روزمره‌گانه/خاطرات :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۱۶۴ مطلب با موضوع «روزمره‌گانه/خاطرات» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ بهمن ۰۱ ، ۰۲:۱۶
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۴۸
R_A Zeytun
۱۱ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۳
R_A Zeytun

این پست قرار بود که شامل ویدیوهایی که امروز ضبط کردم (یک Vlog از امیرکبیرِ برفی + توضیحات استعاره زندگی بر مبنای جنگل یا گلخونه) باشه؛ اما از اونجایی که چند سری تلاش کردم اما هر سری یه بلایی سر محتوای فیلم اومد و آخرین ضبطی که تو محل شرکت، داشتم، کامل ذخیره نشد؛ محتوای ویدیویی، در دسترس نیست!

فلذا تا موقعی که برای بارِ nام بشینم و ضبط کنم و در مورد اینکه زندگی بر مبنای گلخونه چطور هست و زندگی بر مبنای جنگل، چطور هست، از تصاویرِ دانشگاهِ امیرکبیرِ برفی، لذت ببرید 🤓







پ.ن 1:

لینکدینم رو آپدیت کردم و اطلاعات توش رو تکمیل کردم؛ همچنین، اکانتم رو به صورت کامل، پابلیک کردم؛ شاید بپرسید چرا نشستم آپدیت زدم و certificateها رو اضافه کردم؟ اولیش به این خاطر بود که این دوره آخری که پریشب تو کورسرا گذروندم رو میخواستم تو چش و چال بقیه فرو کنم، به این صورت که یه دوره معتبر رو به زبون انگلیسی، تو کمتر از یک روز کامل گذروندم و نمره نود و یک هم آوردم؛ دومی که از همه مهمتر بود رو نمیگم!


پ.ن 2:

نمره آزمون زبان msrtم (تافل ایرانی) چند روز پیش‌ها اومد و قبولی تو آزمون نمره 50 بود که من دقیقا 50 آوردم و حداقل رو پاس کردم و مشمول دریافت امتیاز آزمون زبان تو استعداد درخشان دکتری امیرکبیر میشم؛

تقریبا از هر بخشی که وجود داشت، نصف + 2 رو زدم که خب از اونجا که نمره منفی نداشت و یه تعدادش غلط بود، در مجموع شدم 50؛

آیا سوادِ علمیِ کافی، برای کسب نمره بیشتر رو داشتم؟ بلی

آیا تمرکز کافی برای کسب نمره بیشتر رو داشتم؟ خیر

۲۱ دی ۰۱ ، ۱۱:۵۹
R_A Zeytun
۲۹ آذر ۰۱ ، ۱۲:۴۳
R_A Zeytun



این‌ها تایم‌ها/سفرهایی هست که از شروع هفته، از خونه زدم بیرون تا برم شرکت یا برم پروژه‌ای بگیرم و در کل یک لقمه نون در بیارم؛ تو این چند صباحی که از به دنیا اومدنم گذشت، بعد از تغییراتِ مختلفی که تو نظرم نسبت به افرادِ مختلف و برچسب‌گذاری‌ها روی آدم‌ها پیش اومد می‌تونم الان با جرئت بگم که پسر/دختری که از نظر مالی مستقل هست و... جذاب هست و این داستان‌ها شاید فقط تو فانتزی‌ها جالب و جذاب باشه اما مهمتر از این مورد، این هست که طرف از نظر دستگاه محاسباتِ فکری و روحی، مستقل باشه.


پ.ن 1:

من تنهایی گریه کردم

تنهایی تلاش کردم

تنهایی به زخمام مرهم زدم

تنهایی برای زندگیم جنگیدم

تنهایی شکست خوردم

تو شب‌هایی که صبح نمیشدند، تنهایی منتظر طلوع نکردن خورشید موندم

تو شب‌هایی که صبح نمی‌شدند، تنهایی منتظر طلوع خورشید هم موندم


نقش همسر (شوهر/زن) این هست که دیگه مجبور نیستی این اتفاقات رو تنهایی تجربه کنی؛ همدم، هم راز، کسی که تو سختی ها باشه و بشه که حمایت روحی انجام بده؛ کسی که باعث آرامش بشه؛

توی خوشی‌ها، سلامتی، حالِ خوب داشتن و... احتمالا آدم و دوست به وفور پیدا میشه اما روزها و هفته‌ها و ماه‌های ما، فقط و فقط از شادی و حالِ خوب، ساخته نشده بودند و نخواهند شد.


