عمق هذیان می شود با سوزش تب، بیشتر
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکشد
وحشی بافقی
پ.ن 1:
...
تو دوا باشی و با عشق تو بیمار شدن
پ.ن 2:
چشامی - عرشیاس
چشاتو که روم میبندی انگاری که ماه تو شبام نیست
انقد که دلم خونه به خدا تو رگام نیست
....
اینا میخوان از چشام تورو بندازنت نمیدونن چشامی
نمیدونن تو باشی نباشی بازم توی دلم باهامی
تو همش که تو چشمای من شدی هم دلیل خنده هامی
دنیا رو بگردم مثل تو نی آخه دنیامی
پ.ن ۳:
یه بخشی از هذیان نوشتهای این پست، به خاطر سرمی هست که دیروز زدم و آمپولهای هست که امروز زدم، این شد که دچار هذیانگویی شدم.
...
عمق هذیان می شود با سوزش تب، بیشتر!
پ.ن۳.۵:
شاید از خودتون بپرسید که چه ربطی داشت تو پ.ن۳ بگم سرم زدم و...، باید بگم از اونجا که اینستاگرام ندارم تا عکسهای سرم زدن رو در معرض چش و چال مردم قرار بدم و صلاح هم نمیبینم که عکسها رو اینجا آپلود کنم، گفتم به صورت متن بگم که سرم زدم.
پ.ن۴:
دوشنبه تو اجلاس بودم همکارم پیام داد که یه نمایشگاه تو مصلا داره برگزار میشه و... گفتم سر میزنم ببینم میتونم یه بازار برای روکش دندون شیری درست کنم یا نه، بعد اینکه کارهای اجلاس تموم شد، رفتم اونجا, عنوانش نمایشگاه همافزایی مدیریت بود و یه سری از مجموعههایی که با رویکرد انقلابیطور فعالیت کرده بودند اونجا بودند که مثلا ما فعلا حرکت رو زدیم اگر خدمتی میخواید ما هستیم یا اگر میشه ما نیازی داریم و شما میتونید رفع کنید اونججا بیاد و...
از فضا و جو اونجا و اون لحظهای که من رفتم بخوام بگم
قمی رییس سازمان تبلیغات
مخبر معاون اول
حاج آقا **** بازرس اطلاعات سپاه
و یه سری نماینده مجلس هم اونجا دیدم
یه سری آدم از مجلس و معاونت علمی هم اومده بودند که کلا واسشون تشریفات نرفتند چون تعداد تشریفاتچی، کم اومد
من که داشتم مذاکرات خودم رو با غرفهها میکردم و تو این بین 2 تا کیس خوب برای ثنایاطب پیدا کردم که قرار شد شنبه یه جلسه برم و ببینم چه کمکی رو میتونیم به هم کنیم و تبادل دانش انجام بشه و... (مدل رایزن طوری و در سطوح مدیرعاملی دارم رفتار میکنم و خب این جذاب بود برام) ولی خب تو این بین یه سری عکس از من هم هست که خودتون برید پیدا کنید
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.