علمدونی :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۲۰ مطلب با موضوع «علمدونی» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ اسفند ۰۱ ، ۱۱:۰۹
R_A Zeytun
۲۹ آذر ۰۱ ، ۱۲:۴۳
R_A Zeytun



این‌ها تایم‌ها/سفرهایی هست که از شروع هفته، از خونه زدم بیرون تا برم شرکت یا برم پروژه‌ای بگیرم و در کل یک لقمه نون در بیارم؛ تو این چند صباحی که از به دنیا اومدنم گذشت، بعد از تغییراتِ مختلفی که تو نظرم نسبت به افرادِ مختلف و برچسب‌گذاری‌ها روی آدم‌ها پیش اومد می‌تونم الان با جرئت بگم که پسر/دختری که از نظر مالی مستقل هست و... جذاب هست و این داستان‌ها شاید فقط تو فانتزی‌ها جالب و جذاب باشه اما مهمتر از این مورد، این هست که طرف از نظر دستگاه محاسباتِ فکری و روحی، مستقل باشه.


پ.ن 1:

من تنهایی گریه کردم

تنهایی تلاش کردم

تنهایی به زخمام مرهم زدم

تنهایی برای زندگیم جنگیدم

تنهایی شکست خوردم

تو شب‌هایی که صبح نمیشدند، تنهایی منتظر طلوع نکردن خورشید موندم

تو شب‌هایی که صبح نمی‌شدند، تنهایی منتظر طلوع خورشید هم موندم


نقش همسر (شوهر/زن) این هست که دیگه مجبور نیستی این اتفاقات رو تنهایی تجربه کنی؛ همدم، هم راز، کسی که تو سختی ها باشه و بشه که حمایت روحی انجام بده؛ کسی که باعث آرامش بشه؛

توی خوشی‌ها، سلامتی، حالِ خوب داشتن و... احتمالا آدم و دوست به وفور پیدا میشه اما روزها و هفته‌ها و ماه‌های ما، فقط و فقط از شادی و حالِ خوب، ساخته نشده بودند و نخواهند شد.


پ.ن 1.5:

یه چیز دیگه هم هست اینه که یه سری قوانین ثابت هست و اساسا جزء پیچ و مهره و چرخ‌دنده‌های هستیِ مادی، هست. مثلا اینکه قانون گرانش داریم یا مقاومت مصالح فلان محاسبات رو داره یا آب تو 100 درجه میجوشه، همه جا ثابت هست؛ نکته‌ای که باعث تفاوت علوم اسلامی با علوم غربی/شرقی میشه، روی جهان‌بینی/دستگاه‌محاسبات‌فکری‌ای هست که خروجیِ ذهن و محصولی که یک بچه شیعه میسازه، میشه یک خانه که محل زندگی هست و خروجیِ ذهن و محصولی که یک غیر بچه شیعه میسازه، میشه یک خانه که محل استراحت هست.

یه سری‌ها دو عبارتِ ترکیبی (قوانین ثابت + دستگاه محاسبات فکری) رو یک عبارت میبینند و نتیجه‌ش این میشه که میخواند مثلا فیزیکِ اسلامی، تولید کنند یا کتابِ مقاومت مصالحِ اسلامی تدوین کنند یا حتی یک زندگیِ اسلامی (بدون در نظر گرفتنِ بخشِ قوانین ثابت) بسازند؛ خطر اصلی هم به نظرم بیشتر روی افرادِ مذهبی هست که دچار اختلال موضوعی و رفتاری میشند.


پ.ن 2:

تا مرا در عالَم صورت، مقیّد کرده‌اند

زندگی در کسوت نبض است نالان زیر پوست...


Touch starved:

به معنی گرسنگی پوست یا عطش لمس، آغوش امن، تسکین پریشانی‌ها و اضطراب‌هاست. دارویی آرامش‌بخش برای بشر مضطرب دیروز تا انسان افسرده‌ی امروز.

۲۱ آذر ۰۱ ، ۰۹:۵۸
R_A Zeytun

در شرایطی که دسترسی به امام نیست، تکلیف چیست؟

 

توی پست قبل تاکید زیادی روی این مسئله کردم که از نظر من (و نه لزوما نظر دین و اسلام و علما و...) این هست که اساسا تشیع بر محوریت ولایت پذیری از انسان کامل میگرده و این وجه تمایز تفکر شیعه (چه به عنوان یک مذهب، چه به عنوان یک منش (اعم از سیاسی و اجتماعی و...) برای برون رفت از هر بحرانی (به پ.ن1 مراجعه کنید)) با دیگر ادیان و مذاهب هست. تو این وضعیت یک سوال اساسی مطرح میشه که  در شرایطی مثل الان که مستقیما به امام معصوم دسترسی نداریم تکلیف چیه؟

آیا نباید از سیره و روش امام معصوم، شیوه‌ی عقلانی‌ای رو استخراج کنیم که بتونیم بر اساس اون عمل کنیم؟

 

جواب من (و استثنائا جواب دین و اسلام و علما و...) این هست که بله باید با استفاده از شیوه عقلانی و استدلالی، روش و سیره معصوم ع رو استخراج کنیم؛ اما نکته اینجاست که کدوم شیوه عقلانی هست و کدوم استدلال مبتنی بر اکت معصوم ع هست و کدوم اکت منطبق بر زمان حال حاضر هست، اختلافاتی هست که به همین سادگی نمیشه ازشون گذشت.

