معرفی کتاب :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است

هیچ انسانی بی‌نیاز از بهره‌برداری از مراسم کربلا نخواهد بود.

مهم‌ترین مسئله نظریات علمی، عدم ضمانت درونی اجرایی است. همیشه فاصله بین حکمت نظری تا حکمت عملی مورد سوال بوده و اندیشمندان در پی حل این گسست بوده‌اند.

عقل عملی و عقل نظری

انسان شأنی دارد به نام «عقل نظر» که به واسطه آن شأن می‌اندیشد و شأن دیگری دارد به نام «عقل عمل» که به واسطه آن شأن می‌پذیرد. آیات قرآنی و روایات هم دو طایفه‌اند، چراکه آیات و روایات، مفسّر انسان‌اند و انسان هم دارای این شئون است، لذا آیات باید این شئون را به انسان تفهیم کنند.

بخش نظر، عهده‌دار بینش و اندیشه و تفکر است. بخش عمل هم عهده‌دار پذیرش، کوشش، گویش، جذبه و... است. هر چه کار است، به عمل برمی‌گردد و هر چه فکر است، به نظر رجوع می‌کند و بین این دو شأن، یک حجاب دقیقی است که نمی‌گذارد بلافاصله نظر، به عمل منتهی شود. آن‌ها که حجاب‌های مادی و حجاب‌های نوری را دریده‌اند و در مناجات شعبانیه می‌خوانند:

«حَتَّی تَخِرَقَ اَبصَارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلَی مَعدِنِ العَظَمَة»

تا چشمان دل حجاب‌های نوری را بدرد، آنگاه به سرچشمه عظمت واصل شود. آنان نظر و عمل را به یک سطح رسانده‌اند، و اگر انسانی به این مقام بالا نائل شد، عملش عین قدرت و قدرتش، عین علم می‌شود... گاه انسان عالم است اما بی‌عمل و گاهی مقدس پرعمل است ولی کم تشخیص... .

خیلی از چیزها را می‌فهمند اما به آن‌ها عمل نمی‌کنند و به خیلی از چیزها دل می‌سپارند که عقل نظر، با آن‌ها هماهنگ نیست و به برخی از آداب و رسوم و عادات و سنن سر می‌سپارند که با اندیشه موافق نیست.

درمان مسئله در دارالشفای عاشورا

نظریات علمی را می‌توان در یک دسته‌بندی و به سه رهیافت ذیل تقسیم کرد:

رهیافت اول: شعور بدون شور

نظریاتی که تناه در ساحت شناختی حرفی برای گفتن دارند و صرفا در فضای مباحث انتزاعی سیر می‌کنند و هیچ پشتوانه عملی یا ضمانت اجرایی ندارند.

رهیافت دوم: شور بدون شعور

رهیافت عاشورایی: آمیختهای از شور و شعور(الگوی عقل، عاطفه و حماسه)

...نسخه حسین‌بن‌علی ع نسخه لفاظی و حرافی و «دستور بده، خودت بنشین» نبود؛ نسخه عملی بود. او خودش حرکت کرد و نشان داد که راه این است.

پ.ن:

یک مفهومی تو بحث مدیریت توسط «نسیم نیکولاس طالب» تو کتاب «پوست در بازی» مطرح شده که پرمخاطب‌ترین کتاب لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز هست. خلاصه‌ش اینجوری هست که میگه مشکلاتِ مدیریتی که الان در جهان وجود داره، این هست که گروهی که دستور می‌دهند و قانون‌گذاری می‌کنند از افرادی که اون قانون بهشون اعمال می‌شه یا باید اون قانون رو اجرا کنند، جدا هستند برای همین وضعیتی پیش میاد که قانونی که قرار بود موجب آسایشِ مردم بشه، بیشتر موجب فشار به اونا میشه یا کلا قانون اجرا نمیشه

مثال می‌زنه که تصمیمی که یک خلبان می‌گیره، توأمان خودش و مسافرها درگیر هستند و مثلا اگه یه موقعی بخواد از فلان نقطه‌ی خطرناک عبور کنه، خودش هم قاطیِ مسافرها نابود میشه،(بقیه‌ی مثال از خودم هست) ولی از اون طرف فلان مسئول برای قشرِ نیازمندِ پایینِ شهرِ جامعه تصمیم می‌گیره، در صورتی که حتی یکبار هم اون منطقه رو ندیده و باهاشون ننشسته که ببینه تفکراتشون چی هست.

