جنگ بدون سانسور :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

جنگ بدون سانسور

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۰، ۰۵:۱۰ ب.ظ

 

(تصویر تزئینی است!)

اسرائیل دو نفر ایرانی رو تو سوریه شهید کرده، ما پایگاه آمریکا تو عراق رو میزنیم.

سر اختلاف ایران و اسرائیل، خاک سوریه و عراق موشک می‌خوره و در سطح کلان، کل خاورمیانه تو جنگ (ایران و اسرائیل به صورت نیابتی و بقیه کشورها صحنه‌ی این مبارزه) هستند. نوع مواجه با اسرائیل و نوع رویکردی که ایران نسبت به این غده‌ی سرطانی داره، به نظرم اصلا مواجه درستی نیست و البته اینکه هدف کشور رو روی نابودی و ری‌اکت نسبت به یک گروه قرار بدی، با نابودیِ اون منطقه عملا حاکمیت‌ت بدون هدف می‌مونه (اون صحنه که بتمن تصمیم گرفت دیگه به جوکر اهمیت نده رو تصور کنید)

چرا اردن نه؛ چرا تو خاک جولان نه؟

 

چرا اصلا دو نفری نمیرند یه جزیره بخرند و اونجا موشک‌هاشون رو امتحان کنند؟

اصلا مگه اسرائیل یک ارتش ایدئولوژ داره که سپاهِ دارایِ ایدئولوژی باهاش کَل کَل می‌کنه؟ وقتی اجازه میدی که با هر بی‌حیایی دهن به دهن بشی، این مسئله طبیعی هست که تو خاک غریب، نیروهات رو بزنند.

همه‌ی این‌ها یعنی من اسرائیل رو دشمن نمی‌دونم؟ خیر، من هنوز تنها عکسی که توی اتاقم نصب هست، عکس عماد مغنیه هست و تنها نقشه‌ای که توی اتاقم نصب کردم، برش نقشه‌ی خاورمیانه از ایران تا غزه هست.

 

پ.ن 0:

یه کم خاطرات بدون سانسور از مدافعان حرم ببینیم - جانباز مدافع حرم مسعود نعمتی (ترجیحا در جای خلوت یا با هندزفری گوش کنید!)

 

 

 

 

پ.ن 0.5:

امروز با قاطعیت فهمیدم اگر اتفاق خوب یا بدی برام بیفته جز نوشتن تو شبکه های اجتماعی هیچ آدمی رو ندارم که دقیق بهش بگم چی شده و از بین شبکه‌های اجتماعی هم فقط وبلاگ هست که به طور حداکثری خودم و افکارم رو بدون روتوش مطرح میکنم. عجیب و در نوع خودش جالب و البته غمگین هست. (عدم تمایل به توضیح بیشتر)

 

پ.ن 1:

دلم برای یه بغل سفت تنگ شده

 

پ.ن 2:

از یه نویسنده‌ای خوشم اومد، سرچ زدم ببینم مقاله چی منتشر کرده و...

دکترای مهندسی صنایع از دانشگاه تهران

با همکاری کارشناس ارشد MBA دانشگاه تهران

و مدیریت تکنولوژی دانشگاه تهران

مقاله چاپ کردند در خصوص استفاده از روش‌های تصمیم‌گیری چند معیاره برای انتخاب همسر مناسب

حالا موضوعی که من در موردش سرچ کرده بودم و این بنده خدا یکی از نویسنده‌هاش بود و من ازش خوشم اومد، در مورد مطالعات منطقه و یه سری مسائل اقتصاد سیاسی بود؛ باز خوبه حداقل دانشگاه ما یه سری چرت و پرت امنیتی تولید میکنه که آدم دلش خوش باشه؛ واقعا این سطح از پراکندگی و این حد از محتوای چرت رو با برچسب دانشگاه تهرانی بودن، هزم نمیکنم.

