یه عبارتی رو نخست وزیر بریتانیا (Benjamin Disraeli ) هست که میگه :
"نیرنگ دروغ و خیانت در راه رسیدن به پیروزی گناه نیست"
یه عبارتی رو نخست وزیر بریتانیا (Benjamin Disraeli ) هست که میگه :
"نیرنگ دروغ و خیانت در راه رسیدن به پیروزی گناه نیست"
حاج حسین یکتا در مورد دانشگاه یه جمله دارند که میگند:
زمان ما ، جبهه دانشگاه بود و امروز دانشگاه شده جبهه!
پ.ن:(حامد عسکری)
لبخند بزن دو چشم بارانی را
تجویز کنی نگاه درمانی را
یک جرعه بخند تا به آتش بکشی
دانشکده علوم انسانی را
///
با عینک ری بن زرشکی خوانده ست
درسی راجع به گاو مشکی خوانده ست
اخلاق تمام عاشقان را بلد است
معشوقه ی ما دامپزشکی خوانده ست
///
تو ماه زلالی و کمان ابرویی
من اند مرامم و صداقت گویی
مشکل حل است عصر یک سر برویم
تا دفتر ازدواج دانشجویی
///
تنها غزل کلاسمان بود و رفت
انگار که اهل آسمان بود و رفت
دلتنگ شدم برایش آموزش گفت
او ترم گذشته میهمان بود و رفت
///
شب گریه و بغض این دل پیر بس است
یک قلب که بیش نیست ، یک تیر بس است
لاک یاسی مال نوازشگرهاست
دستان تو را لاک غلط گیر بس است!
///
آزردن این همه طرفدار چرا؟
بر دلشدگان این همه آزار چرا؟
عکسی از ما به جزوه هایت حک کن
نقاشی نیکبخت و گلزار چرا؟
///
هم ریمل چشم و سایه اش کم شده است
هم بستن روسری ش، محکم شده است
از برکت عمره های دانشجویی
این ترم فرشته خانم آدم شده است!
پ.ن:
می روی؟ خب برو…ولی خوبم، راهِ رفتن که راهِ خوبی نیست
ایستگاهی که زندگی را برد تا ابد ایستگاه خوبی نیست
بی پناهم و زیر این باران، می رسم ناگهان به دانشگاه
غرق رگبار طعنه ها باشی، سِلف هم جانپناهِ خوبی نیست
محمدرضا شیخ حسنی
پ.ن:
عشق، از هر کجا شروع کند
آدم آنجا شروع خواهد شد
مثل یک عشق توی دانشگاه...
حسین عزیزی
پ.ن:
گرفته عطر شما را فضای دانشگاه
هوا، هوای دوتایی…هوای دانشگاه
همیشه حاضر غایب…همیشه در رویا
و می روم پی چشمت به جای دانشگاه
بهانه های عجیبم برای دیدن تو
و سوژه های قشنگی برای دانشگاه!
نگاه کن به نگاهم بدون واسطه ها
به جای دیدن آیینه های دانشگاه
چگونه راحت و آسوده درس میخوانی؟
چرا همیشه دلت را سوای دانشگاه…؟
من عاشقم و هنوزم…هنوز منتظرم
در انتظار حضوری فرای دانشگاه…
مریم عظیمی
پ.ن:
مـثـل ایـن بـچـه بـسـیـجـی هـای دانـشـگـاهـمـان ...
مـی نـشـیـنـی پـیـشـم امـا ، ای دریـغ از یـک نـگـاه ...
پ.ن:
رستاک یه آهنگ داره که میگه:
زیبایی و برای هم کلاسیات
دیوونگی یه حس تکراری شده
استادها و هم کلاسی هات هیچ
با تو یه دانشگاه سیگاری شده!
یه نظریه هست که اساس برخورد انگلیس با کشور ایران رو بیان میکنه که به تئوری مکیندر (جغرافی دان اوایل قرن بیست) معروفه ولی خب تو ایران این جماعت انگلیس پرست، زیاد سر و صداش رو در نمیارند خلاصه ش اینه که میگه باید اوراسیا که قدرت شون تو خاک هست رو با تحریم و جنگ، از رشد هوایی و زمینی دور نگه داریم و بیشتر مشغول خودشون کنیم تا انگلیس که برگ برنده ش تو دریا هست همچنان قدرت دریایی بمونه
عشق یعنی که به شوق تو به صحرا بزنم
به هوای دل پاک تو به دریا بزنم
عشق یعنی بشوم آهوی آوارهی تو
بدهم دل به صدای خوش نقارهی تو
عشق یعنی طپش این دل بارانی من
لطف پیدای تو و گریهی پنهانی من
و خدا خواست که از دست تو درمان برسد
خواست تا عطر علیش به خراسان برسد
یا رضا گفتم و وا شد به نگاهت گره ها
چه خبرها که رسید از دل این پنجره ها
یا رضا گفته و بینا شده چشمان کسی
یا رضا گفته اسیری که به دادش برسی
عشق یعنی به هوایت گذر از دامن و دشت
عشق در شوق سلامی ست، سرِ ساعت هشت
عشق در قلب قطاری است که از قم برسد
در نمازی است که تا رکعت هشتم برسد
قاسم صرافان
خواننده : علی اکبر قلیچ
ما را به جبر هم که شده سر به راه کن
خیری ندیدهایم از این اختیار ها
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
تصنیف "مرا ببوس" با همه ی حواشی و افسانه ها و تایید و تکذیبی که پشتش هست و داستان هایی که میخوان این رو سیاسی جلوه بدند و اونایی که میخوان تاکید کنند که این سیاسی نیست!
به نظر من خیلی قشنگه
و اینکه من دوست دارم اون افسانه ای که این آهنگ رو سیاسی میکنه، رو باور کنم!
نقل به مضمون و با تحریفات خودم این داستان اینجوریه:
خلاصه ی داستان اینه که یه آقا پسری یه دختری رو میخواد، بعد یه سری اتفاق ها میافته و داستان کودتای 28مرداد و مبارزه با حکومت و اینا میشه که این دو تا یه مدتی از هم جدا میشند، بعد از یه سری داستان ها این پسر از طرف یه واسطه میفهمه که اسمش رفته تو لیست اعدامی ها و میخوان اینو امشب بگیرند و اعدامش کنند، این پسر هم فرار میکنه و وقتی میبینه راه چاره نداره، برای آخرین بار از روزهای آزادی و زندگیش میره دم در خونه ی اون دختری که دوستش داره و یه مدتی با هم دیگه تو کوچه ها میگردند و آخر سر این پسر اینو واسه دختری که دوستش داره میخونه و بعد از خوندن این تصنیف و شعر، مامورها میگیرنش و طرف اعدام میشه
(البته تا اون مرحله که میره دم در یه نقل قولی هست که میگه اینا با هم بیرون نمیرند و این پسره از همون دم پنجره اینو میخونه و بعدش مامورها میگیرندش)
اون بخش های سیاسی و این وداعی که انجام میشه به نظرم این آهنگ رو از همه ی آهنگهای عاشقانه و سیاسی(که البته ظاهرا خیلی تاکید میکنید اصلا سیاسی نبود و اینا همه افسانه هست) حتی آهنگ یاردبستانی من، جدا میکنه
متن آهنگ اینه:
مرا ببوس
برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان هم پیمان با قایقران ها
گذشته از جان باید بگذشت از توفان ها
به نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها
که بر فروزم آتش ها در کوهستان ها
شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم
نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو می مانم، تا سر بگذاری بر سر من
دختر زیبا از برق نگاه تو، اشگ بی گناه تو، روشن گردد یک امشب من
ستاره مرد سپیده دم، به رسم یک اشاره، نهاده دیده برهم،میان پرنیان غنوده بود.
