دل نوشت‌ها :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۱۳۵ مطلب با موضوع «دل نوشت‌ها» ثبت شده است


السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللّٰهِ فِی أَرْضِه


پ.ن1:

از دانشگاه که بر می‌گشتم، به این فکر می‌کردم که آخرین کلمه‌ای که دوست دارم فریاد بزنم و بعدش کشته بشم، چیه و مشابه با این پرسش رو آیا کسی از علما جواب داده یا نه، از بینِ گزینه‌هایی که به ذهنم اومد به نتیجه نرسیدم که یک کلمه رو انتخاب کنم ولی از بینِ اونا «یا حیدر» رو خیلی دوست دارم، مثل بقیه‌ی کلمات، حالا می‌گردم و اگه شد پیدا میکنم که جوابِ علما اگر این سوال رو جواب دادند، چی هست و بهتون میگم.

پ.ن2:

برای تحمل حرف‌های غیر اصولیِ سعدآبادی (رئیس مرکز رشد دانشگاه شهید بهشتی) هم نشد، برای حملِ دوجلدیِ تحریرالوسیله‌ی امام خمینی تو این مسافتی که پیاده روی کردم، انتظار دارم خدا جدای از برکتِ مال و وقت که محتاج‌ش هستیم، پولِ قالب‌سازمون رو هم جور کنه!

البته این مزاح بود نه طلبی رو از خدا دارم که باید وصول کنه و نه انتظارِ اینکه این کار و شرکتمون رو پیش ببره هست، اصولا من به حدّ افراط قائل به مالکیتِ مطلقِ خدا و عدمِ مالکیت و اقدامِ افراد هستم (با جبر، متفاوت هست؛ حالا یه سری وقت کردم بیشتر توضیح میدم) و خدا اگه بخواد می‌رسونه اگر نه، دست و پا زدنِ الکیِ ما  بدرد نخواهد خورد و همون

اِلهی تَوَلَّ مِن اَمری ما اَنتَ اَهلُهُ

خدایا کارم را چنآن که سزاوار آنی بر عهده گیر...

کفایت می‌کنه برامون.

پ.ن3:

کتاب‌هایی که برای مطالعه‌ی تجارت در فقه شیعی گرفتم، به جزء اون مقاله‌ی «اخلاق و آداب تجارت در فقه شیعه»:

تحریرالوسیله‌ی امام خمینی

مکاسب (که کتاب رو نخریدم ولی توی این لینک می‌تونید شرح و کتاب مکاسب رو هم بخونید و هم ببینید)

 و کتاب رساله‌ی آموزشی، احکام معاملات رهبری  که یه آدمی که بشدت قبولش دارم بهم معرفی کردند که میگند خوبه، من هنوز نخوندم و صرفا دانلود کردم که از لینک زیر میتونید دریافت کنید:

https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/27128/ResaleAmouzeshi2.pdf

البته یه سری دوره‌ها هم هست که تو حوزه‌ی علمیه دانشگاه شریف برگزار میشه که من ثبت‌نام نکردم ولی مختصرِ این جلسات رو از یکی از دوستایی که شرکت میکنه قرار هست بگیرم.


پ.ن4:

فقط ۱۵۲ روز مونده و هم وطن قوی باش:)

پ.ن5:

یه نکته‌ای هست مِن بابِ آیه‌ی «لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» اینکه این آیه اصلا به معنیِ این نیست که خدا قرار نیست چیزی رو بیشتر از تواناییِ ما به ما تکلیف کنه؛ بعضی از علما اعتقادشون اینه که شما باید از آخر به این آیه نگاه کنید که اگر یه چیزی رو الان در موقعیتش قرار گرفتید، پس لزوما خدا این توانایی رو در شما گذاشته بوده که بتونید این رو کنترل کنید و به بهترین نحوِ ممکن این رو به خیر به اتمام برسونید، فقط شاید این مهارت یا توانایی در شما خاموش بوده و این وقایع باعثِ پیدا کردن و آزاد کردنِ شما از این بند میشه؛(از مدافعانِ این دیدگاه و حتی حمله به نگاه و تفسیرِ نگاهِ اولی، شخصِ رهبری توی یه سری جلسه‌ی خصوصی هستند)

پ.ن6:

من فردا صبح(جمعه) کنکور دکتری دارم و بعدش میام بهتون سر میزنم و دعاهای قشنگ قشنگی که برام انجام دادید رو می‌خونم، پیشاپیش تشکر بابتِ دعاها:)

۱۴ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۴۲
R_A Zeytun

به نام قبله ایرانیان به نام حرم...

امام رضا علیه السلام فرمودند:

لَا یسْتَکمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَهَ الْإِیمَانِ حَتَّی تَکونَ فِیهِ خِصَالٌ ثَلَاثٌ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ حُسْنُ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعِیشَهِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزَایا

حقیقت ایمان بنده‌ای کامل نمی شود مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسی، تدبر نیکو در زندگی، و شکیبایی در مصیبت ها و بلاها.