ترجمه‌ی این کتاب رو نشر نوین چاپ کرده که یه بخش‌های دیگه از کتاب اینا هستند:

* اقلیت، و نه اکثریت، بر جهان حکمرانی می‌کنند. جهان نه توسط توافق عام، بلکه توسط اقلیت لجوجی که سلایق و اخلاق خودشان را بر دیگران تحمیل می‌کنند اداره می‌شود.


* شما می‌توانید یک روشنفکرِ در عین حال احمق باشید. «احمق‌های تحصیل کرده» در مورد همه چیز از استانلیسم تا عراق و رژیم‌های کم‌کربوهیدرات اشتباه می‌کرده‌اند.


* مراقب راهکار پیچیده (که کسی حقوق گرفته تا آن‌ها را پیدا کند) باشید. یک هالتر ساده بهتر از دستگاه‌های بدن‌سازی گران می‌تواند عظله بسازد.


* دین واقعی نوعی تعهد است، نه صرفا یک باور. این که چقدر به چیزی باور دارید صرفا توسط میزان ریسکی که حاضرید برایش قبول کنید نشان داده می‌شود.

دانلود رایگان فایل نمونه کتاب پوست در بازی (نسیم نیکولاس طالب)


من از عقایدِ آقای نیکولاس طالب، خبر ندارم ولی حرفی که می‌زنه رو نمودِ واقعی‌ و والایِ اون تو کربلا چند ده قرنِ پیش اتفاق افتاده بود و چقدر حیف که می‌شد، امام حسین ع رو با این مفاهیمِ مدیریتی به مردمِ جهان شناسوند و کم‌کاری صورت گرفت.

۰۶ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۳۶
R_A Zeytun


به ما گفته‌اند در مسائل علمی و فکری، به گوینده توجه نکنید.

«انْظُرْ اِلَی ما قَال و لاتنظرُ اِلَی مَنْ قَال» توجه کن که چه می‌گوید و منگر چه کسی می‌گوید.

اما در مسائل قلبی و تربیتی، سفارش کرده‌اند که حتما ببینید گوینده کیست؟ و هر حرفی را از هر کسی نشنوید... .

طبق نثل مرحوم کلینی وقتی از عیسی ع پرسیدند با که بنشینیم؟ از کدام عالِم استفاده کنیم؟ نفرمود «انْظُرْ اِلَی ما قَال و لاتنظرُ اِلَی مَنْ قَال»...، بلکه فرمود: با کسی مجالست کنید که «یُذَکِّرُکُمُ الله رُوْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُه»

دیدار او شما را به یاد خدا و قیامت بیندازد و سخن و منطق او بر علم شما بیفزاید و عمل او شما را به آخرت نزدیک کند... .

...قبح ظلم و حسن عدل مربوط به راه ذکر است. چون در حکمت نظری مسئله گرایش به عدل و گریز از ظلم راه ندارد. اندیشه ممکن است که قبح ظلم، یا حسن عدالت را درک کند، اما آن جنبه از نفس که به عدل گرایش دارد و از ظلم گریزان است، جنبه عمل و قلب است، نه جنبه عقل و فکر.

ضمانت اجرایی نسخه عاشورا

...هماهنگی کامل عقل و قلب را می‌توان در نهضت اباعبدالله الحسین ع مشاهده کرد. امام حسین ع که فلسفه حرکت خود را عدالت و مقابله با جور قرار می‌دهد، در راه چنین هدفی، دشوارترین مبارزه را نیز تحمّل می‌کند و خود ایشان وسط معرکه است. بیان این نکته لازم است که عدالت در ادیان الهی از دو ویژگی برتر برخوردار است: داشتن منبع علمی، داشتن پشتوانه اجرایی.

آغاز و انجام عدالت اسلامی، مسبوق و ملحوق به ضمانت اجرایی است: آغازش متکی به مبدأ و مرتبط به اعتقاد به خداست و انجامش مستظهر به معاد و ملحوق به باور محکمه عدل الهی و پاداش آخرت است. بر این اساس، جهاد و شهادت خالصانه و نثار جان و ایثار مال برای تحقق عدالت از جانب کسانی مثل امام حسین ع و یارانش مقبول است که از این باورها برخوردارند... .

