌گفت، اظهار داشت که آن‌ها در حال ایجاد یک شرایط «ژئوپولیتیک تازه نفتی» هستند. کشورهای آمریکای مرکزی و منطقه کارائیب می‌توانند نفت را با خدمات و محصولاتی مثل موز و شکر مبادله کنند. وی تصریح کرد که این گروه در خدمت «امپریالیسم و کاپیتالیست‌ها» نیست، ونزوئلا با قیمت‌های ترجیحی به ۱۷‌ کشور این گروه نفت صادر می‌کند که هزینه آن با وام‌های بهره پایین تامین می‌شود.

در این اجلاس که در شهر سینفوئگوس برگزار شد، آقای چاوز به گسترش یک طرح داد‌ و‌ ستد مانند آن‌چه میان کوبا و ونزوئلا وجود دارد اشاره کرد و گفت: ونزوئلا روزانه تقریباً ۱۰۰‌ هزار بشکه نفت سوبسیدی به کوبا می‌فرستد و در مقابل هزار پزشک و آموزگار کوبایی در ونزوئلا خدمات رایگان ارائه می‌کنند. [11]

در نهایت چاوز در سال 2013 به علت ابتلاء به بیماری سرطان در 58 سالگی درگذشت و این اتفاق به عقیده برخی طبیعی نبود؛ پایگاه اطلاع رسانی «گلوبال ریسرچ» طی گزارشی که «اوا گولینگر» به نگارش در آورده به آن پرداخته است: «سرطانی که باعث مرگ هوگو چاوز شد، مشکوک و ناشناخته است. بر اساس اعلام مقامات ونزوئلایی، نوع سرطان او با وجود چند ماه از درگذشتش، هم‌چنان مشخص نیست. سرطانی که با سرعت هر چه تمام پیش رفت و چاوز را از پای در آورد. در میان خانواده چاوز هیچ مورد مشابهی از سرطان وجود نداشته است. چاوز استعداد ژنتیکی سرطان نداشت. در ژوئن 2011 ناگهان و بدون هیچ سابقه بیولوژیکی مشخص شد چاوز سرطان گرفته است. بر اساس اسنادی که بر اساس قانون دسترسی به اطلاعات آزاد (FOIA) از طبقه بندی محرمانه اطلاعات آمریکا خارج شده است، پنتاگون از سال 1948 در جست‌وجوی نوعی سلاح رادیو شیمیایی برای ترورهای سیاسی خود بوده است. بر اساس تحقیقات و اطلاعات منتشره دیگری در سال 1969، استفاده از سلاح‌های رادیو شیمیایی می‌تواند منجر به مرگ سریع شود. این‌ها نشان‌دهنده آن است که در تمام این سال‌ها، آمریکا در پی دست‌یابی به چنین سلاحی برای قتل آرام مخالفانش بوده است.» [12]

روسیه و ولادیمیر پوتین: روبل و طلا به جای دلار و یورو

در فوریه ۲۰۱۴ روسیه به هدف جدیدی برای آمریکا تبدیل شد. روسیه دومین صادرکننده بزرگ نفت در جهان است. روسیه در سال ۲۰۰۸ با راه‌اندازی بورس انرژی توانست نفت خود را با ارز ملی خود یعنی روبل و طلا بفروشد. از سال ۲۰۰۶ روی این پروژه کار شده بود. آن‌ها هم‌چنین در تلاش‌اند تا در تجارت دو جانبه با چین دلار را کنار بگذارند. روسیه هم‌چنان در حال سازمان‌دهی اتحادیه اقتصادی اوراسیا است. یکی از برنامه‌های این اتحادیه اتخاذ واحد پولی مشترک است و قرار است که برای خود بازار انرژی مستقلی داشته باشد. این مسایل می‌تواند از جمله ریشه‌های تقابل روسیه با اروپای غربی و آمریکا باشد که به‌طور خاص در مسایل اوکراین نمودی بیش‌تر پیدا کرد.