تحف العقول ص ۴۴۶- بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۳۳۹


صبحِ اولین روزِ بعد از روز تولدم، از طرف دانشگاه زنگ زدیم: تبریک میگم، شما به طور رسمی توی طرح نوآ پذیرفته شدید و برای حضور در یه سری کارگاه‌ها و اینکه محل استقرارتون توی پارک علم و فناوری رو بهتون نشون بدیم، باید آخر این هفته توی کارگاه‌های ما شرکت کنید.

با این حساب برنامه‌م برای آخرِ هفته فعلا اینطور هست که:

چهارشنبه: از ساعت 8 تا ساعت 12 کارگاه معارفه و معرفی خدمات پارک علم و فناوری و.... داخل دانشگاه شهید بهشتی

پنجشنبه: از ساعت 8 تا ساعت 12 بخش دوم کارگاه‌ها.... داخل دانشگاه شهید بهشتی

جمعه: از ساعت 8 تا حدودهای ظهر باید کنکور دکتری بدم، ظهر تا حدود بعدازظهر سخنرانی توی دومین کنفرانس بین المللی چالش ها و راهکارهای نوین در مهندسی صنایع

از خودم و خدا به شدت شرمنده هستم و خجالت می‌کشم که انقدر غر زدم که چرا المپیاد دانشجویی فلان شد یا چرا من باید به جای بهمان دانشگاه توی شهیدبهشتی با این شرایطش ارشد بگذرونم و...، مطمئنا اگر دانشگاه دیگه‌ای بودم، اطلاع پیدا نمی‌کردم که همچین طرحی هست که میشه توش ثبت نام کرد و این اتفاق‌های قشنگ و خوب برام بیافته، اگر هم به طریقی متوجه می‌شدم چون دانشجوی دانشگاه نیستم امتیاز لازم رو شاید کسب نمی‌کردیم یا شاید حتی همگروه شدن با این تیم و بچه‌ها کلا اتفاق نمی‌افتاد، جدای از این مسائل با بچه‌های ستادِ آقای دکتر به خاطرِ اون سخنرانی و طرح پرسش که پارسال روزدانشجو انجام شد، کلا آشنا نمی‌شدم و خیلی از اتفاق‌های مثبتِ دیگه کلا اتفاق نمی‌افتاد.

خدایا شرمنده؛ امام رضا ع ان‌شاءالله کمک کنه که همه‌مون حقیقت ایمان کامل و بندگی رو درک و کسب کنیم

«عَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ...»


کاری بکن برای دلِ بی ثباتِ ما...

پ.ن1:

قصد دارم به عنوان یکی از شعارهای تبلیغات بنویسم:

«با محصولاتِ ما، دهانِ بچه‌های‌تان را سرویس کنید!»

ثنایاطب😉✌

پ.ن2:

شاید براتون جالب باشه که بدونید به جز مامان و بابا و یکی از دایی‌هام، فقط شما دوست‌ها و بزرگواران وبلاگی به من پیام تبریک تولد فرستادید و هیچ کدوم از بچه‌های دیگه‌ای که من رو می‌شناختند تا قبل از اینکه خودم بهشون اطلاع بدم، بهم تبریک نگفتند؛ این مسئله باعث میشه که به پاسخ‌هایی که برای من در جواب اینکه آیا اگر به نحوی متوجه بشید که من (رضا) توی این دنیا دیگه نیستم برام صلوات یا فاتحه می‌خونید یا نه، بیشتر امیدوار بشم؛ دم‌تون گرم و ان‌شاءالله خدا به خودتون و خانواده‌هاتون سلامتی و عمر با عزت و شادی در کنارِ هم و خیر کثیر بده و به قول یکی از علما در دعایی که برای حاج قاسم انجام دادند:«دور تا دورتون رو خدا بگیره»


یکی از دوستام بعد از اینکه متوجه شد، یه همچین چیزی رو فرستاد:

خلاصه‌نویسی سخنرانیِ بررسیِ این محتواها هست که خودش از چنتا از سخنرانی‌ها جمع آوری کرده و نوشته

نمیدونم نوشتم یا نه ولی چند هفته پیش هم کتاب انسان 250ساله حلقه‌ی سوم رو همراه با بسته‌ی متبرک از حرم امام رضا ع برام فرستاده بودند
خلاصه بگم که حاجی ما گنگ مون بالاست😎

