هم دیدنی بودی
هم خواستنی بودی
هم چیدنی بودی
هم باغچه مون گل داشت :(
...
هر روز پاییزه
هر هفته پاییزه
هر ماه پاییزه
هر سال پاییزه
محسن چاوشی
هم دیدنی بودی
هم خواستنی بودی
هم چیدنی بودی
هم باغچه مون گل داشت :(
...
هر روز پاییزه
هر هفته پاییزه
هر ماه پاییزه
هر سال پاییزه
محسن چاوشی
در مورد فلسفهی اجابتِ دعا، نظریاتِ فلسفی و عرفانیِ مختلفی وجود داره که دو تا از اونها اینطوری هست:
1. مفهومِ دعای حاجت یعنی اینکه یک بیاعتمادی به درگاه خدا داریم که کار رو درست پیش نمیبره، مثلا اگر فرزندِ آدم مریض بشه و از خدا بخوایم که بچه رو شفا بده یک جوری انگاری داریم میگیم که این کاری که کردی و بچه مریض شده، کارِ درستی نبوده و بیا و درستش کن و این تدبیر و کارت رو اصلاح کن؛ شبیه به این میمونه که پیشِ یک راننده نشستی و همش میگی به راست بپیچ و به چپ برو و سرعت رو فلان کن و همهی اینها در حالی هست که اون راننده یک رانندهی ناشی نیست و خیلی هم آدمِ حرفهای هست. پس اگر ما درخواستی از خدا کنیم یکجوری خطا و دورازانصاف هست.
2. تحقق و اجابت یک دعا و پاسخِ مثبت به اون اتفاق یعنی اینکه خدا نسبت به صحبت ِبندهها تغییرپذیر و تأثیرپذیر هست که با توجه به اینکه قائل هستیم خدا نقص نداره، یک جوری اجابتِ دعا بیمعنی هست، یعنی ممکن هست اون اتفاق بیافته ولی نه به این دلیل که خدا پاسخ داده بلکه به خاطر احتمال و اتفاق و شانس اون عمل با خواستهی ما هماهنگ بوده. ابن سینا، خدا رو بیرون از زمان میدونه، یعنی فارغ از حال و اکنون، وضعیتِ افراد رو میدونسته و میدونه ولی جزئیاتِ متعلق به زمان رو نمیدونه؛ این یعنی نقش دعا رو رد میکنه و ارتباط رو با انسانی که متعلق به زمان است به نوعی رد میکنه؛ یعنی میدونه تهش چی میشه ولی اینکه الان بنده چه حسی داره رو نظری نداره مثلا میدونه فلان بنده مشکلی توی زندگیش داره که به فلان صورت رفع میشه ولی اینکه الان بنده اون مشکل رو داره یا نه (یعنی فاکتورِ زمان در زندگی)، نظری نداره.
در موردِ نظرِ اول، باید بگم که نه نظرشون محترم هست و نه دوزار ارزش داره، اینکه خدا خودش اذنِ دعا داده و خودش با شرایطِ خاص (مثلِ اینکه دعای شر راجعبه بقیه نباشه، یا مثلا دعای خیر در موردِ بندههای دیگه، حتما اجابت میشه) اجابتِ دعا رو تضمین میکنه؛ حالا اینکه بیایید و عارفانه بازی در بیارید و همچین نظری بدید، خیلی هم کارِ زشتی هست. درست هست که خدا قطعا خیرِ بندههاش رو بهتر از خودشون میدونه ولی این ربطی به دعا نکردن نداره.
در مورد نظر دوم بگم که شهید مطهری تو کتابِ انسان و سرنوشت، این نظرِ فلسفیِ ابن سینا رو رد میکنه و ظاهرا خدای توصیف شده در قرآن، خدایی هست که در متنِ زمان، یک اکت رو برای بندههاش انتخاب میکند و دقیقا منطبق بر زمانِ حالِ بندههاش، یک تصمیم رو اجرا و یا انجام میده؛ مثلا در احوالِ اقوامِ گذشته بر قومی خشم گرفته و یا در احوالِ حالِ پیامبر ص صحبت میکنه و... یعنی در جزئیات هم موجود هست و هم در لحظه پاسخ میدهد؛ مثالش هم میشه به قضیهی حضرت موسی اشاره کرد که خدا یک گفتوگویی رو با حضرت موسی ع داره که میگه این چوب دستی چی هست و... یا مثلا حضرت موسی ع میگه داداش هارونم رو مشاور(وزیر)م قرار بده و... که خدا هم میگه باشه.
چقدر اوضاعِ بد و وحشتناکی میشد که تو سختیها، آدم در لحظه خدا رو هم نداشته باشه. مرسی خدا که هستی :)
اَحْضِــنوا بَعْض
یکدیگر را بغل کنید...
پ.ن 0:
ولادت امام حسن عسکری (ع) و عیدمون مبارک باشه :)
پ.ن 1:
محسن چاووشی - جهان فاسد مردم
تو را ببوس که لبهایت
هنوز طعم عسل دارد
تو را بخواه که آغوشت
هنوز میل بغل دارد...