بعد از سرنگونی یانوکوویچ در اوکراین، که به روسیه متمایل شده بود، و روی کار آمدن یک دولت متمایل به آمریکا باعث نشد تا آمریکا بتواند به اندازه کافی دست بالا را در این بحران داشته باشد. آن‌ها سرانجام تصمیم گرفتند که روسیه را تحریم کنند و او را به عنوان یک شیطان جلوه دهند، به این امید که روسیه دوستان بین‌المللی خود را از دست بدهد. تحریم روسیه و چین را تحت فشار قرار داده تا روابط‌شان را نزدیک‌تر کنند و دستور کار حذف دلار از مبادلاتشان را شتاب دهند. [10]

اوکراین و ویکتور یانوکوویچ: اوراسیا به جای اتحادیه اروپا

بحران اخیر در اوکراین با یک انتخاب اوج گرفت: پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا و یا پیوستن به اتحادیه اوراسیا. اتحادیه اروپا اصرار داشت که اوکراین باید یکی از این دو را انتخاب کند و عضویت در هر دو آن‌ها امکان‌پذیر نیست. از طرفی روسیه اعلام کرد که پیوستن به هر دو اتحادیه هیچ مشکلی ندارد. رئیس‌جمهور یانوکوویچ تصمیم گرفت تا با روسیه هم‌راه شود. در عوض دولت آمریکا یانکوویچ را سرنگون کرد و یک دولت دست‌نشانده به جای آن روی کار آورد. [10]

این پرونده هنوز باز است!

بعید است که مصادیق مخالفت با سلطه دلار به آن‌چه به آن اشاره شد محدود باشد و در آینده نیز چنین ماجراهایی ادامه خواهد داشت.

به نظر من نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه شود این است که طرف مجرم در این پرونده واقعاً کیست؟ آمریکا، دولت آمریکا؟ اروپا و دولت‌های عضو اتحادیه اروپا؟ آیا در این کلاه‌برداری‌ها و رقابت‌های اقتصادی مرزبندی همان مرزبندی‌های سیاسی رایج است؟ ثروتی که ناشی از رواج دلار و یورو در جهان است عمدتاً به جیب چه کسانی می‌رود؟

نظر شما چیست؟

مراجع

  1. روزنامه وطن امروز، بزرگ‌ترین کلاه‌برداری تاریخ
  2. پای‌گاه خبری-تحلیلی «نکونیوز»، دلار چرا و چگونه به معاملات نفتی راه یافت
  3. دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، فهرست کشورها بر پایه جمعیت
  4. دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، فهرست کشورها بر پایه هزینه‌های نظامی
  5. دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، یورو
  6. دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، صدام حسین
  7. سایت باشگاه اندیشه، دردسرهای یک محاکمه
  8. وب‌سایت خبری-تحلیلی مشرق‌نیوز، نگاهی به دروغ‌های آمریکا درباره عراق
  9. وب‌سایت تابناک، دلار آغشته به نفت، نفت آکنده از دلار
  10. سایت عیار، تحریم روسیه، آغازی بر پایان ماشین پترودلار
  11. روزنامه دنیای اقتصاد، ۲ دی ۱۳۸۶، پیشنهاد چاوز برای مبادله نفت در برابر کالا
  12. وب‌سایت خبری-تحلیلی مشرق‌نیوز، گزارش افشاگرانه درباره مرگ چاوز
  13. روزنامه شرق، ۱۷ اسفند ۱۳۸۲، چاوز با آمریکا کنار نمی‌آید
۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۷
R_A Zeytun

دلار، بزرگ‌ترین کلاه‌برداری تاریخ!

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩۳/۸/۱٥

چندین سال پیش، در طی بحثی در مورد دلایل و نتایج افت و خیز قیمت دلار، این سؤال به ذهنم رسید که اگر دولت آمریکا هوس کند که مقدار زیادی دلار چاپ کند چه اتفاقی خواهد افتاد.

این سؤال را ابتدا در برخی محیط‌های مجازی و سپس از برخی دوستانی که دانش‌جوی اقتصاد بودند پرسیدم. روح کلی جواب‌ها، در عین مبهم بودن، حاکی از این بود که جای نگرانی نیست. یکی معتقد بود که چاپ بیش از حد دلار موجب کاهش ارزش آن می‌شود و این به نفع آمریکا نیست. دیگری معتقد بود که نهادی به نام فدرال رزرو در آمریکا بر این موضوع نظارت کامل دارد و جای هیچ نگرانی نیست.