پ.ن:

دلداده‌ی حسین و دلتنگ کربلاییم...

۰۵ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۲۵
R_A Zeytun

برای پیوند شئون دوگانه انسان و برای عمل به علم، اراده انسانی، مهم‌ترین عامل محسوب می‌شود.

... در شرح چهل حدیث امام خمینی آمده، بیشتر از هر چه، گوش کردن به تغنّیات سلب اراده و عزم از انسان می‌کند. از همین فرمای امام می‌توان به این موضوع پی برد که دو دسته عوامل در بحث عزم مطرح هستند یکی عوامل اراده‌ساز و دیگری عوامل اراده‌سوز. از عواملی که باعث سستی اراده می‌شوند(اراده‌سوزند) می‌توان به جزئت برمعاصی، گوش دادن به تغنیات و موسیقی، جبن اشاره کرد.

«بعضی ممکن است بگویند منظور از عزم انسان چیست؟...اراده منِ یک نفر...؟ ...عرض بکنم که عزم یکایک انسان‌ها در حد خودش تاثیر دارد؛ نه فقط در مسائل شخصی-که تاثیر تام دارد-بلکه در مسائل اجتماعی...»

اهل فکر و اهل ذکر

کمال انسان در این است که آن‌چه فهمیده به دل تحویل دهد تا با دو بال دل و عقل پرواز کند. هرگز به تنهایی، با بال عقل نمی‌توان پرواز کرد، زیرا که اندیشه فقط یک بال است... .

ذکر، امامِ فکر

...محراب محل جنگ و نماز، جنگ بین عقل و جهل است. گاهی انسان می‌خواهد از شرّ علم، نجات پیدا کند و این جنگ در نماز به ظهور می‌رسد. در نماز، انسان موفق می‌شود که از دانش بدون گرایش نجات پیدا کند... .

سهم عاطفه و احساس

انبیا و فرستگان الهی ننشسته‌اند با مردم با زبان فلسفی حرف بزنند؛... زبان آنان ترکیبی است از اندیشه و عقل و عواطف؛ عاطفه است کهه می‌تواند مسیر فهم عقلی و حرکت عقلی و جریان عقلی را هموار کند... .

...در حرکت‌های معنوی، عاطفه سهم و جای خود را دارد. نه عاطفه جای استدلال را می‌گیرد و نه استدلال می‌تواند به جای عواطف بنشیند. حادثه عاشورا، در ذات و طبیعت خود، یک دریایِ خروشانِ عواطفِ صادق است.

پ.ن:

یک چیزی که خیلی دیر متوجه شدم(یعنی همین دو روز پیش) و البته صد خدا رو شکر که بالاخره متوجه‌ش شدم، تفاوت نگارشِ نامه‌هایی هست که برای امام حسین ع، مردم کوفه فرستادند.

برای مثال یه نمونه از نامه‌هایی که ارسال شد ترجمه‌ی روایت‌ش این‌جوری بود:

«بسم الله الرّحمن الرّحیم به پیشگاه حسین بن علی(علیهما السلام) از طرف شیعیان او و پدرش امیر المومنین (علیه السلام).

پس از تقدیم سلام، مردم در انتظار شما هستند و کسی را به جز شما نمی خواهند. زود زود به جانب ما بیا ای فرزند پیغمبر، زیرا باغستان‌ها به سبزه آراسته و میوه‌ها رسیده و گیاه‌ها روییده و برگ‌های سبز بر زیبایی درخت‌ها افزوده‌اند. بیا به سوی ما، زیرا بر سپاه مجهز و آماده خود وارد می شوی وَالسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ وَ عَلى اءَبیکَ مِنْ قَبْلِکَ.»

آنگاه حسین (علیه السلام) از آن دو نفری(هانی بن هانی و سعیدبن عبدالله حنفی) که نامه را آورده بودند پرسید: این نامه را چه کسانی نوشتند؟ گفتند: یابن رسول الله فرستادگان نامه عبارت بودند از شبث بن ربعی، حجّار بن ابجر، یزید بن حارث، یزید بن روُیم، عروت بن قیس ، عمرو بن حجّاج و محمد بن عمر بن عطارد.