در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود.
بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم.
به راه دیگر شوری دیگر در سر دارم
به صبح روشن باید از آن دل بردارم، که عهد خونین با صبحی
روشن تر دارم… ها
مراببوس
این بوسه وداع
بوی خون می دهد
شاعر:حیدر رقابی
خواننده:حسن گلنراقی
پ.ن مهم
تو کامنت ها دیدم که دکتر نقشینه به فضای بیان اومدن و وبلاگ دارند و هورا😍
جهت اطلاع بگم که قراره مودب تر بشم(شما حساب کنید که از این مودب تر چی میشه!)😊
نیاز هست دو تا تعریف رو اول بگم:
کالای مکمل:
به اون دسته از کالاهایی میگن که با هم مصرف میشن مثلا شما خودرو میخرید حتما به سوخت هم احتیاج دارید یا مثلا چای میخرید به احتمال زیاد نیاز به خرید قند دارید و ...
کالای جایگزین:
به اون دسته از کالاهایی میگن که به جای هم میتونند استفاده بشند، مثلا اگه قیمت برنج گرون بشه تقاضای خرید نون بیشتر میشه یا مثلا اگه گوشت گرون بشه میشه تو ماکارونی(بخوانید ماکارانی!) میشه سویا ریخت(که البته مامانم همچین اعتقادی نداره!) و...
یک دسته از کالاها هم هست که ربط مستقیمی به هم دیگه ندارند، مثلا قیمت پَد موس ربطی یه یونجه ی خر نداره
طبق قانون عرضه و تقاضا و اقتصاد بازار آزاد:
* در صورتی که افزایش قیمت برای یک کالایی(مثلا کالای A) داشته باشیم باید تقاضای کالای مکمل اون(مثلا B) بیاد پایین و به تبع اگه تقاضا بیاد پایین، قیمت اون کالا(کالای B)هم به تدریج کاهش پیدا میکنه تا دوباره اون نمودار عرضه و تقاضا تو یک نقطه ای بهم دیگه بخورند اینجا اگه وابستگی خیلی زیاد بین دو تا کالا وجود داشته باشه و اقتصاد بازار آزاد بشه، قیمت کالای A هم بعد از مدتی میاد پایین
* در صورتی که افزایش قیمت برای یک کالایی(مثلا کالای A) داشته باشیم باید تقاضای کالای جایگزین اون(مثلا C) بالا بره و اگه اون کالا(C) ظرفیت تامین شدن تو اون منطقه ی اقتصادی رو داشته باشه، باعث رونق تولید و اگه نداشته باشه باعث افزایش قیمت اون(C) میشه، البته این افزایش قیمت هم کمتر از اون کالای اصلی(A) هست
* اگه دو تا کالا ربط مستقیم نداشتند یا ربط کمی به هم داشتند، تغییر قیمت ها و تقاضاها مستقل از هم انجام میشه
صحبتی از محمدعلی دهقان دهنوی معاون امور اقتصادی وزیر اقتصاد امروز صبح از تسنیم منتشر شد (خبرکاملش تو "توضیحات معاون وزیر اقتصاد درباره دلایل کارشناسی دولت برای گرانکردن بنزین" از خبرگزاری تسنیم) :
سهم بنزین در سبد خانوار بهطور متوسط 2.5 درصد است و افزود: این یعنی افزایش نرخ بنزین فقط 2.5 درصد اقتصاد یک خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد.
معاون وزیر اقتصاد گفت: افزایش نرخ بنزین بهمعنای گرانی سایر خدمات نیست.
اگر نرخ بنزین 50 درصد افزایش یابد به این معنا نیست که نرخ خدمات حملونقل جاده هم 50 درصد افزایش مییابد، باید بررسی کرد که سهم بنزین چند درصد از این خدمات را شامل میشود.
او تصریح کرد: کمی قبلتر، بنزین 5هزارتومانی را با هزار تومان به مردم عرضه میکردیم حال میخواهیم تفاوت 4هزارتومانی را عادلانه میان مردم تقسیم کنیم، روش عادلانه این است که به قشر ضعیفتر یارانه بیشتری اختصاص یابد به این نوع تقسیم "سود بازتوزیع درآمد" میگویند.