من شنیده بودم که در گذشته پشتوانه پول کشورها طلا بوده است ولی امروزه چنین نیست. «پشتوانه پول» یعنی چه و امروزه پشتوانه پول‌ها چیست؟

یکی از دوستان که دانش‌جوی اقتصاد در دانش‌گاه شریف بود، می‌گفت در گذشته لازم بوده است که پول کاغذی متناظر با طلا در بانک‌های مرکزی کشورها باشد ولی بعداً اقتصاددانان به این نتیجه رسیدند که نیازی به این نیست که پول کاغذی متناظر با طلا باشد و همین‌که مردم در معاملات خود پول را وارد کرده‌اند، پول وظیفه خود در اقتصاد را انجام داده است. او می‌گفت در دهه هفتاد قرن بیستم، جماعتی از اقتصاددانان به این نتیجه رسیدند و پول‌هایی که در گذشته متصل به طلا بودند، آزاد شدند و چیزی به وجود آمد که به آن «ارز شناور» می‌گوییم.

این سؤال برایم مطرح بود که چه‌گونه دلار و برخی ارزهای دیگر در مبادلات بین‌المللی معتبر شمرده می‌شوند؟

این سؤال‌ها و جواب‌هایی که قانع‌کننده نبودند من را به مطالعه بیش‌تر وادار کرد تا به جایی رسیدم که فعلاً دوست دارم آن را «بزرگ‌ترین کلاه‌برداری تاریخ» بنامم، همان‌طور که دیگرانی هم همین نام را برایش انتخاب کرده‌اند! البته شاید در آینده اطلاع از کلاه‌برداری‌های دیگری نظرم را تغییر دهند!

 

دلار پس از استقلال آمریکا در سال 1785 میلادی رسماً پول رسمی آمریکا شد. 160 سال بعد و پس از پایان جنگ جهانی دوم، در حالی که کشورهای اروپایی از لطمات جنگ ضعیف و فرسوده شده بودند و آمریکا لطمه چندانی از جنگ ندیده بود، دلار نقش جدیدی در اقتصاد بین‌المللی پیدا کرد؛ در سال ۱۹۴۴ کنفرانسی بین‌المللی در برتن وودز، واقع در نیوهمپشایر، برگزار شد و نمایندگان کشورهای آمریکا، انگلستان و ۴۲ کشور دیگر گرد هم آمدند تا دربارهٔ نظام پولی بین‌المللی تصمیم‌گیری کنند.

از جمله مهم‌ترین موضوعات انتخاب یک ارز بین‌المللی بود. رئیس هیأت آمریکایی دلار آمریکا را پیش‌نهاد کرد و در مقابل کینز، اقتصاددان انگلیسی، معتقد بود که باید پولی جدید ایجاد شود که واحد پولی هیچ کشوری نباشد. هر چند پیش‌نهاد دوم منطقی‌تر به نظر می‌رسد ولی کشورهای جنگ‌زده اروپایی که در آرزوی گرفتن وام از آمریکا بودند با پیش‌نهاد آمریکا موافقت کردند.

البته کشورهای شرکت‌کننده مشخصاً نگران بودند که آمریکا به شکل نامحدودی دلار چاپ کند و به همین دلیل آمریکا متعهد شد که در آینده با ذخیره طلا در بانک مرکزی آمریکا به ازای هر 35 دلار، یک اونس طلا پرداخت کند.

اقتصاد آزاد، آزاد از هرگونه تعهد!

هر چند آمریکا با استفاده از شرایط جنگ جهانی دوم موفق شده بود 60 درصد طلای دنیا را تصاحب کند ولی پس از رواج دلار در دنیا، آمریکا شروع به چاپ بی‌حساب دلار کرد و با دادن کاغذهای رنگی چاپ‌شده، کالاهای واقعی مورد نیاز خود را می‌خرید. این چاپ پول و چاپیدن کشورهای دیگر در زمان جنگ‌هایی چون جنگ ویتنام سر به فلک کشید.

این کار از طرفی موجب افزایش ثروت آمریکا می‌شد و از سوی دیگر باعث کاهش ارزش دلاری که نزد مردم دنیا بود می‌شد. در واقع چاپ کاغذ رنگی ثروتی را به جهان اضافه نمی‌کند، فقط آن را از جیبی به جیبی دیگر منتقل می‌کند!

کشورهای دیگر از این اقدام آمریکا عصبانی شدند. در همان زمان شارل دوگل، رئیس‌جمهور وقت فرانسه درخواست غیرمنتظره‌ای را از آمریکا عنوان کرد: «دلارهای خود را بگیرید و در مقابل آن طلا تحویل دهید.» این درخواست در چارچوب قرارداد برتون وودز کاملاً قانونی بود.

