فلسفه :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فلسفه» ثبت شده است

در مورد فلسفه‌ی اجابتِ دعا، نظریاتِ فلسفی و عرفانیِ مختلفی وجود داره که دو تا از اون‌ها اینطوری هست:

1. مفهومِ دعای حاجت یعنی اینکه یک بی‌اعتمادی به درگاه خدا داریم که کار رو درست پیش نمیبره، مثلا اگر فرزندِ آدم مریض بشه و از خدا بخوایم که بچه رو شفا بده یک جوری انگاری داریم میگیم که این کاری که کردی و بچه مریض شده، کارِ درستی نبوده و بیا و درستش کن و این تدبیر و کارت رو اصلاح کن؛ شبیه به این می‌مونه که پیشِ یک راننده نشستی و همش میگی به راست بپیچ و به چپ برو و سرعت رو فلان کن و همه‌ی این‌ها در حالی هست که اون راننده یک راننده‌ی ناشی نیست و خیلی هم آدمِ حرفه‌ای هست. پس اگر ما درخواستی از خدا کنیم یک‌جوری خطا و دورازانصاف هست.


2. تحقق و اجابت یک دعا و پاسخِ مثبت به اون اتفاق یعنی اینکه خدا نسبت به صحبت ِبنده‌ها تغییرپذیر و تأثیرپذیر هست که با توجه به اینکه قائل هستیم خدا نقص نداره، یک جوری اجابتِ دعا بی‌معنی هست، یعنی ممکن هست اون اتفاق بیافته ولی نه به این دلیل که خدا پاسخ داده بلکه به خاطر احتمال و اتفاق و شانس اون عمل با خواسته‌ی ما هماهنگ بوده. ابن سینا، خدا رو بیرون از زمان میدونه، یعنی فارغ از حال و اکنون، وضعیتِ افراد رو میدونسته و میدونه ولی جزئیاتِ متعلق به زمان رو نمیدونه؛ این یعنی نقش دعا رو رد میکنه و ارتباط رو با انسانی که متعلق به زمان است به نوعی رد میکنه؛ یعنی می‌دونه تهش چی میشه ولی اینکه الان بنده چه حسی داره رو نظری نداره مثلا میدونه فلان بنده مشکلی توی زندگی‌ش داره که به فلان صورت رفع میشه ولی اینکه الان بنده اون مشکل رو داره یا نه (یعنی فاکتورِ زمان در زندگی)، نظری نداره.


در موردِ نظرِ اول، باید بگم که نه نظرشون محترم هست و نه دوزار ارزش داره، اینکه خدا خودش اذنِ دعا داده و خودش با شرایطِ خاص (مثلِ اینکه دعای شر راجع‌به بقیه نباشه، یا مثلا دعای خیر در موردِ بنده‌های دیگه، حتما اجابت میشه) اجابتِ دعا رو تضمین میکنه؛ حالا اینکه بیایید و عارفانه بازی در بیارید و همچین نظری بدید، خیلی هم کارِ زشتی هست. درست هست که خدا قطعا خیرِ بنده‌هاش رو بهتر از خودشون میدونه ولی این ربطی به دعا نکردن نداره.


در مورد نظر دوم بگم که شهید مطهری تو کتابِ انسان و سرنوشت، این نظرِ فلسفیِ ابن سینا رو رد میکنه و ظاهرا خدای توصیف شده در قرآن، خدایی هست که در متنِ زمان، یک اکت رو برای بنده‌هاش انتخاب میکند و دقیقا منطبق بر زمانِ حالِ بنده‌هاش، یک تصمیم رو اجرا و یا انجام میده؛ مثلا در احوالِ اقوامِ گذشته بر قومی خشم گرفته و یا در احوالِ حالِ پیامبر ص صحبت میکنه و... یعنی در جزئیات هم موجود هست و هم در لحظه پاسخ میدهد؛ مثالش هم میشه به قضیه‌ی حضرت موسی اشاره کرد که خدا یک گفت‌و‌گویی رو با حضرت موسی ع داره که میگه این چوب دستی چی هست و... یا مثلا حضرت موسی ع میگه داداش هارون‌م رو مشاور(وزیر)م قرار بده و... که خدا هم میگه باشه.


چقدر اوضاعِ بد و وحشتناکی میشد که تو سختی‌ها، آدم در لحظه خدا رو هم نداشته باشه. مرسی خدا که هستی :)


۲۰ آذر ۰۰ ، ۲۲:۱۶
R_A Zeytun


به ما گفته‌اند در مسائل علمی و فکری، به گوینده توجه نکنید.

«انْظُرْ اِلَی ما قَال و لاتنظرُ اِلَی مَنْ قَال» توجه کن که چه می‌گوید و منگر چه کسی می‌گوید.

