خاطره :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۱۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره» ثبت شده است

فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَ أَعْمَلَ فِکْرَهُ لِیَعْلَمَ کَیْفَ أَقَمْتَ عَرْشَکَ وَ کَیْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَکَ وَ کَیْفَ عَلَّقْتَ فِی الْهَوَاءِ سَمَاوَاتِکَ وَ کَیْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَکَ رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِیراً وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً وَ سَمْعُهُ وَالِهاً وَ فِکْرُهُ حَائِراً.

پس آن کس که دل را از همه چیز تهى سازد، و فکرش را به کار گیرد تا بداند که: چگونه عرش قدرت خود را برقرار ساخته اى و پدیده را چگونه آفریده اى و چگونه آسمان ها و کرات فضایى را در هوا آویخته‌اى و زمین را چگونه بر روى امواج آب گسترده‌اى نگاهش حسرت زده، و عقلش مات و سرگردان، و شنواییش آشفته، و اندیشه‌اش حیران مى‌ماند.(نهج‌البلاغه بخشی از خطبه‌ی 160)

 

سوپر نوا یا ابرنواختر

سوپر نوا یا ابرنواختر زمانی رخ می‌دهد که یک ستارهٔ در حال مرگ شروع به خاموش شدن می‌کند. آن گاه به‌طور ناگهانی منفجر شده و مقدار بسیار زیادی نور تولید می‌کند و یک هستهٔ کوچک نوترونی به جای می‌گذارد. نوترون سنگین‌ترین ذره در فضا است. مقداری نوترون به اندازهٔ یک سر سوزن می‌تواند هزاران تن جرم داشته باشد. ستاره، مادهٔ خود را به سوی فضا پرتاب می‌کند و ممکن است درخشندگی آن چند روزی از کل یک کهکشان هم بیشتر باشد. هنوز هم می‌توان بقایای درخشان ستاره‌های منفجر شده را، که صدها یا هزاران سال پیش از هم پاشیده‌اند، دید. ابرنواخترها نادراند؛ در کهکشان خودمان به‌طور میانگین در هر قرن یک یا دو ابرنواختر رخ می‌دهد که برخی از آن‌ها نیز در پس غبار کهکشان پنهان می‌شوند.

 

 

ویدیو بالا رو من از سایت تلسکوپ هابل (https://hubblesite.org/گرفتم که در توضیحاتش اومده:

 این ویدئو...از ابرنواختر 2018gv در کهکشان NGC 2525 است، این تایم‌لپس فشرده سازی یک ویدیوی تقریبا یک‌ساله شامل مشاهدات از فوریه 2018 تا فوریه 2019 است. نمودار منحنی نور در سمت راست محو شدن ابرنواختر را ترسیم می کند. NGC 2525 تقریباً 70 میلیون سال نوری از زمین فاصله دارد.

مطلبی که هست و اهمیت سوپرنواها رو نشون میده اینه که سوپرنواها نقش عمده‌ای توی پراکندگی عناصر در جهان ایفا می‌کنند. زمانی که یک ستاره منفجر می‌شود، عناصر و باقیمانده‌های خود را به فضا پرتاپ می‌کند. بسیاری از عناصری که بر روی زمین یافت می‌شوند در هسته ستارگان ساخته شده بودند. این عناصر یک ستاره جدید، سیاره و یا هر آنچه که در کائنات وجود دارد را تشکیل می‌دهند.

 

 

ویدیوی بالا داره یک سوپرنوا رو در کهکشان NGC 2525 که در فاصله 70 میلیون سال نوری قرار داره، بزرگنمایی می‌کنه...هابل انفجار اولیه را در ژانویه 2018 ثبت نکرد، اما برای تقریباً یک سال از سال 2018 تا 2019 عکس های متوالی گرفت که در یک سکانس مرور زمان جمع شده اند. در اوج خود ، ستاره در حال انفجار به اندازه 5 میلیارد خورشید درخشان بود.