به اون بخش‌های رنگی اگه توجه کنید، انگاری دارند امام حسین ع رو به پیکنیک دعوت می‌کنند :/

در مقابل نامه‌ای که توجه من رو بشدت جلب کرد و به نظرم حقیقتا با اشک و آه خوندمش و بشدت غبطه خوردم به سطحِ فهم و شعورِ جناب حبیب‌بن‌مظاهر به صورت زیر هست:

فکتبوا الیه: بسم الله الرحمن الرحیم لحسین بن على من سلیمان بن صرد و المسیب ابن نجبه و رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر و شیعته من المؤمنین و المسلمین من اهل الکوفه سلام علیک، فانا نحمد إلیک الله الذى لا اله الا هو، اما بعد، فالحمد لله الذى قصم عدوک الجبار العنید الذى انتزى على هذه الامه فابتزها امرها، و غصبها فیئها، و تامر علیها بغیر رضا منها، ثم قتل خیارها، و استبقى شرارها، و جعل مال الله دوله بین جبابرتها و اغنیائها، فبعدا له کما بعدت ثمود! انه لیس علینا امام، فاقبل لعل الله ان یجمعنا بک على الحق و النعمان ابن بشیر فی قصر الإمارة لسنا نجتمع معه فی جمعه، و لا نخرج معه الى عید، و لو قد بلغنا انک قد اقبلت إلینا اخرجناه حتى نلحقه بالشام ان شاء الله، و السلام و رحمه الله علیک.

بسم الله الرّحمن الرّحیم. به پیش گاه حسین بن علی (علیهما السلام) از سلیمان بن صُرد خزاعی و مسیّب بن نجبه و رفاعة بن شدّاد و حبیب‌بن‌مظاهر و عبدالله بن وائل و گروهی از مومنان و شیعیان.

پس از تقدیم سلام، سپاس خداوندی را که دشمن تو و دشمن پدرت را هلاک کرد. آن مرد ظالم و خون خوار و ستمکار، کاری که امارت امّت را از آنان سلب کرد و آنرا به ظلم و ستم تصرف نمود و بیت المال مسلمانان را غضب کرد و بدون رضایت ایشان خود را امیر آنان خواند و مردان نیک را کشت و نا پاکان را باقی گذاشت و مال خداواند را در تصرّف جباران و سرکشان قرار داد. دور باد از رحمت یزدان، چنان که قوم ثمود دور گردید. ما اکنون امام و پیشوا نداریم، بسیار مناسب است که قدم رنجه فرموده و به شهر ما بیاید. امید است خداوند به وسیله شما ما را به راه سعادت راهنمایی کند. نعمان بن بشیر، والی کوفه در قصر دارالاماره است ولی ما در نماز جمعه و جماعت او حاضر نمی شویم و روزهای عید با او مصلی نمی رویم. اگر بشنویم که شما به سوی ما می آیید ، او را از کوفه بیرون نموده، روانه شام می کنیم. سلام بر تو ای فرزند پیغمبر، و بر روان پاک پدرت باد وَالسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ .

دِلــ❤ بی تو به جــان آمد، آقا جان

یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَ مَوْلینا انه لیس علینا امام

۰۴ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۴۹
R_A Zeytun

 

انسانیت انسان، دو جناح و دو شأنِ جدا از هم دارد.

 

اگر انسان بخواهد به کمال برسد باید در جناح نظر، کامل شود و هم در جناح عمل، متکامل گردد.

قرآن کریم، در موارد متعددی به فاصله‌ی میان علم و عمل اشاره می‌فرماید که با عنوان تخطی دل و اندیشه در قرآن به آن اشاره شده است. برای مثال در خصوص آل فرعون بعد از مشاهده معجزات بی‌شمار موسی کلیم ع حق برای آن‌ها بیّن شد و از نظر اندیشه و فکر، مشکلی نداشتند، اما از نظر «ذکر» در زحمت بودند و حاضر نشدند بپذیرند.