فشار از جانب فرانسه و دیگر کشورها بر آمریکا قوت گرفت. تصور این کشورها بر این بود که جنگ ویتنام منجر به کاهش ارزش دلار در برابر طلا خواهد شد. اما آمریکا که 5 برابر ذخیره طلای خود دلار چاپ کرده بود، نمی‌توانست و نمی‌خواست دلارهای منتشر شده را با طلا معاوضه کند!

در آگوست سال 1971 نیکسون، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا به طور رسمی قانون تبدیل دلار به طلا را لغو کرد و در کمال پررویی تعهد آمریکا را زیر پا گذاشت و لذا رابطه دلار و طلا شکسته شد!

این اتفاق که به «شوک نیکسون» معروف شد، آغاز رسمیت بخشیدن و قانونی کردن یک کلاه‌برداری بزرگ بود که حدود 30 سال قبلش نطفه آن بسته شده بود.

عربستان سعودی و دلارهای نفتی!

پس از سخن‌رانی نیکسون، چاپ بی‎پشتوانه دلار آمریکا آن هم به شکل رسمی ادامه پیدا کرد و در چنین شرایطی بود که کشورهای اروپایی به شکل بی‎سابقه‎ای اقدام به معاوضه دلار با طلا کردند. به عنوان نمونه فرانسه از آمریکا خواست بدهی‌های این کشور را با طلا بپردازد. ظاهراً دوران طلایی چاپ دلار و کسب ثروت مفت و بی‌حساب به پایان رسیده بود اما آمریکا دست به اقدام تازه‌ای زد؛ مذاکره با شیوخ عرب. مقامات آمریکایی برای عقد قرارداد و مذاکره به عربستان سعودی رفتند. نتیجه آن‌که تمامی معاملات نفت اوپک از آن پس با دلار آمریکا انجام گرفت تا مشکلات پیش روی آمریکا به طریقی حل شود. از این منظر، همه کشورها باید برای خرید و معامله نفت از دلار آمریکا استفاده می‌کردند، یعنی باید کالاها و خدماتشان را با دلاری خرید و فروش می‌کردند که آمریکا چاپ می‌کرد. اسکناس‌هایی که بی‌پشتوانه چاپ می‌شد و برای آمریکایی‌ها حکم کاغذی بی‌ارزش را داشت. به این ترتیب آمریکایی‌ها، با اسکناس‌هایی که خودشان چاپ کرده بودند، نفت و بسیاری از صادرات کشورهای دیگر را به رایگان دریافت می‌کردند. از این‌جا بود که پدیده‌ای در صحنه بین‌الملل شکل گرفت که به آن کلاه‌برداری نفت دلاری (Petrodollar Scam) می‌گویند، یعنی بهای نفت آمریکا را در واقع دیگر مردم دنیا می‌پرداختند و آمریکا با خیال آسوده اسکناس چاپ می‌کرد!

ادامه این ماجرا را در مقاله «بزرگ‌ترین کلاه‌برداری تاریخ» (لینک جای‌گزین) بخوانید تا ببینید که آمریکا با چه ترفندهایی به این کلاه‌برداری هم‌چنان ادامه می‌دهد.

دیدن مستندی با عنوان «استعمار دلار» را به شدت توصیه می‌کنم؛ آن را با کیفیت بالا دانلود کنید و برای دیدنش یک ساعت وقت صرف کنید. پشیمان نخواهید شد.

بد نیست نگاهی هم به صفحه «سیستم برتون وودز» در ویکی‌پدیا بیندازید تا ببینید چه‌گونه می‌توان چنین کلاه‌برداری بزرگی را در زیر کلمات مخفی کرد!

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۶
R_A Zeytun

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩۳/۸/۸

 

هدف واقعی «علم سیاست» و «علم اقتصاد» چیست؟

شما به‌راحتی می‌توانید در اینترنت به دنبال این کلمات بگردید و در مقالات و کتاب‌های موجود پاسخ‌هایی برای این سؤال بیابید ولی آن‌ها در واقع «اهداف بیان‌شده» هستند که ممکن است هدف «واقعی» نباشند.

به عقیده من پاسخ این سؤال وابسته به جهان‌بینی انسان یا جامعه‌ای است که می‌خواهد از این علوم استفاده کند.

 

از دید یک انسان مادی، که سقف خواسته‌هایش رسیدن به لذت‌های دنیوی است، علم سیاست و علم اقتصاد، در ابعاد کلان خود، به چه کار می‌آید؟ به نظر من کاربرد علم سیاست سوار شدن بر مردم و سواری گرفتن است و کاربرد علم اقتصاد دوشیدن و بهره‌کشی از دیگران.

