زیتون توصیه :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۲۱ مطلب با موضوع «زیتون توصیه» ثبت شده است

حاج آقا علوی تو سخنرانی اضطرار به حجت الهی، یه جا هست که نقل به مضمون میگفتند:
بعضی وقت ها ما به دنبال حل مشکل هستیم، درمان رو هم میگذارند جلوی ما ولی به خاطرِ جهلِ ما به اون درمان یا به خاطر اینکه اون درمان با اسم های مبهم یا ناآشنایی به ما ارائه شده، حقیقتش رو نمیفهمیم و اون درمان رو پس میزنیم و به دنبال این هستیم که اون درد رو با یه راه حل دیگه ای حل کنیم، مثلا فردی رو حساب کنید که در بستر بیماری هست و داره درد میکشه و همش فریاد میزنه که درد دارم، دور و اطرافیانش بهش میگویند که به یک نفر سپردیم که برود دنبالِ طبیب، اون شخصِ بیمار به خاطر اینکه نمیدونه طبیب چی یا کی هست، میگه من دارم درد میکشم شما میرید دنبالِ طبیب؟؟
ما دو نوع جهل داریم، یه نوع جهلی که بر اثر ندونستن یه چیز نمیفهمیم‌ش (مثل مستضعفین که به گوششون اخبار حق نرسیده) یه نوع دیگه ش اینه که بر اثر تکرار اون مسئله دیگه حقیقت اون موضوع رو درک نمیکنیم به همین خاطر هست که گفته اند ما دو نوع بی نماز داریم
یه سری از افرادی که نماز نمیخونند و یک سری افرادی که به خاطر تکرار زیاد و بدون مفهموم اون مسئله از معنی نماز فاصله گرفتند و صرفا از روی عادت این عمل رو انجام میدند
اون مثال طبیب رو دوباره در نظر بگیریم:
یکی هست که نمیدونه طبیب چی یا کی هست و موقع بیماری بهش میگویند طبیب داره میاد و نمیفهمه که طبیب براش خوبه
یکی هست که انقدر با طبیب های بد و غیر حرفه ای و غیرطبیب برخورد داشته که وقتی بهش میگویند طبیب، بدتر شاکی میشه و حتی به مقابله با اون طبیب و افرادی که طبیب را صدا زدند برمیاد، این فرد حاضر هست درد رو هم تحمل کنه ولی طبیب پیشش نیاد
اون طبیب هم حتی در صورتی که بالای سر اون فرد حاضر بشه در آخر اون فرد بیمار هست که باید از دستورات و داروها پیروی کنه و صرف اینکه طبیب ببینه اونو، اون فرد خوب نمیشه

****
قصدم از گفتن و خلاصه کردن این سلسله سخنرانی حاج آقا علوی این بود که حواسمون باشه و برای هم دعا کنیم و هشیار باشیم تا خدایی نکرده طبیبِ واقعیِ همه‌ی دردهای ما و حالِ حاضرِ جهان رو با نسخه های الکی و توهم‌زا جا به جا نکنند و خودمون هم اشتباه نگیریم که خدایی نکرده اگه طبیبِ اصلی ظهور کردند ما ایشون رو پس نزنیم یا به خاطرِ وجود طبیب‌ها و نسخه‌های دروغین، دلمون با طبیبِ اصلی صاف و یکدست نباشه

اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ

خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور


اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ

خدایا دارا کن هر نداری را


اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ

خدایا سیر کن هر گرسنه ای را


اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ

خدایا بپوشان هر برهنه را


اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ

خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را


اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ

خدایا بگشا اندوه هر غمزده را


اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ

خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنی را


اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ

خدایا آزاد کن هر اسیری را


 اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ

خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار مسلمین


اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ

 خدایا درمان کن هر بیماری را


اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ

خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود


اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ

خدایا بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن


اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ

 خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از نداری


اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ

که راستی تو بر هر چیز توانائی.