 

... برای مثال شمر در گودال قلتگاه به حضرت گفت: من تو را کاملا می‌شناسم، «اعرفک حق المعرفة، امّک فاطمة‌الزهراء، و ابوک علیٌ المرتضی،...» ولی تو را می‌کشم و هیچ باکی ندارم «اقتلک و لا‌ابالی!».

 

این جذب و دفع، اعتقاد و انکار، اقارا و انکار، کار دل است و کار دل به خودِ دل بسته است، نه به اندیشه و فکر... .

 

کدام علم؟ (نسبت دانایی و توانایی)

 

علم، حقیقتی مجرد و شریف است و از عالم قدس بر روح انسان افاضه می‌گردد. اگر دانایی، تو را از جزم به عزم نرساند، خود علم می‌شود حجاب. «العلم حجاب الاکبر».

... در لسان روایات دو تعبیر برای علم به کار برده شده است. علم مایه روشنگری و سوق‌دهنده به سمت کمالات معنوی و انسانیت و بندگی است، اگر عالم از آن بهره گیرد، وگرنه همین علم سبب هلاکت و بدبختی و بزرگترین رادع برای وصول به مقام انسانی است... .

... بر این اساس می‌توان مردم را از لحاظ جزم علمی و عزم عملی، به چهار گروه تقسیم کرد:«۱.گروهی که از جزم علمی بهره‌ای ندارند. ۲.گروهی که عالم‌اند، ولی علم‌شان به مرحله عمل نمی‌رسد. ۳.گروهی که علم‌شان به مرحله عمل می‌رسد، ولی با دشواری و کندی. ۴.گروهی که علم‌شان عملی است؛ یعنی به محض فهمیدن چیزی، آن را به کار می‌بندند که از این مردان بزرگ به «اولوالعزم» یاد می‌شود.»

و...

پ.ن:

اول یه توضیح بدم اینکه این بخش‌هایی که از کتاب «توضیح الرسائل کربلا» میذارم، همه‌ی کتاب نیست و بخش‌هایی هست که اولا مفهوم کلیِ کتاب رو توش میگم، ثانیا همه‌ی کتاب نیست که شما سعی کنید برید این کتاب رو تهیه کنید.(هزینه‌ی این کتاب تو اپیلیکیشن طاقچه دوهزار و هفتصد تومن هست، برید تهیه کنید!)

 

در خصوصِ این علمی که باعث نابودی میشه، میشه استناد کرد به خوارج یا مثلا همین قضیه‌ی عاشورا، یه سری از افراد به آیه‌ی قرآن استناد می‌کردند و مبارزه با امام حسین ع رو وظیفه‌ی شرعی می‌دونستند. یا مثلا در خصوص گروهک فرقان، استدلالِ شرعی و عقلی‌شون این بود که مرتضی مطهری (شهید مطهریِ خودمون) برای اسلام مضر هست و باید به قتل برسه یا مثلا همین داعش، با الله اکبر، مردم رو به خاک و خون می‌کشتند و... .

برای بیشتر دونستنِ این مباحث، سخنرانی‌های حاج آقای کاشانی رو تو محرم امسال به اسم «تراز دینداری» دنبال کنید.

دعوتتون می‌کنم به این مداحی از حاج مهدی رسولی (اگه تو جوونی شهید شدم، خواهشا این مداحی رو واسم بذارید!)

باید رفت| مهدی رسولی

 

۰۳ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۳۷
R_A Zeytun

چرا امام حسین ع کوفه را انتخاب کردند؟

کوفه شهر بسیار مهمی در تاریخ است. در آن روزگار در عالم اسلام چندین شهر لشکرگاهی وجود داشت که «جُند» نامیده می‌شد: کوفه، بصره، دمشق، حِمص و اسکندریه و ... لذا کوفه علاوه بر آن‌که مرکز اداره مناطقی وسیعی از بلاد اسلامی آن روز بود ... یکی از بزرگترین پادگان‌های نظامی شرق سرزمین اسلامی بود و از نقاط مختلفی از عالم اسلام به ویژه یمن در آن‌جا نیروهای جنگی و نظامی سکونت و حضور داشتند.

... افراد مختلفی از جمله محمد‌بن‌حنفیه به حضرت پیشنهاد رفتن به شهرهای دیگر را دادند اما حضرت، مصمم عازم کوفه شدند.