۱۰ اسفند ۹۹ ، ۱۳:۳۸
R_A Zeytun

همونطور که احتمالا یادتون مونده، 9 اسفند، تولدِ من هست؛ به عنوان کادوی من به شما، دعوت‌تون می‌کنم به خوندن/شنیدن تفسیر چند آیه از سوره‌ی مبارکه‌ی طه که توسط آیت‌الله جوادی آملی در درس تفسیرشون در سال 89 مطرح شده و چند روز پیش گوش کردم، این متن خلاصه‌برداریِ خودم هست و صوت و لینک درس تفاسیر ایشون آخرِ این متن اومده. به طور خلاصه در ابتدا در خصوص آیات توضیحاتی آورده شده و در ادامه سوالات اساسی از آیات مطرح شده که پاسخِ این سوالات با توجه به فهم ناقصِ ما از عمقِ کلماتِ قرآن و عدم اطلاعِ و دسترسیِ ما به نظر و شخصِ امام معصوم ع، در دسترس نیست؛ من به شخصه بعد از شنیدنِ این درسِ تفسیر اون حسِ «الان ما دسترسی به امام زمان عج نداریم، دقیقا چه خاکی باید تو سرمون بریزیم، خدایا خودت راهنمایی‌مون کن و امام‌مون رو زودتر بهمون برسون» داشتم، امیدوارم این حس، بعد از خوندنِ این متن به شما هم منتقل بشه


ما فقط گریه نمی کنیم که در آن خانه را آتش زدند. باب فهم ما آسیب خورد.

 

 وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَه‌ی اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی (116) فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّه‌ی فَتَشْقَی (117) إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی (118) وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی (119) فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَه‌ی الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی(120)

۰۹ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۲۳
R_A Zeytun

خطبه 7

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ

از خطبه هاى آن حضرت است

که مریدان شیطان را مذمت مى نماید

اِتَّخَذُوا الشَّیْطانَ لاَِمْرِهِمْ مِلاکاً، وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراکاً، فَباضَ

شیطان را ملاک و پشتوانه زندگى خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده کرد، در درونشان


وَ فَرَّخَ فى صُدُورِهِمْ، وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فى حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِاَعْیُنِهِمْ،

لانه کرد، و در دامنشان پرورش یافت، چشمشان در دیدنْ چشم شیطان،


وَ نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ، فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ،

و زبانشان در گفتنْ زبان شیطان شد، بر مرکب لغزشها سوارشان کرد، و امور فاسد را در دیدگانشان جلوه داد،


فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطانُ فى سُلْطانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلى لِسانِهِ.

کارشان کار کسى است که شیطان او را شریک سلطنت خود قرار داده، و با زبان او به یاوه سرایى برخاسته است.

۰۹ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۲۹
R_A Zeytun

به لبم نام جواد است و کرم می‌بارد...


در بیان تفاوت بین کریم و جواد گفتند که

از کریم همین که درخواست کنی، سریع میبخشه ولی جواد خودش میگرده ببینه کی چی نیاز داره تا بهش ببخشه؛ یا رضا ع بحق جواد ع عاقبت بخیری رو برای همه‌مون دعا کنید که خودِ دعا کردنِ شما، از شئون عاقبت بخیری هست.

عیدمون مبارک باشه:)

چند روز پیش داشتم تصاویر برخط حرم امام رضا ع رو می‌دیدم(به آدرس https://tv.razavi.ir/fa مراجعه کنید) دورِ گنبد داربست کشیده بودند، جست‌و‌جو کردم ظاهرا چهل روزی بود که در حال بازسازی و تعمیرات بودند، امشب که دوباره نگاه کردم، داربست‌ها رو برداشته بودند و این عکسِ اولِ پست برای چند دقیقه پیش هست که از پخش زنده عکس گرفتم؛ اینکه پخش زنده داره ولی کیفیت‌ش پایین هست رو باید یه سری از مسئولین بپرسم که واقعا چرا؟؟؟؟

طبق چیزی که من تو تصاویر دیدم، صحن‌ها خلوت هست و دلم از این موضوع می‌گیره؛

من اینجام و تو مشهدی، چه فراقی چه فراقی...(با ریتم خونده بشه)



پ.ن:

جهان خوابی است در بیخوابی چشم جهان دیده...

بعدازظهری داشتم به این فکر می‌کردم که بدترین حالتِ ممکنی که می‌تونه تو این ماه‌های آتی، اتفاق بیافته چیه، به نتایج جالبی رسیدم! به این شرح که:

  1. من برم توی لیست اصلیِ تیمِ انتخاباتیِ دکتر و این بنده خدا به طورِ مفتضحانه‌ای رای نیاره و اسمِ من به عنوانِ فردی که با این آقای دکتر همکاری می‌کرده، بره تو لیستِ سیاهِ دولت‌های بعدی
  2. کنکور دکترا رو به بدترین حالتِ ممکن امتحان بدم و ترازم به حد نصابِ مصاحبه تو دانشگاه‌هایی که می‌خوام برم، نرسه
  3. دکترا مستقیمم به خاطرِ یه سری اختلافِ نظرهای اساتید با من و تازه شدنِ زخم‌های گذشته‌شون، اکی نشه
  4. مقاله‌ای که فرستادم به کنفرانس و تاییدِ پذیرش در کنفرانس، سخنرانی و چاپ در مجلاتِ منتخب رو گرفت، به دلیل عدم حضورم تو کنفرانس برای سخنرانی به خاطر تداخل زمانِ کنفرانس با کنکور دکترا، رد بشه
  5. مقاله‌ای که قرار هست بعد از کنکور برای یکی از ژورنال‌های بین‌المللی و تخصصی قرار هست بفرستم و توش در مورد کلیّتِ کارهایی که تو تز ارشدم انجام دادم، قرار هست بنویسم؛ به دلیلِ شباهتِ کاری یا باگ‌هایی که توی کدها هست (تا الان مشابه کارِ من رو کسی انجام نداده ولی ممکن هست تا دو ماهِ اخیر شاید کسی این کار رو ارائه بده، باگ هم یه کوچولو داره که کسی نمی‌دونه!(البته تا زمانی که شما به فردِ دیگه‌ای نگید!!)) رد بشه و با استنادِ این رد شدن، مجبور باشم از اول موضوع انتخاب کنم و... .
  6. اون مجموعه‌ای که چهارشنبه برای مذاکره جهت ساخت فضای کار اشتراکی و مرکز رشد توی شهرمون و مصاحبه‌ی شغلی رفتم پیش‌شون، اکی بدند مشروط به اینکه تمام وقت پیش‌شون باشم و یه سری شرایطِ خاصِ دیگه که گفتم نمی‌تونم انجام بدم رو بهم محوّل کنند.
  7. ایده‌ی شرکت‌مون که برای طرحِ نوآ برای استقرار توی دانشگاه شهیدبهشتی فرستادیم، رد بشه و از این موضوع که من و تیم‌م برای ثبتِ شرکت اقدام کردیم، استاد راهنمام مطلع بشه و یه دعوا راه بندازه که تو گفتی روی تزم فعلا کار نمیکنم چون دارم برای دکترا می‌خونم ولی از اون رفتی ایده‌ی استارت‌آپی دادی و... و لج کنه

چنتا سوال مطرح میشه اینکه، چرا من کمتر از دو هفته مونده به کنکور به این چیزها فکر می‌کنم که باید اشاره کنم که تاب‌آوری (برای آشنایی مراجعه کنید به تاب‌آوری چیست؟یه مهارت هست که باید تمرین بشه و البته اگه برای بدترین حالت‌های ممکن آدم خودش رو آماده نگه‌داره کلا چیزِ بدی نیست و اینکه از خصلت‌های مؤمن در کلام امام جواد(ع) این است که انسان باید گاهی خودش را موعظه کند تا بهتر از این باشد! در هر حال

اِلهی تَوَلَّ مِن اَمری ما اَنتَ اَهلُهُ

خدایا کارم را چنآن که سزاوار آنی بر عهده گیر...

حالا نکته اینجاست که اگه همه‌ی این اتفاقات بالا که گفتم با همین شدتی که ذکر کردم اتفاق بیافته، چند ماه بعد من به چی فکر می‌کنم و حسرتِ چه چیزی رو می‌خورم؟

به این فکر می‌کنم که نامه‌ی ایجاد مرکز رشد و فضای کار اشتراکی رو باید به فرماندار بدم یا شهردار یا شورای شهر یا پاراف کنم و به هر سه مجموعه ارجاع بدم!

و حسرت این موضوع رو خواهم خورد که چرا تصمیم به این نگرفتم که برای دکتری بدون کنکور دانشگاه فردوسی مشهد یا اون موقعیت سربازیِ امریه‌ی آستانِ قدس، اقدام نکردم!

۰۳ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۱۴
R_A Zeytun


چشم من خیس و هوای تو به دل افتاده

ای رفیق ابدی، حضرت سلطان، «سلام»

۰۲ بهمن ۹۹ ، ۰۸:۰۰
R_A Zeytun

به کجا کشانده ای تو؟ دلِ کافرِ پُر از عشق

نه وضو نه قبله دارد، هوسِ نماز کرده...!

ناصر پروانی

پ.ن:


سوی ‌میخانه ‌‌برفتم ‌سخن ‌از ‌مسجد ‌شد

چادر‌ گلگلے‌ات ‌مست‌ نموده ‌همه ‌را ...

پ.ن:

خطبه‌ی ۱۹۲(قاصعه) نهج‌البلاغه

...فَأَطْفِئُوا مَا کمَنَ فِی قُلُوبِکمْ مِنْ نِیرَانِ الْعَصَبِیَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّمَا تِلْک الْحَمِیَّةُ تَکونُ فِی الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّیْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ

خاموش کنید آن شراره‌های تعصب و کینه‌های جاهلیت را که در دل‌هایتان مخفی است، زیرا آن عصبیت در شخص مسلمان از وسوسه‌های شیطان و نخوت‌ها و افسارها و دمیدن‌ها و تلقینات او است

وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِکمْ وَ إِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِکمْ وَ خَلْعَ التَّکبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِکمْ وَ اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَیْنَکمْ وَ بَیْنَ عَدُوِّکمْ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ...

تواضع و فروتنی را بر سر نهید و تکبر و نخوت را زیر پا محو نابود بسازید و خودپرستی و خودستایی را از گردن‌هایتان درآورید. فروتنی را مابین خود و دشمنتان شیطان و لشکریان او سنگری قرار بدهید..