من هر بخش از این دعا رو که میخونم، یادِ یه موضوعی می‌افتم مثلا «اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ» و «اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ» یادِ امام موسی صدر و حاج احمد متوسلیان و... میافتم، البته قبلا هم گفتم که در مورد این دعا میگویند که زمانِ اجابتِ همه‌ی این خواسته‌ها با هم، فقط در زمانِ ظهور اتفاق میافته

پ.ن:
ببینید از آرشیوِ لپ‌تاپم چی پیدا کردم!!!
یه حدیث و دعای خوب از رهبری در حق جوون ها


آمین🤭


۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۸
R_A Zeytun

شاید بپرسید، من این چند وقت چیکار می‌کردم، باید بگم که در حال ضبط دو تا فایل آموزش و معرفی امکانات نرم‌افزار اکسل (در حد معرفی کلی Nodexl و PivotTable ) بودم و خیلی هم ذوق زده هستم که یکی از کارهایی که همیشه دوست داشتم انجام بدم ولی نشد رو بالاخره با قدرت انجام دادم، البته که قطعا کم و کاستی داشت ولی به نظرم واسه شروع خوب بود.

 

 

یه جمله‌ای تو سریال دیدم که خیلی قشنگ بود(تعمدا نمی گم اسم سریال چیه!) میگفت که:

«چطور میشه از قفسی که وجود نداره, فرار کرد...»

یک موضوعی که نیاز هست بهش توجه کنیم اینه که ما برای خودمون یک سری پارادایم‌های غیرمنطقی که نمیدونیم از کجا اومده گذاشتیم و بابت اون‌ها واسه خودمون محدودی قائل میشیم در صورتی که از اصل و اساس اون محدودیت وجود خارجی نداره و این میشه که حصارهای الکی باعث عدم پیشرفت یا تغییر ما میشه

برای رهایی از این موضوع باید از بهترین روشی که وجود داره(قطعا بهترین روش اونی هست که تو قرآن گفته شده و نه تو علم روانشناسی و ...) اینه که بپرسیم واقعا این کاری که انجام میدیم واسه چی هست و آیا چون پدران و گذشتگان انجام میدادند ما هم باید تکرار کنیم؟؟

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡـٔٗا وَلَا یَهۡتَدُونَ بقره170»

 

پارادایم:

 

در یک قفس پنج میمون قرار دادند و داخل قفس نردبانی بود که روی آن چند عدد موز بود، بعد از مدتی، یکی از میمونها از نردبان بالا می‌رود تا موز را بردارد، زمانی که میمون به موز نزدیک شد بر روی تمام میمونها آب سرد پاشیدند، بعد از مدتی، یکی دیگر از میمونها تلاش می‌کند که موز را بردارد. باز هم بر روی تمام میمونها آب سرد پاشیدند.

این کار را چند بار تکرار کردند، خیلی زود وقتی یک میمون به سراغ موز می‌رود دیگر میمونها سعی می‌کنند جلوی آن را بگیرند تا دیگر آب سرد روی آن ها پاشیده نشود، بعد از مدتی یکی از میمونها را با یک میمون جدید جایگزین کنید.

میمون جدید موز را می‌بیند و به سمت موز می‌رود. دیگر میمونها به آن میمون حمله می‌کنند و آن را کتک می‌زنند.

بعد از چند تلاش دیگر برای رسیدن به موز و کتک خوردن از سوی دیگر میمونها، میمون تازه وارد متوجه می‌شود که نباید موز را بردارد.

یکی دیگر از پنج میمون اولیه را با یک میمون جدید جایگزین کنید.

میمون جدید نیز از نردبان بالا می‌رود و کتک می‌خورد. میمون تازه وارد قبلی نیز در این تنبیه شرکت می‌کند.

دوباره سومین میمون اولیه را با یک میمون جدید عوض کنید.

میمون جدید نیز از نردبان بالا می‌رود و از بقیه میمونها کتک می‌خورد.

دو تا از میمونها که میمون تازه وارد را کتک زدند نمی‌دانند چرا به آن اجازه نمی‌دهند از نردبان بالا برود یا چرا در کتک زدن آن مشارکت می‌کنند.

بعد از جابجایی میمون چهارم و پنجم با میمونهای جدید، تمام میمونهایی که بر روی آنها آب سرد پاشیده شده بود با میمونهای جدید جایگزین شده‌اند.

با این وجود، هیچ میمونی سعی نمی‌کند از نردبان بالا رود.

چرا ؟؟؟

 

زیرا تا آنجایی که آنها می‌دانند همیشه هیمنطور بوده است!