////
حرف های ایشون تو یک منطقه ی بازار اقتصاد آزاد، کاملا درست هست ولی خب اینجا ایران هست و قیمت خیلی از کالاها به طور انحصاری از طرف دولت تعیین میشه و به هیچ عنوان اصول اقتصادبازارآزاد و قوانینی که بالاتر گفتم رعایت نمیشه
اون بنده خدایی که قراره یک کالایی رو برای عرضه کننده ی خرد(مثلا آقا/خانم بقال/میوه فروش سر کوچه) بیاره، با قاطر که نمیاره، واسش بنزین میسوزونه و این باعث میشه که به طور دومینو وار کل جریان اقتصادی مملکت افزایش قیمت رو داشته باشند و با اقدامات سلبی و بگیر و ببندهایی که آقایون مدنظر دارند و مثلا ستادتنظیم بازار و بازرس ها رو زیاد کنند، به هیچ عنوان اثر مثبتی روی روند اقتصادی نخواهد داشت
البته تو وضعیتی که رکود اقتصادی وجود داره، یک ترفند و راهکاری هست به اسم شوک درمانی، که میگه تغییرات ناگهانی اقتصادی در ابتدا باعث سردرگمی و اگه خوب مدیریت بشه بعد باعث بهبود وضعیت اقتصادی میشه که البته با شناختی که من از این آقایون دارم از این توانایی ها ندارند و مثلا تو همین صحبت آقای معاون اموراقتصادی وزیر اقتصاد گفته شده که "باید بررسی کرد که سهم بنزین چند درصد از این خدمات را شامل میشود" یعنی اقتصادی ترین بخش مسئولیت این مملکت نمیدونه که اثر اقتصادی فلان تغییر روی خدمات و بهمان موضوع چیه، ولی خب این فرصت رونق تولید و اقتصاد هم وجود داره
البته یک سری حرف ها هم در خصوص این شوک وجود داره که اگه ظرفیت ها سنجیده نشده باشه یا تعمدی تو کار باشه باعث اتفاقات بدی تو مملکت میافته و نتیجه ش فروپاشی شوروی شده
اگه دوست دارید بیشتر بدونید باید نظرات "دیوید جفری ساکس" نظریه پرداز اقتصادی نئولیبرال،مشاور ارشد جورج سورسِ یهودی، پدر انقلابهای رنگی، و کسی که عقیده داره به جای تغییر رژیم، باید نیروهای همسو با سیاست های شون در کشورها تربیت کنند و کسی که تئوری هاش، اقتصاد کشورهای زیادی رو به نابودی کشونده و موجب فروپاشی اونها شده، مراجعه کنید این بشر تئورسین مکتب شوک درمانی هستند
برای درست شدن قیمت ها برای بار nام میگم که راهش برگشت قیمت بنزین به حالت قبل نیست و از راه حل هایی که برای جلوگیری از افزایش قیمت بقیه کالاها در مقابل تغییر قیمت بنزین میشه داد، "مستقل کردن سرویس حمل و نقل از جریان توزیع کالا ها هست" (استارت آپی که قصد راه انداختنش رو داشتم و فعلا انجام نشده) یا بدترین و افتضاح ترین کار ممکن اینه که به همه ی چرخه ی عرضه و حمل و نقل عمومی و ... کارت های سوختشون رو اضافه تر شارژ کنید
پ.ن0:
من بازی رو از صبح تلاش کردم اینجا آپلود کنم و اجرا بشه، که تو کدهایی که تغییر دادم، اجرا نشد و همون چند دفعه ای که درست کار میکرد صرفا با لپ تاپ کار میکرد و نیاز داشته مرورگرهاتون به فلش پلیر وصل باشه
پ.ن1: در مورد جفری ساکس تئورسین مکتب شوک درمانی بیشتر بخونیم:
به خاک سیاه نشاندن بولیوی!
جفری ساکس با پرچم مقابله با بیکاری و کاهش تورم، با نفوذ به ارکان تصمیم گیری در بولیوی نسخه شوک درمانی خود را به آنها اینگونه صراحتا القا میکرد و میگفت: «فقط شوک درمانی است که میتواند بحران تورم لگام گسیخته بولیوی را درمان کند. پیشنهاد او افزایش ده برابری بهای نفت، آزادسازی بهای طیفی از اقلام دیگر و کاهش بخشهای مختلف بودجه بود.»
ویکتور پاز رئیس جمهور وقت بولیوی بدون فوت وقت با ۱۷ روز جلسه بی وقفه برنامه شوک درمانی مبتنی بر حذف یارانههای مواد غذایی، لغو کلیه کنترل قیمتها و ۳۰۰ درصد افزایش بهای نفت را ارائه کرد. برنامه مزبور حقوق و دستمزدهای پایین بخش دولتی را به مدت یک سال تثبیت کرد و نیز خواستار کاهش شدید مخارج دولتی در عرصه خدمات عمومی (بهداشت و درمان آموزش و پرورش و...)، گشودن مرزهای بولیوی به روی واردات نامحدود و کوچک کردن شرکتهای دولتی به عنوان سرآغازی برای خصوصیسازی گسترده شد.
اما خیلی زود نتیجه نسخه پیچیهای جفری ساکس نمایان شد، کاهش ۶۱ درصدی افراد واجد شرایط تامین اجتماعی، بیکاری ۳۰ درصدی، افزایش بی سابقه رجوع بیکاران بولیوی به کاشت و صادرات مواد مخدر، کاهش قیمت ۵۵ درصدی قلع به عنوان مهمترین صادرات بولیوی. از آن طرف نیز جهت اجرای شوک درمانی برای مقابله با اعتراضات در بولیوی حالت فوق العاده اعلام شد، پلیس به همه نهادهای مدنی حمله کرد، راهمپایی و گردهماییهای سیاسی ممنوع اعلام شد. ۱۵۰۰ نفر از جمله وزرای سابق و سناتور دستگیر و به زندانهایی دور افتاده در جنگل آمازون منتقل شدند، کارگران معادن قلع بخاطر اعتراض اخراج شدند.
ردپای ساکس در زیرخط فقر کشاندن مردم آرژانتین
پس از بولیوی این بار نوبت آرژانتین در دهه ۹۰ میلادی بود که با اجرای سریع تئوری ساکس در زمان کوتاهی نزدیک به ۹۰ درصد تمام بنگاههای دولتی خود را چوب حراج زد و به شرکتهای خصوصی خارجی از جمله سیتی بانک، بانک بوستون، ویندی فرانسه و ... فروخته شد. طی این دوره بیش از ۷۰۰ هزار نفر از کارگران کارخانهها اخراج شدند و نیمی از جمعیت کشور به زیر خط فقر کشانده شدند.
تجارت ناتاشا در لهستان ماحصل شوک درمانی!
جفری ساکس با تامین مالی جورج سوروس و همراه با او به ورشو پایتخت لهستان سفر کرد و با پیروزی جناح غرب گرای لهستان یعنی حزب همبستگی همکاریهای نزدیک ساکس با دولت حاکم در لهستان آغاز شد. دولت هبستگی به امید وام خارجی طرح شوک درمانی ساکس را پذیرفت و اعلام شد، اقتصاد لهستان به شیوه «شوک درمانی» تحت درمان قرار میگیرد.
نسخههای جفری ساکس در لهستان شامل حذف آنی کنترل قیمتها و یارانهها، حراج معادن، کارگاههای کشتیسازی و کارخانههای دولتی و رفتن از کارخانههای صنعتی سنگین به تولید کالاهای مصرفی و... بود.
اما برخلاف پیش بینیها و وعدهها نسخههای جفری ساکس موجب یک رکود کامل شد. کاهش ۳۰ درصدی تولیدات صنعتی، افزایش نرخ بیکاری به بیش از ۲۰ درصد، ۵۰ درصد مردم زیر خط فقر و ۷۵۰۰ اعتصاب در یکسال که همگی با سرکوب روبرو شدند نتیجه شوک درمانی بود. تا جائیکه پس از دوران شوک درمانی تجارت کثیفی به نام «تجارت ناتاشا» در این کشور شکل گرفته بود که منظور از آن صادرات زنان و دختران شرق اروپا برای به مقاصدی نامعلومی بود که در نهایت مجبور به تنفروشی میشدند.
فروپاشی و حراج ثروت شوروی!