 

پ.ن 3:

پرسیده شد که نظرت راجع‌به سیاست‌ها و پلن اقتصادی دولت آقای رئیسی چی هست

باید بگم که آقای رئیسی یه آدم سوسیالیست افراطی (رهبر)، یه آدمی که کلا اعتقادی به کار سیستمی نداره و نهادگریز هست(مخبر)، یه آدم با تفکر سیستمی (میرکاظمی)، یه آدم فدرالی (محسن رضایی)

رو به عنوان تیم اقتصادی همزمان در کنار هم داره و این یعنی یه سوپ که هر چی که تو هفته از غذاها اضافه اومد رو بریزی توی قابلمه و یه کم آب و ادویه اضافه کنی.

 

پ.ن 4:

حالا من خودم رو مسئول برداشت‌های اشتباه و قضاوت‌های مخاطبان نمیدونم ولی استثنائا در مورد پست قبل:

اولا من به خانم نرگس.ح به عنوان یک معشوقه نگاه نمی‌کردم و صرفا به عنوان یه دخترِ قوی که بشدت جایِ پخته شدن توی تحلیل‌های کلان داشت و صدالبته استعدادِ این موضوع رو هم داشت نگاه میکردم و میکنم و از این بابت که تا حدودی محسن رو میشناسم، حس میکنم این روند رشد دیگه متوقف میشه. البته از خانم نرگس.ح بابت اینکه تو خرداد و تیر و ماجراهایی که برام اتفاق افتاد تو اون لحظه‌های بد یه بخش از اولین پروژه‌ای که مسئولیت‌ش با من بود رو پذیرفت (البته ایشون در جریانِ اتفاقاتی که برای من افتاده بود، نبوده و نیستند) واقعا ممنونم و به عنوان یک پسر، آدمی رو که تو روزهای سختی بهم کمک کرده رو فراموش نمیکنم اما تا همین حد و نه بیشتر.

 

ثانیا اینکه من اسم خانم‌ها رو نوشتم و نه با فامیلی یا حتی با **** دلیلش این بود که اسامی‌ای مثل فاطمه، نرگس، مریم و... کلا زیاد هست و خب شناسایی نمیشند اما اینکه چرا **** نذاشتم دلیلش این هست که تا مدت‌ها توی وبلاگم **** نمادِ یه نفرِ خاص بود و حالا می‌خواستم اسم 5 تا دختر رو ببرم، نماد کم می‌اومد.

۰۰/۱۲/۲۲
R_A Zeytun

نظرات  (۵)

در مورد پ.ن 0.5 عجیب دلم میخواد حرف بزنم و تایپ کنم ولی هر وقت میام بنویسم پشیمون میشم.
یه حس نامرئی‌ای تو ذهنم شروع شده که میگه وبلاگ هم دیگه به اندازه‌ی قبل محرم اسرار نیست.
روز جوان و تولد آقازاده‌ی ارباب هم مبارک باشه
در مورد اسرائیل بگم که این‌ها حتی با حماس هم نمیتونند سرشاخ بشند چه برسه حزب الله؛ وقتی سطح تنش رو بالا میبرند، این نیرویِ ضعیف شده به خودش اجازه میده که بیاد و با نیروهای سپاه مستقیم بجنگه و نیروهای ایران رو شهید کنه
جنگ پایان خواهد یافت
و رهبران با هم گرم خواهند گرفت
و باقى میماند آن مادر پیرى که چشم به راه فرزند شهیدش است
و آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش است
و فرزندانى که به انتظار پدر قهرمانشان نشسته اند
نمیدانم چه کسى وطن را فروخت
اما دیدم چه کسى
بهاى آن را پرداخت.
#محمود_درویش
...
حرف زیاد بود اما دیدم توی کامنت آخری که گذاشتین خلاصه ی همه ی حرفای منو جمع بندی کردین ( از زبان محمود درویش)

در هر حال روزتون (روز جوان) مبارک :) ما که دیگه سی سال رو رد کردیم و پیر شدیم...

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.