 

یک داستان دیگر:

شاید این موضوع بیشتر مربوط به شرطی سازی نوع اول و دوم بشه ولی خیلی زیاد به بحث پارادایم هم مربوط هست

کودکی از مسئول سیرکی پرسید:چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این  کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!

صاحب فیل گفت:این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است.

آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است.

کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟

صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم. تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت، و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است.

فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند!

 

این فیلم زیر هم نحوه ی ایجاد یک پارادایم یا رفتار اجتماعی رو با دوربین مخفی روی انسان ها انجام دادند:

۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۳۰
R_A Zeytun

تابستان سال 1389 بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست. همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه‌های هر دو تامون پائین بود. یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم، آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند. تو باید به من میگفتی خر.

دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغ‌ها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم.

سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم...

یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. با اشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد.

این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت

اگر دقت کنیم با جابجایی حرف c یک واکنش تبدیل میشه ...به ‎یک خلاقیت. یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود.

‎پدرم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری باهم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم. میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحد هستند. 8سال با عراقی ها جنگ کردیم الان برادر ما شدند.

‎پس

۱- آخر هر جنگی صلحه

۲- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه ما هر دو تامون عاقل بودیم

۳- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست

۴- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته برتو چیره بشه.

‎این داستان رو تو هر ترمی واسه دانشجوهام تعریف میکنم و کلی باهم،به لحظه ی الاغ شدنم میخندیم.

 مهندس ناظمی

۰۵ دی ۹۸ ، ۲۲:۲۰
R_A Zeytun

(بخش های از کتاب سفر شهادت؛ امام موسی صدر)


یکی از دوستان اندیشمند ما می‌گوید که دشمنان حسین سه گروه‌اند:


دشمن نخست: کسانی که حسین و یارانش را کشتند. آنان‌ ستمکار بودند، اما اثرِ ستمشان ناچیز است، زیرا‌که جسم را کشتند و اجساد را پاره‌پاره کردند و چادرها را به آتش کشیدند و اموال را به غارت بردند. آنان چیزهای محدودی را از میان بردند. اگر حسین در سال 61 هجری به شهادت نمی‌رسید، در سال دیگری از دنیا می‌رفت. پس خطرِ اصلی چیست؟ آنان با کشتن حسین چه چیزی را محقق ساختند؟ باید گفت که آنان مرگ حسین ع را جاودانه و همیشگی کردند. بنابراین، خطر دشمن اول، ظالم اول و طغیانگر اول، محدود است.


دشمن دوم: کسانی که کوشیدند تا آثار حسین را پاک سازند. بنابراین، نشانه‌های قبرش را از میان بردند و بقعه‌ای را که در آن به خاک سپرده شده بود، به آتش کشیدند و یا مانند بنی‌عباس، حرم امام حسینع را به آب بستند.

اینان مانع عزاداری برای حسین ع شدند، چنان‌که در عصر عثمانی این‌گونه بود. دوران تاریکی بود؛ هنگامی که مجلسی بر پا می‌داشتند، مراقبانی می‌گماردند، تا رسیدن عمّال عثمانی را خبر دهند و عزاداران پراکنده شوند. هم‌اینان زیارتِ حسین را منع کردند و برای کسانی که می‌خواستند قبر امام حسین را زیارت کنند، موانع بسیاری به وجود می‌آوردند. اینان گروه دوم از دشمنان حسین هستند، کسانی که می‌خواستند اسم حسین و یاد حسین فراموش شود و آرامگاه حسین و عزاداری بر حسین از میان رود.