جفری ساکس با وعدهی کمک ۱۵ میلیارد دلاری وارد شوروی شد و در نقش مشاور یلتسین و تسریع فروپاشی شوروی نقش موثری ایفا کرد. ساکس به یلتسین گفت: مطمئن است که اگر مسکو مسیر اقدامات آنی و ضربتی برای پیاده کردن یک اقتصاد سرمایهداری را پیش بگیرد، او چیزی در حدود پانزده میلیارد دلار برای روسیه فراهم خواهد کرد.
یلتسین نیز با این پیشبینی که با آزاد کردن قیمتها در نتیجه شوک درمانی هر چیز در جای صحیح خودش قرار خواهد گرفت، لغو کنترل قیمتها را اعلام کرد و یک هفته پس از استعفای گورباچف برنامه شوک درمانی بدون فوت وقت آغاز شد.
اتفاقی که متعاقب آن موجب انحلال پارلمان و کودتای نرم یلتسین شد و در نتیجه این برنامهها قدرت خرید شهروندان روسی ۴۰ درصد کاهش یافت و یک سوم جمعیت روسیه به زیر خط فقر رفتند و افراد طبقه متوسط مجبور شدند با گذاشتن میزهایی مقوایی در خیابانها اموال شخصیشان را بفروشند؛ و از آن طرف شرکتهای بزرگی، چون یوکس، نیکل نوریلسک و... به ثمن بخس به حراج گذاشته شدند.
جفری ساکس بعد از فروپاشی شوروی با کمک و سرمایه جورج سوروس به کشورهای اروپایی شرقی میرفت و نسخه شوک درمانی، خصوصی سازی بی ضابطه و گسترده و فروش به ثمن بخس داراییهای عمومی آن کشورها را میداد، در آن طرف ماجرا نیز خریدار اصلی مجموعههای بزرگ دولتی کسی نبود جز جورج سوروس سرمایه دار صهیونیست و پدر انقلابهای رنگین در جهان!
ایشون چند دفعه ای تو دولت مکرم تدبیر و امید به ایران اومده و چند دفعه ای هم قصد سخنرانی تو دانشگاه های مختلف و اثرگذار ایران مثل امیرکبیر و الزهرا و ... رو هم داشته
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت
توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت...
ولادت پیامبر ص و امام صادق ع مبارکمون باشه
عیدتون مبارک🌹🎉
خدایا میدونی که هممون تو این روزگار، یک معجزه میخوایم به بزرگی خودت
معجزهای به بزرگی خدا بودنت، یک معجزه که اشک شوق مون رو جاری کنه
عیدی مون رو یه جوری دست به نقد از این جور معجزه ها که اشک شوق تو چشمهامون بیاد، قرار بده
آمین
(بخش های از کتاب سفر شهادت؛ امام موسی صدر)
یکی از دوستان اندیشمند ما میگوید که دشمنان حسین سه گروهاند:
دشمن نخست: کسانی که حسین و یارانش را کشتند. آنان ستمکار بودند، اما اثرِ ستمشان ناچیز است، زیراکه جسم را کشتند و اجساد را پارهپاره کردند و چادرها را به آتش کشیدند و اموال را به غارت بردند. آنان چیزهای محدودی را از میان بردند. اگر حسین در سال 61 هجری به شهادت نمیرسید، در سال دیگری از دنیا میرفت. پس خطرِ اصلی چیست؟ آنان با کشتن حسین چه چیزی را محقق ساختند؟ باید گفت که آنان مرگ حسین ع را جاودانه و همیشگی کردند. بنابراین، خطر دشمن اول، ظالم اول و طغیانگر اول، محدود است.
دشمن دوم: کسانی که کوشیدند تا آثار حسین را پاک سازند. بنابراین، نشانههای قبرش را از میان بردند و بقعهای را که در آن به خاک سپرده شده بود، به آتش کشیدند و یا مانند بنیعباس، حرم امام حسینع را به آب بستند.
اینان مانع عزاداری برای حسین ع شدند، چنانکه در عصر عثمانی اینگونه بود. دوران تاریکی بود؛ هنگامی که مجلسی بر پا میداشتند، مراقبانی میگماردند، تا رسیدن عمّال عثمانی را خبر دهند و عزاداران پراکنده شوند. هماینان زیارتِ حسین را منع کردند و برای کسانی که میخواستند قبر امام حسین را زیارت کنند، موانع بسیاری به وجود میآوردند. اینان گروه دوم از دشمنان حسین هستند، کسانی که میخواستند اسم حسین و یاد حسین فراموش شود و آرامگاه حسین و عزاداری بر حسین از میان رود.
خطر این گروه بیش از گروه اول است، اما در اجرای برنامههایشان ناتوان ماندند، چنانکه این مسئله در تاریخ روشن شد. ما امروز شاهد گسترش زمانی و مکانی عزاداریهای امام حسین هستیم. امروز، دستکم بیش از صد میلیون نفر در عزاداریهای امام حسین ع شرکت میکنند؛ نه تنها در جهان اسلام، بلکه همچنین در آفریقا. جمعة گذشته در ایام عاشورا همة خطبهها به اسم امام حسین ع برگزار شد؛ در همه جا، در اروپا در آمریکا و در هر کشوری که دوستداران حسین ع زندگی میکنند. امروز صد میلیون نفر و یا بیشتر مجالس حسینی را برپا میکنند. سفر من به گابن با اربعین حسینی مصادف بود و در آنجا سخنرانی مفصلی کردم. در سنگال هم که بودم مجالس مفصلی برپا کردیم. به همین ترتیب، در همة کشورها مراسم عزاداری امام حسین ع در حال گسترش است. این مراسم، اینجا، در لبنان، در بیروت و در مکانهای گوناگون، فزونی مییابد و پربارتر میشود. بنابراین، گروه دوم از دشمنان امام حسین، پرخطرتر و ستمکارتر از گروه نخستاند، اما در کارشان ناکام ماندند. خطر اینان از گروه سوم کمتر است.
دشمن سوم: این گروه بر آن بودند تا چهرة امام حسین را مخدوش کنند و واقعة کربلا را در حد سالگردها و عزاداریها نگه دارند، و آن را در گریه و اندوه و ناله منحصر کنند. ما بر حسین بسیار میگرییم، اما هرگز در گریه متوقف نمیشویم. گریة ما برای نو کردن اندوهها و کینهها و میل به انتقام و خشم بر باطل است. اینها انگیزة ما برای گریه است.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِیزٌ(سوره حدید - آیه ۲۵)
ترجمه
همانا ما پیامبرانمان را با معجزات و دلایل آشکار فرستادیم و همراه آنان کتاب (آسمانى) و وسیله سنجش فرو فرستادیم تا مردم به دادگرى برخیزند و آهن را که در آن نیرویى شدید است و منافعى براى مردم دارد فرو آوردیم (تا از آن بهره گیرند) و تا خداوند معلوم دارد چه کسى او و پیامبرانش را به نادیده و در نهان یارى مىکند. همانا خداوند، قوى و شکست ناپذیر است.
