باز خوبه حداقل خدا رو داریم :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

باز خوبه حداقل خدا رو داریم

شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۶ ب.ظ

در مورد فلسفه‌ی اجابتِ دعا، نظریاتِ فلسفی و عرفانیِ مختلفی وجود داره که دو تا از اون‌ها اینطوری هست:

1. مفهومِ دعای حاجت یعنی اینکه یک بی‌اعتمادی به درگاه خدا داریم که کار رو درست پیش نمیبره، مثلا اگر فرزندِ آدم مریض بشه و از خدا بخوایم که بچه رو شفا بده یک جوری انگاری داریم میگیم که این کاری که کردی و بچه مریض شده، کارِ درستی نبوده و بیا و درستش کن و این تدبیر و کارت رو اصلاح کن؛ شبیه به این می‌مونه که پیشِ یک راننده نشستی و همش میگی به راست بپیچ و به چپ برو و سرعت رو فلان کن و همه‌ی این‌ها در حالی هست که اون راننده یک راننده‌ی ناشی نیست و خیلی هم آدمِ حرفه‌ای هست. پس اگر ما درخواستی از خدا کنیم یک‌جوری خطا و دورازانصاف هست.


2. تحقق و اجابت یک دعا و پاسخِ مثبت به اون اتفاق یعنی اینکه خدا نسبت به صحبت ِبنده‌ها تغییرپذیر و تأثیرپذیر هست که با توجه به اینکه قائل هستیم خدا نقص نداره، یک جوری اجابتِ دعا بی‌معنی هست، یعنی ممکن هست اون اتفاق بیافته ولی نه به این دلیل که خدا پاسخ داده بلکه به خاطر احتمال و اتفاق و شانس اون عمل با خواسته‌ی ما هماهنگ بوده. ابن سینا، خدا رو بیرون از زمان میدونه، یعنی فارغ از حال و اکنون، وضعیتِ افراد رو میدونسته و میدونه ولی جزئیاتِ متعلق به زمان رو نمیدونه؛ این یعنی نقش دعا رو رد میکنه و ارتباط رو با انسانی که متعلق به زمان است به نوعی رد میکنه؛ یعنی می‌دونه تهش چی میشه ولی اینکه الان بنده چه حسی داره رو نظری نداره مثلا میدونه فلان بنده مشکلی توی زندگی‌ش داره که به فلان صورت رفع میشه ولی اینکه الان بنده اون مشکل رو داره یا نه (یعنی فاکتورِ زمان در زندگی)، نظری نداره.


در موردِ نظرِ اول، باید بگم که نه نظرشون محترم هست و نه دوزار ارزش داره، اینکه خدا خودش اذنِ دعا داده و خودش با شرایطِ خاص (مثلِ اینکه دعای شر راجع‌به بقیه نباشه، یا مثلا دعای خیر در موردِ بنده‌های دیگه، حتما اجابت میشه) اجابتِ دعا رو تضمین میکنه؛ حالا اینکه بیایید و عارفانه بازی در بیارید و همچین نظری بدید، خیلی هم کارِ زشتی هست. درست هست که خدا قطعا خیرِ بنده‌هاش رو بهتر از خودشون میدونه ولی این ربطی به دعا نکردن نداره.


در مورد نظر دوم بگم که شهید مطهری تو کتابِ انسان و سرنوشت، این نظرِ فلسفیِ ابن سینا رو رد میکنه و ظاهرا خدای توصیف شده در قرآن، خدایی هست که در متنِ زمان، یک اکت رو برای بنده‌هاش انتخاب میکند و دقیقا منطبق بر زمانِ حالِ بنده‌هاش، یک تصمیم رو اجرا و یا انجام میده؛ مثلا در احوالِ اقوامِ گذشته بر قومی خشم گرفته و یا در احوالِ حالِ پیامبر ص صحبت میکنه و... یعنی در جزئیات هم موجود هست و هم در لحظه پاسخ میدهد؛ مثالش هم میشه به قضیه‌ی حضرت موسی اشاره کرد که خدا یک گفت‌و‌گویی رو با حضرت موسی ع داره که میگه این چوب دستی چی هست و... یا مثلا حضرت موسی ع میگه داداش هارون‌م رو مشاور(وزیر)م قرار بده و... که خدا هم میگه باشه.


چقدر اوضاعِ بد و وحشتناکی میشد که تو سختی‌ها، آدم در لحظه خدا رو هم نداشته باشه. مرسی خدا که هستی :)



پ.ن 1:

دیشب داشتم به‌خاطرِ اینکه برای خیلی از کارهام وقت کم بود و برای خیلی از کارهام وقت زیاد بود و حال نداشتم زودتر شروع کنم، از روی بیکاری در اون لحظه، یه فال گرفتم؛ غزل 172 بود:


شعر:

عشق تو نهال حیرت آمد

وصل تو کمال حیرت آمد

بس غرقه حال وصل کآخر

هم بر سر حال حیرت آمد

یک دل بنما که در ره او

بر چهره نه خال حیرت آمد

نه وصل بماند و نه واصل

آن جا که خیال حیرت آمد

از هر طرفی که گوش کردم

آواز سوال حیرت آمد

شد منهزم از کمال عزت

آن را که جلال حیرت آمد

سر تا قدم وجود حافظ

در عشق نهال حیرت آمد


معنی:

 با رسیدن به وصال یار کمالات تو بیشتر خواهد شد. از هر طرف درهای رحمت به سویت باز می شود. با کمک یار جهانی را زیر و رو می کنی که همگان در حیرت می مانند. توسل به خدا کن و همت داشته باش.



پ.ن 2:

کلا عدم قطعیت تو زندگی خیلی پدیده‌ی جالبی هست, آخرش که قرار هست خدا بزنه همه چی رو شتک کنه ولی امیدواریم که این عدم قطعیت یه بار موافقِ ما اتفاق بیافته


پ.ن 3:

گفت عاشق شدی داری گریه می‌کنی؟

گفتش آره

گفت عاشق کی؟

گفتش عاشق هر کی که تو بگی


پ.ن 4:

دیشب کتاب « من برمیگردم» رو تموم کردم، واقعا کتابِ باحالی بود. توصیه می‌کنم که بخونید.



اگر فکر میکنید که این عکس رو گرفتم که باز فضای میزم رو نشون بدم، باید بگم که درست فکر کردید!


پ.ن 5:

درست حافظه ام قد نمی دهد، اما

همیشه تا به خودم آمدم زمین خوردم

ببین چقدر زمین خوردنم مفصل بود

ولی خلاصه شدم در همین چکیده شدن

 


ببین که جبر در این اختیار صلب شده

میان گرگ و زلیخا چه فرق توحیدی ست؟

همینکه پیرهنی از زمان کودکی اش

مقدر است به  شکرانه ی دریده شدن

 


نه اینکه خسته شدم، مدتی ست تن دادم

که ناگزیر به تنهایی خودم باشم

خدا نصیب کسی (هیچ کافری) نکند

که بی سویه شود بین شب-سپیده شدن

 


چقدر غمگینم، قبل اینکه رانده شویم

چقدر غمگینم، قبل سیب خوردنمان 

چقدر غمگینم، قبل اینکه سجده نکرد

چقدر غمگینم، قبل آفریده شدن

 

مرتضی عابدپور لنگرودی



۰۰/۰۹/۲۰

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.