توی پست قبلی یک سوال نسبتا ساده پرسیدم که اگر حس کنیم که حاکم داره به مردم و دین و اعتقادات ظلم میکنه و بعد از تذکر، توبه هم نمیکنه آیا باید علیه‌ش قیام کرد یا نه؛ برای پاسخ به این سوال، دو تا از اکت‌هایی که اتفاق افتاد (برخورد امام علی ع با خوارجی که فکر میکردند علی ع ظلم کرده و توبه هم نمیکنه و رفتاری که امام حسین ع داشتند و اتفاقاتی که یزید مسبب‌ش بود) رو مثال زدم؛ اگر بخوایم روی همین دو مورد استدلال و بررسی کنیم که چه چیزی به عنوان اصل هست و منطبق بر شرایط امروز هست و چه چیزی شرایط و زمان دیگه‌ای رو می‌طلبه ساعت‌ها و سال‌ها بحث نیاز هست که احتمالا موقعی به جواب درست میرسیم که خیلی سال از اون واقعه گذشته.

مثلا در نظر بگیرید که دنبال این هستیم ببینیم باید علیه حرکتی که جنبش سبز سال 88 و 89 انجام داد، طرف سید خدا میرحسین موسوی باشیم و یعنی شرایط مثل دوران امام حسین ع هست و حاکمیت مثل حکومت یزید داره برخورد میکنه یا باید طرف سید خدا سید علی خامنه‌ای باشیم و وضعیت مثل فتنه خوارج در دوران امام علی ع هست و مخالفان رو باید شتک کرد. به نظر من (و نه لزوما نظر دین و اسلام و علما و...) این مسئله اصلا مسئله ساده‌ای نیست که بشه با استدلال و منطق و بحث‌های حدیث شناسی و سیره پژوهی و... به نتیجه رسید؛ پس چیکار باید کرد؟ این بر میگرده به ثانیا پست قبل که در جواب «سوال آیا میشه دلیلی برای درستی و صحت یا نادرستی و غلط بودن حرکت امام حسین ع و وقایع عاشورا آورد؟» بهش اشاره کردم:

«ملاک حبّ و بغض، قلب هست و نه عقل»

به قول امام خمینی


 

 

«...گاهی علم، انسان را به جهنم می‌فرستد؛ گاهی علم توحید انسان را به جهنم می‌فرستد؛ گاهی علمِ عرفان انسان را به جهنم می‌رساند؛ گاهی علم فقه انسان را به جهنم می‌فرستد؛ گاهی علم اخلاق انسان را به جهنم می‌فرستد. با علم درست نمی‌شود. تزکیه می‌خواهد- یُزَکّیهِمْ - تزکیه مقدم است بر همه چیز...» (برای دیدن سخنرانی کامل به این لینک مراجعه کنید)

 

به نظر من (و نه لزوما نظر دین و اسلام و علما و...) اگر انسان قلب خودش رو خالص کرده باشه، از اونجایی که انسان کلا بر مبنای استدلال کاری رو انجام نمیده و با قلبش کار رو انجام میده (به قول حاج آقا قرائتی انسان اگر کاری رو بخواد انجام بده، دلیلش رو پیدا میکنه و اگر نخواد کاری رو انجام بده، بهونه‌ش رو)

(آقامون سعدی می‌فرماد:

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن

سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم)

در موقعیت‌های مختلف اعم از موقعیت‌های ساده و روزمره و موقعیت‌های بشدت حساس و سرنوشت‌ساز عمرش، حتی اگر اشتباه هم انتخاب کرده باشه، تا لب پرتگاه میره ولی اون حب‌ش به خدا و اهل بیت و امام معصوم و انسان کامل، نمیذاره که به قعر پرتگاه، سقوط کنه و دست‌ش رو میگیرند و بالاخره کمکش میکنند. برعکسش هم خب صادق هست که اگر با قلب به حب یک چیزی ایمان نداشته باشی و اشتباهی توی یک موقعیت درست و طرفِ درستِ ماجرا قرار گرفته باشی، هر چند که اجرت رو در لحظه طبق امداد الهی خواهند داد اما در نهایت موجب عاقبت بخیری‌ت نمیشه؛ مثالش هم تو کربلا فراوون هست، اون دو نفری که اومدند بالا سر امام حسین ع تا سر خون خدا رو ببرند ولی توبه کردند و برگشتند و شهید شدند و از اون طرف هم اون آدمی که اومد به امام گفت که تا الان فکر میکردم شما پیروز میشید ولی الان میبینم امکان نداره و خداحافظی کرد و امام حسین ع گفتند انقدری دور شو که صدای ما بهت نرسه و... و جزء شهدای کربلا نشد.