مراد از «البیّنات»، معجزاتِ روشنگر است که حجّت را بر مردم تمام مىکند و مراد از «الکتاب»، وحى آسمانى است که باید مکتوب شود و کتاب گردد.
مراد از «میزان»، یا همین ترازوى مورد استفاده در داد و ستدهاست که نماد قسط و عدالت است و یا قوانین شریعت که معیار سنجش حق از باطل است و یا عقلِ بشر، که میزان شناخت نیک از بد است.
مراد از انزال آهن در «أنزلنا الحدید»، شبیه انزال چهارپایان در «أنزل لکم من الانعام ثمانیة أزواج» مىباشد. زیرا بر اساس آیهى «و ان من شىء الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم» منشأ وجودى هر چیز نزد خداوند است و او هر موجودى را پس از تعیین حدود وجودیش، به این عالم مى آورد، که این خود نوعى نزول است.
مراد از «ینصره... بالغیب» آن است که خداى نادیده و رسولان او را بى آنکه دیده باشند یارى کنند و روشن است که مراد از یارى خدا، یارى دین اوست که توسط رسولان به مردم ابلاغ شده است.
بهرهگیرى از آهن، بارها در قرآن مطرح شده است. ذوالقرنین براى ساختن سد معروف خود، از مردم، آهن تقاضا کرد. نرم شدن آهن در دست حضرت داود، یکى از نعمتهاى ویژه خداوند به اوست، «النّا له الحدید» در این آیه نیز براى آهن کلمه منافع به کار رفته است، در قیامت نیز برخى ابزار عذاب مجرمان از آهن است. «و لهم مقامع من حدید»
پیام ها
۱- در مدیریّت به هر کس مسئولیّت مىدهیم باید ابزار کار او را در اختیارش قرار دهیم. «أرسلنا رسلنا بالبیّنات و... الکتاب و المیزان»
۲- در مدیریّت صحیح، راهنمایى از مدیر، و عمل از مردم است. «أرسلنا... الکتاب و المیزان... لیقوم الناس بالقسط»
۳- عدالت واقعى در سایه قانون و رهبر الهى است. «رسلنا... الکتاب... لیقوم النّاس بالقسط»
۴- فلسفه نبوّت، ایجاد عدالت است. «أرسلنا رسلنا... لیقوم النّاس بالقسط»
۵ - بعد از اتمام حجّت از طرف خداوند، مسئولیّت با مردم است که براى عمل و اجرا بپاخیزند. «أرسلنا... أنزلنا... لیقوم النّاس بالقسط»
۶- عدالت در تمام ابعاد مطلوب است. «بالقسط» مطلق آمده که شامل همه چیز مىشود. «لیقوم النّاس بالقسط»
۷- تمام انبیا، یک هدف دارند. «أرسلنا رسلنا... لیقوم النّاس بالقسط»
۸ - مردم باید حکومت و تشکیلات داشته باشند تا بتوانند براى قسط بپاخیزند و جلو طغیانگران را بگیرند. «لیقوم النّاس بالقسط»
۹- اول کار فرهنگى و تربیتى، بعد اعمال قدرت و تنبیه. «أنزلنا... الکتاب و المیزان... و أنزلنا الحدید»
۱۰- جامعه به سه قوه نیاز دارد: مقنّنه، «الکتاب»، قضائیّه «المیزان لیقوم النّاس بالقسط» و مجریّه. «أنزلنا الحدید فیه بأس شدید»
۱۱- با موانع گسترش عدالت، باید برخورد شدید کرد. «لیقوم النّاس بالقسط و أنزلنا الحدید فیه بأس شدید»
۱۲- پذیرش دعوت انبیا در حقیقت نصرت خداست. «و لیعلم اللّه من ینصره»
۱۳- حمایت از دین و اولیاى خدا، زمانى ارزش دارد که از باطن دل و طیب نفس باشد. «من ینصره و رسله بالغیب»
۱۴- گمان نکنیم خداوند به نصرت ما محتاج است. «لیعلم اللّه من ینصره... انّ اللّه قوى عزیز»
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
نوشته های اقتسادنامه که قبلا گفته بودم از وبلاگ استادم، دکتر نقشینه، به خاطر اینکه وبلاگشون چندسالی هست بروز نشده ممکنه مطالب حذف بشن تو وبلاگم کپی خواهم کرد رو میتونید از بخش
"پرونده های ویژه" ===> بخش اقتسادنامه
یا از تگ زیر این پست "اقتسادنامه"
بخونید، بقیهی نوشتههای اقتسادنامه هم از خودم هست.
پ.ن:
اقتسادنامه نه اقتصادنامه!
چاپ پول و گردش آن در بانکها با دولت چه میکند؟
نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩٥/٦/۱٠
قانون عملیات بانکی بدون ربا در روز ۸ شهریور سال ۱۳۶۲ تصویب شد و در ۱۰ شهریور ۱۳۶۲ به تأیید شورای نگهبان رسید و چنین روزی، روز بانکداری اسلامی نامگذاری شد.
سال گذشته به همین مناسبت یادداشتی با عنوان «گوشت خوک با ذبح اسلامی! به مناسبت روز بانکداری اسلامی» نوشتم که لپ کلام آن این بود که مشکل اصلی نظام بانکی و پولی ربا نیست بلکه چاپ پول و گردش آن در بانکها است که حتی اگر ربا نیز از این فرایند حذف شود بسیار مخرب است.
تصور عموم کسانی که توجه به نقش چاپ پول در تولید تورم و کاهش ارزش پول دارند این است که این موضوع ابزاری قوی در دست دولت است که با استفاده مناسب از آن میتواند به اهداف حاکمیتی خود برسد ولی به عقیده من این موضوع ابعاد عمیقتری دارد.
برای توضیح این مطلب ابتدا توجه شما را به این موضوع جلب میکنم که هر مقدار پول که توسط بانک مرکزی چاپ میشود، پس از گردش توسط بانکها موجب افزایش چند برابری نقدینگی (شامل پول و شبهپول) میشود. مهمترین عامل در این چند برابر شدن که به مقدار آن «ضریب فزاینده» میگویند درصد «اندوخته قانونی» بانکها در بانک مرکزی است. این درصد در قانون بانکداری ایران باید بین 10 تا 30 باشد که در چند سال اخیر به کمترین مقدار خود یعنی 10 درصد رسیده است و لذا ضریب فزاینده (در حالت چرخش کامل) 10 است. این یعنی تورمی که با چاپ پول به وجود میآید 10 برابر اثری است که پول جدید بدون گردش در بانکها موجب آن میشود.
