شعر و متن ادبی :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۸۶ مطلب با موضوع «شعر و متن ادبی» ثبت شده است

 

 

دلشان می خواست

چشم مردم را گریان بینند

گاز اشک آور را ول کردند

خنده آور بود...!

عمران صلاحی

(از لحاظ عنوان و متنِ زیرِ تصویر، شیطنت به خرج دادم و از این بابت که خودم اعتراف کردم، امیدوارم صمیمانه ببخشید:) )

پ.ن:

تصویر اعتراضات مردم به محدودیت های کرونایی در پراگ (جمهوری چک!) هست که پلیس برای متفرق کردن مردم از گاز اشک آور، خودروی آبپاش و نارنجک صوتی استفاده کرد.

طبق قانونی که توی کشور جمهوری چک وجود داره هرگونه اعتراض به شرط آنکه تعداد شرکت کنندگان از پانصد نفر بیشتر نشود و قوانین بهداشتی رعایت شود، مجاز است. ظاهرا یک ساعت پس از آغاز این تجمع مقامات چک تخمین زدند که تعداد 2000 نفر تو این اعتراض شرکت کردند و بنابراین دستور از بین بردن تظاهرات را صادر کردند. حدود 100 نفر تو این اعتراضات دستگیر شدند.

(این خبر برای حدودا 40 روز پیش(اواخر مهر ماه) هست. اگر یادتون باشه یه خبر در خصوص جشن خیابانی پایان کرونا روی پل چارلز شهر پراگ توی تیرماه منتشر کرده بودم؛ ظاهرا اون موقع علیرغم حرف‌هایی که زده بودند، شیوع و گستردگی این بیماری به طور کامل کنترل نشده بود، جمهوری چک یکی از سختگیرانه‌ترین سیاست‌ها رو برای کنترل این بیماری از زمان شروع کرونا در پیش گرفته بود و اردیبهشت ماه طبق چیزی که اعلام کرده بودند تقریبا تونستند همه‌گیری این بیماری رو کنترل کنند و از اون به بعد دستور باز شدن پاساژها و مغازه‌ها رو دادند و... ولی ظاهرا این بیماری کنترل کامل نشده بود و یه سری اتفاقات دیگه که من حال پیگیر بودنش رو نداشتم، اتفاق افتاد و دوبار این محدودیت‌ها با شدت برقرار شد؛ من خبرگزاری‌های جمهوری چک رو به اندازه‌ی خبرگزاری‌های ایران و اسرائیل نمی‌شناسم که بگم کدوم زرد هست یا کدوم مخالفِ غیرِ منصفِ دولت هست یا کدوم دولتی هست یا... ولی بعضی از خبرگزاری‌هایی که عکس‌هاشون رو توی این پست استفاده کردم نوشته بودند که بعضی از این معترضان طرفداران تیم‌های فوتبال بودند که نسبت به شرایط و محدودیت‌ها اعتراض داشتند.)

منابع: Kafkadesktelanganatoday, ایرنا

پ.ن:

اگه میشه منت سر من بذارید و برای عالی برگزار شدنِ یک دفاع دکتری، دعا کنید، پیشاپیش از لطف‌تون بابت دعاها ممنونم :)

پ.ن:

السلام علیک یا فاطمه معصومه سلام الله علیها

۰۶ آذر ۹۹ ، ۰۲:۴۷
R_A Zeytun

یه تیکه از شعری که تو دو پست، قبل بود این بود:

ماه من در دل دیوانه ی شب زندانی ست

سهمم از پنجه ی تقدیر، شب ِ بارانی ست

که به نظرم ارزشِ یک پستِ جدا شدن رو به دلیلِ زیباییِ بیش از حدی که داره، میتونه داشته باشه!

از نظرم این مصرع در توصیفِ داستانِ ماه و پلنگ هم ردیف با شعرهای علیرضا آذر اونجا که میگه:

ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم

نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم...

و حسین منزوی که گفته:

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود


پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

هست.

مفهوم این بیت یعنی من مثل یک پلنگی هستم که قصد داره به عشق خودش(ماه) برسه ولی از شانسِ بدش، اون شب بارانی هست و ماه تو آسمان نیست یا به تعبیر مصرع اول در دل دیوانه‌ی شب زندانی هست.