پ.ن:

صحن «فاطمة الزهراء علیها السلام» توی حرم امام علی علیه السلام در نجف، افتتاح شد و این مورد هم رفت به لیست حسرت‌هام :(




https://www.imamali.net/?id=325

۰۱ بهمن ۹۹ ، ۰۸:۱۵
R_A Zeytun


‏تو اون مود «هم از سکوت گریزان و هم از صدا بیزار» هستم.

تازه دلم پیتزا, کیک شکلاتی با قهوه و یه سفر تنهاییِ دو روزه به مشهد که تو صحن بارون/برف بزنه و خیس بشم و همچنان زیر بارون/برف بمونم(یه چی تو مایه‌های تصویر بالا), هم می‌خواد.

پ.ن:

البقره۱۲۶

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ...

ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﮔﻔﺖ: پروردگارا این سرزمین را شهری امن گردان و مردمش را از فرآورده‌ها روزی بخش

«امنیت, پیش شرط فراخی روزی است.»

کتاب دین و سیاست از منظر امام رضا ع

۲۸ دی ۹۹ ، ۲۳:۱۶
R_A Zeytun

شعر منسوب به امام علی ع خطاب به هستی‌ش حضرت زهرا س:

 

مالی وقفت على القبور مسلما قبر الحبیب فلم یرد جوابی؟

چه شده است که من، بر سر این مزارها می‌ایستم و به قبر محبوبم سلام می کنم،اما پاسخم را نمی‌دهد؟

 

أحبیب مالک لا ترد جوابنا؟ أنسیت بعدی خلة الاحبابی؟

محبوبم! چرا جوابم را نمی‌دهی؟ پس از من، محبت دوستانت را از یاد بردی؟

 

قال الحبیب وکیف لی بجوابکم  وأنا رهین جنادل وترابی 

محبوبم گفت: چطور جواب شما را بگویم که اسیر سنگ‌ها و خاک‌ها هستم

 

أکل التراب محاسنی فنسیتکم وحجبت عن أهلی وعن أترابی

این خاک زیبایی مرا خورده و شما را از یاد برده‌ام و از چشم خانواده و دوستان هم سن و سال، پوشیده و پنهان شده‌ام

 

فعلیکم منی السلام تقطعت منی ومنکم خلة الأحبابی

از جانب من سلام بر شما، که (حلقه‌ی) محبتی که میان دوستان بود، حالا گسسته...

 

امیرالمومنین

ترجمه: فاطمه محبی

پ.ن:

(در هنگام هجرت کاروان از مکه به مدینه)

...مهلا یا اباواقد...

علی (علیه السلام) فرمود:

 

ای ابوواقد شترها را آهسته‌تر بران، زیرا زنان توانایی ندارند و نمی‌توانند سختی ها را تحمل کنند...

 

آجرک الله یا صاحب الزمان

پ.ن:

وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ تَعَالی...

و من تو را به خدا می‌سپارم...

از وصایای خانم حضرت فاطمه زهرا س به هستی‌اش علی ع

 

پ.ن:

کتاب صوتی خطبه فدکیه از تولیدات حرم مطهر رضوی

دانلود رایگان http://archive.razavi.ir/index/post/7704

پ.ن:

زیارتنامه‌ی خانم حضرت فاطمه زهرا س

نکوهش خواص در خطبه فدکیه حضرت زهرا(س)

حدیث مفاخره خانم فاطمه زهرا س با امیرالمومنین علی ع

پ.ن:

 

 

۲۷ دی ۹۹ ، ۲۲:۱۲
R_A Zeytun

خطبه‌ی ۱۸۷ {با حالِ روحیِ مناسب و با طمانینه خونده بشه!}

در بیان پیشامدها


و من خطبة له (علیه السلام) و هی فی ذکر الملاحم: 

از آن حضرت (علیه السلام): این خطبه در بیان رویدادهای ناگوار است  


أَلَا بِأَبِی وَ أُمِّی هُمْ مِنْ عِدَّةٍ أَسْمَاؤُهُمْ فِی السَّمَاءِ مَعْرُوفَةٌ وَ فِی الْأَرْضِ مَجْهُولَةٌ أَلَا فَتَوَقَّعُوا مَا یَکونُ مِنْ إِدْبَارِ أُمُورِکمْ وَ انْقِطَاعِ وُصَلِکمْ وَ اسْتِعْمَالِ صِغَارِکمْ ذَاک حَیْثُ تَکونُ ضَرْبَةُ السَّیْفِ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ ذَاک حَیْثُ یَکونُ الْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِی .

آگاه باشید، پدر و مادرم فدای آن عده از پاکان باد که نامهای آنان در آسمان معروف و در زمین مجهول است.  هشیار باشید، در انتظار رویگردان شدن امور از شما، و گسیخته شدن عوامل پیوندها و گذاشتن مردم کوچک بر سر کارهای بزرگ.  در این هنگام است که ضربت شمشیر بر مومن، آسان تر از به دست آوردن یک درهم از راه حلال می باشد.  در چنان وضعی است که کسی که چیزی به او عطا می شود، پاداشی باعظمت تر از کسی خواهد داشت که چیزی عطا می کند. 