در ابعاد مختلف می‌توان این هدف را دید؛ رئیس یک شرکت باید بتواند با هزینه کم‌تر بر کارمندان خود ریاست کند و کاری کند که بیش‌ترین بازدهی را داشته باشند. مردان بلندپروازتر می‌خواهند با هزینه کم‌تر حکومت یک کشور را به دست بگیرند، حکومتشان ثبات داشته باشد و با استفاده از آن بیش‌ترین بهره‌کشی را از مردم بکنند. بالاتر از همه این‌ها کسانی هستند که می‌خواهند بر کل جهان مسلط شوند.

اگر از کسی که جهان‌بینی مادی دارد، رفتاری غیر از این دیده می‌شود، ریشه‌ای عمیق ندارد؛ یا ظاهرسازی است یا صرفاً به دلیل عواطف سطحی شکل گرفته است. عواطفی که به جهان‌بینی مادی سازگار نیست و اگر به باطن این جهان‌بینی توجه کند وجدانش از آن متنفر می‌شود.

اقتصاد متکی بر جنگ، غارت، برده‌داری، استعمار و...

مطالعه تاریخ چند صد سال اخیر غرب، نشان می‌دهد که رشد سیاسی و اقتصادی آن‌ها به مدد فعالیت‌هایی بوده است که به هیچ‌وجه در چارچوب‌های انسانی و اخلاقی نمی‌گنجد. آن‌چه اروپاییان با سیاهان آفریقا، سرخ‌پوستان آمریکا و مردم شرق آسیا کردند، چهره انسان را در تاریخ سیاه کرده است و من معتقدم اگر این‌ها نبود امروز شاهد این فاصله از ثروت و قدرت بین غرب و کشورهای دیگر نبودیم.

شش مقاله زیر، تحت عنوان «رازهای تمدن جدید غرب»، به همین موضوعات پرداخته است:

  1. پلانتوکراسی و تجارت جهانی برده
  2. تجارت شرق و انقلاب صنعتی
  3. انقلاب در ساختار اجتماعی غرب
  4. رنسانس، آرمان های صلیبی و لیبرالیسم
  5. راز سلطه استعماری غرب
  6. غارت و توسعه یافتگی
سیمای زیبای غرب قرن جدید

هر چند کسی نمی‌تواند منکر جنایات غرب در چند صد سال اخیر شود ولی برخی احتمالاً تحت تأثیر چهره متمدنانه غرب، دیگر نه تنها حسی منفی نسبت به آن ندارند که حتی آن را الگوی مناسبی برای رشد و توسعه و تمدن می‌دانند. ولی آیا مگر نگرش تمدن غرب نسبت به چند سال پیش تغییری کرده است؟ چه دلیل منطقی‌ای وجود دارد که او از چپاول ملت‌های دیگر دست بکشد و به ارزش‌های انسانی پای‌بند باشد؟

خوش‌بینی نسبت به غرب و استناد به برخی ظواهر تمدنی، مانند وجود قوانین و سازمان‌های حقوق بشری بین‌المللی برای توجیه این خوش‌بینی، یادآور داستان موش و گربه عبید زاکانی است:

... گربه آن موش را بکشت و بخورد

سوی مسجد شدی خرامانا

دست و رو را بشست و مسح کشید

ورد می‌خواند هم‌چو ملانا

بار الها که توبه کردم من

ندرم موش را بدندانا

بهر این خون ناحق ای خلاق

من تصدق دهم دو من نانا

آن‌قدر لابه کرد و زاری کردی

تا به‌حدی که گشت گریانا

موشکی بود در پس منبر

زود برد این خبر به‌ موشانا

مژدگانی که گربه تائب شد

زاهد و عابد و مسلمانا

بود در مسجد آن ستوده خصال

در نماز و نیاز و افغانا

این خبر چون رسید بر موشان

همه گشتند شاد و خندانا

هفت موش گزیده برجستند

هر یکی کدخدا و دهقانا

برگرفتند بهر گربه ز مهر

هر یکی تحفه‌های الوانا

... نزد گربه شدند آن موشان

با سلام و درود و احسانا...

و البته گربه همه موش‌ها را نوش جان کرد و باقی ماجرا!

اقتصاد غرب در زمان ما

اروپاییان بعد از اشغال، یا به قول خودشان کشف قاره آمریکا، بیش از 12 میلیون نفر از سرخ‌پوستان را در طول 50 سال کشتند و ثروت آن‌ها را به غارت بردند به شکلی که آن‌قدر از آن‌جا طلا دزدیدند که تورمی شدید در اسپانیا به وجود آمد!

