چادر نماز عزیز
چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۴۷ ب.ظ
آخرین باری که رو مبل خونه عزیز خوابیدم, یه سری کاغذ و لپتاپ جلوم بود و داشتم کار انجام میدادم و بعدش خوابم برد. عزیز اومد و دید خوابم برده, چادر نمازش رو انداخت روم که سردم نشه. فرداش یه همچین اتفاقی برای بابابزرگ افتاد و روی مبل خوابش برده بود و رفتم ملحفه انداختم روش.
الان روی همون مبل هستم و قصد دارم بخوابم در حالی که عزیز نیست که نگران سرد شدنِ من باشه و چادر نمازش رو بندازه روم.
در حالی خونهی عزیز اومدیم که کسی استقبالمون نیومد و در رو برامون باز کنه و باز این مرحلهی قوی بودن و باز کردن در بدون حضور عزیز و بدون اشک و گریه به من افتاد.
۰۰/۰۹/۱۰
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.