اکنون این سؤال مطرح میشود که وقتی دولت اقدام به چاپ پول میکند و موجب کاهش ارزش پول میشود آیا در نهایت قدرت مالی دولت افزایش پیدا میکند یا کاهش؟
مدلسازی و محاسبات بر پایه چهار عمل اصلی!
اگر فعلاً حوصله خواندن جزئیات را ندارید، از این قسمت چشمپوشی کنید و قسمت «جمعبندی و نتیجهگیری از محاسبات» را بخوانید.
برای پاسخ دادن به سؤال مطرحشده شرایط را کمی ساده در نظر میگیرم:
اکنون فرض کنید در مقطعی از زمان و قبل از چاپ پول، مقدار نقدینگی دولت (شامل تمام بخشهای حاکمیت و بانک مرکزی) را با G، مقدار نقدینگی بانکها (غیر از بانک مرکزی ولی شامل بنگاههای متصل به بانکها) را با B، و مقدار نقدینگی مردم (غیر از کسانی که ارتباطی با موارد قبلی دارند) را با P، نمایش دهیم.
گیریم ضریب فزاینده a باشد که در شرایط فعلی میتوان آن را 10 در نظر گرفت. سؤالی که باید به آن پاسخ دهیم این است که اگر بانک مرکزی c واحد پول چاپ کند چه میشود؟
با این کار افزایش نقدینگی به اندازه ac است که مقدار a-1)c) آن در جیب بانکها میرود. ارزش پول چهقدر کاهش یافته است؟ باید ببنیم نقدینگی چند برابر شده است؛ نقدینگی قبل از چاپ پول برابر G+B+P و بعد از چاپ پول G+B+P+ac است. نتیجه اینکه دولت توان مالی خود را با چاپ پول از G به مقداری معادل عدد زیر تبدیل کرده است:
(G+c)A/(A+ac)
که در آن G+B+P=A کل نقدینگی قبل از چاپ پول جدید است؛ جمله داخل پرانتز اول مقدار پولی است که بعد از چاپ پول در اختیار دولت است و کسر حاصل جملات دوم و سوم نشان میدهد که ارزش پول چهقدر کاسته شده است.
خوب! دولت وضعش بهتر شده است یا بدتر؟ باید عبارت اخیر را با G مقایسه کنیم. این مقایسه را انجام دهید تا به نتیجه زیر برسید:
نتیجه 1: در صورتی که G کمتر از A/a باشد، چاپ پول قدرت مالی دولت را افزایش میدهد و در غیر این صورت قدرت مالی دولت با چاپ پول، بعد از اثر تورمی بانکها، کاهش پیدا میکند.
محاسبات مشابه در مورد قدرت مالی بانکها ما را به نتیجه زیر میرساند:
نتیجه 2: در صورتی که B کمتر از A(a-1)/a باشد، چاپ پول قدرت مالی بانکها را افزایش میدهد و در غیر این صورت قدرت مالی بانکها با چاپ پول، بعد از اثر تورمی بانکها، کاهش پیدا میکند.
البته بدون محاسبه هم واضح است که مجموع قدرت مالی مردم همیشه رو به کاهش است.
جمعبندی و نتیجهگیری از محاسبات
اگر بخواهم این مطالب را بدون فرمول و به زبانی سادهتر بگویم، شرایط با ضریب فزاینده 10 اینطور خواهد بود:
در ابتدای تأسیس بانکهای خصوصی در ایران (یعنی سال 1379) قطعاً سهم دولت از نقدینگی موجود از 10 درصد بیشتر بوده است و سهم بانکهای خصوصی که در ابتدای راه بودند قطعاً کمتر از 90 درصد کل نقدینگی بوده است. چاپ پول در این سالها موجب ضعیف شدن دولت و تقویت بانکهای خصوصی شده است و این ماجرا آنقدر ادامه پیدا خواهد کرد که سهم دولت از نقدینگی 10 درصد و سهم بانکها 90 درصد شود!
البته در شرایط واقعی مردم با کار کردن و فروختن داراییها و منابع خود بخشی از کاهش ثروت خود را جبران میکنند. دولت نیز با گرفتن مالیات و فروختن یا صادر کردن منابع ملی وضعش را بهبود میبخشد ولی همه میبینیم که دولت که توانایی چاپ پول دارد و از آن استفاده هم میکند، روز به روز بدهکارتر و ناتوانتر میشود.
چاپ پول برای دولت چیزی شبیه مصرف مواد مخدر است؛ ایتدا نشئه میشود، سپس با گردش پول در نظام بانکی خمار میشود و برای نشئه شدن بعدی به دوز بیشتری از چاپ پول محتاج میشود! و بیچاره مردمی که دولتش حیات خود را در ارتباط با بانکها و حمایت از آنها بداند!
به همین دلیل است که بعد از گذشت چندین سال از تأسیس بانکهای خصوصی در ایران آنها خود را ملزم به اطاعت از دولت نمیبینند و حتی عدهای سیاستمدار یا اقتصاددان شعار استقلال بانک مرکزی را سر میدهند که معنای آن خروج بانک مرکزی از تسلط دولت و در نتیجه از تسلط رأی مردم است!
حکومت ظاهری و سلطه واقعی
ادامه چنین روندی منجر به این خواهد شد که قدرت اقتصادی بانکهای خصوصی و حواریون آنها بسیار بیشتر از دولت شود در حالیکه بر خلاف دولت هیچ وظیفهای بر دوش آنها نیست و نتیجه طبیعی این اتفاق به دست آوردن قدرت و سلطه واقعی در کشور است.
نمونه محققشده این پیشبینی را میتوان در آمریکا مشاهده کرد؛ فدرال رزرو آمریکا بر خلاف تصور بسیاری نهادی خصوصی است و نه دولتی و رئیسجمهور آمریکا هم تسلطی واقعی بر آن ندارد. برای آگاهی بیشتر بد نیست نگاهی به مقاله زیر بیندازید:
صندوق فدرال، لانه شیطان (صدمین سالگرد تاسیس بانک مرکزی آمریکا)
لازم است در انتها از شما که این مطلب نسبتاً طولانی را خواندید تشکر کنم و بخواهم که نظر خود را برایم بنویسید. بهعلاوه از برادر عزیزم احسان ممنونم که کاریکاتور زیبای ابتدای یادداشت را برایم فرستاد.
چاپ پول و گردش آن در بانکها با ما چه میکند؟
نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩٤/۸/۱
در یادداشتهای قبلی توضیح دادم که نظام پولی و بانکی امروزی نسخه قانونیشده کلاهبرداری، اختلاس و رباخواری صرافیها است:
کلاهبرداری که همان چاپ رسید جعلی برای طلاهای امانتی بوده و امروزه به چاپ پول بدون پشتوانه تبدیل شده است. اختلاس یعنی استفاده صرافیها از طلاهای امانتی، که به شکل ناپیدا موجب کاهش ارزش معاملاتی طلا میشده و ثروت مردم را به جیب آنها منتقل میکرده و امروزه همان فعالیتهای اقتصادی و تجاری بانکها با سپردههای مردم، البته با رضایت آنها است و رباخواری نیز که بخش بسیار روشن فعالیت بانکهاست.