از سوی دیگر در طول چند صد سال بیش از 10 میلیون نفر از افریقا به عنوان برده به آمریکا فرستاده شدند و این بخشی از جنایات اروپاییان در افریقا است.

اکنون سؤال این‌جاست که اقتصادی که چنین ریشه‌هایی دارد در قرن حاضر چه‌گونه رشد می‌کند؟ آمریکا و اروپا آقایی خود بر جهان را تا چه حد با تکیه بر علم و دانش و با روش‌های انسانی حفظ می‌کنند و تا چه حد و چه‌گونه از روش‌های غیرانسانی استفاده می‌کنند؟ آیا دوران برده‌داری و استعمار و وحشی‌گری به پایان رسیده است و یا ظاهر آن تغییر کرده است؟

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۵
R_A Zeytun

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩۳/۸/۱

چندین سال قبل در ذیل یکی از یادداشت‌های وب‌لاگ «یک لیوان چای داغ»، وارد بحثی در مورد مقایسه اقتصاد اسلامی و اقتصاد آزاد شدم. اکنون به دلیل برخی مشکلات فنی آن گفت‌وگو از بین رفته است و من در این مورد به خاطراتم تکیه می‌کنم.

سؤال مطرح‌شده این بود که کارایی کدام اقتصاد بیش‌تر است، اقتصاد اسلامی یا اقتصاد آزاد؟

 

پاسخ یکی از خوانندگان، که البته به‌شدت مدافع اقتصاد آزاد بود، این بود: «در اقتصاد آزاد سعی می‌شود سود ماکسیمم شود و در اقتصاد اسلامی همین کار با اضافه کردن محدودیت‌های اسلامی انجام می‌شود. واضح است که اگر دامنه یک تابع محدود شود، ماکسیمم آن کاهش پیدا می‌کند و البته در به‌ترین حالت تغییر نمی‌کند، پس کارایی اقتصاد آزاد بیش‌تر است.»

پاسخ نویسنده وب‌لاگ چیزی مثل این بود: «اقتصاد در واقع یک بازی جمعی است که هر کس به دنبال ماکسیمم کردن سود خود است و آن‌چه رخ می‌دهد یک نقطه تعادل است و با این توصیف ممکن است گاهی با محدود کردن انتخاب‌های افراد، نقطه تعادل به شکلی تغییر کند که موجب افزایش کارایی در کل شود.»

به نظر من پاسخ جالبی است؛ مثل این‌که کارایی حمل و نقل از جهت زمان و انرژی و... در شهری که همه آزاد هستند کم‌تر از شهری است که قوانین راه‌نمایی و رانندگی حاکم است. این مثالی است که نشان می‌دهد چه‌گونه ممکن است همه محدودتر شوند و در عین حال منفعت همه افزایش پیدا کند.

البته شاید این نکته به ذهن شما هم برسد که آیا در اقتصاد آزاد نمی‌توان در صورت لزوم همان قوانین اقتصاد اسلامی و یا قوانینی دیگر با کارایی بیش‌تر را تصویب کرد؟ در این صورت آیا نمی‌توان نتیجه گرفت که اقتصادی که در قید یک مکتب خاص، مثلاً اسلام، نیست، با انتخاب قوانینی از بین همه حالت‌های ممکن به کارایی بالاتری خواهد رسید؟

به عقیده من جواب این سؤل منفی است ولی چون بحث فعلاً من در این مورد نیست دلیل این جواب را به عهده خواننده می‌گذارم.

یک سؤال عوامانه!

من از همه و به‌خصوص آن دوستی که مدافع اقتصاد آزاد در مقابل اقتصاد اسلامی بود سؤالی پرسیدم:

من کم و بیش تصوری از معنای «اقتصاد اسلامی» دارم؛ مثلاً اقتصاد در چارچوب تعالیم اسلامی. ولی می‌خواهم بدانم منظور شما از «اقتصاد آزاد» چیست. آیا در این اقتصاد هیچ قیدی وجود ندارد؟ یعنی آیا در آن هر فعالیتی برای کسب سود مجاز است؟ آیا در این اقتصاد تجارت مشروبات الکلی، مواد مخدر، انسان، اسلحه، برده‌داری، بیمار کردن مردم برای افزایش فروش دارو، استعمار، کودتا، جنگ و... نیز مجاز است؟

