حامد عسکری :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حامد عسکری» ثبت شده است

خطبه‌ی ۱۷۱ نهج‌البلاغه

و من کلام له (علیه السلام) لما عزم على لقاء القوم بصفین: الدعاء

خطبه ای است از آن حضرت (علیه السلام):  این نیایش را در آن هنگام که تصمیم به رویارویی با قوم شامیان در صفین گرفته بود انجام داد

نیایش  

اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَ الْجَوِّ الْمَکْفُوفِ الَّذِی جَعَلْتَهُ مَغِیضاً لِلَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَجْرًى لِلشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ مُخْتَلَفاً لِلنُّجُومِ السَّیَّارَةِ وَ جَعَلْتَ سُکَّانَهُ سِبْطاً مِنْ مَلَائِکَتِکَ لَا یَسْأَمُونَ مِنْ عِبَادَتِکَ . 

پرودگارا، ای خدای سقف بلند آسمان و فضای محفوظ که شب و روز پشت سر هم در آن فرو می روند و خورشید و ماه در آن جریان دارند و ستارگان سیار به طور متوالی در آن حرکت می کنند.  ای خداوندی که ساکنان آن را گروهی از فرشتگانت قرار دادی که از عبادت تو خسته نمی شوند.  


وَ رَبَّ هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِی جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلْأَنَامِ وَ مَدْرَجاً لِلْهَوَامِّ وَ الْأَنْعَامِ وَ مَا لَا یُحْصَى مِمَّا یُرَى وَ مَا لَا یُرَى.

و ای خداوندی که این زمین را قرارگاه انسان ها نمودی و جایگاهی برای خزندگان و چارپایان، و هر آنچه که قابل شمارش نیست، چه آنچه که دیده می شود و چه آن اشیاء که دیده نمی شوند. 


وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسِی الَّتِی جَعَلْتَهَا لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً وَ لِلْخَلْقِ اعْتِمَاداً إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَیْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ.

و ای خداوندی که کوه های محکم و پابرجا را مانند میخ های تعدیل کننده حرکات زمین و تکیه گاه برای مخلوقات قرار دادی.  خداوندا، اگر ما را بر دشمنان پیروز ساختی، ما را از ظلم و تعدی برکنار فرما و برای پیروی از حق موفق فرما و اگر آنان را بر ما غالب فرمودی، شهادت را نصیب ما فرما و از فتنه و آشوب ما را محفوظ بدار.  


الدعوة للقتال

دعوت برای جنگ


أَیْنَ الْمَانِعُ لِلذِّمَارِ وَ الْغَائِرُ عِنْدَ نُزُولِ الْحَقَائِقِ مِنْ أَهْلِ الْحِفَاظِ الْعَارُ وَرَاءَکُمْ وَ الْجَنَّةُ أَمَامَکُمْ.

 کجاست وارسته مردی از حافظان اصول انسانی و ارزشها که از سقوط مردم جامعه خویش جلوگیری کند و آنکه در هنگام نزول سختی ها با غیرت و مردانگی برای مرتفع ساختن آن شداید در حوادث فرو رود؟ ای مردم، ننگ و عار را پشت سر دارید و بهشت را پیش رویتان.


پ.ن:

به جز شهید صیاد که چند وقت پیش سردار حاجی‌زاده گفتند، انتقامشون گرفته شده؛ من یادم نمی‌آد که شهیدی از این مملکت، انتقامِ خونش به اندازه‌ای که در قد و قواره‌ی شهید باشه، گرفته شده باشه؛ این یک واکنش کاملا طبیعی از طرف دشمن هست که اگه جوابش رو ندید وقیح‌تر میشه، چند روز پیش یه بیتی از صائب دیدم اینجوری بود که گفته:

آبی که زفین شهر کاشان خیزد

اشکی است که از دیده‌ی ایران خیزد

صائب

ظاهرا این عادت مردمِ ایران شده که انتقام کشته شدنِ بزرگان‌ش رو صرفا از طریق غم و غصه و اشک بدند. شهید محسن فخری‌زاده که عاقبت بخیر شدند و مثل همیشه این ما هستیم که باید انتقام این شهید رو هم در کنار بقیه‌ی شهدای خودمون لیست کنیم و همینجوری بیخودی انتظار بکشیم؛ آقایون مسئولین، تو کمتر از یکسال اخیر دو نفر از مقامات ارشدت ترور شدند و نکته اینکه این یکی توی خاک خودت بود... .