(منابع بیشتر: بیگ‌بنگ، NASA، Space)

 

پ.ن:

دیشب آخرین دعای صحیفه‌سجادیه رو خوندم و پایانی بود بر این 54 شبی که مدام قبل از خواب توفیق داشتم که بیدار بمونم و یک دعا از این خواهر قرآن و انجیل اهل بیت بخونم؛ حس می‌کنم هوشمندی خاصی در قرار دادنِ آخرین دعا که «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی اسْتِکْشَافِ الْهُمُومِ | دعاى آن حضرت است در زدودن اندوه‌ها» هست، بوده، چون حسی که بعد از تموم شدنِ این کتاب و این 54 شب به من دست داد اینه که «خب حالا الان من چه غلطی باید برای بقیه‌ی عمرم کنم» داشتم؛ بنای اینکه چی شد این کتاب رو شروع به خوندم کردم این بود که به خودم گفتم از بین این کتاب‌هایی که داری(اعم از کتاب صوتی و کتاب الکترونیکی و کتاب‌های چاپی) اگه بهت بگند فقط اندازه‌ی خوندنِ یک کتاب زنده هستی، حسرت نخوندنِ کدوم کتاب تو دلت میمونه، که خب جوابِ اون موقع‌م این بود که صحیفه‌سجادیه؛ دیشب این سوال رو دوباره از خودم پرسیدم و جوابش این بود که کتاب «امام رضا ع زندگی و اقتصاد» از انتشارات آستان قدس و کتاب «دین و سیاست از منظر امام رضا ع» رو هنوز نخوندم؛ البته خب از اونجا که نویسنده‌های این دو تا کتاب صرفا به بیان صحبت‌های امام رضا ع نپرداختند و برداشت‌های خودشون رو هم وارد متن کردند، قرار نیست به اندازه‌ی صحیفه‌سجادیه به من انرژی مثبت بده ولی خب فعلا از هیچی بهتره!

(وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی اسْتِکْشَافِ الْهُمُومِ | دعاى آن حضرت است در زدودن اندوه‌ها)

(دعای 54 صحیفه‌سجادیه)

...

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ اقْبِضْ عَلَى الصِّدْقِ نَفْسِی ، وَ اقْطَعْ مِنَ الدُّنْیَا حَاجَتِی ، وَ اجْعَلْ فِیما عِنْدَکَ رَغْبَتِی شَوْقاً إِلَى لِقَائِکَ ، وَ هَبْ لِی صِدْقَ التَّوَکُّلِ عَلَیْکَ .

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و جان مرا بر پایۀ درستی و راستی و عمل و اخلاق دریافت کن و نیازم را از دنیا بگسل و رغبتم را در آنچه نزد توست، در حالی که مشتاق لقایت باشم، قرار ده؛ و صدق توکّل بر وجود مبارکت را به من ببخش.

 

 أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِ کِتَابٍ قَدْ خَلَا ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ کِتَابٍ قَدْ خَلَا ، أَسْأَلُکَ خَوْفَ الْعَابِدِینَ لَکَ ، وَ عِبَادَةَ الْخَاشِعِینَ لَکَ ، وَ یَقِینَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ ، وَ تَوَکُّلَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْکَ .

 از تو بهترین سرنوشتی که مقدّر شده درخواست می‌کنم و از بدترین سرنوشتی که مقرر شده به تو پناه می‌آورم؛ ترس بندگان را از مقامت و بندگی فروتنان را برایت و یقین توکّل‌کنندگان را بر وجودت و توکّل مؤمنان را بر حضرتت، از تو درخواست دارم.

 

اللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِی مَسْأَلَتِی مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِیَائِکَ فِی مَسَائِلِهِمْ ، وَ رَهْبَتِی مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِیَائِکَ ، وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی مَرْضَاتِکَ عَمَلًا لَا أَتْرُکُ مَعَهُ شَیْئاً مِنْ دِینِکَ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ .

خدایا! اشتیاقم را در خواسته‌هایم مانند اشتیاق عاشقانت در خواسته‌هایشان و ترسم را مانند ترس دوستانت قرار ده؛ و مرا در عرصۀ خشنودی‌ات به عمل و کوششی به کار گیر که با آن، چیزی از دینت را به خاطر ترس از کسی از آفریده‌هایت، رها نکنم.

 

اللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَتِی فَأَعْظِمْ فِیهَا رَغْبَتِی ، وَ أَظْهِرْ فِیهَا عُذْرِی ، وَ لَقِّنِّی فِیهَا حُجَّتِی ، وَ عَافِ فِیهَا جَسَدِی .

خدایا! این است حاجت من، پس اشتیاقم را در آن بزرگ و زیاد کن و عذرم را در آن آشکار فرما و برهان و دلیلم را در آن به من بیاموز و جسمم را در آن سلامت بخش.

 

اللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أَوْ رَجَاءٌ غَیْرُکَ ، فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا ، فَاقْضِ لِی بِخَیْرِهَا عَاقِبَةً ، وَ نَجِّنِی مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .

خدایا! کسانی صبح می‌کنند در حالی که به غیر تو اعتماد و امید دارند؛ ولی من صبح کردم در حالی که در همۀ امورم اعتماد و امیدم تویی. برای من به آنچه سرانجامش از همه بهتر است حکم کن و از فتنه‌های گمراه‌کننده نجاتم ده، به مهربانی‌ات ای مهربان‌ترین مهربانان.

 

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِینَ .

و درود خدا بر سرور ما محمّد، فرستادۀ برگزیده خدا و اهل بیت پاکش.

۲۴ آبان ۹۹ ، ۱۱:۱۱
R_A Zeytun

تا حالا شده ساعت ۱ شب ایمیل‌تون رو باز کنید و یک ایمیل از طرف شهید داشته باشید:/

من دیشب حدود ساعت 1، اینترنتم رو باز کردم که اگه پیام یا ایمیلی دارم جواب بدم و بعد بخوابم(وی چند هفته‌ای هست که برنامه‌ریزی کرده است که تنها در یک ساعتِ خاص از شبانه‌روز در دسترس برای پاسخگویی باشد و در بقیه‌ی ساعت‌ها پاسخی به پیام‌ها نمی‌دهد) دیدم پیام اومده، شما یک ایمیل از طرف شهید احمدی روشن دارید!


30ثانیه‌ای طول کشید تا از شوک در بیام و روی پیام کلیک کنم و واردِ صفحه‌ی ایمیلم که تو  تصویر میبینید، بشم، همش فکر میکردم که میگند شهدا دستشون باز هست ولی انقدر امکانات دارند که بتونند ایمیل ارسال کنند؟!

بعد فهمیدم که از طرف طرح شهید احمدی روشن که تو پست قبل گفتم ثبت نام کردم، هست.

۰۷ آبان ۹۹ ، ۱۱:۴۶
R_A Zeytun

یه تیکه از شعری که تو دو پست، قبل بود این بود:

ماه من در دل دیوانه ی شب زندانی ست

سهمم از پنجه ی تقدیر، شب ِ بارانی ست

که به نظرم ارزشِ یک پستِ جدا شدن رو به دلیلِ زیباییِ بیش از حدی که داره، میتونه داشته باشه!

از نظرم این مصرع در توصیفِ داستانِ ماه و پلنگ هم ردیف با شعرهای علیرضا آذر اونجا که میگه:

ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم

نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم...

و حسین منزوی که گفته:

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود


پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

هست.

مفهوم این بیت یعنی من مثل یک پلنگی هستم که قصد داره به عشق خودش(ماه) برسه ولی از شانسِ بدش، اون شب بارانی هست و ماه تو آسمان نیست یا به تعبیر مصرع اول در دل دیوانه‌ی شب زندانی هست.


افسانه پلنگ و ماه:

افسانه پلنگ و ماه یک افسانه‌ی قدیمی هست که تا اونجا که من میدونم معلوم نیست از کجا شروع شده ولی کلیتِ همه‌ی توصیفاتی که شده اینه که یک پلنگی هست که میخواد به چیزی دست پیدا کنه که تا حالا هیچکس به اون نرسیده نه خودش و نه پلنگ‌های دیگه، و اون چیزی نیست به جز ماه!

میره روی بلندترین و خطرناک‌ترین صخره و با تمام قدرتش میپره و خودش رو بین زمین و آسمان رها میکنه تا شاید دستش به ماه برسه ولی خب از بالای صخره پرت میشه پایین و نابود میشه، تو افسانه‌ها گفته شده که بیشتر پلنگ‌ها همین شکلی مردند و در آرزوی رسیدن به ماه (یا همون خوشبختی یا معشوق یا... که به ماه توصیف شده) از بین رفتند.

البته بعضی جاها دیدم که این آرزوی پلنگ رو این در نظر گرفته بودند که ماه نمادِ پلنگِ آسمان هست و پلنگِ زمین نمی‌خواد به جز خودش کسی عنوان پلنگ رو داشته باشه و برای همین میره تا باهاش مبارزه کنه که خب با حفظِ احترام به همه‌ی بزرگانِ ادبِ فارسی که این مطالب رو نوشتند به عنوانِ یک ادبیات‌خوان و شعردوست، این نگارش از این افسانه اصلا به نظرم قشنگ نیست!

چند نمونه دیگه از این افسانه در شعرها:


ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است

از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست

فاضل نظری


پیشانی ات سیاه مبادا به ننگ ها

ای ماه ! ای مراد تمام پلنگ ها

علیرضا بدیع


من محال است به دیدار تو قانع باشم

کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه

فاضل نظری


آمدی خنجر خود را به نگاهم بزنی

تا شبی یک تنه بر قلب سپاهم بزنی

...