افسانه پلنگ و ماه:

افسانه پلنگ و ماه یک افسانه‌ی قدیمی هست که تا اونجا که من میدونم معلوم نیست از کجا شروع شده ولی کلیتِ همه‌ی توصیفاتی که شده اینه که یک پلنگی هست که میخواد به چیزی دست پیدا کنه که تا حالا هیچکس به اون نرسیده نه خودش و نه پلنگ‌های دیگه، و اون چیزی نیست به جز ماه!

میره روی بلندترین و خطرناک‌ترین صخره و با تمام قدرتش میپره و خودش رو بین زمین و آسمان رها میکنه تا شاید دستش به ماه برسه ولی خب از بالای صخره پرت میشه پایین و نابود میشه، تو افسانه‌ها گفته شده که بیشتر پلنگ‌ها همین شکلی مردند و در آرزوی رسیدن به ماه (یا همون خوشبختی یا معشوق یا... که به ماه توصیف شده) از بین رفتند.

البته بعضی جاها دیدم که این آرزوی پلنگ رو این در نظر گرفته بودند که ماه نمادِ پلنگِ آسمان هست و پلنگِ زمین نمی‌خواد به جز خودش کسی عنوان پلنگ رو داشته باشه و برای همین میره تا باهاش مبارزه کنه که خب با حفظِ احترام به همه‌ی بزرگانِ ادبِ فارسی که این مطالب رو نوشتند به عنوانِ یک ادبیات‌خوان و شعردوست، این نگارش از این افسانه اصلا به نظرم قشنگ نیست!

چند نمونه دیگه از این افسانه در شعرها:


ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است

از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست

فاضل نظری


پیشانی ات سیاه مبادا به ننگ ها

ای ماه ! ای مراد تمام پلنگ ها

علیرضا بدیع


من محال است به دیدار تو قانع باشم

کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه

فاضل نظری


آمدی خنجر خود را به نگاهم بزنی

تا شبی یک تنه بر قلب سپاهم بزنی

...

روی این قله به سمتم بپری مثل پلنگ

چنگ بر صورتِ زیبایی ماهم بزنی

مسعود نامداری


بی پناهم و زیر این باران، می رسم ناگهان به دانشگاه

غرق رگبار طعنه ها باشی، سِلف هم جانپناهِ خوبی نیست!

....

روز ها می گذشت و تقویمم…خال خالی وخط خطی می شد

آنقدر که پلنگ داری تو، باورم شد که ماهِ خوبی نیست

محمدرضا شیخ‌‌حسنی

پ.ن0:

وبلاگم 1001 روزه شد :|

۰۳ آبان ۹۹ ، ۲۰:۱۷
R_A Zeytun


یه جا می‌خوندم که نوشته بود، آرزوی مرگ کردن، چیز خوبی نیست و حتی اینکه دعا کنید زودتر شهید بشید و از این جور صحبتا با اینکه نفسِ موضوع و شهید شدن مسئله‌ی دینیِ خوبی هست ولی خب در کل چیزِ خوبی نیست، اونجا که امکانِ نقد نوشتن نداشت ولی اینجا، دعوتتون می‌کنم به بخش‌هایی از دعای مکارم الاخلاق از امام سجاد ع:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَتِّعْنِی بِهُدًی صَالِحٍ لَا أسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِیقَه حَقٍّ لَا أزِیغُ عَنْهَا، وَ نِیه رُشْدٍ لَا أشُک فِیهَا، وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمْرِی بِذْلَه فِی طَاعَتِک، فَإِذَا کانَ عُمْرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَی، أوْ یسْتَحْکمَ غَضَبُک عَلَی

بارخدایا.... مرا تا وقتی زنده بدار که عمرم در طاعت تو به کار رود و چون بخواهد عمرم چراگاه شیطان شود، جانم را بستان قبل از آن که دشمنیت به من رو کند، یا خشمت بر من مستحکم شود.


در کل به قول سعدیِ جان باید بگم که:

چشمی که جمالِ تو ندیده‌ست، چه دیده‌ست...؟

می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت

اللهم عجل لولیک الفرج

پ.ن:

نوشته بود، اگر زمین جایِ ماندن بود، هیچگاه پرواز کشف نمی‌شد!


۱۳ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۱۲
R_A Zeytun

سعدی میفرماد «گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من ...»

