به وقت بی‌خوابی :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

به وقت بی‌خوابی

سه شنبه, ۷ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۷ ق.ظ



دیشب حدود ساعت 2 خوابم برد و یه جورایی بیهوش شدم، اونم به این خاطر که حدود 8 کیلومتر راه رفتم و در مجموع 80 کیلومتر مسافت رو توی تهران با انواع وسایل حمل‌و‌نقل طی کردم. با این وجود آیا فکر میکنید به این خواب به طول انجامید؟ 

خیر!

با صدای اذان حدود 4 و ربع بیدار شدم و با وجود اینکه خسته و له بودم اما دچار «خواب نمیبرد مرا» شدم و گفتم که خب پا شم برم شرکت؛ تو خیابون سگ پر نمیزد (حالا انگاری مگه سگ پر میزنه!) اومدم شرکت و کلا تو این چند هکتار کارخونه، تا ساعت 7 و ربع که من رسیدم، 3 نفر هستیم، 1 دونه نگهبان دم در، یه دونه من و یه دونه هم آبدارچی، تو کیفم معمولا یه کم شکلات و یه کم پودر قهوه هست، با آبدارچی نشستم قهوه خوردیم و من شروع کردم به کار.


پ.ن:

نمیدونم گفتم بهتون یا نه، دو هفته قبل طی یک حرکت کاملا حسی و درونی، عکس حاج عماد مغنیه که تنها عکسی بود که تو دیوار اتاقم نصب بود رو کندم؛ هفته قبل هم نقشه **** رو از اتاقم برداشتم.

خدا عاقبت هم‌مون رو ختم به خیر کنه.


پ.ن 2:

مرهمِ داغِ دلِ امّیدوارِ مَن کجاست؟؟

۰۱/۰۴/۰۷
R_A Zeytun

خاطره

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.