روی این قله به سمتم بپری مثل پلنگ

چنگ بر صورتِ زیبایی ماهم بزنی

مسعود نامداری


بی پناهم و زیر این باران، می رسم ناگهان به دانشگاه

غرق رگبار طعنه ها باشی، سِلف هم جانپناهِ خوبی نیست!

....

روز ها می گذشت و تقویمم…خال خالی وخط خطی می شد

آنقدر که پلنگ داری تو، باورم شد که ماهِ خوبی نیست

محمدرضا شیخ‌‌حسنی

پ.ن0:

وبلاگم 1001 روزه شد :|

۰۳ آبان ۹۹ ، ۲۰:۱۷
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۲:۵۴
R_A Zeytun


دوستان! این گربه، ایرانِ ما هست؛ همون «زخمیِ سربلندِ بحران‌ها»


ماه من در دل دیوانه ی شب زندانی ست

سهمم از پنجه ی تقدیر، شب ِ بارانی ست


عقب افتاده تر از آن شده که می گویند

کشور ملتهبم منتظر ویرانی ست

...

سیدمهدی نژادهاشمی


پ.ن:

از بین ایمیل‌های طبقه‌بندی شده‌ی هیلاری کلینتون که ترامپ چند روز پیش دستور داد از اسناد محرمانه خارج بشند و انتشار عمومی پیدا کنند، ایمیل‌های مرتبط با مسائل

  • هسته‌ای
  • ایران و جنگ سوریه
  • حاج قاسم سلیمانی
  • مکاتباتِ مرتبط با دکتر سعید جلیلی
  • انتخابات 88 و میرحسین موسوی

رو تقریبا بیشتری‌هاش رو خوندم و هیچ نکته‌ی خاصی که بشه بهش گفت یک اتفاقِ خارج از عرف از طرف مسئولینِ مملکت انجام شده باشه، توش نبود.

دو تا از بخش‌هایی که برام جالب بود این دو تا بود که یکیش در موردِ فتوای رهبری در خصوص حرمتِ ساخت سلاح هسته‌ای بود که به هیلاری گزارش دادند که اینا یه چیزی دارند به اسم تقیه که فتاوا بر اساس زمان و مورد، ممکن هست کنار گذاشته بشه و یه سری صبحت‌ها و سوال‌ها شده بود که دقیقا کی این فتوا تغییر میکنه و چقدر این مسئله سابقه داره و... . دومی هم مربوط به رابطه‌ی خطی بین آراء موسوی و احمدی‌نژاد بود که میگه چطوری ممکن هست که انقدر دقیق رابطه‌ی ریاضی بین آراء وجود داشته باشه.

(این ایمیل‌ها رو می‌تونید از لینک زیر دریافت کنید(قاعدتا نیاز به تاکید نداره که باید از ابزارهای تغییر آی‌پی یا پروکسی برای ورود به سایت جهت حفظ حریم خصوصی و اطلاعاتیِ خودتون استفاده کنید!)

https://foia.state.gov/search/results.aspx?collection=Clinton_Email)

پ.ن:

اگه میشه منت سرِ من بگذارید و برای یک پدر و مادرِ عزیز دعا کنید که حالشون خوب بشه

پ.ن:

به رغم صحبتی که راجع‌به حذف کنکور دکترا زده بودند، زمانِ ثبت نام و برگزاریِ کنکورِ دکترا چند روز پیش اعلام شد! و خب به قول «یاقوت خانم» اینجا ایران هست و من هم زیاد غافلگیر نشدم.

۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۲:۲۱
R_A Zeytun

به حکم آنکه « علیک الرفیق ثم طریق »

دلم بدون رضا (ع) کربلا نمی خواهد ...

