شعر و متن ادبی :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۸۶ مطلب با موضوع «شعر و متن ادبی» ثبت شده است

خلق و خویت داعش و لبهام خاک سوریه

زودتر کاری بکن قاسم سلیمانی رسید!!!!!!!
۰۶ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۲۸
R_A Zeytun

 

دوبار بهشت رو دیدم

یه بار تو نگاهش

یه بار هم تو خنده هاش...

۰۴ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۱۳
R_A Zeytun

شدم دلتنگِ آغوشِ پُر از جورِ تو، مانندِ

دل سجیلِ ایرانی که بی‌تابِ تلاویو است...


۲۹ تیر ۹۷ ، ۱۰:۲۵
R_A Zeytun

 

خاورمیانه را آفرید از روی چشم‌های شرقی‌ات؛ پرآشوب.. رنجور.. خسته.. زیبا..

۲۷ تیر ۹۷ ، ۱۱:۵۸
R_A Zeytun

 

هربار خواستم بگویم دوستت دارم گفتم حالت چطوره و من خیلی حالت چطوره :|

۲۶ تیر ۹۷ ، ۰۹:۴۰
R_A Zeytun
دشت ما گرگ اگر داشت نمینالیدیم

نیمی از گله مارا سگ چوپان خورده

نیمی از گله مارا سگ چوپان خورده

نیمی از گله مارا سگ چوپان خورده

نیمی از گله مارا سگ چوپان خورده

نیمی از گله مارا سگ چوپان خورده
۱۶ تیر ۹۷ ، ۱۹:۵۳
R_A Zeytun
زیبای من
از ...بیروت... برایت می نویسم
باران چون معشوقه یی قدیمی
از سفری دور باز آمده است
از قهوه خانه ی کنار دریا برای تو می نویسم
پاییز دِل گیر،
روزنامه ها را خیس کرده است
و تو هر دم
از فنجان قهوه وٌ
سطرهای خبر روزنامه بیرون می آیی
...
مغرورٌ و زیبا وٌ سمتگر...
چون تمامِ زنان!
..بیروت.. بی قرار دیدنِ توست! عزیزکم!
اِی نزدیکِ دورادور!
اِی حضور مشتعل شعر!
باران در عطش اندامِ توست
و دریا آماده است تا در چشمانت بریزد!
...بیروت.. در این روزها به افسانه می ماند ! عشق من!
برگ های مطلّایش بر زمین، طلا وٌ مس آند
و خیابانِ سٌرخ
پیراهنی از نی رنگارنگ به تن کرده!
چه قدر به تو محتاجم!
هنگامی که فصل گریه می رسد،
چه قدرها که باید پی دستانت بگردم
در خیابان های سلوغً خیس...
گل یاس دفتر من!
دردِ دل انگیزٌ
عشق عظیمم!
از رستورانی برایت می نویسم
که در مجله ی سفیدماسه
پیدایش کردیم!
میزها با من قهرند
و صندلی ها از من می گریزند!
خاطراتم برباد رفته وٌ
به فراموشی دٌچار شٌده آم!
صندلی مجاور
-که روزی بر آن نسشته بودی-
مرا کنار می زندٌ
از صندلی آم
نشانی تو را می خواهد...
در گریه می نویسم!
(عاشقی چون من باید سلامِ اول را بگوید؟)
پی انگشتانم می گردم!
پی شعله ی کبریتی
و کلمه ایی
که در هیچ دفتر عاشقانه یی نباشد!
گٌر می گیرم...
نامه نوشتن برای آن که دوستش داریٍ،
چه دشوار است!
 نزار قبانی


پ.ن:

هجده سال پیش در چنین روزی (25 می)، به دنبال مقاومت مردم جنوب لبنان و مقاومت اسلامی این کشور، نظامیان رژیم صهیونیستی مجبور شدند که جنوب لبنان را تخلیه کنند.
۰۵ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۰۸
R_A Zeytun

داعش و دیرالزور بهونه بود

دیوونه من تو رو می‌خوام😍😍😘😗


(از عاشقانه نوشت‌های یک موشک ایرانی برای اسرائیل!)

۰۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۱۰
R_A Zeytun

یوسف از کار زلیخا هم که ناراضی نبود!

کاهنان گفتند دعوا بر سر پیراهن است...


پ.ن:

من یوسف قرنم، زلیخا خاطرت تخت

این بار می خواهم خودم گردن بگیرم!

۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۰۶
R_A Zeytun

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است

دل به یک لحظه‌ی کوتاه، بهم می ریزد... فاضل نظری

۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۳۸
R_A Zeytun


مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود!
مرا بخواه که هر قطعه ام غــــزل بشود!


مرا بخوان که پس از این همه "الهه ناز"

دوباره ورد زبانــــــــم "اتل متل" بشود!


سیــــاه چشــم! فنـــا کن سپیـــد را مگذار

که محتــــوای غـــــزل نیز مبتــــذل بشود


هـزار وعده بـه من داده ای بگــو چـــه کنم؟

که دست کم یکی از وعده ها عمل بشود!؟


قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست

اگـر بـــه دست تــــو نامحرمــی بغـل بشود


بیـــــا و مسئله هــــا را ز راه دل حــــل کن

که در تمام جهــــان این سخــن مثـل بشود


اســاس علـــم ریاضـــی به باد خواهد رفت

اگر که مسئله هـــــا عاشقانــه حـــــل بشود


غلام‌رضا طریقی

۲۷ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۴۵
R_A Zeytun