أنتِ بُقعة حنونة فی أرضٍ قاسیة...
تو گوشهای مهربان هستی
در این سرزمینِ خشک و سَخت...
پ.ن 1:
تایم لپس رشد گیاههای خونه ما
زمان فیلمبرداری شده: ۶ ساعت و نیم
پ.ن 2: (توصیه به گوش ندادن)
تعمیدم دادند با رنج سرسختیام...
مهدی یراحی - وداع بعد رفتن
پ.ن 3:
دیروز کادوی عقد محمدحسین و خانمش رو به محمدحسین و مامانش دادم و فرصتی شد که مامانشون بعد از این همه سال دوستی بین من و محمدحسین و تمایل شدید برای آشنا شدن با من، بالاخره حضوری من و مامان رو ببینند و خب موجب شد که مامانشون با مامانم ارتباط دوستی جداگونهای با عمق زیاد، ایجاد کنند.
دیروز داشتند با هم صحبت میکردند، یه بخش از صحبتهاشون که ظاهراً میشد به من بگند، این بود که خدا رو خیلی شکر میکنم که خدا یه برادر بزرگتر مثل رضا رو به محمدحسین داده...
حالا واکنش خانم محمدحسین نسبت به کادوی من چی بود؟
این پسر چرا انقدر عجله داره؟؟؟؟!!!! (البته همراه با چاشنی تشکر فراوان)
پ.ن 3.5:
این چند ساعت اخیر و چند ساعت آتی، برای این حجم از اتفاقاتی که قرار هست بیافته آمادگی لازم رو نداشتم و احتمالا ندارم و در عین حال نتونم با کسی حرف بزنم؛ در هر حال شکرت خدا بابت ساختاری به اسم روزه
پ.ن:
حدود یک ساعت پیش، من در حال رفتن به محل کار؛ از دهها دلیلی که از من دوستپسر خوب در نمیاد!
میخواهمت
چنان که شب خسته خواب را
میجویمت
چنان که لب تشنه آب را ...
🧡💚
قیصر امینپور
در حالی که احتمالا خیلیهاتون در حال دیدن خواب هفت پادشاه هستید و یه سریهاتون هم در حال دیدن خواب هیولاها و بعضیهاتون هم خوابهای دیگه؛ من در مترو ایستادم و در حال رفتن به سر کار تا:
و اگر جونی برام موند، برگردم خونه.
نکته اینجاست که دیشب برای نوشتن یک گزارشی بعد از والیبال دیگه نخوابیدم تا اذان صبح و بعد از نمازهای مستحبی و واجبی که میشد خوند، راهی این ماجراجویی شدم.
پ.ن ۱:
یه بحثی بین من و یکی از رفقام تو شرکت اتفاق افتاد که چرا ما تو شرکت انقدر گل و گیاه داریم ولی هیچ کدومشون مثمر نیستند، این شد که به صورت کاملا عملیاتی و با این بهونه، دو تا پک بذر پاییزی یکی برای شرکت و یکی هم برای خونه سفارش دادم و چند روز پیش رسید به دستم و دیروز کل باغچه خونه و گلدونها رو سر و سامون دادم/دادیم و بذرها رو کاشتیم.
یه سری صیفیجات بینشون هست که تا حالا اسمشون رو نشنیده بودم و امیدوارم محصول بدند تا حداقل از نزدیک شاهد دیدن هویج بنفش، تربچه گوشت قرمز، کاهو آیسبرگ و... باشم! ( روی تصاویر کلیک کنید تا بزرگتر قابل مشاهده باشد)
دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را
ما صلاح خویشتن در بینوایی دیدهایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را
سعدی
پ.ن 0:
عطر تو
عطر سیب ممنوعه ایست
که حوا چید
چیدمت و از پا افتادم
سقوط،
تنبیه قشنگیست
اگر گناهم تو باشی
مهسا اکبری
پ.ن 1:
«سوف تقبیل
أنت تضع رکنًا آمنًا
کم کنت أتوق أن أکون الفتات فی طریقک.»
بر میداشتی
میبوسیدی
میگذاشتی گوشه ای امن؛
چقدر دوست داشتم خُرده نانهای سرِ راهت باشم.
داود سوران
پ.ن2:
دیروز داشتم یه مدل ساختاری برای پروژه درست میکردم و اصرار و یه جوری لجبازی داشتم که حتما این مدل رو رسم کنم و توضیح بدم و (از اونجایی که احتمالا این بخش از پروژه رو خودم باید جمع کنم) پیادهسازیش هم کنم؛ خیلی دوستانه به من گفتند که رضا یه لحظه صبر کن، این مدلهای ماتریسی که تو میکشی، احتمالا فقط خودت به خاطر اون عقبهی جبرخطی، میفهمی؛ این مدلهای ماتریس و کِراس رو واقعا اونا که اصلا متوجه نمیشدند و برای ما هم سخت هست که ابعادش رو درک کنیم؛ حداکثر یه مدل افراز بندی شاید خوب باشه و اونم شاید.
از بعد از این مکالمه تا برسم خونه داشتم فکر میکردم که آیا این مدلهای مارتیسی که تا الان از روی اون حرف میزدم، انقدر غیر قابل فهم بودند که آدمها به خاطر اینکه متوجه نمیشدند، پذیرفتند یا واقعا اونقدری که منِ طراحِ سیستم، ذوق داشتم از رسیدن به اون ماتریس، اون ها هم از اون ماتریس لذت بردند.
پ.ن 3:
یه سوال عمیق تر هم اینکه چند هفته پیش تو یه مهمونی من در مورد فیزیک ناممکنها، تحلیل ساختاری در مدیریت کلان و خیلی چیزهای مهندسی صنایع طور صحبت کردم که واقعا تو اون موقع، رضایِ بدونِ روتوش و دقیقا همون چیزی که بودم و هستم، رفتار کردم؛ نمیدونم از روی داشتنِ حرمتِ مهمون و این صحبتها با پشت دست نزده شد تو دهنم یا واقعا زیاد، فاجعه نبودم
تو این پروژهای که تو شرکت یه بخشی از مسئولیتش با من هست، یه دوستی به تیم اضافه شده (علی.ب) که فعلا داره به من کمک میکنه تا یه کم آشنا بشه با فضا و احتمالا بعدش به طور جدیتری از ظرفیتهای ایشون استفاده خواهیم کرد.
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکشد
وحشی بافقی
پ.ن 1:
...
تو دوا باشی و با عشق تو بیمار شدن
پ.ن 2:
چشامی - عرشیاس
چشاتو که روم میبندی انگاری که ماه تو شبام نیست
انقد که دلم خونه به خدا تو رگام نیست
....
اینا میخوان از چشام تورو بندازنت نمیدونن چشامی
نمیدونن تو باشی نباشی بازم توی دلم باهامی
تو همش که تو چشمای من شدی هم دلیل خنده هامی
دنیا رو بگردم مثل تو نی آخه دنیامی