۰۶ مهر ۹۹ ، ۲۲:۰۲
R_A Zeytun

روآر به زبان/لهجه‌ی مازندرانی به زمینِ کنارِ رودخونه گفته میشه. این منطقه از نظر حاصل‌خیزی و دسترسی به آب به شدت غنی هست و معمولا محصولاتِ خوبی میده اما یه نکته داره که معمولا چون از سطحِ زمین فاصله‌ی زیادی داره رفت و آمد به این منطقه یه خرده مشکل هست، البته خب محلی‌ها یا یک راهِ بلوکی از سطحِ زمین به سمتِ پایین درست می‌کنند، یا اگه زمینی کنارِ رودخونه داشته باشند، هم سطحِ با زمین‌های دیگه میکنند(از نظرِ من روشِ دوم، یعنی هم‌سطح کردنِ زمینِ کنارِ رودخونه کارِ بشدت غلطی هست چون اون مزیتِ رقابتی که زمین داره اینه که دسترسی به آب رو بدونِ نیاز به پمپ برای روستایی‌ها فراهم می‌کنه ولی با هم‌سطح کردن، نیاز هست که پمپ آب رو از رودخونه به سطح زمین بیاره؛ البته یه سری ایرادات هم این زمین‌ها دارند که مثلا اگه بارونِ فراوون بیاد آب رودخونه بالا میاد و زمین‌های کشاورزی یا باغاتی که تو این منطقه هستند، زیرِ آب میره که باعثِ نابودیِ گندم‌هایی که کاشتند میشه ولی خب به درخت‌ها آسیبی نمیرسه).

برای اینکه بدونید تفاوتِ ارتفاعِ زمینِ روآر با سطحِ زمینی که رفت و آمدِ مردم هست چطوری‌هاست، دعوت‌تون می‌کنم به دیدنِ عکسِ زیر که پریروز از زمینِ کنارِ رودخونه‌(روآر) بابابزرگ گرفتم(این عکسی که می‌بینید من از سطحِ زمینی که روی اون رفت و آمد انجام میشه گرفتم که شاخه‌های بالاییِ درخت پرتغال تقریبا هم‌سطح با اون منطقه‌ای هست که من عکس گرفتم هست):


بعضی از این درخت‌هایی که تو باغِ بابابزرگ کاشته شده، محصولِ مشترکِ من و بابابزرگ برایِ حدودا 10سالِ پیش هست!؛ یادم هست اون موقع پرسیده بودم که این نهال‌ها کی محصول می‌دهند که بابابزرگ گفته بود بعضی‌هاش تا سه چهار سال دیگه بعضی‌ها هم طول میکشه، که من پرسیدم وقتی الان محصول نمیده چرا می‌کاریم؟ که در جواب گفته بودند این‌ها برای نوه‌ها و بچه‌های شما(نتیجه‌ها) می‌کارم که بیایید و از محصولات استفاده کنید:)  (شبیه به این مکالمه حدودا چهارسال پیش هم بینِ من و بابابزرگ برای کاشتنِ یه سری نهال‌های دیگه، رد و بدل شد)


پ.ن:

داشتم تست می‌کردم که واقعا ادعایی که گوشی‌م(شاهین2) گفته که میتونه عکس با 108مگاپیکسلی بگیره، واقعی هست یا ادعایی بیش نبود، که دیروز یه عکس با 18مگ حجم گرفتم!(البته کیفیتِ دوربین روی حداکثر نبود و احتمالا حجمِ عکس بیشتر از این هم میشد)، کم حجم شده‌ی اون عکس، تصویرِ زیر هست، مگاپیکسلِ بیشتر یعنی تواناییِ ثبتِ جزئیات در ابعادِ کوچیکتر که معمولا زیاد تفاوتِ آنچنانی روی چشمِ انسان برای دیدنِ تصویر نمیکنه ولی اگه قرار باشه اون تصویر رو روی یک نمایشگر بزرگ ببینید یا قصد داشته باشید تصویر رو روی لپ‌تاپ پردازش کنید، میشه تفاوت‌ها رو اونجا حس کرد(به برنجی که بعد از برداشتِ اول و اصلی و بدونِ نشاء دوباره و صرفا با آب بستن به زمینی که محصولِ اصلی رو برداشت کردن، رشد میکنه و محصول میده، به زبونِ محلی دوبارِ نوج میگند):


پ.ن:

شبیه به اون لذتی که گفتم که عزیز روی من ملحفه انداخت، پریشب برای بابابزرگم اتفاق افتاد که رویِ مبل خوابش برده بود و من حس کردم که سردش هست و رفتم ملحفه براش انداختم :)


پ.ن:

پریشب تو گروه المپیاد دانشجویی پیام دادند که اون مراسمی که قرار بود اسفند ماه برای تقدیر از شما همراه با خانواده برگزار کنیم و یه مبلغ پول و سفرِ مشهد بهتون بدیم و من از ذوق‌زدگیِ خودم از این سفرِ مشهد در کنارِ سفرِ مشهدی که با خانواده قرار بود بریم براتون نوشتم ولی به خاطرِ کرونا لغو شد، دیگه قرار نیست مراسمِ تقدیر با حضورِ خانواده به خاطرِ شرایطِ کرونا برگزار بشه و خودتون بیایید از امیرکبیر هدایاتون رو بگیرید، امروز احتمالا یه سر برم ببینم قرار هست چی بهمون بدند، به نظرم هر چیزی در تراز با اون سفرِ مشهدی که می‌تونست اولین تجربه‌ی مشهد رفتنِ من بدون خانواده باشه، بهم بدند زیاد خوشحالم نمیکنه فلذا سعی‌م بر این هست که فکر کنم از اول هم قرار نبود بهمون سفرِ مشهد جایزه بدند.

