گویند در ماه رمضان خدا حاضر است و ناظر... :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

گویند در ماه رمضان خدا حاضر است و ناظر...

چهارشنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۱، ۱۱:۴۴ ق.ظ


گویند در ماه رمضان 

خدا حاضر است و ناظر

ماه های دیگر چه؟

غافل است و غایب؟

زهی مُشتی احمق!

شمس تبریزی

پ.ن 1:

به جز یه بازه‌ی 4ماهه تو سال 96 که دانشجوی سال دوم کارشناسی بودم، تجربه‌ی جست‌و‌جوی موقعیت شغلی و شغل پیدا کردنِ دیگه‌ای رو نداشتم و ندارم، از اون تایم به بعد این طور بود که فلان دوست یا رفیق با تعامل و برخوردی که باهام داشتند یا توی جلسه‌ای من رو می‌دیدند، دعوتم می‌کردند که توی بخش‌هایی بهشون کمک کنم و اکثر حوزه‌های کاری‌م هم در چارچوب مهارت حل مسئله و تحلیل سیستم بود، یعنی مثلا موقعیت شغلی‌م مدیر پروژه بود ولی در واقع داشتم فرآیندهاشون رو سیستم‌بندی می‌کردم یا تحلیل‌گر فضای مجازی و ارتباط با مشتری بودم ولی در واقع داشتم تحلیل سیستم و عارضه‌یابی و بهبود برند انجام می‌دادم یا بعضی از موقعیت‌های شغلی رو صرفا به سبب علاقه‌ای که به یه موضوعی داشتم و تحویل دادنِ لیست ایرادها و راه‌حل‌هایی که توی ساختارشون می‌دیدم، بهم پیشنهاد شد یعنی به فلان بخش مدیریتی یا فلان دستگاه ایراد وارد بود و از روی علاقه توی مجموعه‌شون گشتم و دیدم که چه بخش‌هایی ایراد داره و اومدم و یه لیست از ایرادها و بعد راه‌حل‌ها رو به مسئولشون دادم و بعد طرف خوشش اومد و گفت بیا خودت درست کن (که خب من هم قبول نمیکردم!)؛ الان به طور ضمنی یک ماه و به طور جدی چند روزی هست که دنبال کار میگردم و این فرآیند دنبال شغل گشتن رو یک مسئله‌ی فرسایشی می‌بینم!

آیا درخواست قطع همکاری با من وجود داشته؟ نه

آیا دیگه جایی نیست که من رو بخواند و دنبال یک جای جدید هستم که کار کنم؟ باز هم نه

همین پریروز بود که در حالی که داشتم طراحی سامانه برای یک پروژه‌ی جدید شرکت رو انجام میدادم، مدیرعامل اومد گفت که بیا با هزینه‌های خودمون یه پروژه تعریف کن و یا مشخصات بده که بیمه‌ت کنیم و از عمق لحن صداش و چشماش داد میزد که نمیخوایم بعد از این پروژه از دستت بدیم یا چند ماه پیش حسین.ق گفته بود بیا یه پروژه از وزارت.ک داریم، مدیریت بخش جنوب تهران رو بدیم بهت و این پیشنهاد سخاوتمندانه به خاطر رقابتی بود که حسین با حاج احمد در جذبِ من توی مجموعه‌شون داشت. حالا مشکل چیه دنبال شغل جدید هستم؟

اول اینکه دایره‌ی تعاملات و شبکه‌ی ارتباطی‌م با افراد، توی یک لایه‌ای قرار گرفته که جنس افرادی که باهاشون در تعامل کاری هستم، محدود شده، یا تصمیم‌گیر هستند یا تصمیم‌ساز، و این برای یک تحلیل‌گر سیستم، سم هست.

دوم یک مقدار وقت اضافه می‌خوام تا بتونم یه جای دومی هم کار کنم تا به صورت زیرپوستی لایه‌های بازار محصولات تجهیزات دندون پزشکی رو بشناسم.