 

پ.ن 1:

یه نظریه در مورد امام موسی صدر هست که میگند «به باور امام موسی صدر تشیع نوعی نگرش است و نه صرفا یک مذهب» یعنی اینکه «تعبیر امام صدر این است که تشیع نوعی نگرش است و نه صرفا یک مذهب در کنار دیگر مذاهب اسلامی. مساله اصلی تشیع این است که با رحلت رسول خدا باب دسترسی به علم معتبر معصوم بسته نمی‌شود و با وجود دسترسی به امام معصوم این راه همچنان ادامه خواهد داشت. بنابراین سخنان ائمه بسیار مهم است.» یه جورایی منطقش به نظرم این میاد که کلا بن‌بستی رو در نظر نمیگیرند و اگر سرچشمه نباشه یه جورایی سعی میشه در شیعه با راهکارهای مختلف، شبیه به سرچشمه رو ایجاد کرد و منابع موجود رو به اندازه‌ای که میشه به اون آب زلال چشمه شبیه کرد؛ چه تو اکت سیاسی این بن‌بست وجود نداره و چه در مسائل عبادی؛ حالا اینکه این موضوع چقدر درست هست و اصلا امام موسی صدر گفته یا نه رو من نمیدونم!

 

۲۳ مرداد ۰۱ ، ۰۳:۱۳
R_A Zeytun

آیا حرکت (و نه قیام) امام حسین ع در سال 61 هجری درست بود؟

(الجمعة - ٧ محرم ١٤٤٤-- ۱۴ مرداد ۱۴۰۱)

چند وقتی هست که در مورد معنای زندگی مطالبی میخونم و سعی کردم هم از کتاب‌ها با تِم مذهبی مثل نوشته معنای زندگی شهید مطهری استفاده کنم و هم از فیلسوف‌های غربی و یا ایرانیِ غیر مذهبی استفاده کنم (به دلیل تبلیغ نشدن، اسامی افراد ذکر نشد!). هر کدوم یه سری بحث‌ها در مورد اینکه کلا چرا باید زندگی کنیم و کلا زندگی کردن یعنی چی، مطالبی رو نوشتند. همه‌ی این موارد با همه‌ی اختلافات را در کنار هم قرار بدهیم و با اندیشه‌ها و نوشته‌ها و بحث‌هایی که در مورد حرکت سال 61 هجری امام حسین ع وجود داره، جمع کنیم، آیا میشه دلیلی برای درستی و صحت یا نادرستی و غلط بودن حرکت امام حسین ع و وقایع عاشورا آورد؟

نظرِ من (و نه لزوما نظر دین و اسلام و علما و...) این هست که خیر! هیچ منطق و دلیلی رو نمیشه از این نوشته‌ها و استدلال‌ها برای صحت یا غلط بودنِ حرکت امام آورده بشه؛ چون امام (انسان کامل) اعتبار و صحتِ درستیِ یک کار هست و اصلا ملاک درستیِ یک چیز امام هست و هر استدلال و دلیل و نوشته و بحثی که در موردِ چراییِ یک حرکتِ منتسب به امام، آورده میشه، مسیر کاملی رو نمیتونه نشون بده چون

اولا درستی و نادرستی یک چیز بر مبنای یک معیار هست و خودِ معیار، یک فعلی رو انجام داده؛ پس اون کار درست هست و نمیشه استدلالی رو آورد که بخواد صحت سنجی کنه

ثانیا ملاک حبّ و بغض، قلب هست و نه عقل

برای توضیح بیشتر، سوال زیر رو در نظر بگیریم و قدم به قدم استدلال کنیم:

آیا اگر حس کردیم که یک حاکمی، ظالم هست و به اعضای جامعه و دین خدا، ظلم میکنه، باید علیه اون حاکم، قیام کرد؟ نظر اسلام و دین چی هست؟

چون اول پست رو با امام حسین ع شروع کردم و الان تو حال و هوای محرم هستیم احتمالا به ذهنتون، وقایع عاشورا سال 61 هجری و قیام (و نه حرکت (بر خلاف تیتر!)) امام حسین ع به ذهنتون اومده باشه، ولی این سوال رو در رابطه با حرکتی که خوارج انجام دادند پرسیدم (اگر با این حرکت ژورنالیستی من حس بازنده بودن رو دارید، عذرخواهی میکنیم).