«در یک تحلیل علت انتخاب کوفه توسط امام حسین ع را می‌توان موقعیت منحصربه‌فرد آن در دنیای اسلام دانست...

۱. کوفه به لحاظ طبیعی در مرکز دنیای اسلام قرار داشت.

۲. بافت جمعیتی کوفه ترکیبی از اقوام غیرمنسجم بود که حکومت بر آن آسان نبود.

۳. حضور امیرالمومنین ع در کوفه و مرکز قرار گرفتن این شهر، بر موقعیت کوفه افزوده بود.

۴. مردم کوفه طعم شیرین حکومت حق و عدل علوی را چشیده بودند... آن‌ها خواستار تجدید حکومت حق  و عدل امیرالمومنین ع به امامت حضرت اباعبدالله ع بودند.

۵. کوفه به دلیل مرکزیت و رفت‌و‌آمدهای بسیار و به خصوص به خاطر دوران پرافتخار حکومت امیرالمومنین ع به لحاظ اقتصادی وضع مناسبی داشت. همین موقعیت اجازه نداده بود این شهر تحت تاثیر معاویه و سیاست‌هایش قرار گیرد.

۶. مردم کوفه مردمی انقلابی، ماجراجو، سیاسی و مبارز بودند.

چرا مدینه نه؟

مردم مدینه عموما مردمی ساده‌لوح، زودباور، مطیع و طرفدار حکومت بودند. پیرمردانی که عمر خود را در دوران طولانی خلفای راشدین گذرانده بودند هیچ‌گونه اعتقادی به برپایی یک حرکت تند و انقلابی به‌منظور تنبیه یزید نداشتند... .

چرا مکه نه؟

مردم مکه تا حد زیادی مشابه مردم مدینه بودند.... . پیرمردان مکه با محاسن بلند و سفید و آثار سجده در پیشانی اما شدیدا سفیه و احمق و کم‌حرکت و بی‌بخار بودند... .

چرا یمن نه؟

یمن منطقه‌ای دورافتاده از شام بود. مردم یمن از دیرباز علاقه‌مند به اهل‌بیت ع بودند. امیرالمومنین ع در یمن از پایگاه نیرومند و قابل توجهی برخوردار بودند اما یمن هم برای انقلاب مناسب نبود. زیرا دوری از شام حسنی که داشت، خود عیب بود. در صورت تحقق انقلاب حسینی در آن‌جا صدای امام حسین ع به جهان اسلام نمی‌رسید... .

چرا بصره نه؟

... مردم بصره از دیرباز طرفدار امویان شده بودند... .

... مگر نه ‌این‌که حضرت با درنظر گرفتن تمام جوانب به کوفه رفتند، پس چرا کوفیان بدترین رفتار را با حضرت داشتند؟

ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند...

مذمت عملکرد کوفیان در کربلا به تنهایی کافی نیست، چه کنیم که ما کوفی نباشیم؟

به گواهی تاریخ مردم این شهر اعتقاد قلبی به امام حسین ع داشتند اما چه شد که در موقع عمل پای کار ولی زمان نیامدند؟

پ.ن:

از مرز ظریف کفر و ایمان می‌گفت

از آدم و دام‌های شیطان می‌گفت


در کربُبلا حسین را می‌کشتند

در گوشه‌ی حجره, شیخ عرفان می‌گفت

۰۲ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۳۹
R_A Zeytun

به دنبال پاسخی برای درد شیعه

چرا کسی از شام نیامد؟ حتی یک نفر!

... پس از شهادت امیرالمومنین علی ع، امام حسن ع زمام امور را به دست گرفت و با معاویه به منازعه برخاست. اما رویارویی او بیش از چند ماه طول نکشید؛ زیرا طی این مدت امت اسلامی نشان داد که از جنگ نفرت و به دنیای معاویه گرایش دارد و به اهل حق بی اعتنا است.

.... پیامدهای دوران معاویه:

* تبدیل شدن حکومت از خلافت به پادشاهی

* محو کامل فضایل اهل بیت و جعل عیب برای آن بزرگواران

* گمراهی قاطبه امت بر اثر انحراف‌های دینی امویان

مهترین تلاش معاویه پس از رسیدن به قدرت این بود که به حکومتش جنبه دینی و شرعی ببخشد.... بنابراین در یک تلاش گسترده تبلیغاتی و متمرکز و به منظور گمراه سازی امت بر سه زمینه زیر تکیه کرد:

* جعل قداست و فضیلت دینی برای خود از طریق جعل احادیث نبوی... .