این جوری بود که خونوادگی می‌رفتیم یه هیئت با تقریبا رعایت حداکثریِ پروتکل‌ها، ولی از اونجا که به نظرم خیلی از حرف‌های مداح و سخنران، اصلا بدرد نمی‌خورد یا بعضا ایراد داشت، من یا داشتم تو بخش اسپند دود کردن، کمک می‌کردم، یا تو ماشین بودم و از سخنرانیِ حاج آقای پناهیان یا حسینه‌ی امام یا صوتِ سخنرانیِ حاج آقای کاشانی، استفاده می‌کردم!


پ.ن:

از این آزادیِ بیان به سبکِ جمهوریِ اسلامی که من می‌تونم هر چی دلم خواست بگم ولی شما نمی‌تونید، کامنت یا واکنشی نشون بدید، خوشم نیومد!

 فلذا اگر صحبتی راجع‌به این دو هفته که کامنت‌ها بسته بود و مشغول نوشتنِ پست‌های خلاصه‌ی کتاب توضیح الرسائل کربلا بودم، دارید، همین‌جا زیرِ این پست، مطرح کنید:)

۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۱۴
R_A Zeytun

قسـماً بتُـربِ نِعـالِه فَـمَحاجِری

أبَـداً بِـغَــیرِ غُــبــارِه لا تُـکحَـلُ

قسم به خاک پای او هیچ گاه چشمانم را

به غیر از غبار قدمش سرمه نکشم

من القصیدة اللّامیة لابن أبی الحدید المعتزلی (المتوفی ۶۵۶ هـ.ق) فی مدح أمیرالمؤمنین علیه السلام


پ.ن:


متن خطبه غدیر

حدیث امام رضا ع در مورد اهمیت اطعام در روز غدیر

حدیث مفاخره خانم فاطمه زهرا س با امیرالمومنین علی ع 

بیعت کردیم آنچه دیدیم بازگوییم، سینه به سینه، نسل به نسل تا قیام قیامت


پ.ن:

به نظرم تو دنیای واقعی، هر کی باید یه نفر رو داشته باشه که اینجوری براش دعا کنه (خدا دعاکننده و خانواده‌شون رو حفظ کنه و خیر دنیا و آخرت رو نصیب‌شون کنه):

۱۱ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۵۱
R_A Zeytun

 

گفتیم در آینده هم از عشق توان گفت

 

آنقدر نگفتیم… که آینده گذشته...

حسین زحمتکش

پ.ن1:

این همه

دوستت دارم را

براى کدامین روز مبادا کنار گذاشته ایم؟!

باور کن مردگان بوى گل را استشمام نمی‌کنند...!

 

پ.ن2:

یکم معماری و کاهش فاصله‌ی اجتماعی از اطراف کپنهاگ کشور دانمارک، منطقه‌ی Brondby Haveby ببینیم، و حرص بخوریم!

 

۲۶ تیر ۹۹ ، ۲۰:۴۷
R_A Zeytun


دست و بالم بسته شد با بستنِ درب حرم

بیقراری هایِ بارِ آخرم ..... یادش بخیر...

پ.ن:

ای که خیرات تو دارد بر دوعالم میرسد...

عیدی ما را بده دارد محرم میرسد

پ.ن:

یاد این عکس پایین و این پست بخیر


گر چه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم

بعد منزل نبود در سفر روحانی

بعد منزل، نبود در سفر روحانی؟

۱۲ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۰
R_A Zeytun


یاد عزیزت از همه‌ی یادها جداست

ای من فدای چشم تو، یادت جدا بخیر

رسول یونان

پ.ن:

عکس مالِ باغچه‌ای که تو خونه‌مون درست کردیم و قبلا عکس‌هاش رو گذاشتم هست، عکس رو بدونِ روتوش و افکت و تغییر دادن با لپ‌تاپ گذاشتم و این افکتِ محو کردن و روشن جلوه دادنِ تصویر که می‌بینید، از امکاناتِ گوشیِ شاهینِ2 جی‌ال‌ایکس هست که با گزینه‌ی AI (هوش مصنوعی) و کیفیت بالای دوربین میتونه موضوعِ تصویر رو شناسایی کنه (مثلا تشخیص میده که این تصویری که می‌خواید بگیرید، عکس گل هست) و خودش افکت‌های محوکنندگی یا برجسته سازی و اصلاح رنگ و توازنِ نورِ محیط رو اعمال می‌کنه.

هشتگ تولیدِ ملی و دمتون گرم و چه خفن و این صوبتا

(ربطِ تصویر با شعر به عهده‌ی خودتون!)