اما در مسائل قلبی و تربیتی، سفارش کرده‌اند که حتما ببینید گوینده کیست؟ و هر حرفی را از هر کسی نشنوید... .

طبق نثل مرحوم کلینی وقتی از عیسی ع پرسیدند با که بنشینیم؟ از کدام عالِم استفاده کنیم؟ نفرمود «انْظُرْ اِلَی ما قَال و لاتنظرُ اِلَی مَنْ قَال»...، بلکه فرمود: با کسی مجالست کنید که «یُذَکِّرُکُمُ الله رُوْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُه»

دیدار او شما را به یاد خدا و قیامت بیندازد و سخن و منطق او بر علم شما بیفزاید و عمل او شما را به آخرت نزدیک کند... .

...قبح ظلم و حسن عدل مربوط به راه ذکر است. چون در حکمت نظری مسئله گرایش به عدل و گریز از ظلم راه ندارد. اندیشه ممکن است که قبح ظلم، یا حسن عدالت را درک کند، اما آن جنبه از نفس که به عدل گرایش دارد و از ظلم گریزان است، جنبه عمل و قلب است، نه جنبه عقل و فکر.

ضمانت اجرایی نسخه عاشورا

...هماهنگی کامل عقل و قلب را می‌توان در نهضت اباعبدالله الحسین ع مشاهده کرد. امام حسین ع که فلسفه حرکت خود را عدالت و مقابله با جور قرار می‌دهد، در راه چنین هدفی، دشوارترین مبارزه را نیز تحمّل می‌کند و خود ایشان وسط معرکه است. بیان این نکته لازم است که عدالت در ادیان الهی از دو ویژگی برتر برخوردار است: داشتن منبع علمی، داشتن پشتوانه اجرایی.

آغاز و انجام عدالت اسلامی، مسبوق و ملحوق به ضمانت اجرایی است: آغازش متکی به مبدأ و مرتبط به اعتقاد به خداست و انجامش مستظهر به معاد و ملحوق به باور محکمه عدل الهی و پاداش آخرت است. بر این اساس، جهاد و شهادت خالصانه و نثار جان و ایثار مال برای تحقق عدالت از جانب کسانی مثل امام حسین ع و یارانش مقبول است که از این باورها برخوردارند... .

پ.ن:

دلداده‌ی حسین و دلتنگ کربلاییم...

۰۵ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۲۵
R_A Zeytun

برای پیوند شئون دوگانه انسان و برای عمل به علم، اراده انسانی، مهم‌ترین عامل محسوب می‌شود.

... در شرح چهل حدیث امام خمینی آمده، بیشتر از هر چه، گوش کردن به تغنّیات سلب اراده و عزم از انسان می‌کند. از همین فرمای امام می‌توان به این موضوع پی برد که دو دسته عوامل در بحث عزم مطرح هستند یکی عوامل اراده‌ساز و دیگری عوامل اراده‌سوز. از عواملی که باعث سستی اراده می‌شوند(اراده‌سوزند) می‌توان به جزئت برمعاصی، گوش دادن به تغنیات و موسیقی، جبن اشاره کرد.

«بعضی ممکن است بگویند منظور از عزم انسان چیست؟...اراده منِ یک نفر...؟ ...عرض بکنم که عزم یکایک انسان‌ها در حد خودش تاثیر دارد؛ نه فقط در مسائل شخصی-که تاثیر تام دارد-بلکه در مسائل اجتماعی...»

اهل فکر و اهل ذکر

کمال انسان در این است که آن‌چه فهمیده به دل تحویل دهد تا با دو بال دل و عقل پرواز کند. هرگز به تنهایی، با بال عقل نمی‌توان پرواز کرد، زیرا که اندیشه فقط یک بال است... .

ذکر، امامِ فکر

...محراب محل جنگ و نماز، جنگ بین عقل و جهل است. گاهی انسان می‌خواهد از شرّ علم، نجات پیدا کند و این جنگ در نماز به ظهور می‌رسد. در نماز، انسان موفق می‌شود که از دانش بدون گرایش نجات پیدا کند... .

سهم عاطفه و احساس

انبیا و فرستگان الهی ننشسته‌اند با مردم با زبان فلسفی حرف بزنند؛... زبان آنان ترکیبی است از اندیشه و عقل و عواطف؛ عاطفه است کهه می‌تواند مسیر فهم عقلی و حرکت عقلی و جریان عقلی را هموار کند... .

...در حرکت‌های معنوی، عاطفه سهم و جای خود را دارد. نه عاطفه جای استدلال را می‌گیرد و نه استدلال می‌تواند به جای عواطف بنشیند. حادثه عاشورا، در ذات و طبیعت خود، یک دریایِ خروشانِ عواطفِ صادق است.