پ.ن 1.5:

یه چیز دیگه هم هست اینه که یه سری قوانین ثابت هست و اساسا جزء پیچ و مهره و چرخ‌دنده‌های هستیِ مادی، هست. مثلا اینکه قانون گرانش داریم یا مقاومت مصالح فلان محاسبات رو داره یا آب تو 100 درجه میجوشه، همه جا ثابت هست؛ نکته‌ای که باعث تفاوت علوم اسلامی با علوم غربی/شرقی میشه، روی جهان‌بینی/دستگاه‌محاسبات‌فکری‌ای هست که خروجیِ ذهن و محصولی که یک بچه شیعه میسازه، میشه یک خانه که محل زندگی هست و خروجیِ ذهن و محصولی که یک غیر بچه شیعه میسازه، میشه یک خانه که محل استراحت هست.

یه سری‌ها دو عبارتِ ترکیبی (قوانین ثابت + دستگاه محاسبات فکری) رو یک عبارت میبینند و نتیجه‌ش این میشه که میخواند مثلا فیزیکِ اسلامی، تولید کنند یا کتابِ مقاومت مصالحِ اسلامی تدوین کنند یا حتی یک زندگیِ اسلامی (بدون در نظر گرفتنِ بخشِ قوانین ثابت) بسازند؛ خطر اصلی هم به نظرم بیشتر روی افرادِ مذهبی هست که دچار اختلال موضوعی و رفتاری میشند.


پ.ن 2:

تا مرا در عالَم صورت، مقیّد کرده‌اند

زندگی در کسوت نبض است نالان زیر پوست...


Touch starved:

به معنی گرسنگی پوست یا عطش لمس، آغوش امن، تسکین پریشانی‌ها و اضطراب‌هاست. دارویی آرامش‌بخش برای بشر مضطرب دیروز تا انسان افسرده‌ی امروز.

۲۱ آذر ۰۱ ، ۰۹:۵۸
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ آذر ۰۱ ، ۲۳:۰۱
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ آبان ۰۱ ، ۲۳:۴۹
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۶ آبان ۰۱ ، ۰۹:۵۰
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ آبان ۰۱ ، ۰۶:۱۲
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ آبان ۰۱ ، ۱۱:۳۲
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ مهر ۰۱ ، ۱۲:۱۷
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۵ مهر ۰۱ ، ۲۲:۰۷
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ مهر ۰۱ ، ۲۱:۲۹
R_A Zeytun

أنتِ بُقعة حنونة فی أرضٍ قاسیة... 

 

تو گوشه‌ای مهربان هستی

در این سرزمینِ خشک و سَخت...

 https://t.me/ZeyCat


پ.ن 1:

تایم لپس رشد گیاه‌های خونه ما

زمان فیلمبرداری شده: ۶ ساعت و نیم



پ.ن 2: (توصیه به گوش ندادن)

تعمیدم دادند با رنج سرسختی‌ام...


مهدی یراحی - وداع بعد رفتن

 




پ.ن 3:

دیروز کادوی عقد محمدحسین و خانم‌ش رو به محمدحسین و مامانش دادم و فرصتی شد که مامان‌شون بعد از این همه سال دوستی بین من و محمدحسین و تمایل شدید برای آشنا شدن با من، بالاخره حضوری من و مامان رو ببینند و خب موجب شد که مامان‌شون با مامانم ارتباط دوستی جداگونه‌ای با عمق زیاد، ایجاد کنند.

دیروز داشتند با هم صحبت می‌کردند، یه بخش از صحبت‌هاشون که ظاهراً می‌شد به من بگند، این بود که خدا رو خیلی شکر می‌کنم که خدا یه برادر بزرگتر مثل رضا رو به محمدحسین داده...

حالا واکنش خانم محمدحسین نسبت به کادوی من چی بود؟
این پسر چرا انقدر عجله داره؟؟؟؟!!!! (البته همراه با چاشنی تشکر فراوان)


پ.ن 3.5:

این چند ساعت اخیر و چند ساعت آتی، برای این حجم از اتفاقاتی که قرار هست بیافته آمادگی لازم رو نداشتم و احتمالا ندارم و در عین حال نتونم با کسی حرف بزنم؛ در هر حال شکرت خدا بابت ساختاری به اسم روزه

 

پ.ن:

حدود یک ساعت پیش، من در حال رفتن به محل کار؛ از ده‌ها دلیلی که از من دوست‌پسر خوب در نمیاد!

۲۰ مهر ۰۱ ، ۰۶:۴۹
R_A Zeytun