* باز داشتن مردم به نام دین از نارضایتی از حاکم ستمگر و قیام علیه او... .

* تاسیس فرقه دینی-سیاسی که رفتارشان را توجیه و تفسیر کند؛ مانند جبریان و مرجئه... .

... غصه ما این نیست که چرا کسی از شام به یاری پسر فاطمه س نیامد. از شامی که در راس حکومت آن معاویه قرار داشت، انتظاری بیش از این نبود.

اما کوفه وضعیت دیگری داشت. کوفه همان شهری است که ۱۸ هزار نامه به حسین‌بن‌علی ع نوشته است.

...مردم عراق در آن دوران را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد:

یک گروه اکثری بود که قلبا امام حسین ع را حق و یزید را باطل می‌دانستند،... اما وقتی مسئله تهدید، تخویف، تطمیع و امثال این‌ها پیش آمد، عملا دست از حمایت حضرت برداشتند و حتی با آن حضرت مقابله کردند... .

اقلیتی که مرد و مردانه پای حسین ع ایستاند و گفتند هر چه می‌خواهد بشود، بشود. افرادی از قبیل حبیب‌بن‌مظاهر، مسلم‌بن‌عوسجه و بریر این‌ها همه کوفی هستند، این‌ها پای اعتقادشان ایستادند. این‌ها جزء اقلیتی بودند که خود را به کربلا رساندند.

... حال با این‌همه اوصاف، چطور از دل ۱۸هزار نامه ۳۰ هزار قاتل ایجاد شد؟

...

پ.ن:

«مجنونک ،و عقلی إکتمل بجنونی»

«مجنون توام، عقل من با جنون تو کامل میشه»

 

 

 

 

این همون مداحی بود که داشتم ترجمه می‌کردم، وسطِ ترجمه به یه سری از کلمات با لهجه‌ی عربیِ عراقی و محاوره‌ای رسیدم که نه من و نه بقیه‌ی دوستام، با این لهجه آشنایی نداشتیم (من عربیِ لبنانی، تا حدی بلدم)، یه خرده برای ترجمه‌ی لغات و جملاتش گشتم که در نهایت به خودِ فایلِ با ترجمه، رسیدم :|

 

۰۱ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۱۴
R_A Zeytun


 هر خواستنی توانستن نیست، بشرطها و شروطها و «العزم» من شروطها!

این سطور تلاشی است برای حل این معادله عجیب تاریخ که در مورد کوفیان گفته‌اند؛ «دل‌هایی با حسین، شمشیرهایی بر حسین!» و بررسی فرضیه نداشتن «عزم» و نیز کاوشی در اطراف این مفهوم.

... این رساله به دنبال پاسخی برای یک درد تاریخی شیعه خواهد بود: چرا سرنوشت، قاتلان امام حسین ع را از مردمان «کوفه» انتخاب کرد؟ چرا قلم تقدیر حتی یک نفر را از «شام» به کربلا نیاورد و تماما کوفیانی را در مقابل امام‌شان قرار داد که ادعای محبت او و انتظار آمدنش را داشتند؟

دهه‌ی عزم‌های راسخ عاشورایی، ماه تصمیم‌های بزرگ، محرم الحرام 1437

حقیقت این است که با دقت لازم و کافی در زندگی انسان‌ها این مسئله اثبات می‌شود که خسارات زیادی که ما در زندگی متحمل می‌شویم، خیلی مربوط به جهل ما نیست مخصوصا در جوامعی که از تمدن، فرهنگ و علم بهره‌ای برده‌اند. گاهی انسان عالم است اما بی‌عمل. ... لذا خیلی از چیزها را می‌فهمند اما به آن‌ها عمل نمی‌کنند.

... فرزدق در ملاقاتی با امام حسین ع در سال 60 هجری هنگام موسم حج، از امام،  علت خروج‌شان را از مکه، قبل از اتمام حج می‌پرسد. حضرت می‌فرمایند: اگر عجله نکنم، مرا دستگیر خواهند کرد.