ذَاک حَیْثُ تَسْکرُونَ مِنْ غَیْرِ شَرَابٍ بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَ النَّعِیمِ وَ تَحْلِفُونَ مِنْ غَیْرِ اضْطِرَارٍ وَ تَکذِبُونَ مِنْ غَیْرِ إِحْرَاجٍ ذَاک إِذَا عَضَّکمُ الْبَلَاءُ کمَا یَعَضُّ الْقَتَبُ غَارِبَ الْبَعِیرِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْعَنَاءَ وَ أَبْعَدَ هَذَا الرَّجَاءَ !

این رویدادها در زمانی است که مست خواهید شد، نه به جهت میگساری، بلکه از فراوانی نعمتها.  سوگند خواهید خورد بدون آن که اضطراری داشته باشید و دروغ خواهید گفت، بدون گرفتاری به مشقت.  این نابکاریها زمانی به قوع خواهد پیوست که بلاء و آشوبها شما را چنان بگزد که جهاز شتر پشت شتر را در طوفان این فتنه ها چه مشقتهای طولانی که نصیبتان خواهد گشت و چه دور و دراز است امیدی که به رهایی از آن فتنه ها بسته اید.  


أَیُّهَا النَّاسُ أَلْقُوا هَذِهِ الْأَزِمَّةَ الَّتِی تَحْمِلُ ظُهُورُهَا الْأَثْقَالَ مِنْ أَیْدِیکمْ وَ لَا تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطَانِکمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِکمْ وَ لَا تَقْتَحِمُوا مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِ نَارِ الْفِتْنَةِ وَ أَمِیطُوا عَنْ سَنَنِهَا وَ خَلُّوا قَصْدَ السَّبِیلِ لَهَا فَقَدْ لَعَمْرِی یَهْلِک فِی لَهَبِهَا الْمُؤْمِنُ وَ یَسْلَمُ فِیهَا غَیْرُ الْمُسْلِمِ .

ای مردم، این مهارها را رها سازید که بارهای سنگین خطاهای اندوخته با دست خود را به مرکبهای آن مهارها حمل کرده اید.  و بین خود و پیشوای خود شکاف ایجاد نکنید که بعدها کردارهای منحرف خود را توبیخ نمایید.  و از روی غفلت و نادانی هجوم نبرید بر آتش شعله ور فتنه، و دور شوید از طرق آشوبگریها و راه را برای عبور آنها باز کنید.  سوگند به جانم، انسان مومن در زبانه آتش فتنه هلاک می شود و غیر مسلمان در آن سالم می ماند.  


إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکمْ کمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَةِ یَسْتَضِی‏ءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا فَاسْمَعُوا أَیُّهَا النَّاسُ وَ عُوا وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِکمْ تَفْهَمُوا.

جز این نیست که مثل من میان شما مانند چراغ در تاریکی است.  آن کس که به حیطه روشنایی آن داخل شود، از نور آن برخوردار گردد.  بشنوید ای مردم و بپذیرید و گوش های دل را نزدیک کنید و بفهمید.

///

میشه گفت واقعا خطبه‌ی سنگینی هست به این صورت که

اولش که با قسمِ امام علی ع به پدر و مادرشون که جان عالم فدای این بزرگواران باد, شروع میشه

و بعد گمنام‌هایی که در آسمان معروف هستند صحبت می‌کنند

و از زمانی سخن گفتند که ضربه به مومن آسانتر از بدست آوردن یک درهم حلال هست

و در ادامه از طولانی بودنِ این مشقت‌ها و امید به رهایی که دور از دسترس هست، صحبت فرمودند

و...

اگر این توصیف، در موردِ زمانِ ما باشه، خدا عاقبتِ همه‌مون رو با صبری که میده بخیر تموم کنه اگر هم نباشه باز هم خدا عاقبت‌مون رو بخیر کنه:)

۱۶ دی ۹۹ ، ۰۹:۲۵
R_A Zeytun

خدمت حضرت آقا عرض کردم آقا ما در شب گذشته برای آماده‌سازی پیکر مطهر شهدا اقدام کردیم. نمی‌شد آنها را غسل بدهیم، تیمم داده و تجهیز شدند...به سختی تکه پاره‌های این پیکرها را جمع و جور کردیم. گوشت‌های پراکنده را سامان دادیم تا بتوانیم در قالب یک پیکر درآورده و آنها را در تابوت قرار دهیم...شهید سر نداشت، بخشی از کتف ایشان باقی مانده بود و بخشی از مچ پا به پایین و دست و اجزایی که کوبیده شده بود. اینها اربا اربا بودند. من اینها را خدمت آقا عرض کردم و بعد هم به کربلای حضرت ابا عبدالله(ع) اشاره کردم و گفتم «ما که با این وضعیت به سختی شهیدان را جمع و جور کردیم، نمی‌دانم امام زین‌العابدین علیه‌السلام در کربلا چگونه تنها با بوریا پیکر حضرت اباعبدالله علیه السلام را مهیای تدفین کردند؟!».