۰۵ مهر ۹۹ ، ۰۹:۵۹
R_A Zeytun

به نظرم یکی از نمودهای دنیاییِ نعمت‌های بهشتی, اینه که خونه‌ی عزیز رو مبل دراز کشیدی و داری مقاله می‌خونی که خواب‌ت می‌بره و عزیز روی تو, چادر نماز/ملحفه می‌ندازه

پ.ن:

یک تاریخ شفاهی از آذر ۵۷ تا اردیبهشت ۵۸ از پدربزرگ دارم, ولی خب از اونجا که تقوا اجازه نمی‌ده علیه انفجار نورشون, مطلب بنویسم؛ با شما فعلا به اشتراک نمی‌ذارم!

۰۳ مهر ۹۹ ، ۰۹:۴۴
R_A Zeytun

در مورد دفاع پروپوزال امروز بگم که به جای استفاده از این رویکرد که «بهترین دفاع، حمله هست» از رویکرد «آره، تو هم خوبی، تو هم راست میگی» استفاده کردم و بد نبود!

از لحاظ زمانی اولِ کلاس بهمون گفتند که دوازده دقیقه وقت دارید ولی زمان ارائه‌ی من زمان رو به ده دقیقه کاهش دادند، ولی با این حساب من تو تایم نه دقیقه و چهل و پنج ثانیه، دفاع رو تموم کردم!!

با کلیتِ کار موافقت شد ولی در مورد جزئیات نظرشون این بود که اگه به جای استفاده از فلان داده‌ای که الان داری، روی این یکی داده‌ای که ما داریم، کار انجام بدی، می‌تونیم پروژه بگیریم و در قبالِ این کاری که انجام میدی، پول دریافت کنیم، که خب از اونجا که نظرِ شخصیِ من این هست که اساسا دانشجویی که خودش بلد هست تحقیق انجام بده، دانشگاهِ مقطع ارشد، حکمِ محلِ بیگاریِ اجباری و تبعیدی رو داره؛ به نظرم این مبلغِ پروژه میتونه یه خرده از این درد کم کنه

با این حساب، من این ترم رو «بیخیال باش و به مطالعات و کارهای غیر درسی بپرداز چون خودش میگذره و درست میشه و خودت و بقیه که این همه حساس بودید، تهش چی شد» نامگذاری می‌کنم!

۳۰ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۲۵
R_A Zeytun

نتایج کنکور اومده باشه، یکشنبه‌ی وعده داده شده‌ی روحانی هم باشه، مکانیسم ماشه هم فعال شده باشه، ساعت 12 دفاع پروپوزالی رو داشته باشی که از همین اولش معلوم هست نه میتونی تایم رو رعایت کنی و نه سطح علمی و تخصص اساتید تو اون حوزه هست؛ این یکشنبه وضعیتی هست واسه خودش :/


بَارِکْ لِی فِی قَدَرِکَ حَتَّی لاَ أُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لاَ تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ 

به من در تقدیرت برکت ده، تا تعجیل آنچه را تو به تأخیر انداختی نخواهم، و تأخیر آنچه را تو پیش انداختی میل نکنم. 


إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِکَ لِی عَنْ تَدْبِیرِی وَ بِاخْتِیَارِکَ عَنِ اخْتِیَارِی وَ أَوْقِفْنِی عَلَی مَرَاکِزِ اضْطِرَارِی 

خدایا به تدبیرت نسبت به من، مرا از تدبیرم و به اختیارت مرا از اختیارم، بی نیاز گردان و مرا به مواضع بیچارگی ام آگاه کن

دعای عرفه

پ.ن:

پریشب تو گروه دانشکده‌ایِ دانشگاه امیرکبیرمون، پیامی منتشر شد مبنی بر فوت یکی از بچه‌های ورودی ۹۵ به علت عارضه‌ی قلبی, از ساعت حدودا ۸ و نیم شب که این پیام منتشر شد تا حدود ساعت ۲ شب که من اینترنتم روشن بود و در حال تکمیل ساختار پروپوزالم بودم, اکثر بچه‌ها ابراز تأسف خودشون از این واقعه و ناراحتی خودشون رو اعلام کردند و اینکه در مورد اینکه بچه‌ی خوب و مهربونی بود, یه سری مطلب نوشتند، یکی از بچه‌ها هم گفته بود که دو روز پیش با من تماس گرفت در مورد این ترمی که داره میاد یه سری هماهنگی‌ها رو انجام دادیم، دیروز(حدود ۱۲ ساعت بعد از اعلام این واقعه) دوباره گروه به همون وضعیت قبل از انتشار این خبر در اومد و بچه‌ها همچنان حرف‌ها و ایموجی‌های قبلی خودشون و بقیه‌ی دردسرها و حرص خوردن‌های خودشون از واحدهای دانشگاه و اساتید رو تو گروه پیگیر شدند؛ کلا انگاری جامعه‌ی دانشجو بناشون رو روی درس نگرفتن از وقایع گذاشتند.


إِلَهِی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَهُ مِنِّی فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دَامَتْ مَحَبَّهً وَ عَزْماً 

خدایا همانا می دانی هرچند طاعت از جانب من، به صورت کار جدّی ادامه نداشته، ولی به صورت محبّت و اراده ادامه داشته. 

دعای عرفه

پ.ن:

الرحیل| مهدی رسولی

....زندگی ختم به شهادت نشود زیبا نیست



۳۰ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۰۰
R_A Zeytun

هست آرزوی جانان کز خلق رو بتابم

من اختیار کردم خلوتگه عدم را

امیرخسرو دهلوی

۲۶ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۰۰
R_A Zeytun

چند روز پیش، دوستم در خلالِ حرف‌های کلی و تخصصی که در موردِ یه استارت‌آپی که قرار هست شروع کنیم و ان‌شاءالله خروجی‌ش رو حدودا نهم ربیع الاول اینجا اعلام می‌کنم که چی هست، بهم پیام داد که:


«آقای برادر، از اونجا که شما فرمانده‌ای چجوری باید شروع کنیم به کار کردن؟ :) »


با وجودِ اینکه همیشه دوست داشتم یک فرمانده باشم(جاش مهم نیست! کلا از این لفظ بیشتر از لفظ استاد یا مدیر یا... خوشم میاد) و اساسا ساختارِ اصولِ مدیریتی که در حالِ حاضر موجود هست رو کلا قبول ندارم(با علم‌ش مشکلی ندارم و در واقع خودم در حالِ تحصیل و مطالعه در موردِ بخشی از این علم هستم، با سبکِ اجرا و عملی شدنش مشکل دارم)، در هنگامِ خوندنِ این پیام واقعا تن و بدنم لرزید!؛ من؟؟؟؟ فرمانده؟؟؟؟

با چنتا علامت سوال، قضیه رو هَم آوردم که در جواب، یه سری چیزها نوشت و منم در پاسخِ جواب دادنش، اون فیلم از امام خمینی که میگه:«ما همه سرباز خدا هستیم، نه تو سرباز منی و نه من سرباز توام» رو فرستادم!

در جوابِ اون پاسخی که به جوابش دادم(!) نوشت که: «ولی جدا شما باید مدیریت کنی، چون تخصصت تو این زمینه بیشتره، هشتگ شایسته سالاری»


دیشب اگه پستی که نوشتم رو دیده بودید، در مورد شهید حسن باقری (نابغه و موسس اطلاعات عملیات سپاه) بود، یه بخشی از وصیت‌نامه‌ی شهید باقری در مورد خصوصیات یک فرمانده عملیات هست که تو شکل زیر هست:



برای دوستم اینو فرستادم، هر چند قانع نشد و گفت که این خصوصیات رو داری، ولی خب منم در عوض قانع نشدم و زیرِ بارِ این صفتِ فرمانده بودن نرفتم!

دنبال شهرتیم و پی اسم و رسم و نام

غافل از اینکه فاطمه(س) گمنام می‌خرد...


پ.ن:

وَ قَالَ ( علی علیه السلام ) : وَ مَدَحَهُ قَوْمٌ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعْلَمُ بِی مِنْ نَفْسِی وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْهُمْ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا یَعْلَمُونَ.

(و گروهى او را پیش رویش ستودند، فرمود:) بار خدایا تو مرا از خودم بهتر مى شناسى و من خود را از آنان بیشتر مى شناسم. خدایا ما را بهتر از آن کن که مى پندارند و بیامرز از ما آنچه را که نمى دانند.