خطر این گروه بیش از گروه اول است، اما در اجرای برنامه‌هایشان ناتوان ماندند، چنان‌که این مسئله در تاریخ روشن شد. ما امروز شاهد گسترش زمانی و مکانی عزاداری‌های امام حسین هستیم. امروز، دست‌کم بیش از صد میلیون نفر در عزاداری‌های امام حسین ع شرکت می‌کنند؛ نه تنها در جهان اسلام، بلکه همچنین در آفریقا. جمعة گذشته در ایام عاشورا همة خطبه‌ها به اسم امام حسین ع برگزار شد؛ در همه جا، در اروپا در آمریکا و در هر کشوری که دوستداران حسین ع زندگی می‌کنند. امروز صد میلیون نفر و یا بیشتر مجالس حسینی را برپا می‌کنند. سفر من به گابن با اربعین حسینی مصادف بود و در آنجا سخنرانی مفصلی کردم. در سنگال هم که بودم مجالس مفصلی برپا کردیم. به همین ترتیب، در همة کشورها مراسم‌ عزاداری امام حسین ع در حال گسترش است. این مراسم، اینجا، در لبنان، در بیروت و در مکان‌های گوناگون، فزونی می‌یابد و پربارتر می‌شود. بنابراین، گروه دوم از دشمنان امام حسین، پر‌خطرتر و ستمکارتر از گروه نخست‌اند، اما در کارشان ناکام ماندند. خطر اینان از گروه سوم کمتر است.


دشمن سوم: این گروه بر آن بودند تا چهرة امام حسین را مخدوش کنند و واقعة کربلا را در حد سالگردها و عزاداری‌ها نگه‌ دارند، و آن را در گریه و اندوه و ناله منحصر کنند. ما بر حسین بسیار می‌گرییم، اما هرگز در گریه متوقف نمی‌شویم. گریة ما برای نو کردن اندوه‌‌ها و کینه‌‌ها و میل به انتقام و خشم بر باطل است. این‌ها انگیزة ما برای گریه است.

۲۰ آبان ۹۸ ، ۱۱:۲۱
R_A Zeytun

اول دلم لک زده بود که بتوانم دبیرستان را تمام کنم و به دانشگاه بروم.

بعد داشتم می‌مردم که دانشگاه را تمام کنم و سر کار بروم.

بعد آرزویم این بود که ازدواج کنم و بچه‌دار شوم.

بعد همیشه منتظر بودم که بچه‌هایم بزرگ شوند و به مدرسه بروند و من بتوانم دوباره مشغول کار شوم.

بعد آرزو داشتم که بازنشسته شوم .

و حالا دارم می‌میرم که یک دفعه متوجه شدم :

« اصلاً یادم رفته بود زندگی کنم! »

شاد باشیم و احساس خوشبختی را به "اگر"هایمان موکول نکنیم، زیرا "اگر"ها پایان ناپذیرند !

باربارا دی آنجلس

📚 لحظه‌های ناب زندگی

۲ نظر ۳۰ مهر ۹۸ ، ۱۹:۵۱
R_A Zeytun
دو تا تعریف هست ک اگه با تفاوت هاشون آشنا باشید خیلی خوبه
هدف و معنای زندگی
هدف یعنی اون خط نشان یا حالا Mile stone ای ک واسه خودتون میذارید اگه بهش رسیدم یعنی تو اون مقطع من موفق شدم مثلا قبولی تو فلان دانشگاه یا رسیدن ب فلان هنر یا معدل فلان گرفتن ، خاصیت ش اینه ک اگه رسیدید اون مسئله کلا محو میشه مثلا فردای اون روزی ک شما اون دانشگاه قبول شدید یا اون معدل رو گرفتید دیگه اون هدف از بین رفته و ...
معنای زندگی اون چارچوبی هست ک واسه خودتون برای کل زندگی میذارید و معمولا هم بش نمیرسید و هرگز از بین نمیره برای مثال من می خوام آدم مفیدی باشم برای فلان بخش از جامعه یا مثلا می خوام لبه ی علم رو تو فلان رشته من تعیین کنم یا معناهای زندگی تو اندیشه های مذهبی مثلا من میخوام سرباز امام زمان عج باشم یا انواع دعاهایی ک تو زیارت جامعه کبیره هست (مثلا یکیش اینه ک من میخوام از جمله افرادی باشم ک تو حکومت امام زمان عج به حکومت داری و تمکن می رسه و ...)
در مورد این دو تا مفهوم اگه بیشتر خواستید بدونید این فایل زیری ک از ی کارگاه مرکز مشاوره ی دانشگاه ما هست کمک خوبی بهتون میکنه (من حجم ش رو کم کردم اگه فکر میکنید صوتش زیادی نا مفهومه بگید فایل اصلی رو آپلود کنم)
دریافت فایل
(حجم: 9.9 مگابایت)

۲۴ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۱۷
R_A Zeytun