سوم یک مجموعه‌ای از مهارت‌هایی دارم که ازشون به طور مستقیم استفاده نمی‌کنم و این زیاد برام خوشایند نیست.

چهارم کلا تو موقعیتی نبودم که بخوام یک چیزی رو عرضه کنم و این یعنی یک ذهن کاملا مسئله‌محور (و نه بازارمحور) توی من شکل گرفته و از موضع قدرت حتی در زمان‌هایی که عرضه‌کننده‌ی یک چیز هستم با طرف مقابل برخورد می‌کنم و این مسئله اگر زیاد تکرار بشه، از نظر معنوی، زیاد خوب نیست، یعنی مثلا ما پیمانکار بودیم و باید به کارفرما پروژه رو تحویل میدادیم، تو زمانی که من میرفتم این ارائه رو بدم، فرداش زنگ میزنند به مدیرعامل که دفعه‌ی بعدی رضا تنها توی جلسه نباشه چون بعد از اینکه کار رو گزارش کرد، داشت بهمون در مورد ایرادی که تو تعریف پروژه و اشتباهی که داریم انجام میدیم، حرف میزد.

اگر دقت کنید تو همین پ.ن هم که دارم درخواست شغل می‌کنم، از موضع ضعف و خواهش نبود که یه بخشی‌ش بر میگرده به همین ذهن مسئله محور و نه بازار محورم و یه بخش دیگه‌ش عمیقا برمیگرده به اینکه کار خوبه، خدا درست کنه، و روزی رسان خدا هست و نه بنده‌ی خدا.

این شد که چند روزی هست دنبال موقعیت‌های شغلی جدید هستم و اگر جایی رو می‌شناسید که توش منطق بازارمحوری به جای مسئله‌محوری حکم فرما باشه, ممنون می‌شم بهم اطلاع بدید.


پ.ن 2:

طرف میره تکنسین رادیولوژی میشه، بیمار که میاد عکس رو بگیره, بهش میگه نگران نباش یه سری شکستگی توی پات بود که با فتوشاپ درست‌ش کردم.

این بنده خدایی که برامون کارهای اسکن قطعات ثنایاطب رو انجام میداد و از روی اسکن‌هاش، مدلسازی و قطعه سازی کردیم, بهش قطعه‌ی نهایی رو دادیم که بشینیم مدل‌ها رو با نمونه شاهد مقایسه کنیم، یه فایلِ خیلی شیک و تر و تمیز بهمون تحویل داد که خودمون باور داریم که انقدری خوب، قطعه رو در نیاوردیم!

بهش گفتیم مدل قطعه رو متفاوت با اون چیزی که هست, در آوردی، گفت که بخش پایینی قطعه‌تون شیب منفی داشت, خم‌ها و ارتفاع رو براتون با نرم‌افزار درست کردم و انتظار داشت تشکر کنیم ازش :/

این طوری شد که بعد از چند ماه همکاری با این بنده خدا فهمیدیم که کل قطعات رو با همین منطق که شیب منفی داره یا فلان‌جا گردی‌ش زیاد هست و... می‌اومد قطعات رو به تشخیص خودش درست میکرد :|


پ.ن 3:

مثل ماه رمضون گذشته که قرار بر این بود که تفسیر یکی از سوره‌های قرآن رو پای درس تفسیر آیت الله جوادی آملی گوش کنم و یادداشت برداری کنم و بعد اینجا منتشر کنم، امسال هم بنا روی همین هست و تفسیر سوره ق رو انتخاب کردم (اینکه چرا سوره‌ی ق، دلیل بشدت مهم و سرنوشت‌ساز اما شخصی داره)؛ حالا یه کم درس‌ها بیشتر جلو رفت، یه زیرموضوع تو بخش ادعیه و حدیث با عنوان «تفسیر سوره ق» اضافه میکنم.


پ.ن 4:

حواستون به بخش آخرین نظرات هست؟

شعرهای «خدا یک علی(ع) داشت الحمدلله آن هم امامِ ما شد (پست ثابت)» هست. توجه لازم، بفرمایید :)

۰۱/۰۱/۱۷

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.