آقا فرمودند «شما به زحمت افتادید اینها شهید معرکه بودند...»

سردار باقرزاده | فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح (مراسم آماده‌سازی پیکر حاج قاسم سلیمانی و همرزمانشون)

پ.ن:

شهید معرکه حکم «لایغسل و لایکفن» دارد، غسل و کفن ندارد...

 

پ.ن:

از حدود اذان یه غمِ عجیب و البته جدیدی دارم که فکر کنم یه اتفاقی توی جبهه‌ی مقاومت افتاده باشه؛ با اون غمِ سنگین داشتم از خواب می‌پریدم که صدای اذان گوشی‌م و « أشهد أن علیّاً ولی الله» از خواب پاشدم و یه کم آروم شدم ولی خب اون غم نه به اون شدت ولی هنوز هم هست؛ خدا بخیر کنه...

بعدانوشت(پس از شنیدنِ فوتِ آیت الله مصباح):

آه از غمی که تازه شود با غمی دگر...

پ.ن:

برگردی ای کاش...

۱۲ دی ۹۹ ، ۰۷:۱۱
R_A Zeytun

من از چند وقت پیش که اعلام کرده بودم، داشتم کتابِ «امام رضا ع زندگی و اقتصاد» که تصویرش این زیر هست رو می‌خوندم و خب این کتاب پریشب تموم شد؛ الان وقت کردم که بیام و یه چند خط در موردش بنویسم:)


به نظرم کتابِ خوب و مختصری در موردِ کلیاتِ جهان‌بینیِ تشیع از دیدِ امام رضا ع به مسئله‌ی اقتصاد به آدم می‌ده اما خب چنتا نکته داره اینکه بعضی جاها حس کردم نویسنده برایِ نقدِ لیبرالیسم در ورطه‌ی کمونیسم و تفکرِ اقتصادیِ سوسیالیسم افتاده! {چقدر من از این ایسم‌ها متنفرم!؛ ساده شده‌ی این چند کلمه یعنی ببینید مالکیتِ اقتصادی رویِ یک چیز یک مسئله‌ی مشروع و معقولی هست اما به هر قیمت، داشتن و زیاد کردنِ این چیز(که تعبیر به لیبرالیسم میشه) عملی غیر انسانی طلقی میشه که خب از نظرم درسته، نویسنده/محقق برای نقدِ این ماجرا به نظرم زیادی پیش میره و به تفکراتی که منجر به نفیِ هر گونه مالکیتی میشه(کمونیسم) میرسه؛ البته این نظرِ من بود و حتما این بنده خدا که توفیق جمع‌آوری و تحقیق روی همچین کتابی رو داشتند، ماجور خواهند بود، ان‌شاءالله} و البته یک کتابِ مختصر ولی به شدت مفید هست که به نظرم حداقل یکبار خوندنش بشدت توصیه میشه:)

از بعضی از یادداشت‌هام توی این کتاب بگم:

*مالکیت سرچشمه‌ی فساد است. خداوند مالک حقیقی مردمان و اموال و چیزهاست و سرچشمه‌ی فتنه‌ها و بی‌عدالتی‌ها از اشتباه در مالک دانستنِ انسان سرچشمه می‌گیرد.

*آنچه دستِ ماست عاریت است برای گذران زندگی!

*امام رضا ع می‌فرمایند(عیون اخبار الرضا 124/2): «آن کس که برای حفظ مال خویش کشته شود، شهید است.»

*هدف اصلی در اسلام، توزیع سالم کالا در جامعه و رفع نیاز مردم و رعایت مصالح عمومی است.

*امام رضا ع می‌فرمایند(الحیاة 113/6):«آدمی اگر خوراک یک سال را ذخیره کند، خود را سبکبار و آسوده حس می‌کند، و چنین بودند امام باقر ع و امام صادق ع-هنگامی که امکانی به هم می‌رسید- باغی نمی‌خریدند، مگر پس از اینکه به مقدار خوراک خود کنار می‌گذاشتند.»

حدیث بالا رو من اینجوری فهمیدم که اولویتِ سرمایه‌گذاری باید روی مایحتاجِ خوراک باشه و بعد سراغ ملک یا ثروت رفت.