همانطور که میدانید دولتها همیشه به کار چاپ پول مشغولند و این پولها از کانال بانکها در جامعه به جریان میافتد؛ با تبلیغات بسیار بر روی سود سپردهگذاری در بانک و جوایز قرعهکشیها از طرفی و نداشتن امنیت برای پول خارج از بانک، مردم ترجیح میدهند پول خود را در بانک نگهداری کنند.
حتی برای اینکه پولهای اندک خود را هم در جیب نگهداری نکنیم، تبلیغات این حقیقت را برای ما توضیح میدهند که سکهها و اسکناسها بسیار آلوده هستند و میتوانند ما و عزیزانمان را بیمار کنند! برای نمونه اینها را ببینید:
سالهاست که بانکهای مهربان دنیا و آخرت ما را مدیریت میکنند؛ حسابهای قرض الحسنه، سرشار از سودهای دنیوی و اخروی هستند، حسابهای کوتاه مدت و بلند مدت، آن هم با عقود اسلامی، در حد توان خود ما را از بلای تورم نجات میدهند. بانکها حتی برای هدیه دادنهای ما هم کارتهای هدیه را اختراع کردهاند تا به زحمت نیفتیم. آنها هر چند در سر هر نبشی زیباترین ساختمان را برای خدمت به مشتریان آماده کردهاند ولی با انواع خدمات تلفنی، موبایلی و اینترنتی کاری کردهاند که بانکها از رگ گردن هم به ما نزدیکتر باشند!
و امروزه با گسترش تجارت الکترونیک تماس ما با این جرثومه فساد، یعنی پول کاغذی و فلزی، بسیار کم شده است و ما بیشتر با اعداد که موجوداتی پاک و آسمانی هستند، سر و کار داریم!
ولی آیا قصه به همین زیبایی است؟ میخواهم به این سؤال بپردازم که وقتی پولی توسط بانک مرکزی چاپ میشود و از طریق ساز و کار بانکی وارد جامعه میشود چه اتفاقی میافتد.
دولتها برای نیازهای خود گاهی مبادرت به چاپ پول میکنند. هدف آنها این است که با این پول حقوق کارمندان پرداخت شود، راه و بیمارستان و مدرسه و... ساخته شود و از این قبیل. البته دولتها هیچگاه پول را مستقیماً وارد جامعه نمیکنند بلکه آن را به بانکها میدهند.
پولی که نزد بانکها است، حتی اگر متعلق به کارمندان آسیبپذیر و بدهکار باشد و یا قرار باشد صرف کارهای عمرانی شود، از آنجا برداشته نمیشود بلکه حداکثر از بانکی به بانک دیگر منتقل میشود. پس طبیعی است که بانکها با خیال راحت آن را وارد چرخه اقتصادی کنند. البته از جمله سیاستهای پولی بانک مرکزی تنظیم «نسبت سپرده قانونی» است:
اگر سپرده قانونی را 20 درصد بگیریم بانکها 80 درصد پولی که در اختیار دارند را از طرق مختلف وارد جامعه میکنند. به بنگاهها و مردمانی که بیشتر نزد آنها اعتبار دارند وامهای بزرگ و به مردم معمولی وامهای کوچک میدهند. از طریق برخی بنگاههای وابسته به اشکال قانونی، شبههقانونی یا شاید غیرقاقونی زمین و ملک و ارز و طلا و... میخرند و....
البته باز هم در هیچکدام از این شرایط پول جای دوری نمیرود بلکه از بانکی به بانکی منتقل میشود. اجازه دهید از این به بعد همه بانکها را یک کیسه کنم و شما اسامی مختلفی چون ملی، ملت، پاسارگاد، سینا، سپه و... را به چشم یک بانک نگاه کنید و بد نیست که نام آن را هم «بانک شتاب» بگذاریم!
پس تا اینجای داستان پولها دوباره به بانک شتاب برگشت و بانک شتاب مجدداً میتواند 80 درصد این پولها را در جامعه تزریق کند و این داستان همچنان ادامه دارد. اگر سری هندسی یک، بهعلاوه هشت دهم، بهعلاوه شصت و چهار صدم و... را محاسبه کنید به عدد پنج میرسید و این یعنی اینکه ساز و کار بانکی موجب میشود هر یک ریالی که چاپ میشود، پنج برابر شود! به بیان دیگر اگر مجموع داراییهای پولی همه مردم را حساب کنید، پنج برابر کل پول چاپشده میشود! به این عدد «ضریب فزاینده» گفته میشود که با تغییر سیاستهای بانک مرکزی میتواند بین 3/3 تا 10 تغییر کند. (البته اگر تعداد سندهای اتومبیل بیشتر از تعداد کل اتومبیلها باشد به آن ضریب فزاینده نمیگویند، بلکه به آن کلاهبرداری میگویند!)
آیا با این ساز و کار مردم ثروتمندتر شدهاند؟ واقعیت این است که با تزریق تدریجی پول در جامعه، قیمتها افزایش پیدا میکند و چیزی رخ میدهد که به آن تورم گفته میشود. کسانی که به منبع پول نزدیکتر هستند میتوانند کالایی را به قیمتی بخرند و مدتی بعد آن را گرانتر بفروشند و با این فرایند ثروت جامعه بهطور نظاممند به سمت بانکها و نزدیکانشان جریان پیدا میکند. هر چهقدر در یک سال ارزش پول من و شما به دلیل تورم کاهش پیدا کرده است، ثروتی نابود نشده است بلکه یک پنجم آن صرف فعالیتهای دولت شده و چهار پنجم آن به جیب بانکهای مهربان و اطرفیان آنها رفته است!
بانکها در واقع برای سپردهگذاران خود درصد کمی از تورمی را جبران کردهاند که خود هشتاد درصدش را تولید کردهاند!
آیا ممکن است تزریق پول موجب تورم نشود؟
بله، ممکن است. کافی است پول در جای مناسبی تزریق شود! مثلاً اگر پول به دست سرمایهداران کارآفرین داده شود، ممکن است اشتغال و در نتیجه تولید افزایش پیدا کند و این افزایش تولید که به تنهایی موجب کاهش قیمتها میشود اثر تورمی تزریق پول را خنثی کند.
اگر با این چند جمله به ساز و کارهای پولی و بانکی خوشبین شدهاید، کمی صبر کنید!
شما مخیر هستید به هزینه کردن از اموال یا انفس!
