جراحی اقتصادی با تخصص طب سنتی
آیت الله جوادی آملی میفرماند که:
مال در نظام اسلامی به منزله ستون فقرات یک ملّت است، ثروت مملکت را نباید به دست سفیهان سپرد، زیرا ثروت مملکت عامل پایداری یک ملّت است. اگر ملّتی نتواند ستون فقراتش را حفظ بکند فقیر است؛ فقیر به آن ملّتی میگویند که ستون فقراتش شکسته است.
به عنوان یک مهندس صنایع که میشه گفت اجازهی دادنِ دکترین رو داره و همین الان درگیرِ بهینهسازیِ کارهای یک شرکت بزرگ تولیدی-خدماتی هست و کامل با پیچیدگی مسائل اقتصادی آشنا هست و...، باید بگم که:
نمیشه بخوای "جراحی اقتصادی" بکنی اما ته تحصیلات و تخصصت "طب سنتی" باشه ای دلربا
پ.ن 0:
اگر میشه برای خوب بودنِ آزمونِ ارشدِ یه بنده خدایی و قبولی تو بهترین جایگاه با بیشترین حسِ خوبی که میتونه به خودش و خونوادهش منتقل بشه، رو سر من منت بذارید و دعا کنید. خدا خیرتون بده
پ.ن 1:
(شرح وقایع این 3 روز اخیر که بعدا خواهم نوشت)
پ.ن 2:
پست قبل یه محتوا با مضمون عکس بالا هست، اما خب عمقِ مطلبی که میخوستم بگم رو تو زیر آوردم، با این حال اگر دوست دارید به مطلبِ اصلی مراجعه کنید، بهم بگید تا رمزش رو ارسال کنم
دلیل اینکه من این پست رو نوشتم این بود که یه بنده خدایی اومده بود کامنت گلایه توی یوتیوب زیر یکی از ویدیوهای ادل گذاشته بود که پایینتر بهش اشاره میکنم (داشتم میگشتم که پیدا کنم کامنت رو و عکسش رو قرار بدم اما پیدا نشد، حتی اسکرین شاتی هم که گرفته بودم، پیدا نشد!)
کامنت نقل به مضمون این طور بود که نوشته بود: ادل واقعا خوبه ازهر نظر، از نظر محتوا و صدا و... ولی گلایه دارم ازش که بعد از عمری که محتوا منتشر نمیکرد، یهو میاد و یه کار غمگین و درددلانه تحویل میده غم رو بهمون منتقل میکنی که چی؛ انگاری ما رو صرفا برای غمهاش میخواد و...
چند وقت پیش که این کامنت رو خوندم، از اون موقع تا الان بخشی از ذهنم درگیر این هست که خب ما هم توی وبلاگ احتمالا به جز یه سری فاخر نویسِ تولیدکنندهی محتواهای ارزشمند، داریم دردودلهامون رو منتشر میکنیم و شاید این حرفی که این بنده خدا توی کامنتِ زیر ویدیوی ادل زده که شما (یعنی ماها) باعث انتشار بغض و غم میشیم، برای ما هم اتفاق بیافته.
چند وقت پیش داشتم یه مطلب در مورد فرسودگی میخوندم (میتونید به ترجمان: چرا اینقدر فرسوده شدهایم؟ مراجعه کنید) و این مطلب را با مفهوم خستگی فلزات مقایسه میکردم (خستگی در اجسام یک اصطلاح علمی است، برای مطالعه بیشتر جست و جو کنید) به این نتیجه رسیدم که این تخلیه روحی و این خود اعترافیهایی که توی وبلاگ منتشر میکنیم یه جورایی باعث میشه این فرایند خستگی و فرسودگی به تعویق بیافته و معمولا ماهایی که مطلبی رو منتشر میکنیم، قبل و بعد از منتشر کردنِ مطلب از حرص و آشفتگی و حتی اون حجم از خشمی که داریم، کم میشه.
به نظرم اشتراک گذاشتنِ غمها و دردها باعث تکثیر شدنِ اون غم به یک اندازهی ثابت بین همهی افراد نمیشه و شاید به نوعی بشه گفت که یک مدلِ کوچیک شده و یک مجسمهی کوچیک از غمی که داریم رو ایجاد میکنیم و بین افراد پخش میکنیم و افراد میتونند اون غم و درد رو لمس کنند و از زاویههای مختلف بهش نگاه کنند و اگر نظری داشتند که این غم از بین بره ارائه بدند؛ اما در مورد شادی این مطلب صدق نمیکنه و به نوعی شاید این ادعا رو بشه کرد که تو انتشار شادیها یک مجسمه به همون اندازه و شاید حتی بیشتر از ابعادی که ما حس میکنیم، به افراد منتقل میشه چون که خیلی از مسائل رو ما شاید در مورد شادیها ندونیم اما علتِ وقوعِ اون شادی، دعای یک فرد/افرادی باشه که وقتی متوجهِ به ثمر نشستنِ اون اتفاق میشند، یک رضایت قلبی هم علاوه بر شاد بودن به خاطرِ واقعهی اتفاق افتاده برای ما، بهشون منتقل میشه.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.