اگر بخواهم سؤالم کم‌تر عوامانه به نظر برسد آن را این‌گونه بازنویسی می‌کنم:

اگر از چارچوب قوانین الهی خارج شویم، نسبت یک نظام اقتصادی آزاد با اخلاق چیست؟ آیا گزاره‌های اخلاقی مجازند ماکسیمم کردن سود را محدود کنند؟ اگر بله، منبع این گزاره‌های اخلاقی چیست؟

نظر شما چیست؟

به نظر شما آیا «علم اقتصاد»، چیزی مانند علوم فیزیک و ریاضی است؟ آیا نگرش ما به انسان از پیش‌فرض‌های علم اقتصاد است؟ نسبت اسلام با اقتصاد و علم اقتصاد چیست؟ آیا صرفاً حلال و حرام اسلامی فعالیت‌های اقتصادی را محدود می‌کند و اسلام نقش دیگری در اقتصاد ندارد؟

صرف‌نظر از بحث در مورد اسلام، آیا اقتصادی که با قوانینی از بالا محدود نشود، به لحاظ اخلاقی و انسانی قابل دفاع است؟

آیا انسان‌ها همه به دنبال ماکسیمم کردن سود خود هستند؟ یا این‌که اگر هم نیستند باید باشند؟

ممنون می‌شوم اگر در مورد برخی از این سؤال‌ها نظر خود را مختصراً بنویسید.

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۴
R_A Zeytun

گوشت خوک با ذبح اسلامی! به مناسبت روز بانک‌داری اسلامی

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩٤/٦/۱۱

قانون عملیات بانکی بدون ربا در روز ۸ شهریور سال ۱۳۶۲ تصویب شد و در ۱۰ شهریور ۱۳۶۲ به تأیید شورای نگه‌بان رسید و چنین روزی، روز بانک‌داری اسلامی نام‌گذاری شد.

در این‌که بانک‌های ما تا چه حد اسلامی و بدون ربا هستند از عالم تا عامی اظهار نظرهای متفاوت و گاهی متضادی می‌کنند و به نظر می‌رسد مراجع دینی، متخصصان و اقتصاددانان مسلمان نیز از لحاظ نظری اختلاف نظر زیادی در مورد مفاهیمی چون «بانک‌داری اسلامی»، «ربا» و... دارند. برخی نیز اصولاً مخالف طرح چنین مسایلی هستند و معتقدند مسایل اقتصادی و از جمله بانک‌داری، موضوعاتی «علمی» هستند و ربطی به دین و مذهب ندارند و باید در این مورد از غربی‌ها که مبدع و پیش‌رو در این مقولات هستند پی‌روی کرد. 

من هم البته به عنوان یکی از اقتساددانان کم‌سواد با گروه اخیر به هیچ‌وجه هم‌راه نیستم و تصور می‌کنم این افراد درک درستی از مفهوم اسلام ندارند و چه بسا در مورد «علمی بودن» نیز نگاه‌شان دقیق نیست.

خانه از پای‌بست ویران است!

وقتی صحبت از بانک‌داری اسلامی است آن‌چه اول از همه به ذهن می‌رسد موضوع ربا و مخالفت شدید اسلام با آن از طرفی و اهمیت وجود آن در نظام‌های بانکی دنیا است و به‌علاوه فکر می‌کنم تصور اکثر افراد از این فراتر نمی‌رود که اسلامی بودن بانک‌ها یعنی حذف ربا از آن. شاهدی بر این ادعا همان عبارت «قانون عملیات بانکی بدون ربا» است.

ولی من عقیده‌ای غیر از این دارم؛ اگر یادداشت «تاریخ‌چه پول و بانک» را مطالعه کنید در آن توضیح داده‌ام که مشکل اصلی نظام پولی و بانکی، سه چیزی است که من آن را با کلمه کار خلاصه کرده‌ام: کلاه‌برداری، اختلاس و رباخواری.

 

من این سه کلمه را به معنای دقیق آن‌ها استفاده می‌کنم و منظورم این نیست که مثلاً در کشور ما در محاسبه کارمزدها کلاه‌برداری می‌شود و یا این‌که اختلاس‌های هزار میلیارد ریالی رخ می‌دهد، بلکه منظورم این است «نظام پولی و بانکی» ذاتاً دارای این سه معضل است.