جامعهای که مردمانش با ساز و کار پولی و بانکی به تدریج ثروتشان کاهش پیدا میکند، اگر بخواهند توان مالیشان کاهش پیدا نکند باید بیشتر کار کنند. البته کار ارزش است ولی توجه داشته باشید که ثروت ناشی از این کار بیشتر به جیب کسانی میرود که صرفاً به دلیل نزدیکی به بانکها، صاحب موقعیتی برتر شدهاند. نتیجه اینکه اگر روزی یک خانواده پرجمعیت فقط با هشت ساعت کار مرد خانواده اداره میشد و بخشی از درآمد نیز پسانداز میشد، پس از مدتی لازم شد ساعت کار افزایش پیدا کند، زنها هم کار کنند و باز هم از پس هزینههای یک خانواده کوچک برنیایند.
تبلیغ مصرفگرایی، اسراف و تبذیر و نابودی محیط زیست
روزگاری این نیاز جامعه بود که مشخص میکرد که از هر کالایی چهقدر باید تولید شود ولی وقتی مردم جامعه برای دستیابی به همان رفاه قبلی باید بیشتر و بیشتر کار کنند، طبیعتاً تولیدات نیز افزایش پیدا خواهد کرد و مشکلی به وجود میآید: کمبود بازار مصرف!
در چنین شرایطی سیاستگذاران غربی با کمک جامعهشناسان و روانشناسان و اقتصاددانان «مصرف بیشتر» و «حرص» را به عنوان موتور محرک پیشرفت جامعه به یک ارزش تبدیل کردند و در مقابل «قناعت» ضد ارزش شد.
اگر در گذشته یک نفر یک لباس را چند سال استفاده میکرد، تبلیغات و مدگرایی و... موجب شد تا در هر سال چند لباس بخرد. اگر در مقطعی یک تلویزیون برای یک خانواده کافی بود، فرهنگ مردم به شکلی تغییر کرد که هر کس یک تلویزیون داشته باشد و...
کشورهای بزرگ و صنعتی بیماری مصرفگرایی را به کشورهای دیگر توسعه دادند تا مشکل خود را حل کنند و این خود موجب نابودی منابع طبیعی و محیط زیست شد.
افزایش شدید و ناعادلانه فاصله طبقاتی
شاید از دید برخی، مردم جامعه باید آزاد باشند تا استعدادهای خود را شکوفا کنند و تا آن اندازه که توان دارند برای خود رفاه و لذت دنیوی فراهم کنند. این افراد مخالف ساز و کارهای غیرطبیعیای هستند که اجباراً بخشی از ثروت ثروتمندان را به فقرا منتقل کند ولی بعید است منظورشان از آزادی، آزادی در انجام هر کاری، از جمله دزدی و کلاهبرداری و... باشد.
نظام اقتصادی غربی، که پول و بانک از جمله ارکان آن است، در ظاهر ساز و کاری قانونی برای رشد آزادانه استعدادهاست ولی در واقع قانونی کردن کلاهبرداری و اختلاس است.
شاید بتوان چاپ پول توسط دولتها را به دلیل رسالت عمومی آنها توجیه کرد ولی آنچه در جیب بانکهای خصوصی و نیمه خصوصی میرود به هیچ وجه حاصل تلاشی که در راستای تولید ثروت یا خدمات کردهاند نیست. برای فهم بهتر این موضوع فرض کنید دولت به برخی افراد اجازه چاپ اسکناس بدهد و آنها با دادن وام (حتی مضاربه کاملاً اسلامی) این اسکناسها را در راه تولید و تجارت به کار اندازند. ساز و کار بانکی چیزی شبیه امکان چاپ اسکناس برای بخش خصوصی (یا به عبارت بهتر «بخش اختصاصی») است.
رشد و توسعه به چه قیمتی؟
شاید بدون ساز و کارهای پولی و بانکی برخی جوامع غربی با چنین سرعتی توسعه پیدا نمیکردند ولی آیا توسعهای که به قیمت تاراج ثروت دیگران و گسترش فقر باشد، اخلاقی و قابل قبول است؟ من فکر میکنم مصر در زمان فرعونها کشوری بسیار پیشرفته بوده است و قیام حضرت موسی (علیه الاسلام) که موجب آزادی بنی اسرائیل از بردگی شد، موجب کاهش اشتغال و کاهش تولید ناخالص ملی و بسیاری از شاخصهای اقتصادی شده است!
به عقیده من ساز و کار پولی و بانکی نوعی بردگی و استثمار پنهان است و حتی اگر موجب رشد و توسعه شود قابل قبول نیست.
تجمع ثروت و امکانات در شهرهای بزرگ
طبیعی است که بانکها و یا سرمایهدارن، سرمایههای خود را جایی خرج میکنند که بیشترین بازدهی را داشته باشد و در نتیجه ثروتی که از طریق ساز و کار پولی و بانکی از جیب تک تک مردم برداشته شده است، اکثراً در نزدیک یا داخل شهرهای بزرگ هزینه میشود و به این شکل به تدریج مردم روستاها و شهرهای کوچک فقیرتر میشوند و شهرهای بزرگ شلوغتر، با امکانات رفاهی بیاندازه بیشتر ولی از جهات مختلف آلودهتر.
اینطور میشود که در تهران و شهرهای بزرگ برای رسیدن به پزشکی متخصص کافی است در جهتی دلخواه حرکت کنید ولی بسیاری از مردم ایران به پزشک عمومی هم دسترسی ندارند. در یک شهر بزرگ مردم تا ساعت 12 شب کار میکنند و در یک شهر کوچک شش ماه از سال را بیکار هستند.
پس چرا وضع کشورهای پیشرفته مثل ما نیست؟
اینکه وضع کشورهای پیشرفته صنعتی مانند آمریکا و برخی کشورهای اروپایی تا چه حد خوب و رویایی است را نمیدانم ولی برخی گزارشها حاکی از است که فقر نسبی و اختلاف طبقاتی در آنجا نیز بیشتر از آنی است که حس عمومی تبلیغات به ما القاء میکند.
از این که بگذریم نظام پولی و بانکی جهان نظامی طبقاتی است که کشورهای دارای ارز بینالمللی در رأس آن قرار دارند و کشورهایی چون ایران، مانند روستاهای دورافتاده هستند. با این تفاوت که در داخل کشور بخشی از ریالی که چاپ میشود خرج آبادانی روستاها میشود ولی در دنیا بخشی از دلار و یورویی که چاپ میشود خرج ویران کردن کشور ما و ربودن سرمایههای انسانی ما میشود!
معرفی سایت
اداره بررسیها و سیاستهای اقتصادی شامل انبوهی از آمارهای مختلف است که با فرمتهای مختلف از جمله فایل اکسل قابل برداشت است؛ سری به آن بزنید.