پارادایم :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

پارادایم

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

شاید بپرسید، من این چند وقت چیکار می‌کردم، باید بگم که در حال ضبط دو تا فایل آموزش و معرفی امکانات نرم‌افزار اکسل (در حد معرفی کلی Nodexl و PivotTable ) بودم و خیلی هم ذوق زده هستم که یکی از کارهایی که همیشه دوست داشتم انجام بدم ولی نشد رو بالاخره با قدرت انجام دادم، البته که قطعا کم و کاستی داشت ولی به نظرم واسه شروع خوب بود.

 

 

یه جمله‌ای تو سریال دیدم که خیلی قشنگ بود(تعمدا نمی گم اسم سریال چیه!) میگفت که:

«چطور میشه از قفسی که وجود نداره, فرار کرد...»

یک موضوعی که نیاز هست بهش توجه کنیم اینه که ما برای خودمون یک سری پارادایم‌های غیرمنطقی که نمیدونیم از کجا اومده گذاشتیم و بابت اون‌ها واسه خودمون محدودی قائل میشیم در صورتی که از اصل و اساس اون محدودیت وجود خارجی نداره و این میشه که حصارهای الکی باعث عدم پیشرفت یا تغییر ما میشه

برای رهایی از این موضوع باید از بهترین روشی که وجود داره(قطعا بهترین روش اونی هست که تو قرآن گفته شده و نه تو علم روانشناسی و ...) اینه که بپرسیم واقعا این کاری که انجام میدیم واسه چی هست و آیا چون پدران و گذشتگان انجام میدادند ما هم باید تکرار کنیم؟؟

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡـٔٗا وَلَا یَهۡتَدُونَ بقره170»

 

پارادایم:

 

در یک قفس پنج میمون قرار دادند و داخل قفس نردبانی بود که روی آن چند عدد موز بود، بعد از مدتی، یکی از میمونها از نردبان بالا می‌رود تا موز را بردارد، زمانی که میمون به موز نزدیک شد بر روی تمام میمونها آب سرد پاشیدند، بعد از مدتی، یکی دیگر از میمونها تلاش می‌کند که موز را بردارد. باز هم بر روی تمام میمونها آب سرد پاشیدند.

این کار را چند بار تکرار کردند، خیلی زود وقتی یک میمون به سراغ موز می‌رود دیگر میمونها سعی می‌کنند جلوی آن را بگیرند تا دیگر آب سرد روی آن ها پاشیده نشود، بعد از مدتی یکی از میمونها را با یک میمون جدید جایگزین کنید.

میمون جدید موز را می‌بیند و به سمت موز می‌رود. دیگر میمونها به آن میمون حمله می‌کنند و آن را کتک می‌زنند.

بعد از چند تلاش دیگر برای رسیدن به موز و کتک خوردن از سوی دیگر میمونها، میمون تازه وارد متوجه می‌شود که نباید موز را بردارد.

یکی دیگر از پنج میمون اولیه را با یک میمون جدید جایگزین کنید.

میمون جدید نیز از نردبان بالا می‌رود و کتک می‌خورد. میمون تازه وارد قبلی نیز در این تنبیه شرکت می‌کند.

دوباره سومین میمون اولیه را با یک میمون جدید عوض کنید.

میمون جدید نیز از نردبان بالا می‌رود و از بقیه میمونها کتک می‌خورد.

دو تا از میمونها که میمون تازه وارد را کتک زدند نمی‌دانند چرا به آن اجازه نمی‌دهند از نردبان بالا برود یا چرا در کتک زدن آن مشارکت می‌کنند.

بعد از جابجایی میمون چهارم و پنجم با میمونهای جدید، تمام میمونهایی که بر روی آنها آب سرد پاشیده شده بود با میمونهای جدید جایگزین شده‌اند.

با این وجود، هیچ میمونی سعی نمی‌کند از نردبان بالا رود.

چرا ؟؟؟

 

زیرا تا آنجایی که آنها می‌دانند همیشه هیمنطور بوده است!

 

یک داستان دیگر:

شاید این موضوع بیشتر مربوط به شرطی سازی نوع اول و دوم بشه ولی خیلی زیاد به بحث پارادایم هم مربوط هست

کودکی از مسئول سیرکی پرسید:چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این  کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!

صاحب فیل گفت:این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است.

آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است.

کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟

صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم. تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت، و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است.

فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند!

 

این فیلم زیر هم نحوه ی ایجاد یک پارادایم یا رفتار اجتماعی رو با دوربین مخفی روی انسان ها انجام دادند:

۹۹/۰۲/۰۴

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.