۲۲ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۰۰
R_A Zeytun

لا تکونی انت و الحکومة ضدی !! 

الحکومة لا تعرف الحب

تو و دولت علیه من نباشید !!

دولت عشق را نمی شناسد

پ.ن:

فکر کن سال‌ها بعد در مزرعه‌، گیاه پنبه شده‌ام

تنم الیافی‌ست طبیعی در کارخانه‌ی تولید لباس

پیراهنی شوم

بعد از پشت ویترین نگاهم کنی

در اتاق پرو تو را در آغوش بگیرم

برای تنت کوچک باشم...

احسان امیری

پ.ن:

چشمانت آتش بـه اختیار شده است خـود ســرانه می سوزاند...

سعید شیبانی 

۱۸ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۵۷
R_A Zeytun

خب دیگه، من شما رو تنها میذارم که به کارهای بدتون فکر کنید که واقعا چرا عاشق نمی‌شوید؟؟؟!

شاعر می فرماد که:

ای تولبت لُعبَتِ سفره ی افطارِ من

بوسه فراوان بده، باز کنم روزه را

یا داریم که میگند:

افطار با برنج کار گرسنه هاست

عاشق به بوسه روزه‌ی خود باز می کند

پ.ن:

از اونجایی که تصمیم گرفتم تا سالِ بعد شبِ قدر حداقل دو تا استارت آپ (یا خودم یا با کمک کردن به بقیه برای اجرای کارشون)، RUN کنم، طرح کلی یا ایده‌ای برای راه اندازی کسب و کار خودتون یا اونی که موردِ تاییدِ خودتون هست، اگه دارید و برای نوشتن بومِ کسب و کار یا طرح استراتژیک کمک میخواید/میخواد به صورت کلی برام بفرستید تا کمک‌تون/شون کنم.

البته یه شرط داره اینکه در صورتی که این کسب و کار تون/شون به رونق رسید، باید یه تعداد دلخواه غذا برای روز عید غدیر نذر کنه و به بقیه بدید/بده

پ.ن:

منظور شهید بهشتی تو این سخنرانی یه چیز دیگه بود که میتونید با این لینک، اصل فیلم رو ببینید.

۰۲ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۵
R_A Zeytun

رمانِ چشم‌هایش رو امروز تموم کردم و فقط می‌تونم بگم افسوس و آه بر این روزگاری که فرنگیس داشت.

چقدر سرگذشتِ فرنگیس با استاد ماکان شبیه سرگذشتِ بعضی از اونایی که من می‌شناسم هست(البته با حذفِ اون بخش‌های کنارِ رودخونه و حرف زدن‌هاشون) و صد البته به طورِ ویژه برخی از لحظه‌های که به خودم هم گذشت اینطوری بود.

هعیییی روزگار

پ.ن:

در وصفِ فرنگیس از زبونِ استاد ماکان می‌تونم بگم:


...

با دشمن خود یاری و با یار چو دشمن

ای آنکه تَوَلّا و تبرّات سه نقطه…


آخر به زری یا ضرری یا که به زوری

می گیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطه…


چشم من و گیسوی تو ، نه ، چادر تو ،خوب
(فرنگیس چادر نمی‌پوشید!)

دست من و بازوی تو ، نه ، پات سه نقطه...

...

هادی جمالی

یا مثلا

سر هر جاده منم ، چشم به راهی که تویی

شب و روزم شده چشمان سیاهی که تویی...

پانته آ صفایی

یا حتی

مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام

گاهی از من بگذر حسرت عابر سخت است

چشم هایت، دل من، کار خدا یا قسمت ?! 

و در این حادثه تشخیص مقصر سخت است

علی صفری

و یا

همه از چشم تو گفتند و هنرمند شدند

وای از آن روز که چشمت هنرستان بشود


هر کسی روی تو را دید از این کوچه نرفت

نگرانم، نکند کوچه خیابان بشود

علی صفری

پ.ن:

معاون آموزشیِ دانشگاه امروز بعد از این همه مدت که مقاله خوندم و روی تزم کار می‌کردم، گفت که موضوعِ تزی که داری کار می‌کنی ربطی به گرایشت نداره و بدردِ یه دانشجویِ مهندسیِ صنایع-صنایع می‌خوره نه یه دانشجویِ مهندسی صنایع-سیستم‌های اطلاعاتی که تو پژوهشگاه فضای مجازی درس می‌خونه

بهش گفتم من خودم رو یه دانشجوی مهندسی صنایع-صنایع می‌دونم! البته سعی می‌کنم یه جوری ربطش بدم

این مکالمه‌ی امروز خیلی شبیه به اون تیکه از کتاب شد که میگه:

 دختر، اینطور به من نگاه نکن!این چشم‌های تو بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگی در زندگی خواهد کرد.»