یه عده از آدم‌های نماز شب خون و قاری قرآن و بشدت مشهور به نمازها و سجده‌های طولانی، حس کردند و بعدا این برداشت براشون پیش اومد که یک حاکمی به اسم علی ابن ابی طالب ع در یک حرکتی داره ظلم میکنه و حتی گناه هم کرده و بعدا با تذکری که دادیم بهش، توبه هم نکرده؛ اومدند و با استدلال به مبانیِ دینی‌شون قیام کردند؛

درسته که یه سری رفت و برگشت‌هایی بین امام علی ع و این گروه رخ داد و صحبت‌هایی هم شد اما در هر حال و در نهایت، امام علی ع انگاری بر خلاف اون استدلالِ دینی که علیه ظالم و حاکم گنه کار باید اقدام کرد، اومدند و همه‌شون رو شَتَک کردند و همه رو گردن زدند. 

و همین برخورد رو اگر مبنای دینی قرار بدیم که باید همه مخالفینی که استدلالِ این طوری دارند رو گردن زد و این واقعه رو با اتفاقی که در سال 61 افتاد مقایسه کنید که یه گروه از افراد حس میکردند که حاکم مفسد هست و داره با حرکت‌هاش به مردم و دین ظلم میکنه و باید علیه اون قیام کرد؛ یه سری حرکت هم انجام میشه و یه سری رفت و برگشت و صحبت هم اتفاق میافته و در نهایت اون اتفاقات رخ میده و امام حسین ع و یارانشون رو اون طوری شهید میکنند.

تفاوت این دو واقعه در کجاست؟

به نظرم (و نه لزوما نظر دین و اسلام و علما و...) تفاوت و معیار و مبنای فهمیدنِ این دو واقعه در فردی هست که اکت رو انجام میده و بر مبنای اون فرد که انسان کامل هم هست فقط میشه گفت که وقایع از هم برش میخورند و برچسب‌گذاریِ وقایع رخ میده.

واقعه اول که جنگ نهروان هست و بین امام علی ع و  خوارج رخ داد، چون علی ع اون اکت رو انجام داد پس مقابله با اون گروه درست هست و اصلا علی ع خودِ دین هست پس اون کاری که امام علی ع انجام دادند، درست هست و دینی هست.

واقعه دوم که قیام امام حسین ع هست و قیام کردن، موضوعیت داره، چون حسین بن علی ع اون اکت رو انجام داد پس درست هست (و نه به خاطر اون استدلال هایی که گفته میشه و احتمالا تو سخنرانی‌ها شنیدیم) و اصلا حسین ع خود دین هست، اگر قیام نمیکردند، قیام نکردن، درست بود؛ اگر هر کار دیگه‌ای هم انجام میدادند، همون کار درست بود و لاغیر.

همین مسئله رو میشه به امام زمان عج هم بسط داد. چرا الان ظهور اتفاق نمی‌افته؟ چون وقتش نیست، چرا میگم وقتش نیست؟ چون امام زمان عج در حال حاضر ظهور نکردند پس ظهور نکردن، یک اکت درست و صحیح هست. اگر قیامشون رو فلان زمان علنی کنند، اون فلان زمان، زمان درست قیام کردن بوده و هست و...

میخوام آخر این نوشته رو با این برداشتِ خودم از شیعه، تو اوج، رها کنم که به نظرم بر خلاف همه‌ی نگارش و نگرش‌هایی که تو اسلام وجود داره و برای هر موضوعی ده‌ها مطلب و گزاره و کتاب ذکر میشه، شیعه کاملا بر محور امام و انسان کامل که ولایت روی تک‌تک اعضا داره، میچرخه و هیچ کنش و اکتی رو نمیشه فارغ از نگاه و دستور انسان کامل، درست یا نادرست بودنش رو تشخیص داد و صراحتا میشه گفت که قائل به حسبنا کتاب الله نیستیم و صریحا به انسان کامل وابسته هستیم و برامون هر حرکتی که امام انجام میده، موضوعیت داره، مثل زیارت آل یاسین:

...السَّلامُ عَلَیکَ حِینَ تَقُوم،  سلام بر تو هنگامی‌که بر می‌خیزی

السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْعُدُ،   سلام بر تو زمانی که می‌نشینی

السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَتُبَیِّن،  سلام بر تو وقتی که می‌خوانی و بیان می‌کنی

السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تُصَلِّی وَتَقْنُتُ، سلام بر تو هنگامی‌که نماز می‌خوانی و قنوت بجا می‌آوری

السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَرْکَعُ وَتَسْجُدُ،  سلام بر تو زمانی که رکوع و سجود می‌نمایی



و در آخر به نقل از آقامون سعدی بگم که:

من آن نى ام، که حلال از حرام نشناسم...

