قومی هوای عقبی، ما را هوای توست...
سوال شد چرا من این اواخر کلا کم پست منتشر کردم؛ یکی از دلایلش این هست که سرم بشدت شلوغ هست و واقعا نمیرسم که کارها و مراقبتهای معمولِ شخصی اعم از اینکه برای رفتن از نقطهی A به B، از اتاق بغلی شرکت، یه لباس گرم بپوشم و بعد برم بیرون رو انجام بدم چه برسه به اینکه یه وقتی بذارم تا شبکههای اجتماعی و فضای مجازی رو چک کنم و یا مثلا تو اتاق جلساتی که دارم با بقیه صحبت میکنم، میرم بیرون و لپتاپم رو میارم تو اتاق جلسات که جلسه آنلاینی که ۵ دقیقه بعد قرار هست برگزار کنم رو آماده کنم و به همین اندازه کارهام فشرده هست
دلیل دیگه و مهمش این هست که یه سری نوشته هست که قبلا جاش توی وبلاگم بود، بعد جنس اون نوشتهها تبدیل شد به پستهایی که با رمز از بقیه جدا میشدند و یه سریها فقط بهش دسترسی داشتند, بعدا تبدیل شد به پستهایی که رمزش رو فقط خودم داشتم؛ بعدا از نظر محتوایی دیگه بین پستهای وبلاگ جا نمیشدند و تو تلگرام مینوشتمشون، الان دیگه حتی تو تلگرام و کانال و... هم جایی براشون نیست و من نمیدونم دقیقا کجا میتونم اون گزارههای روزمرهگانه رو از ذهنم به یک جایی منتقل کنم که از مغزم بیاند بیرون
نکته اساسی و مهمی وجود داره این هست که هر وقت میام یه حرفی بزنم یا چیزی بنویسم، از اونجایی که با یه سریها تو وبلاگ واقعا نزدیک هستم و حس عمیقی دارم که با ناراحتی و مشکلاتم، بشدت ناراحت و غمگین میشند، در نهایت با خودم میگم که
تنهایی ناراحت شدن، بهتر از دوتایی ناراحت بودن هست
و خب این مسئله مانع از این میشه که بنویسم، فلذا سکوت میکنم.
پ.ن:
تولد امام جواد ع مون، مبارک باشه