چادر نماز عزیز :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

چادر نماز عزیز

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۴۷ ب.ظ


آخرین باری که رو مبل خونه عزیز خوابیدم, یه سری کاغذ و لپ‌تاپ جلوم بود و داشتم کار انجام میدادم و بعدش خوابم برد. عزیز اومد و دید خوابم برده, چادر نمازش رو انداخت روم که سردم نشه. فرداش یه همچین اتفاقی برای بابابزرگ افتاد و روی مبل خوابش برده بود و رفتم ملحفه انداختم روش.

الان روی همون مبل هستم و قصد دارم بخوابم در حالی که عزیز نیست که نگران سرد شدنِ من باشه و چادر نمازش رو بندازه روم.

در حالی خونه‌ی عزیز اومدیم که کسی استقبال‌مون نیومد و در رو برامون باز کنه و باز این مرحله‌ی قوی بودن و باز کردن در بدون حضور عزیز و بدون اشک و گریه به من افتاد.

۰۰/۰۹/۱۰
R_A Zeytun

زن قوی