شراب با تو حلال است و آب بى تو حرام!


۱۴ مرداد ۰۱ ، ۰۳:۲۶
R_A Zeytun
۲۶ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۲۹
R_A Zeytun

آیت الله جوادی آملی می‌فرماند که:

مال در نظام اسلامی به منزله ستون فقرات یک ملّت است، ثروت مملکت را نباید به دست سفیهان سپرد، زیرا ثروت مملکت عامل پایداری یک ملّت است. اگر ملّتی نتواند ستون فقراتش را حفظ بکند فقیر است؛ فقیر به آن ملّتی می‌گویند که ستون فقراتش شکسته است.


به عنوان یک مهندس صنایع که میشه گفت اجازه‌ی دادنِ دکترین رو داره و همین الان درگیرِ بهینه‌سازیِ کارهای یک شرکت بزرگ تولیدی-خدماتی هست و کامل با پیچیدگی مسائل اقتصادی آشنا هست و...، باید بگم که:

نمیشه بخوای "جراحی اقتصادی" بکنی اما ته تحصیلات و تخصصت "طب سنتی" باشه ای دلربا


پ.ن 0:

اگر میشه برای خوب بودنِ آزمونِ ارشدِ یه بنده خدایی و قبولی تو بهترین جایگاه با بیشترین حسِ خوبی که میتونه به خودش و خونواده‌ش منتقل بشه، رو سر من منت بذارید و دعا کنید. خدا خیرتون بده


۱۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۹:۰۳
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۵۳
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۱۹
R_A Zeytun

 

 

 

متن این پادکست رو از لینک زیر میتونید بخونید:

همه‌گیری همۀ ما را تا سرحد مرگ خسته کرده است

۰ نظر ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۲:۰۳
R_A Zeytun



می‌خواهمت 

چنان که شب خسته خواب را...

قیصر امین‌پور


پ.ن 1- :


اینجوری به نظرم هم درس خوندن و هم کار کردن توی نصفه شب، بیشتر حال میده. اونایی که یکی رو دارند، خدا برای هم نگهشون داره

۵ نظر ۰۸ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۵۴
R_A Zeytun


چه ساغرها تهی کردیم بر یادت که یک ذره

نه ساکن گشت سوز دل، نه کمتر شد خمار ما


اوحدی مراغه‌ای



پ.ن 1:

دیروز قرار شد که دایی، بابابزرگ رو ببره فیزیوتراپی و من برم و به جلساتی که کنسل کرده بودم، برسم. از صبح ساعت 8 زدم بیرون و تقریبا ساعت 9 شب برگشتم خونه.

جلسه‌ی اول برای یه شرکت تو حوزه‌ی چاپ و نشر بود که یه معاونت جدید به اسم واحد توسعه و ترویج ایجاد شده بود و کارشون هم از بهینه کردنِ فرآیندها (اعم از خط تولید، برنامه تولید، دریافت سفارش، کنترل موجودی تا بهبود فرآیندهای اداری و دفتری) شروع میشد تا مسائل بازاریابی و تراز مالی و... ادامه داشت. تجویزی که من برای سازمانشون داشتم این بود که وقتی بعد از 15 سال به این فکر می‌افتند تا بیاند و اینجور چیزهای معمول که اصول اولیه‌ی یه شرکت هست رو درست کنند و اصلا بدونِ این چیزها کلا شرکتداری و مجموعه تولیدی، معنا نداره یا دیگه بیمار(شرکت)شون به حد مرگ افتاده و الان باید با دستگاه شوک و ماساژ قلبی، سریع به فکرِ بهبودِ قلبِ ماجرا افتاد و زنده بمونه و بعد نشست به صورت اصولی گوشش و چشمش رو معاینه کرد و مثلا عینک براش نوشت و نمره چشم تعیین کرد یا اینکه به مدیریت یه زمانِ محدودی از سازمان‌های بالادستی (این مجموعه زیر نظر سازمان تبلیغات هست و یه سری از کتاب‌های مجموعه‌های زیر نظر سازمان تبلیغات مستقیما تو این چاپخونه سفارش‌گیری و تولید میشند) دادند تا این مجموعه رو درست کنه وگرنه عوض میشه و...؛ در هر دو حالت تجویزِ من، مدیریت بحران و دو کار ضربتی بود که به صورت کوتاه مدت و دفعتی انجام بشه ولی بتونه مجموعه رو سرپا و تازه نشون بده و بعد بشینیم چارت و فرآیندها و... رو به صورت اصولی در فاز 0 بشناسیم، فاز 1 تغییر و بهبودِ فرآیندها بدیم، فاز 2 IS و IT مجموعه رو درست کنیم و...؛ نظرم هم به طور کامل هم پیاده‌سازی کردم روی در و دیوارهای اونجا (اتاق شیشه‌ای بود و از خونه ماژیک بردم و اونجا رو نقاشی کشیدم) و هم به این مدیری که از دوستان قدیمیِ هم بودیم (ایشون حدودا 60 سالش هست و این لفظ دوست رو برای میزان آشنایی و صمیمیت به کار بردم) گفتم که همین الان بره و دو سه تا گزارش از وضعیت فعلی شرکت و دو سه تا قرارداد برای خرید یه سری تجهیزات و سامانه‌های هماهنگی و ارتباط با مشتری از مدیرعامل، امضا بگیره.