پ.ن 2:
تا حواس همه شهر به برف است بیا
گرم کن این بغل سرد زمستانی را...
سیداحمد حسینیان
[این پستِ موقت، صرفا برای نشون دادنِ حرف گوشکن بودنِ من و تبعیت از دستورِ یک مادر (و نه ترس از بازخوردِ خشن)، نوشته شده و هیچ محتوای مهم دیگری ندارد.]
پ.ن:
در مورد اون تیکهی داخل پرانتز بگم که:
بیحس شدگان را چه غم از خنجرِ بعدی!
پ.ن:
راستی از اون شبی که میگفتید غمها تموم نمیشند چه خبر؟!
دیدید اون شب هم صبح شد و شبهای بعد هم اومد!
کلا همین هست، همهی شبها تموم میشه
البته اینکه حالِ آدم خوب بشه یا نشه
بحثش یه چیز دیگه هست ولی
شبها در هر حال
تموم میشند
:)
پ.ن:
شبایی که من این زخمارو میشمردم کجا بودی؟!
...
هنوزم اون شبای گریهی مستی رو یادم هست
کجا موهاتو وا کردی کجا بستی رو یادم هست
[ آهنگ کجا بودی - محسن چاووشی]
پ.ن:
اگر حرفی سخنی چیزی تو دلتون مونده و فکر میکنید که نیاز هست من بدونم و در مورد من بوده، بهم ولو شده به صورت ناشناس، اطلاع بدید!
حداقل در مورد بازخوردِ من، نترسید، فکر کنم تا الان معلوم شده باشه که پسرِ بدی نیستم؛ تهش همهمون میمیریم و این حرفها تو دلمون میمونه!
مسلم: دلم گرفته مرتضی، دلم گرفته.
این همه چراغ، توی این شهر، هیچ کدوم چشامو روشن نمی کنه.
این همه چشم، توی این شهر، مرتضی هیچ کدوم دلمو گرم نمی کنه.
مرتضی این جا همه می دوند که زنده بمونند، هیچ کس نمی دوه که زندگی کنه.
این شهر همش شده زمین، دیگه آسمونی نداره این شهر.
من دلم آسمون میخواد مرتضی، آسمون!
مرتضی: وقتی دلت آسمون داشته باشه چه توی چاه کنعان باشی چه تو زندان هارون آسمون آبی بالا سرته.
مسلم: از کجا یه آسمون پیدا کنم مرتضی؟!
مرتضی: فقط چشماتو باز کن تا آسمون چشمای صاحبتو بالا سرت ببینی.
زمین و آسمون از چشمای اون نور میگرن پسر.
چشماتو رو خودت ببند مسلم، ببند...
اینا دیالوگهای فیلمِ «خداحافظ رفیق» هست.
پ.ن۰:
شهید عماد مغنیه:
قدرت بدنی در جنگ و جهادِ ما تاثیری ندارد، روحیهی ما است که در جنگ اثر دارد.
شهید جهاد مغنیه:
لا الکورنیت ولا الغراد ولا الزلزال ولا خیبر ولا الرعد، هیدا الدم هو لی کان عم یثمر نصر
نه کورنت و نه غراد و نه زلزال و نه خیبر و نه رعد (اینها نام برخی از موشکهای محور مقاومت هستند) اثری در پیروزی ما ندارند، این خونِ ما و ایمانِ ما است که موجب پیروزی شده است.
هرگز نگویمت که بیا دستِ من بگیر
گویم گرفتهای ز عنایت،
رها مکن...
غلامرضا سازگار
پ.ن:
تولدِ امام رضا ع جانمون مبارک باشه, انشاءالله عیدیهای خوب خوب نصیبمون بشه.
پ.ن:
حدودا یک ساعت پیش به من همچین پیامی اومد و اصلا خدایا بوس بر تو باد:)
پ.ن:
امروز چند سری پیش اومد چون تو اندیشکده بودم, به جای تایپ کردنِ یک متنی, وویس فرستادم و کم کم داره از این حرکتِ نفرتانگیزِ وویس گرفتن خوشم میاد!
تا موقعی که شورِ این ماجرا رو در نیاوردم و از این حرکت دست نکشیدم, پیشاپیش از همهی اونهایی که مجبور هستند صدای من رو بشنوند عذر میخوام؛ من احترام میذاشتم و تایپ میکردم چون گوش دادن به صدا نیاز به هندزفری یا حداقل جای ساکت داره ولی متن رو میشه خوند(البته اینکه ممکن هست چشم آدم اذیت بشه رو سعی میکردم با جداکردنِ متونِ طولانی از هم, جلوگیری کنم) ولی در هر حال به نظرم اگر نقدی هست به مقصران این ماجرا بر میگرده چون من عادت به تایپ کردم داشتم و نه وویس گرفتن ولی بعضیها در جوابم صوت میفرستادند و...