{ماییم، نخوانده بایگانی شدگان} :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

{ماییم، نخوانده بایگانی شدگان}

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۵۲ ب.ظ

[این پستِ موقت، صرفا برای نشون دادنِ حرف گوش‌کن بودنِ من و تبعیت از دستورِ یک مادر (و نه ترس از بازخوردِ خشن)، نوشته شده و هیچ محتوای مهم دیگری ندارد.]


پ.ن:

در مورد اون تیکه‌ی داخل پرانتز بگم که:


بی‌حس شدگان را چه غم از خنجرِ بعدی!


پ.ن:

راستی از اون شبی که می‌گفتید غم‌ها تموم نمی‌شند چه خبر؟!

دیدید اون شب هم صبح شد و شب‌های بعد هم اومد!

کلا همین هست، همه‌ی شب‌ها تموم میشه

البته اینکه حالِ آدم خوب بشه یا نشه

بحث‌ش یه چیز دیگه هست ولی

شب‌ها در هر حال

تموم می‌شند

:)


پ.ن:

شبایی که من این زخمارو میشمردم کجا بودی؟!

...

هنوزم اون شبای گریه‌ی مستی رو یادم هست

کجا موهاتو وا کردی کجا بستی رو یادم هست

[ آهنگ کجا بودی - محسن چاووشی]


پ.ن:

اگر حرفی سخنی چیزی تو دلتون مونده و فکر میکنید که نیاز هست من بدونم و در مورد من بوده، بهم ولو شده به صورت ناشناس، اطلاع بدید!

حداقل در مورد بازخوردِ من، نترسید، فکر کنم تا الان معلوم شده باشه که پسرِ بدی نیستم؛ تهش همه‌مون می‌میریم و این حرف‌ها تو دلمون می‌مونه!

۰۰/۰۸/۱۷
R_A Zeytun

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.