(نهج‌البلاغه)

پ.ن:

داشتم یک پادکست گوش می‌دادم با این عنوان «ترک عادت‌های بد ربطی به ارادۀ قوی ندارد»، یه بخشی‌ش هست که میگه برای اینکه شناسایی کنید چه عاملی محرک عادت‌هاتون هست باید این چند عامل رو لیست و شناسایی کنید:

  • زمان
  • مکان
  • وضعیت روحی
  • سایر افراد
  • فعلی که بلافاصله پیش از فعل عادتی، انجام گرفته است

در نهایت با حذفِ اون عامل، می‌تونید اون عادتِ غلط رو هم حذف کنید! به نظرم جالب بود.

۲۲ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۲۰
R_A Zeytun


مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُءُوسِهِمْ لاَ یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاء ابراهیم﴿۴۳﴾

شتاب‌‏زده، سرها را بالا گرفته، چشم ‏ها و پلک‏ هاشان به هم نخورد و دل‏ هایشان (از امید و تدبیر) تهى است.


دیشب که داشتم پستِ قبلی رو می‌نوشتم و قبل از خواب، داشتم فکر می‌کردم سعی کنم که با جزئیات اتفاقاتی که در خلالِ صحبت‌ها و فضای اون مجموعه‌ اتفاق می‌افته رو یادم باشه و یه پستِ مفصل در موردش بنویسم و ثبتِ خاطرات کنم که اگر خدا خواست و همون‌طوری که بهم پیشنهاد دادن، به عنوانِ سرگروهِ یکی از کارگروه‌ها باهاشون همکاری و هم‌فکری کنم، یه یادگاری از روزها و اولین مواجه با این مجموعه رو ثبت کرده باشم.

۱۷ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۰۷
R_A Zeytun

چنتا پست، پایین‌تر تو پ.ن، یه عکسی رو منتشر کردم و پرسیدم که به نظرتون این چه گیاهی هست؟

واقعیت‌ش اینه که خودم هم اول نمی‌دونستم سیب‌زمینی هست یا گوجه‌فرنگی برای همین دست به یک آزمایشِ جذاب زدم!

همزمان سمتِ چپِ این گیاه، گوجه‌فرنگی کاشتم و سمت راستِ این گیاه، سیب‌زمینی.


الان که چند هفته‌ای از کاشته‌شدنِ سیب‌زمینی و گوجه‌ها گذشته و کم کم جوونه‌های این بذرها رشد کرده و بالا اومده، میشه گفت که این گیاه گوجه‌فرنگی نیست، چون جوونه‌ش اصلا شبیه به جوونه‌ی گوجه‌فرنگی نبود!


پ.ن:

میگند آدم باید با کسی باشه که زشتی هاشو دوست داشته باشه ‏چون زیبایی هارو همه دوست دارن

شدیدا حسِ نیازِ حرف زدن و قدم زدن با یکی یا پیاده‌روی باهندزفری و گوش دادن به اون آهنگ‌های سال ۹۶ و مهر۹۸ از چهارراه ولیعصر تا میدون انقلاب و چرخ زدن تو کتاب‌فروشی‌ها رو دارم, ولی خب نه کسی هست و نه هنوز حقوقِ پروژه‌هام رو دادند که برم کتابفروشی‌ها چرخ بزنم و نه حتی اثری از اون آهنگ‌ها هست که گوش کنم و صد البته یه عالم کار دارم که کمتر وقت می‌کنم غرق در خاطرات بشم و...


۱۵ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۲۲
R_A Zeytun

سعدی میفرماد «گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من ...»

این جوری بود که خونوادگی می‌رفتیم یه هیئت با تقریبا رعایت حداکثریِ پروتکل‌ها، ولی از اونجا که به نظرم خیلی از حرف‌های مداح و سخنران، اصلا بدرد نمی‌خورد یا بعضا ایراد داشت، من یا داشتم تو بخش اسپند دود کردن، کمک می‌کردم، یا تو ماشین بودم و از سخنرانیِ حاج آقای پناهیان یا حسینه‌ی امام یا صوتِ سخنرانیِ حاج آقای کاشانی، استفاده می‌کردم!


پ.ن:

از این آزادیِ بیان به سبکِ جمهوریِ اسلامی که من می‌تونم هر چی دلم خواست بگم ولی شما نمی‌تونید، کامنت یا واکنشی نشون بدید، خوشم نیومد!

 فلذا اگر صحبتی راجع‌به این دو هفته که کامنت‌ها بسته بود و مشغول نوشتنِ پست‌های خلاصه‌ی کتاب توضیح الرسائل کربلا بودم، دارید، همین‌جا زیرِ این پست، مطرح کنید:)

۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۱۴
R_A Zeytun