اون دو تا کاری که به نظرم اومد باید سریع تغییر کنه این‌ها بود:

1. فرآیند دریافت سفارش و صدور پیش فاکتور و صدور فاکتورشون خیلی لَخت و زمان‌بر بود و مثلا برای صدور پیش فاکتور، اون مشتری باید حداقل 20 روز منتظر می‌موند که از واحد سفارشات تایید بشه، بره مالی و اون هم تایید کنه و بعد بره مشاور مدیرعامل که فقط سه‌شنبه‌ها میاد هم تایید کنه تا پیش فاکتور و فاکتور برای مشتری ارسال بشه؛ من نظرم این بود که کلا پیش فاکتور نیازی به رفتن پیش مالی و مشاور نداره و واحد سفارش یه اکسلی جلوش باشه که صرفا برنامه‌ریزی تولید و موجودی انبار بگه ظرفیت خالی تا چه حد داریم، کفایت میکنه که پیش فاکتور رو صادر کنه و کمتر از 10 دقیقه طول بکشه؛ برای صدور فاکتور هم باید مدل قیمت‌گذاری در بیاد (مدل قیمت گذاری و قیمت تمام شده تا الان نداشتند و بر اساس شهود، به مشتریانِ غیرسازمانی عدد میدادند یا تو مناقصه‌ها شرکت می‌کردند!) و یه سری تعاریف مشخص و تغییر کنه.

2. نحوه‌ی اصول حسابداری شون از حسابداریِ مالی که موقعِ تحویلِ خدمت، درآمد حاصل میشه (خانم حسابدارِ بیان (پشت ابرهای سیاه)، بیشتر میتونند این قاعده‌ی خوب ولی مسخره‌ی حسابداریِ معمول رو توضیح بدند!) به حسابداریِ صنعتی که زمانی که وصولِ مطالبات یا هزینه‌ها انجام شد توی ساختار مالی ثبت میشه، تغییر کنه؛ این موضوع هم به خاطر نداشتنِ قیمت تمام شده‌ی مهندسی‌طوری‌شون هست که بهشون گفتم نیاز هست؛ چون الان قیمتی که میدند بر اساس تراز مالی سالانه هست و چون این مجموعه ارز دولتی میگیره، شما فرض کنید که با 4200 کاغذ وارد میکنه و تو انبار نگه میداره و میتونه همون رو بره تو بازار و بدون تغییر 20000 تومان بفروشه؛ یعنی کارخونه رو تعطیل کنند، صرفا به خاطر این اختلاف قیمتی که وجود داره، شرکت رو سودده نشون میده؛ یا مثلا اگر خط تولیدشون بد کار کنه و ضایعاتشون زیاد بشه، کاغذ 4200 رو که رفته تو دستگاه و خراب شده میتونند به عنوان ضایعات تا 16000 تومان بفروشند که یعنی نه براساس تولید و بهینه بودنِ دستگاه‌ها که بر اساسِ خراب بودنِ دستگاه دارند سود میبرند؛ این ماجراها باعث شد که کنترل کیفیت رو کلا تعطیل کنند و ناظر تولید به صورت چشمی بره روی هر دستگاه و چک کنه که حداقل کیفیت رو داشته باشه و واحد فنی کلا اُورهال دستگاه‌ها رو انجام نده.

این عکس رو از خط چاپشون ببینیم، مدرن‌ترین کارخونه چاپ خاورمیانه با دستگاه‌های خفن که اکثر فعالیت‌ها رو تو یه دستگاه انجام میده، کلا با 20% ظرفیت کار میکنند و بعضی از دستگاه‌ها کلا خراب هست. اون مسئولش میگفت آلمان خط تولیدمون رو مکانیابی کرده و چیده (که واقعا معلوم بود که رنگ سالن و مکانیابی دستگاه واقعا روش فکر شده بود)، برای بازدید دوره‌ای اومده بودند که چک کنند، اون آلمانیِ گریه میکرد که میراثی که ما برای شما توی این خط چیدیم به این وضعیت درآوردید:


یه 20 دقیقه بعد از اینکه این دو تا پلن رو چیدیم، یه دوستِ مشترکی که اتفاقا اون هم صنایعی بود، از راه رسید و اومد و گفت از نظرم این کارها خطر داره و همون به صورتِ مِلو کارها جلو بره، کافی هست. یعنی چون صرفا شرکت داره کارش رو انجام میده یعنی به مرحله‌ی شوک دادن و ماساژ قلبی نرسیده و همون خرد خرد کارها رو اصلاح کنیم، بهتر هست.