گفتم: «این خبط شما آرزوی من است!»

پ.ن:

از تیکه‌های دیگه‌ای که دوست داشتم:

+هر لذتی وقتی دوام پیدا کرد، زجر و مصیبت است. 

+با دیپلم، با پول، با شوهر، با این چیزها آدم خوشبخت نمی‌شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور خوشبختی به آدم چشمک بزند. 

+معلوم نیست کی به شهرداری گفته بود که خیابان‌های فرنگ درخت ندارد، تیشه و اره به دست گرفته و درخت‌های کهن را می‌انداختند.

+بدبخت مملکتی که من استاد آن هستم. در شهر کوران یک چشمی شاه است.

+اینها فقط در اوج فرمانروایی می‌توانند بزرگ جلوه کنند. وقتی ضربتی خوردند، ذلیل و بیچاره می‌شوند.

+او روح مرا می‌خواست و می‌ترسید که نصیبش نشود، او معشوقه نمی‌خواست او همرزم می‌خواست، در مبارزه‌ای که در پیش داشت می‌خواست از وجود من کمک بطلبد. او کسی را می‌خواست که به پای او گذشت داشته باشد و همراهش بیاید و از هیچ بلایی نهراسد.

۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۶
R_A Zeytun

جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست...

ای آرزوی هر شب احیای ما بیا

پ.ن:

قسمت نشود روی مزارم بگذارند

سنگی که گل لاله بر آن نقش نبسته...

علی رضا قزوه

۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۵۹
R_A Zeytun


هم از سکوت گریزان

هم از صدا بیزار


چنین چرا دلتنگم

چنین چرا بیزار ؟!

فاضل نظری

پ.ن:

عکس رو از اینستاگرام دانشگاه ماساریک کشور جمهوری چک گرفتم.

کپشن زده بودند «امتحانات در جریان است و فقط دانشجویان نیستند که در حال مطالعه میخوایند!، واقعا چرا این حرکت رو انجام میدید؟؟»

۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۲۳
R_A Zeytun
حاج آقا علوی تو سخنرانی اضطرار به حجت الهی، یه جا هست که نقل به مضمون میگفتند:
بعضی وقت ها ما به دنبال حل مشکل هستیم، درمان رو هم میگذارند جلوی ما ولی به خاطرِ جهلِ ما به اون درمان یا به خاطر اینکه اون درمان با اسم های مبهم یا ناآشنایی به ما ارائه شده، حقیقتش رو نمیفهمیم و اون درمان رو پس میزنیم و به دنبال این هستیم که اون درد رو با یه راه حل دیگه ای حل کنیم، مثلا فردی رو حساب کنید که در بستر بیماری هست و داره درد میکشه و همش فریاد میزنه که درد دارم، دور و اطرافیانش بهش میگویند که به یک نفر سپردیم که برود دنبالِ طبیب، اون شخصِ بیمار به خاطر اینکه نمیدونه طبیب چی یا کی هست، میگه من دارم درد میکشم شما میرید دنبالِ طبیب؟؟
ما دو نوع جهل داریم، یه نوع جهلی که بر اثر ندونستن یه چیز نمیفهمیم‌ش (مثل مستضعفین که به گوششون اخبار حق نرسیده) یه نوع دیگه ش اینه که بر اثر تکرار اون مسئله دیگه حقیقت اون موضوع رو درک نمیکنیم به همین خاطر هست که گفته اند ما دو نوع بی نماز داریم
یه سری از افرادی که نماز نمیخونند و یک سری افرادی که به خاطر تکرار زیاد و بدون مفهموم اون مسئله از معنی نماز فاصله گرفتند و صرفا از روی عادت این عمل رو انجام میدند
اون مثال طبیب رو دوباره در نظر بگیریم:
یکی هست که نمیدونه طبیب چی یا کی هست و موقع بیماری بهش میگویند طبیب داره میاد و نمیفهمه که طبیب براش خوبه
یکی هست که انقدر با طبیب های بد و غیر حرفه ای و غیرطبیب برخورد داشته که وقتی بهش میگویند طبیب، بدتر شاکی میشه و حتی به مقابله با اون طبیب و افرادی که طبیب را صدا زدند برمیاد، این فرد حاضر هست درد رو هم تحمل کنه ولی طبیب پیشش نیاد
اون طبیب هم حتی در صورتی که بالای سر اون فرد حاضر بشه در آخر اون فرد بیمار هست که باید از دستورات و داروها پیروی کنه و صرف اینکه طبیب ببینه اونو، اون فرد خوب نمیشه

