به تاریخ 9 اسفنج (با تاکید بر ج) :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

به تاریخ 9 اسفنج (با تاکید بر ج)

يكشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۰۸ ب.ظ

-1.

 

این کادوی تولدم هست که دوستم محمدحسین برام گرفت و اگر اینجا رو میخونی، کمال تشکر رو ازت دارم و بوس به کله‌ت.

 

0.

 

از اونجایی که احتمالا اگر کامنت‌ها باز بود، قرار نبود با سیلی از کامنت‌های تبریک تولد و آرزوهای خوب خوب، مواجه بشم و صرفا از بین همه‌ی افرادی که تو بیان می‌شناسم، قرار بود که از یه سری افراد خاص تبریک بشنوم، صمیمانه از اون افرادی که هم خودشون و هم من می‌دونیم که قرار بود بهم تبریک تولد بگند، تشکر می‌کنم و به این کار زشتِ بسته بودنِ کامنت‌ها ادامه می‌دم.

 

1.

تو این چند روزی که نبودم کتاب‌های:

هدف زندگی شهید مطهری

نامه‌های عاشقانه‌ی یک پیامبر - جبران خلیل جبران (کادو بود که بهم دادند (ایموجی چشمان قلبی))

روح پراگ - ایوان کلیما

 

رو تموم کردم و کتاب «اعترافات غلامان: داستان دوران ولایتعهدی امام رضا علیه السلام» رو شروع کردم به شنیدن و خوندن.

 

2.

به تاریخ 6 اسفند ماه، دوز سوم واکسن رو زدم و این سومی رو گفتم اسپایکوژن بر بدنم تزریق کنند. تا صبح دستم درد میکرد که خب الان دیگه درد نمیکنه.

 

3.

امروز امتحان زبان دکتری رو دادم وفقط می تونم بگم جالب بود.

 

4.

در مورد تولد به خونواده گفتم که کیک یا چیز دیگه‌ای نمیخوام و خودم میخوام یه چیزی درست کنم. سیب زمینی پنیری درست کردم و بر خلاف اسمش که فست فود هست، حدود 40 دقیقه طول کشید. خوشمزه شد برای همین عکسش رو نمیذارم که دلتون نخواد.

 

5.

پروژه‌ی اندیشکده رو هم به صورت فشرده، چهارشنبه تحویل دادم و قرار هست تو این هفته اول در مورد یه پروژه که ناظر پروژه‌ش ما هستیم جلسه داشته باشیم و احتمالا برای پروژه‌ای که خودمون انجام دادیم هفته‌ی آینده جلسه بگذارند.

 

6.

فایل ارائه و پوستر کنفرانس هم دیشب تموم کردم و ارسال شد.

 

7. 

کلا این چند روزی که نبودم بد نگذشت ولی دو تا نکته فهمیدم.

اولی اینکه شاید من به شدت درونگرا باشم ولی بیشتر از اون، عاشق تنهاییم

دوم هم اینکه در مورد تولدم، آدم‌های دور و برم و کلا اتفاقاتی که می‌افته، همچین حسی رو دارم:

 

8.

 

یک نفر یک خبر از عشق ندارد بدهد؟

 

8.5.

یه کم باید با خودم خلوت کنم ببینم چند چند هستم و واقعا همون آرزویی که همیشه داشتم که امسال آخرین سال تولد و عمرم باشه رو میتونم محقق کنم و محقق بشه یا نه.

هنوزم هم دوست دارم ولی باید بیشتر عمیق بشم.

شما هم دعا کنید که اگر قرار هست شهید بشم، همین امسال تموم بشه اگرم قرار نیست شهید بشم, همین امسال ژودتر بمیرم. خیر دنیا و آخرت رو ببینید اگر آمین بگید.

 

ما عاشق تویی‌م نباید هدر شویم...

 

9.

پشیمون شدم، کامنت‌ها رو باز میکنم.

 

9.25:

سری دوم فیلم سیگنال هورمونی رو تو دانشگاه امیرکبیر ضبط کردم و تدوین کنم، منتشرش میکنم

 

9.5:

سری سوم رو امروز خواستم تو دانشگاه امام حسین ع ضبط کنم (از اونجایی که اولی رو تو دانشگاه شهید بهشتی و دومی رو تو امیرکبیر ضبط کردم، سومی رو میخواستم اونجا ضبط کنم) بعد یه کم هزینه و فایده کردم و دیدم اگر شر بشه، زیادی بد میشه، پشیمون شدم. حالا یه وقتی پیدا میکنم و سری سوم رو تو یه جایی ضبط میکنم.

۰۰/۱۲/۰۸
R_A Zeytun

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.