در نهایت من هم دیدم که کارهایی که اینجا باید انجام بشه، زیاد هست و مسیر طولانی هست، نظرِ اون بنده خدا رو تایید کردم و گفتم بیایید به صورتِ مِلو کارها رو انجام بدید و من هم به عنوانِ دوست و رفاقتی میام و اگر کمک خواستید، بهتون کمک میدم. چون کلا تخصصِ من تو حوزه‌ی تحلیلِ مهندسیِ سیستم‌های متعارض و پیچیده در شرایط بحرانی هست و نه این کارهای مِلوی طولانی مدت که اکثرا عمرِ مدیریت تو ج.ا قد نمیده تا کارها رو بتونه به صورت اصولی حل کنه.


خداحافظی کردم و اومدم بیرون!


پ.ن 1.5:

یه نفر بعد از اون جلسه از من پرسید که این تحلیل و مدیریت سیستم در شرایط بحرانی به صورت مهندسی رو به غیر از درس، از کجا یاد گرفتی و کجا میتونم بیشتر مطالعه کنم، گفتم خاطرات شهید حسن باقری و حاج حسین همدانی و کلا هر چی که در مورد ایشون هست رو بشینید ببینید و مطالعه کنید.

یادم بمونه که بعد از اون فیلمی که قرار بود در مورد سیگنال آبشاریِ بدن ضبط کنم (که دیروز تو اتوبوس ضبط کردم ولی چون صدا واضح نبود، دوباره باید ضبط کنم) و اینجا به اشتراک بذارم، در مورد این مدیریت بحران و تحلیل سیستم به صورت مهندسی و اصولی و کلا یه سری از حرکت‌های شهید حسن باقری در این چارچوب، یه وویس یا فیلم ضبط کنم.


۳ نظر ۰۴ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۳۵
R_A Zeytun

چند روز پیش مستند Brainchild محصول نتفلیکس که نماوا دوبله‌ش کرده رو با داداشم می‌دیدم، یه قسمتش در مورد درماندگی آموخته شده (Learned helplessness) بود؛ به نظرم هم قسمت‌های مختلفِ مستند و هم این مفهومی که ارائه داده، چیزِ باحالی هست.

میگند وقتی یه نفر یه شکستی رو تجربه میکنه، تو ناخودآگاه‌ش این مسئله شکل میگیره که محکوم به شکست هست، تو کارِ بعدی سعی می‌کنه که این قضیه رو جبران کنه، معمولا اگر به این دلیل که سریِ قبلی تویِ یه کاری شکست خورده باشه و این دفعه اومده باشه برای جبران، این سری هم شکست میخوره؛ این مسئله دیگه توی ذهنش ثبت میشه که محکوم به شکست هست و بازدهیِ کارهای بعدی‌ش همینجوری میاد پایین. در نهایت این تصور توی ذهنش شکل میگیره که اوضاعِ زندگی دیگه توی دست‌های خودش نیست و نمیتونه کاری انجام بده.

برای مطالعه‌ی بیشتر می‌تونید به لینک‌های زیر مراجعه کنید:


درماندگی آموخته شده چیست؟ | بیشتر از یک نفر


درماندگی آموخته شده (Learned helplessness) چیست؟


یه حالتی هست که بهش میگرند بحران؛ این لفظ رو احتمالا خیلی جاها شنیدیم (بحران آب، بحران جمعیت، بحران آلودگی و...). اساسا همه‌ی این مواردی که توی پرانتز به عنوانِ بحران نوشتم، بحران نیستند!

لفظ بحران چه تو ادبیات سیاسی و چه مواردِ دیگه یه سری تعریفِ خاصی داره:

بحران، با شرایطِ معمولِ زندگی فرق داره و باید برای اون مسئله یک راه‌حل در شرایطِ بحران گرفت و اصطلاحا مدیریتِ بحران انجام بشه.

بحران، مقطعی هست و بعد از حداکثر 3 ماه، از شرایطِ بحران باید خارج شد. (مثلا زلزله یا سیل، یک بحران هست چون به صورت مقطعی اتفاق می‌افتند و باید در لحظه تصمیماتی گرفته بشه که در شرایطِ عادی منطقی نیست.)