در فصلِ آخر(کرامت انسان و حقوقِ او) در بخشِ هفتم روایتی هست که به نظرم قدرتِ این رو داره که ساعت‌ها ما جدا‌از‌حرم‌افتاده‌ها بخونیمش و باهاش اشک بریزیم:

*عیون اخبار الرضا ع 241/2: «یاسر می‌گوید:(در روزی که امام رضا ع مسموم شده بودند و در همان روز درگذشتند) پس از اینکه نماز ظهر را گزارد، به من گفت: ای یاسر، مردم اهل خانه و کارکنان و خدمتگزاران چیزی خوردند؟ گفتم: آقای من، که می‌تواند غذا بخورد با اینکه شما در چنین حالی هستید(حال مسمومیت شدید و واپسین لحظات حیات)، (در این هنگام) امام راست نشست، سپس گفت: سفره بیاورید و همگان را بر سفره فراخواند و کسی را فروگذار نکرد و یکایک را مورد محبت و مهر خویش قرار دادند... هنگامی که همه غذا خوردند، امام بیهوش افتادند...»

چی میشه یابن فاطمه (س) ما رو هم به سفره‌ی کرمت دوباره دعوت کنی...

و...

۰۹ دی ۹۹ ، ۲۲:۰۷
R_A Zeytun


رنگ زرد ماه پاییزی شده کم کم سپید

عاقبت دیدی که چشمم رنگ گنبد را ندید...

چه فراقی...

از زمستانِ پیاپی به بهارم برسان...

پ.ن:

«عدالت در سلسله علل احکام است...نه این است که آنچه دین گفت, عدل است, بلکه آنچه عدل است دین می‌گوید...»

بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی | شهید مطهری

۰۶ دی ۹۹ ، ۱۱:۳۱
R_A Zeytun

امام رضا ع:

من محض الاسلام و شرایع الدین البرائة ممّن نفی الأخیار...وجعل الأموال دولة بین الأغنیاء واستعمل السفهاء

ازمسائل ناب و از پایه‌های دین آن است که انسان از کسانی که نیکان را از جامعه‌ی اسلامی تبعید کردند...و اموال را میان ثروتمندان به گردش گذاشتند, برائت بجوید.

عیون اخبار الرضا ع 126/2؛ الحیاة 160/3


پ.ن:

دیروز توی گروه دانشگاه یه پیام گذاشتند که آستان قدس، سرباز امیریه جذب می‌کنه و از شرایطِ مثبتش معدل خوب و دانشگاه خوب هست؛ رفتم چک کردم که ببینم چه رشته‌هایی رو می‌خواند و ببینم آیا مهندسی صنایع هم می‌خواند که ببینم و حسرت‌ش رو بخورم یا نه، دیدم بله نه تنها مهندس صنایع می‌خواند، بلکه 2نفر رو هم می‌خواند و البته برای موقعیت معاونت سرمایه انسانی که جزء چیزهایی هست که احتمالا جذبشون می‌کنند  :(


الإمام الرضا ع:

الامام الانیس الرفیق و الوالد الشفیق والاخ الشقیق و الام البره بالولد الصغیر و مفزع العباد فی الداهیه الناد

امام مونسی است غمگساروپدری است مهربان و برادری است همانند و مادری است نیک رفتار به فرزند خردسال و او پناه مردمان است به هنگام پیش آمدهای ناگوار

دلتنگ حرم هستیم، آقای مهربانی‌ها...


پ.ن:

میلاد حضرت زینب س مبارکمون باشه و ان‌شاءالله اتفاق‌های خوب و با برکت برامون رقم بخوره

۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۱:۵۲
R_A Zeytun

دیروز متن دل‌نوشته‌ی حاج قاسم در ستایش مقام شهادت که توسط دخترشون خونده شد، یه جوری بود که حس‌م نسبت به وقایع که چند وقت پیش‌ها تغییر کرده بود رو تشدید کرد:

«فاطمه عزیزم! این چند صفحه را برای تو می‌نویسم، چون می‌دانم مقدسانه مرا دوست داری؛ نمی‌دانم چرا این حرف‌ها را برایت می‌نویسم، اما احساس می‌کنم در این تنهایی و غربت عمرم نیاز دارم با کسی عقده دل باز کنم.

آه!

مرگ خونین من!

عزیز من!

زیبای من!

کجایی؟

مشتاق دیدارت هستم...

وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می‌کند و می‌سوزاند.

چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن خیلی زیباست...

خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده‌ام. زخم‌ها برداشته‌ام، واسطه‌ها فرستاده‌ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم...»


پ.ن:

آهنگ چه‌کنم؟ از سینا سرلک رو اگه اعصاب‌ش رو دارید، گوش کنید؛ به نظرم آهنگی هست که اگه حال‌تون خوب باشه و تا حالا غمِ از دست دادنِ چیزی یا فردی رو نداشته باشید، یه حسِ غمِ سنگینی رو تجربه می‌کنید!

...اگر برای ابد هوای دیدن تو نیوفتد از سر من چه کنم؟

هجوم زخم تو را نمیکشد، تن من برای کشته شدن چه کنم؟

هزار و یک نفری به جنگ با دل من؛ برای این همه تن چه کنم؟

باید بمیری و نگویی دلت کجاست

درسی که داده ای به من، از همزبانیم…

حالا که نیستی و نمیخواهیم…

بگو حالا چرا به پای خودت مینشانی ام؟


۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۳۴
R_A Zeytun