به طور خلاصه، اسکناس که روزگاری سند کاغذی طلای امانتی نزد صرافی‌ها بوده، اکنون به کاغذی تبدیل شده که هیچ ما به ازایی ندارد و حکومت‌ها هر طور صلاح بدانند آن را چاپ می‌کنند. دیگر این‌که صراف‌ها درصد بالایی از طلای امانتی و بعدها اسکناس‌های انباشته‌شده را وارد بازار می‌کردند و از قبل این کار منتفع می‌شدند و در مقابل دود آن به شکل کاهش ارزش معاملاتی طلا و اسکناس در چشم مردم بی‌خبر از همه‌جا می‌رفت و صرافان هر روز ثروت‌مندتر و ثروت‌مندتر می‌شدند.

امروز در دنیا همه این کارها، به‌علاوه قرض ربوی، قانونی و عادی شده و بین بانک مرکزی و بانک‌های دیگر، که برخی دولتی و برخی خصوصی هستند، تقسیم شده است.

یک پله پایین‌تر از بانک‌داری اسلامی

اگر ما بر خلاف اسلام و مسیحیت و احتمالاً برخی مکاتب دینی دیگر، حرمتی برای ربا قایل نباشیم، دو مشکل دیگر نظام پولی و بانکی که کلاه‌برداری و اختلاس است باقی می‌ماند و این نشان می‌دهد این نظام به یک معنی حتی انسانی هم نیست. البته برخی فکر می‌کنند امروزه مفاهیم اقتصادی تغییر کرده است و قضاوت در مورد آن‌ها به این سبک «غیرعلمی» و «متحجرانه» است ولی من معتقدم تغییر نام یا قانونی و متداول شدن یک پدیده منفی، مشکل آن را از بین نمی‌برد.

ابداع اصطلاحاتی چون «ارز شناور»، «افزایش و کاهش نقدینگی»، «ضریب فزاینده»، «سیاست‌های انبساطی و انقباضی»، «تورم»، «صدور تورم» و... ممکن است حقایق منفی این نظام را مخفی کند ولی موجب از بین رفتن آن‌ها نمی‌شود.

از این به بعد به جای واژه فلان بگویید بهمان!

اگر تغییر واژه‌ها بتواند ماهیت آن‌ها را تغییر دهد، می‌توانیم به جای واژه «قتل» بگوییم «کنترل هدف‌مند جمعیت»، به جای «دزدی» بگوییم «انتقال هوش‌مندانه دارایی» و به جای «خوک» بگوییم «گوسفند کچل صورتی»!

این‌که ما بخواهیم نظام بانکی فعلی را اسلامی کنیم ولی در عین حال ساز و کارهای بنیادی آن را محترم بشماریم، شبیه تهیه غذایی با گوشت خوک است در حالی‌که ما صرفاً نگران صحت ذبح آن باشیم!

البته در عمل، جامعه ما با نظام پولی و بانکی آن‌چنان در هم تنیده شده است که حذف یک شبه آن شدنی نیست و چه بسا حفظ و تن در دادن به آن لازم و واجب باشد، همان‌طور که ممکن است فردی که معتاد به هروئین است، با مصرف نکردن آن جانش را از دست بدهد و لذا شرعاً و عقلاً واجب است در حد حفظ حیات خود این ماده را به بدنش برساند و البته تلاش کند که خود را از آن رها کند.

به همین دلیل به نظر من تلاش‌های انجام‌شده برای رسیدن به بانک‌داری اسلامی قابل تقدیر است ولی لازم است که نظام پولی و بانک‌داری دست‌کم در حوزه نظر، شجاعانه نقد شود.

پی‌نوشت:  ۱۱ شهریور روز صنعت چاپ است. توالی این روز با روز بانک‌داری اسلامی را باید به فال نیک گرفت زیرا چاپ اسکناس و چاپیدن مردم زیربنای بانک‌داری معمولی در دنیا است!

۳ نظر ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۵۵
R_A Zeytun

یه مجموعه نوشته هست واسه یکی از بهترین استادهام دکتر نقشینه

به اسم اقتسادنامه

واسه وبلاگ ایشونه که از اونجا که یه چندسالی هست بروز نشده داره از دسترس خارج میشه

من متن‌هاش رو کپی کردم ازش اجازه بگیرم پست‌ها رو تدریجی میذارم اینجا

در مورد اقتصاد هست که طبق گفته‌ی ایشون تحصیلات اقتصاد نداره و رشته‌ی دانشگاهی آمارو احتمال هست نوشته اقتسادنامه

۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۶
R_A Zeytun