موزیک ویدیو فیلم هناس - برداشتی از زندگی سرکار خانم شهره پیرانی و شهید هسته ای شهید داریوش رضایی نژاد و آرمیتا
هناس = نفس
پ.ن 0:
این هم یه کلیپی از شهید دانیال رضازاده و همسرشون هست و به نظرم پیدا کردن این کلیپ از خیلی جهات، برام معنادار هست
پ.ن 1:
هناس | حسین حقیقی
هنوز همون آدمم خودت بیا ببین
هنوزم عاشقم همین خودت بیا ببین
قرارمی هنوز بهارمی هنوز
ببین که هرچی دارم و ندارمی هنوز
چه باورت بشه چه باورت نشه
تو بیشتر از گذشته ها کنارمی هنوز
هنوز دست من تو دستای توئه
خود تویی ببین کی میگه رویای توئه
نفس بکش هوامو بیین که زنده موندم
ببین که جون گرفتم همین که از تو خوندم
نفس بکش تو دستم بذار هواتو داشته باشم
نفس بکش تو قلبم میخوام صداتو داشته باشم
از من گرفتنت اما تو بامنی
از دست نمیدمت حق گرفتنی
قول بده بیای بازم تو خواب من
بگی هناسمی بگم هناستم
من و نگاهی که مونده سمت آخرین نگاهت
منو شبای خستگی که موندن
واسه همیشه چشم به راهت
بگو که هستی بگو که پای عشقمون نشستی
بگو که چشم تو یه بارم به روی گریه های من نبستی
از من گرفتنت اما تو با منی
از دست نمیدمت حق گرفتنی
قول بده بیای بازم تو خواب من
بگی هناسمی، بگم هناستم
پ.ن 1.5:
دیشب تیزر چند دقیقه ای از دوره تحلیل سیستم رو به صورت رسمی از کانالهای خانه اندیشه ورزان پش کردند و از همون دیشب، سیلی از پیامها روانهی من شده که شما چراغ سبز رو به ما بده و ما متولی برگزاری دورههای بعد میشیم یا بیا و مالکیت فیلمهای این دوره رو ما بگیریم و هر درآمدی که اونها به تو میدند رو، ما بیشترش رو پرداخت میکنیم و...
این حجم از خواسته شدن، به صورت همزمان، عجیب بود
لینک فیلم دوره در بله:
https://ble.ir/khanahouse/526906138322421799/1683123868343
لینک فیلم دوره در تلگرام:
https://t.me/khane_andishevarzan/503
پ.ن 2:
از دیشب یک سردرد خاصی داشتم و امروز خیلی عجیب و بشدت سنگین و برای چندبار تو شرکت گریه کردم. گفتم یه کم از قرآنی که روی میزم هست، همینجوری صفحه باز کنم و یه کم بخونم و آروم بشم؛ با پس زمینه «سنصلی فی القدس» که داشت از لپ تاپم پخش میشد، صفحه 55 قرآن، اومد و بیشتر گریهم گرفت:
پ.ن 0:
اگه دنیا
به کامم بود
الان شاید
حرم بودم
همین ساعت
همین لحظه
الان باید
حرم بودم...
از چند ماه پیش درخواست مجوز خروج از کشور ثبت کردم و دانشگاهی که راضی نمیشد رو با انواع روشهای مختلفی که وجود داشت، راضی کردم که تایید کنند و وثیقهم هم گذاشتم و در نهایت پاسپورتم رو هم گرفتم و برای 20 اسفند تا 4 فروردین مجوز خروج از کشور به مقصد عراق رو گرفتم و از اون تایم هم یه سری کار و پروژه رو به صورت فشرده انجام دادم که پولهام رو به طور خاص و جداگونهای کنار بذارم تا هزینههای سفر جور بشه تا اگر شد دم عیدی با فافا نجف و کربلا باشیم و حتی جدای از این جمع کردنِ پول و... چند تا از بچهها خیلی اتفاقی و یهویی و بدون اینکه خبر داشته باشند به طور جداگونه کاروانهای مختلف هم پیشنهاد داده بودند؛ نمیدونم چطوریاست که هر بار همه چی رو جور میکنم به نجف و کربلا نمیرسم؛ لابد خیر و صلاح این بود و هست و کلا فضای باحالتری رو در نظر داشتند که خدا میخواست پیش همون امام رضا ع که فافا رو ازش خواستم باشم، نمیدونم شاید.
ما را ... تو هم گر نخواستی
در گوشمان بگو که بمیریم گوشهای...
پ.ن:
فاصلهها هرگز
مانعی برای دوست داشتن
برای عشق نیستند
درست!
اما اگر من اینجا گریه کنم
آیا در دور دستها
گونههای تو خیس خواهند شد؟
سیستوفیا آمادهی انتشار مطلب شد 🥳
فعلا تا موقعی که مطالبی که نوشتم رو وارد کنم، میتونید از صفحات مختلفِ اون و عکسهایی که داره و سر تیترهایی که هست، بازدید کنید
سیستوفیا محلی برای مشقنوشتههای
طراحی و تحلیل سیستمهای کلان پیچیده و متعارض در شرایط بحرانی
این پست قرار بود که شامل ویدیوهایی که امروز ضبط کردم (یک Vlog از امیرکبیرِ برفی + توضیحات استعاره زندگی بر مبنای جنگل یا گلخونه) باشه؛ اما از اونجایی که چند سری تلاش کردم اما هر سری یه بلایی سر محتوای فیلم اومد و آخرین ضبطی که تو محل شرکت، داشتم، کامل ذخیره نشد؛ محتوای ویدیویی، در دسترس نیست!