اگر یک مثال بخوام بزنم در موردِ کارهایی که توی شرایطِ بحرانی باید تصمیم‌گیری بشه ولی در شرایط عادی، منطقی نیست؛ مثالش منفجر کردنِ جاده توی سیل گلستان بود. در شرایطِ معمول اگر آب‌گرفتگی توی یک طرف جاده باشه باید یک سری آب‌راه‌ها از زیرِ جاده بزنند یا پل‌های متحرک ایجاد کنند تا آب از یک طرف به اون طرف بره؛ اما وقتی شما با مسئله‌ی سیل مواجه میشید، آب‌گرفتگی در شرایطِ بحرانی هست و تصمیم‌گیری باید کنید که جاده رو منفجر کنید و مردم رو با قایق از این‌ور به اون‌ور ببرید تا یه کم اوضاع درست بشه.


اکثرِ این الفاضی که در موردِ مثالِ بحران توی پرانتز نوشتم (بحران آب، بحران جمعیت و...) تو مملکتِ ما دیگه بحران نیستند چون چند سالی هست که باهاش مواجه هستیم، بحران نهایتا 3 ماه زمان می‌بره!

دلیلی که خیلی‌ها از لفظ بحران استفاده می‌کنند این هست که دوست دارند یک تصمیماتِ دفعتی بگیرند و کارشون رو توی دوره‌ی خودشون انجام بدند و چند نفر براشون کف و سوت بزنند و بعد مسئولیت رو به نفر بعدی بدند و برند. تصمیمی که تو شرایط بحرانی گرفته میشه معمولا منطقی نیست و بعدها باعث میشه که مشکلاتِ بزرگتری ایجاد بشه. نکته اینجاست که اون مسئولی که این تصمیم رو گرفت، چون مسئولیت رو تحویل داده و رفته قرار نیست با چالش‌های بزرگتر مواجه بشه و صرفا همون سوت و کف زدن و اون جایگاه اجتماعی براش می‌مونه.


یه بنده خدایی می‌گفت که مشکلاتِ مملکتِ ما دیگه بحرانِ پس از حادثه نیست، این کشور توی مشکلات‌ش دیگه از بحران گذشته و تبدیل به بیماریِ افسردگی شده!


پ.ن 0:


کتاب زیتون سرخ رو شنیدم و به نظرم هم کتاب صوتیِ خوش ساختی بود و هم داستانش، جالب بود؛ توصیه نمی‌کنم البته.


۰۸ دی ۰۰ ، ۲۳:۰۰
R_A Zeytun

همونطور که احتمالا یادتون مونده، 9 اسفند، تولدِ من هست؛ به عنوان کادوی من به شما، دعوت‌تون می‌کنم به خوندن/شنیدن تفسیر چند آیه از سوره‌ی مبارکه‌ی طه که توسط آیت‌الله جوادی آملی در درس تفسیرشون در سال 89 مطرح شده و چند روز پیش گوش کردم، این متن خلاصه‌برداریِ خودم هست و صوت و لینک درس تفاسیر ایشون آخرِ این متن اومده. به طور خلاصه در ابتدا در خصوص آیات توضیحاتی آورده شده و در ادامه سوالات اساسی از آیات مطرح شده که پاسخِ این سوالات با توجه به فهم ناقصِ ما از عمقِ کلماتِ قرآن و عدم اطلاعِ و دسترسیِ ما به نظر و شخصِ امام معصوم ع، در دسترس نیست؛ من به شخصه بعد از شنیدنِ این درسِ تفسیر اون حسِ «الان ما دسترسی به امام زمان عج نداریم، دقیقا چه خاکی باید تو سرمون بریزیم، خدایا خودت راهنمایی‌مون کن و امام‌مون رو زودتر بهمون برسون» داشتم، امیدوارم این حس، بعد از خوندنِ این متن به شما هم منتقل بشه


ما فقط گریه نمی کنیم که در آن خانه را آتش زدند. باب فهم ما آسیب خورد.

 

 وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَه‌ی اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی (116) فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّه‌ی فَتَشْقَی (117) إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی (118) وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی (119) فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَه‌ی الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی(120)

۰۹ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۲۳
R_A Zeytun

 ﺗﺎب ﺁﻭﺭی ﭼﻴﺴﺖ؟ (برگرفته از کانال مرکز مشاوره دانشگاه صنعتی امیرکبیر)

ﺗﺎﺏآوری ظرفیت گذشتن از دشواری پایدار و ترمیم خویشتن است. این ظرفیت می تواند به فرد کمک کند پیروزمندانه از رویدادهای ناگوار زندگی بگذرد و با وجود قرار گرفتن در معرض تنش های شدید، شایستگی های اجتماعی، تحصیلی و شغلی خود را ارتقا ببخشد. حال ببینیم افراد تاب آور چه ویژگی هایی دارند که آن ها را از دیگران متمایز می کند؟

۰۳ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۱۲
R_A Zeytun