RF :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «RF» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۴۸
R_A Zeytun

تو را دوست دارم مثل برفی که الان تو ویوی میز کارِ من از پشت پنجره، تو خیابون انقلاب و ولیعصر عج داره میباره


پ.ن 0:



پ.ن 1:

برف آمد - حجت اشرف زاده



تو را آن گونه می خواهم؛ که زندانِ زلیخا را

کمک کن… آهِ تو جانا؛ بگیرد دامنِ ما را

...

چنان از دیدنت دورم؛ که باور کرده ام، کورم

تو کاری کن؛ بدونِ تو، نبینم صبحِ فردا را…

برف آمد؛ پشتِ ردَّت، درخیابان گم شدم…

برف آمد… برف آمد… یک زمستان؛ گم شدم

برف آمــد؛ پشتِ ردَّت، درخیابان گم شدم…

...

نه عهدی؛ با کسی بستم…

نه در آغوشِ تو هستم…

تو که از دور می بینی… تو حل کن؛ این معما را...

۰۳ دی ۰۱ ، ۱۱:۲۷
R_A Zeytun

هفته‌ای که ازش یه چند ساعتی مونده تا تموم بشه رو میتونم هفته‌ی پارتی (Party) و قمارهای بزرگ بنامم و هفته‌ی پیش‌رو رو هفته‌ی افترپارتی و هشیاریِ بعد از مستی؛ دیروز (پنجشنبه) کل طرحی که چند سالی هست دارم بهش فکر میکنم و سرش چند تا از بزرگترین قمارهای عمرم رو انجام دادم و یه سری چیزهای بزرگی رو باهاش معامله کردم و احتمالا باعث میشد امسال از دستم خلاص بشید، با 100 امتیاز بنیاد و مبلغ حداکثر ماهانه 2 میلیون تاخت زدم؛ از این مدلِ خودشون بمونند و مملکت‌شون 🤌 موقتا، جایگاه خودم به عنوان مدیر و مسئول پروژه رو برای چند روز با یه دیتاگَدِر (کسی که دیتاها را کرول و استخراج میکند) عوض کردم و با یه بنده خدایی قرار بستم که شنبه برم و به صورت پاره وقت فایل صحبت‌های یک مجموعه جلساتی رو پیاده سازی و تایپ کنم.

در مورد اون طرح، برای اون بنده خدا پرزنت میکردم که اون افرادی که دارم باهاشون سروکله میزنم نمیفهمند که تهاتر، یه مدل بالا به پایین هست، مثل مدلسازی ریاضی/آماری؛ اما اینی که من میگم یه مسئله‌ی پایین به بالا هست مثل مدل‌های عامل بنیان، یه کم فکر کرد و گفت مگه این‌ها باهم فرق دارند :/

خلاصه که نسخه پرمیوم پلاس توربو رضا چیز عجیبی هست و خوبی‌ش اینه که تهش ایستاده می‌میرم!


﴿ لَّا إِلَٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴾


پ.ن 0:

یه خرده عکس ببینیم که اگر تا الان فشار غروب جمعه به مجردهای بیان نیومده، امتیازِ غمگین بودن تو غروب جمعه رو از دست ندیم





۰۲ دی ۰۱ ، ۲۲:۲۲
R_A Zeytun


پ.ن 0:

(در مورد پست قبل) فکیف بإستطاعتی أن لا احب قلبی؟


۲۰ آذر ۰۱ ، ۰۷:۲۲
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ آذر ۰۱ ، ۲۳:۰۱
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ آذر ۰۱ ، ۱۸:۵۱
R_A Zeytun

کاش اون خوابی که صبح، دقیقا قبل از بیدار شدن، دیدم برای یه مدت طولانی‌تری ادامه داشت، مثلا به اندازه‌ی بقیه‌ی عمرم.


۰۸ آذر ۰۱ ، ۰۸:۰۶
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ آذر ۰۱ ، ۱۲:۴۹
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ آبان ۰۱ ، ۲۳:۴۹
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ مهر ۰۱ ، ۱۲:۱۷
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۵ مهر ۰۱ ، ۲۲:۰۷
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ مهر ۰۱ ، ۲۱:۲۹
R_A Zeytun

أنتِ بُقعة حنونة فی أرضٍ قاسیة... 

 

تو گوشه‌ای مهربان هستی

در این سرزمینِ خشک و سَخت...

 https://t.me/ZeyCat


پ.ن 1:

تایم لپس رشد گیاه‌های خونه ما

زمان فیلمبرداری شده: ۶ ساعت و نیم



پ.ن 2: (توصیه به گوش ندادن)

تعمیدم دادند با رنج سرسختی‌ام...


مهدی یراحی - وداع بعد رفتن

 




پ.ن 3:

دیروز کادوی عقد محمدحسین و خانم‌ش رو به محمدحسین و مامانش دادم و فرصتی شد که مامان‌شون بعد از این همه سال دوستی بین من و محمدحسین و تمایل شدید برای آشنا شدن با من، بالاخره حضوری من و مامان رو ببینند و خب موجب شد که مامان‌شون با مامانم ارتباط دوستی جداگونه‌ای با عمق زیاد، ایجاد کنند.

دیروز داشتند با هم صحبت می‌کردند، یه بخش از صحبت‌هاشون که ظاهراً می‌شد به من بگند، این بود که خدا رو خیلی شکر می‌کنم که خدا یه برادر بزرگتر مثل رضا رو به محمدحسین داده...

حالا واکنش خانم محمدحسین نسبت به کادوی من چی بود؟
این پسر چرا انقدر عجله داره؟؟؟؟!!!! (البته همراه با چاشنی تشکر فراوان)


پ.ن 3.5:

این چند ساعت اخیر و چند ساعت آتی، برای این حجم از اتفاقاتی که قرار هست بیافته آمادگی لازم رو نداشتم و احتمالا ندارم و در عین حال نتونم با کسی حرف بزنم؛ در هر حال شکرت خدا بابت ساختاری به اسم روزه

 

پ.ن:

حدود یک ساعت پیش، من در حال رفتن به محل کار؛ از ده‌ها دلیلی که از من دوست‌پسر خوب در نمیاد!

۲۰ مهر ۰۱ ، ۰۶:۴۹
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۴۲
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۴ شهریور ۰۱ ، ۰۲:۴۵
R_A Zeytun