پ.ن:

یک چیزی که خیلی دیر متوجه شدم(یعنی همین دو روز پیش) و البته صد خدا رو شکر که بالاخره متوجه‌ش شدم، تفاوت نگارشِ نامه‌هایی هست که برای امام حسین ع، مردم کوفه فرستادند.

برای مثال یه نمونه از نامه‌هایی که ارسال شد ترجمه‌ی روایت‌ش این‌جوری بود:

«بسم الله الرّحمن الرّحیم به پیشگاه حسین بن علی(علیهما السلام) از طرف شیعیان او و پدرش امیر المومنین (علیه السلام).

پس از تقدیم سلام، مردم در انتظار شما هستند و کسی را به جز شما نمی خواهند. زود زود به جانب ما بیا ای فرزند پیغمبر، زیرا باغستان‌ها به سبزه آراسته و میوه‌ها رسیده و گیاه‌ها روییده و برگ‌های سبز بر زیبایی درخت‌ها افزوده‌اند. بیا به سوی ما، زیرا بر سپاه مجهز و آماده خود وارد می شوی وَالسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ وَ عَلى اءَبیکَ مِنْ قَبْلِکَ.»

آنگاه حسین (علیه السلام) از آن دو نفری(هانی بن هانی و سعیدبن عبدالله حنفی) که نامه را آورده بودند پرسید: این نامه را چه کسانی نوشتند؟ گفتند: یابن رسول الله فرستادگان نامه عبارت بودند از شبث بن ربعی، حجّار بن ابجر، یزید بن حارث، یزید بن روُیم، عروت بن قیس ، عمرو بن حجّاج و محمد بن عمر بن عطارد.

به اون بخش‌های رنگی اگه توجه کنید، انگاری دارند امام حسین ع رو به پیکنیک دعوت می‌کنند :/

در مقابل نامه‌ای که توجه من رو بشدت جلب کرد و به نظرم حقیقتا با اشک و آه خوندمش و بشدت غبطه خوردم به سطحِ فهم و شعورِ جناب حبیب‌بن‌مظاهر به صورت زیر هست:

فکتبوا الیه: بسم الله الرحمن الرحیم لحسین بن على من سلیمان بن صرد و المسیب ابن نجبه و رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر و شیعته من المؤمنین و المسلمین من اهل الکوفه سلام علیک، فانا نحمد إلیک الله الذى لا اله الا هو، اما بعد، فالحمد لله الذى قصم عدوک الجبار العنید الذى انتزى على هذه الامه فابتزها امرها، و غصبها فیئها، و تامر علیها بغیر رضا منها، ثم قتل خیارها، و استبقى شرارها، و جعل مال الله دوله بین جبابرتها و اغنیائها، فبعدا له کما بعدت ثمود! انه لیس علینا امام، فاقبل لعل الله ان یجمعنا بک على الحق و النعمان ابن بشیر فی قصر الإمارة لسنا نجتمع معه فی جمعه، و لا نخرج معه الى عید، و لو قد بلغنا انک قد اقبلت إلینا اخرجناه حتى نلحقه بالشام ان شاء الله، و السلام و رحمه الله علیک.

بسم الله الرّحمن الرّحیم. به پیش گاه حسین بن علی (علیهما السلام) از سلیمان بن صُرد خزاعی و مسیّب بن نجبه و رفاعة بن شدّاد و حبیب‌بن‌مظاهر و عبدالله بن وائل و گروهی از مومنان و شیعیان.

پس از تقدیم سلام، سپاس خداوندی را که دشمن تو و دشمن پدرت را هلاک کرد. آن مرد ظالم و خون خوار و ستمکار، کاری که امارت امّت را از آنان سلب کرد و آنرا به ظلم و ستم تصرف نمود و بیت المال مسلمانان را غضب کرد و بدون رضایت ایشان خود را امیر آنان خواند و مردان نیک را کشت و نا پاکان را باقی گذاشت و مال خداواند را در تصرّف جباران و سرکشان قرار داد. دور باد از رحمت یزدان، چنان که قوم ثمود دور گردید. ما اکنون امام و پیشوا نداریم، بسیار مناسب است که قدم رنجه فرموده و به شهر ما بیاید. امید است خداوند به وسیله شما ما را به راه سعادت راهنمایی کند. نعمان بن بشیر، والی کوفه در قصر دارالاماره است ولی ما در نماز جمعه و جماعت او حاضر نمی شویم و روزهای عید با او مصلی نمی رویم. اگر بشنویم که شما به سوی ما می آیید ، او را از کوفه بیرون نموده، روانه شام می کنیم. سلام بر تو ای فرزند پیغمبر، و بر روان پاک پدرت باد وَالسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ .

دِلــ❤ بی تو به جــان آمد، آقا جان

یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَ مَوْلینا انه لیس علینا امام

۰۴ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۴۹
R_A Zeytun