در مورد فلسفهی اجابتِ دعا، نظریاتِ فلسفی و عرفانیِ مختلفی وجود داره که دو تا از اونها اینطوری هست:
1. مفهومِ دعای حاجت یعنی اینکه یک بیاعتمادی به درگاه خدا داریم که کار رو درست پیش نمیبره، مثلا اگر فرزندِ آدم مریض بشه و از خدا بخوایم که بچه رو شفا بده یک جوری انگاری داریم میگیم که این کاری که کردی و بچه مریض شده، کارِ درستی نبوده و بیا و درستش کن و این تدبیر و کارت رو اصلاح کن؛ شبیه به این میمونه که پیشِ یک راننده نشستی و همش میگی به راست بپیچ و به چپ برو و سرعت رو فلان کن و همهی اینها در حالی هست که اون راننده یک رانندهی ناشی نیست و خیلی هم آدمِ حرفهای هست. پس اگر ما درخواستی از خدا کنیم یکجوری خطا و دورازانصاف هست.
2. تحقق و اجابت یک دعا و پاسخِ مثبت به اون اتفاق یعنی اینکه خدا نسبت به صحبت ِبندهها تغییرپذیر و تأثیرپذیر هست که با توجه به اینکه قائل هستیم خدا نقص نداره، یک جوری اجابتِ دعا بیمعنی هست، یعنی ممکن هست اون اتفاق بیافته ولی نه به این دلیل که خدا پاسخ داده بلکه به خاطر احتمال و اتفاق و شانس اون عمل با خواستهی ما هماهنگ بوده. ابن سینا، خدا رو بیرون از زمان میدونه، یعنی فارغ از حال و اکنون، وضعیتِ افراد رو میدونسته و میدونه ولی جزئیاتِ متعلق به زمان رو نمیدونه؛ این یعنی نقش دعا رو رد میکنه و ارتباط رو با انسانی که متعلق به زمان است به نوعی رد میکنه؛ یعنی میدونه تهش چی میشه ولی اینکه الان بنده چه حسی داره رو نظری نداره مثلا میدونه فلان بنده مشکلی توی زندگیش داره که به فلان صورت رفع میشه ولی اینکه الان بنده اون مشکل رو داره یا نه (یعنی فاکتورِ زمان در زندگی)، نظری نداره.
در موردِ نظرِ اول، باید بگم که نه نظرشون محترم هست و نه دوزار ارزش داره، اینکه خدا خودش اذنِ دعا داده و خودش با شرایطِ خاص (مثلِ اینکه دعای شر راجعبه بقیه نباشه، یا مثلا دعای خیر در موردِ بندههای دیگه، حتما اجابت میشه) اجابتِ دعا رو تضمین میکنه؛ حالا اینکه بیایید و عارفانه بازی در بیارید و همچین نظری بدید، خیلی هم کارِ زشتی هست. درست هست که خدا قطعا خیرِ بندههاش رو بهتر از خودشون میدونه ولی این ربطی به دعا نکردن نداره.
در مورد نظر دوم بگم که شهید مطهری تو کتابِ انسان و سرنوشت، این نظرِ فلسفیِ ابن سینا رو رد میکنه و ظاهرا خدای توصیف شده در قرآن، خدایی هست که در متنِ زمان، یک اکت رو برای بندههاش انتخاب میکند و دقیقا منطبق بر زمانِ حالِ بندههاش، یک تصمیم رو اجرا و یا انجام میده؛ مثلا در احوالِ اقوامِ گذشته بر قومی خشم گرفته و یا در احوالِ حالِ پیامبر ص صحبت میکنه و... یعنی در جزئیات هم موجود هست و هم در لحظه پاسخ میدهد؛ مثالش هم میشه به قضیهی حضرت موسی اشاره کرد که خدا یک گفتوگویی رو با حضرت موسی ع داره که میگه این چوب دستی چی هست و... یا مثلا حضرت موسی ع میگه داداش هارونم رو مشاور(وزیر)م قرار بده و... که خدا هم میگه باشه.
چقدر اوضاعِ بد و وحشتناکی میشد که تو سختیها، آدم در لحظه خدا رو هم نداشته باشه. مرسی خدا که هستی :)