****
قصدم از گفتن و خلاصه کردن این سلسله سخنرانی حاج آقا علوی این بود که حواسمون باشه و برای هم دعا کنیم و هشیار باشیم تا خدایی نکرده طبیبِ واقعیِ همه‌ی دردهای ما و حالِ حاضرِ جهان رو با نسخه های الکی و توهم‌زا جا به جا نکنند و خودمون هم اشتباه نگیریم که خدایی نکرده اگه طبیبِ اصلی ظهور کردند ما ایشون رو پس نزنیم یا به خاطرِ وجود طبیب‌ها و نسخه‌های دروغین، دلمون با طبیبِ اصلی صاف و یکدست نباشه

اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ

خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور


اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ

خدایا دارا کن هر نداری را


اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ

خدایا سیر کن هر گرسنه ای را


اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ

خدایا بپوشان هر برهنه را


اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ

خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را


اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ

خدایا بگشا اندوه هر غمزده را


اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ

خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنی را


اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ

خدایا آزاد کن هر اسیری را


 اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ

خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار مسلمین


اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ

 خدایا درمان کن هر بیماری را


اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ

خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود


اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ

خدایا بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن


اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ

 خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از نداری


اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ

که راستی تو بر هر چیز توانائی.


من هر بخش از این دعا رو که میخونم، یادِ یه موضوعی می‌افتم مثلا «اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ» و «اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ» یادِ امام موسی صدر و حاج احمد متوسلیان و... میافتم، البته قبلا هم گفتم که در مورد این دعا میگویند که زمانِ اجابتِ همه‌ی این خواسته‌ها با هم، فقط در زمانِ ظهور اتفاق میافته

پ.ن:
ببینید از آرشیوِ لپ‌تاپم چی پیدا کردم!!!
یه حدیث و دعای خوب از رهبری در حق جوون ها


آمین🤭


۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۸
R_A Zeytun


فکر کردم شاید برای شما هم جالب باشه که مراحلِ رسیدنِ توت‌فرنگی رو ببینید (عکس اول مربوط به تصویرِ چند وقت پیش مربوط به پست سلام گلای تو خونه هست، تصویرِ دوم برای پریشب هست و تصویرِ آخر برای دیشب)


پ.ن۱:

این مدتی که وبلاگ نویسی نکردم، این کتاب‌ها رو خوندم و در مورد زنجیره‌تامین دارم چنتا مقاله میخونم و یه سری فیلم‌های آموزش رو هم دارم در موردش میبینم، البته سعی کردم که بشینم انیمیشن درست کنم که داداشم راضی نشد داستانش رو بنویسه و این موضوع هم مثلِ قضیه‌ی پادکست و کتاب صوتی که هیچ وقت نشد که درست کنم، فعلا به بعد موکول شد.

«کیمیاگر» واقعا قشنگ بود

«ملت عشق» واقعا نتونست من رو قانع کنه و نمیدونم چجوری بعضی ها دوست دارند

«1984» بد نبود ولی توصیه نمیکنم بخونید

«گیله مرد» هم واقعا قشنگ بود

«سیاست‌نامه» هم هنوز تموم نشده :/ (اولِ نوشته خیلی توضیح داده که ما کتاب رو دستکاری نکردیم و فقط نوشته‌های مختلف و موجود از این کتاب رو جمع آوری و تو پاورقی بدونِ تغییر و تفسیر آوردیم، ولی جالب اینجاست که مقدمه خیلی بیشتر از بعضی از فصل‌های کتاب متن داره!)


پ.ن۲:

طاقتم رو گرفته این ویروس

نفسم رو بریده تو سینه


خواستم که بگم دوستت دارم

از همینجا! توی قرنطینه…


علی شهبازیان


پ.ن۳:

یا زیر باران بوسمت

 یا بوسه بارانت کنم....

۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۱
R_A Zeytun