فلذا تا موقعی که برای بارِ nام بشینم و ضبط کنم و در مورد اینکه زندگی بر مبنای گلخونه چطور هست و زندگی بر مبنای جنگل، چطور هست، از تصاویرِ دانشگاهِ امیرکبیرِ برفی، لذت ببرید 🤓
پ.ن 1:
لینکدینم رو آپدیت کردم و اطلاعات توش رو تکمیل کردم؛ همچنین، اکانتم رو به صورت کامل، پابلیک کردم؛ شاید بپرسید چرا نشستم آپدیت زدم و certificateها رو اضافه کردم؟ اولیش به این خاطر بود که این دوره آخری که پریشب تو کورسرا گذروندم رو میخواستم تو چش و چال بقیه فرو کنم، به این صورت که یه دوره معتبر رو به زبون انگلیسی، تو کمتر از یک روز کامل گذروندم و نمره نود و یک هم آوردم؛ دومی که از همه مهمتر بود رو نمیگم!
پ.ن 2:
نمره آزمون زبان msrtم (تافل ایرانی) چند روز پیشها اومد و قبولی تو آزمون نمره 50 بود که من دقیقا 50 آوردم و حداقل رو پاس کردم و مشمول دریافت امتیاز آزمون زبان تو استعداد درخشان دکتری امیرکبیر میشم؛
تقریبا از هر بخشی که وجود داشت، نصف + 2 رو زدم که خب از اونجا که نمره منفی نداشت و یه تعدادش غلط بود، در مجموع شدم 50؛
آیا سوادِ علمیِ کافی، برای کسب نمره بیشتر رو داشتم؟ بلی
آیا تمرکز کافی برای کسب نمره بیشتر رو داشتم؟ خیر
اینها تایمها/سفرهایی هست که از شروع هفته، از خونه زدم بیرون تا برم شرکت یا برم پروژهای بگیرم و در کل یک لقمه نون در بیارم؛ تو این چند صباحی که از به دنیا اومدنم گذشت، بعد از تغییراتِ مختلفی که تو نظرم نسبت به افرادِ مختلف و برچسبگذاریها روی آدمها پیش اومد میتونم الان با جرئت بگم که پسر/دختری که از نظر مالی مستقل هست و... جذاب هست و این داستانها شاید فقط تو فانتزیها جالب و جذاب باشه اما مهمتر از این مورد، این هست که طرف از نظر دستگاه محاسباتِ فکری و روحی، مستقل باشه.
پ.ن 1:
من تنهایی گریه کردم
تنهایی تلاش کردم
تنهایی به زخمام مرهم زدم
تنهایی برای زندگیم جنگیدم
تنهایی شکست خوردم
تو شبهایی که صبح نمیشدند، تنهایی منتظر طلوع نکردن خورشید موندم
تو شبهایی که صبح نمیشدند، تنهایی منتظر طلوع خورشید هم موندم
نقش همسر (شوهر/زن) این هست که دیگه مجبور نیستی این اتفاقات رو تنهایی تجربه کنی؛ همدم، هم راز، کسی که تو سختی ها باشه و بشه که حمایت روحی انجام بده؛ کسی که باعث آرامش بشه؛
توی خوشیها، سلامتی، حالِ خوب داشتن و... احتمالا آدم و دوست به وفور پیدا میشه اما روزها و هفتهها و ماههای ما، فقط و فقط از شادی و حالِ خوب، ساخته نشده بودند و نخواهند شد.
پ.ن 1.5:
یه چیز دیگه هم هست اینه که یه سری قوانین ثابت هست و اساسا جزء پیچ و مهره و چرخدندههای هستیِ مادی، هست. مثلا اینکه قانون گرانش داریم یا مقاومت مصالح فلان محاسبات رو داره یا آب تو 100 درجه میجوشه، همه جا ثابت هست؛ نکتهای که باعث تفاوت علوم اسلامی با علوم غربی/شرقی میشه، روی جهانبینی/دستگاهمحاسباتفکریای هست که خروجیِ ذهن و محصولی که یک بچه شیعه میسازه، میشه یک خانه که محل زندگی هست و خروجیِ ذهن و محصولی که یک غیر بچه شیعه میسازه، میشه یک خانه که محل استراحت هست.
یه سریها دو عبارتِ ترکیبی (قوانین ثابت + دستگاه محاسبات فکری) رو یک عبارت میبینند و نتیجهش این میشه که میخواند مثلا فیزیکِ اسلامی، تولید کنند یا کتابِ مقاومت مصالحِ اسلامی تدوین کنند یا حتی یک زندگیِ اسلامی (بدون در نظر گرفتنِ بخشِ قوانین ثابت) بسازند؛ خطر اصلی هم به نظرم بیشتر روی افرادِ مذهبی هست که دچار اختلال موضوعی و رفتاری میشند.
پ.ن 2:
تا مرا در عالَم صورت، مقیّد کردهاند
زندگی در کسوت نبض است نالان زیر پوست...
به معنی گرسنگی پوست یا عطش لمس، آغوش امن، تسکین پریشانیها و اضطرابهاست. دارویی آرامشبخش برای بشر مضطرب دیروز تا انسان افسردهی امروز.