شبیه ناصرالدین‌ شاه، ناخن می‌کِشَم بر دل

چه امضایی شبِ مستیِ ما دزدیده‌ شد از ما...

حامد عسکری

بعدانوشت:

شما اجالتا تا اطلاع ثانوی، سوار هواپیما نشید و به دوستان و عزیزان خودتون هم بگید با هواپیما به ایران نیاند تا ببینیم چی پیش میاد.

البته از وزیر اطلاعاتی که تنها ویژگی‌ای که به مجلس در توصیفِ گرفتنِ این سِمت بهش دادند این بود که من مادرم حضرت زهرا س هست و هیچ گزارش و رزومه‌ای از کار اطلاعاتیِ ایشون ارائه نشده؛ بیشتر از این‌ها نباید توقع داشت.

۰۷ آذر ۹۹ ، ۲۱:۲۵
R_A Zeytun

حاج حسین یکتا در مورد دانشگاه یه جمله دارند که میگند:

زمان ما ، جبهه دانشگاه بود و  امروز دانشگاه شده جبهه!


پ.ن:(حامد عسکری)

لبخند بزن دو چشم بارانی را

تجویز کنی نگاه درمانی را

یک جرعه بخند تا به آتش بکشی

دانشکده علوم انسانی را

///

با عینک ری بن زرشکی خوانده ست 

درسی راجع به گاو مشکی خوانده ست

اخلاق تمام عاشقان را بلد است

معشوقه ی ما دامپزشکی خوانده ست

///

تو ماه زلالی و کمان ابرویی

من اند مرامم و صداقت گویی

مشکل حل است عصر یک سر برویم

تا دفتر ازدواج دانشجویی

///

تنها غزل کلاسمان بود و رفت

انگار که اهل آسمان بود و رفت

دلتنگ شدم برایش آموزش گفت

او ترم گذشته میهمان بود و رفت

///

شب گریه و بغض این دل پیر بس است

یک قلب که بیش نیست ، یک تیر بس است

لاک یاسی مال نوازشگرهاست

دستان تو را لاک غلط گیر بس است!

///

آزردن این همه طرفدار چرا؟

بر دلشدگان این همه آزار چرا؟

عکسی از ما به جزوه هایت حک کن

نقاشی نیکبخت و گلزار چرا؟

///

هم ریمل چشم و سایه اش کم شده است

هم بستن روسری ش، محکم شده است

از برکت عمره های دانشجویی  

 این ترم فرشته خانم آدم شده است!


پ.ن:

می روی؟ خب برو…ولی خوبم، راهِ رفتن که راهِ خوبی نیست

ایستگاهی که زندگی را برد تا ابد ایستگاه خوبی نیست


بی پناهم و زیر این باران، می رسم ناگهان به دانشگاه

غرق رگبار طعنه ها باشی، سِلف هم جانپناهِ خوبی نیست

محمدرضا شیخ حسنی 


پ.ن:

عشق، از هر کجا شروع کند

آدم آنجا شروع خواهد شد

مثل یک عشق توی دانشگاه...

حسین عزیزی


پ.ن:

گرفته عطر شما را فضای دانشگاه

هوا، هوای دوتایی…هوای دانشگاه


همیشه حاضر غایب…همیشه در رویا

و می روم پی چشمت به جای دانشگاه


بهانه های عجیبم برای دیدن تو

و سوژه های قشنگی برای دانشگاه!


نگاه کن به نگاهم بدون واسطه ها

به جای دیدن آیینه های دانشگاه


چگونه راحت و آسوده درس میخوانی؟

چرا همیشه دلت را سوای دانشگاه…؟


من عاشقم و هنوزم…هنوز منتظرم

در انتظار حضوری فرای دانشگاه…

مریم عظیمی

پ.ن:

مـثـل ایـن بـچـه بـسـیـجـی هـای دانـشـگـاهـمـان ...

مـی نـشـیـنـی پـیـشـم امـا ، ای دریـغ از یـک نـگـاه ...

پ.ن:

رستاک یه آهنگ داره که میگه:


زیبایی و برای هم کلاسیات

دیوونگی یه حس تکراری شده


استادها و هم کلاسی هات هیچ

با تو یه دانشگاه سیگاری شده!

۱۵ آذر ۹۸ ، ۲۱:۲۷
R_A Zeytun