فرزدق می‌وید: سپس از من[درباره وضعیت کوفه] چرسید و فرمود: از مردمی که پشت سرتو هستند، به من خبر بده!

عرض کردم: از شخص آگاهی پرسیدی. دل‌های مردم با تو است و شمشیرهای‌شان علیه تو.

1.حر بن یزید ریاحی

تشبیه معقول به محسوس عبارت فرزدق را می‌توان در ماجرای حر مشاهده کرد. حر و یارانش در منزل ذوحسم درحالی‌که شمشیر بر امام کشیده بودند، نماز را پشت سرایشان اقامه کردند!

2.عبیدالله بن حر جعفی

«او از اشراف کوفه و مرد مقتدری بود. امام حسین ع شخصا در قصر بنی مقتال به خیمه‌اش رفتند، برعمس زهیر که حضرت نرفتند، بلکه پیک فرستادند. هردو، عثمانی‌مذهبی و هم‌مسلک بودند. وقتی امام حسین ع به عبیدالله‌بن‌حر فرمودند بیا ما را کمک کن! او می‌گوید: من اصلا از کوفه بیرون آمدم که با شما برخورد نکنم، یعنی می‌دانم تو بر حق هستی و آن‌ها بر باطل هستند و اگر من آن‌جا بمانم و حق را حمایت نکنم، برای من زشت است؛ برای همین از کوفه بیرون زدم...بعد هم به حضرت گفت: من اسبی و شمشیری دارم که به شما می‌دهم. امام حسین ع هم می‌گوید: ... من این‌ها را نمی‌خواهم. اما چیزی به تو می‌گویم، از این بیابان دور شو! از ما فاصله بگیر! چون اگر کسی داد غربت من را بشنود و من را یاری نکند، هلاک خواهد شد...بعدا که صحنه کربلا تمام شد،... همین کسی که در مقابل امام حسین ع گفت «من تو را یاری نمی‌کنم» به زیارت حضرت می‌رود. اگر بگوییم اولین زائر امام حسین ع بعد از شهادت حضرت، همین عبیدالله‌بن‌حر جعفی است، از نظر تاریخ خلاف نگفتیم.

...خیلی وقت‌ها، دانستنی‌های ما، مانند کوفیان زیاد است اما در مقام عمل دچار شک و تردید می‌شویم و حتی خلاف آن‌چه در ذهن داریم عمل می‌کنیم. علت چیست؟

فاصله بین نظروعمل، مسئله‌ای امروزی است که باید در جستجوی حل آن بود. در ساحت نظر ممکن است نظریه‌های زیادی وجود داشته باشد ولی کدام‌یک از آن‌ها ضمانت اجرایی دارد؟


۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۵۹
R_A Zeytun

این مداحی برای اربعین هست، ولی متنش و خاطره‌ای که از این مداحی دارم (اگه یادتون باشه گفته بودم که یکی از اسلایدهای دفاع پروژه‌ی کارشناسی‌م، یه مداحی بود، این همون کلیپ و مداحی هست) باعث میشه، از شنیدنش هیچ وقت سیر نشم و شده نیم ساعت یک سره این مداحی رو گوش کردم و ازش خسته نشدم.

عزاداری‌هاتون قبول باشه.

اگر شد، هر روز یه بخش‌هایی از کتاب، »توضیح الرسائل کربلا، چطور از دل 18 هزار نامه عاشق 30 هزار قاتل ایجاد شد؟!» رو تو وبلاگ می‌نویسم.

۳۰ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۴۹
R_A Zeytun

پ.ن:

دارم یه مداحی عربی ترجمه می‌کنم یه بخشش اینجوری هست که میگه:

 

«مجنونک ،و عقلی إکتمل بجنونی»

«مجنون توام، عقل من با جنون تو کامل میشه»

 

به نظرم واقعا روا هست که بگیم عربی بهترین و کاملترین زبون برای گفتن جملات عاشقانه است.

پ.ن:

اگه وقت کنم دارم کم کم فیلم سخنرانی سیدحسن نصرالله تو محرم 2014 که حاصل‌ش کتاب زیر شده رو ترجمه می‌کنم. البته که اگر کتاب رو میتونید تهیه کنید، خیلی خوب هست که بخونید (این کتاب یکی از کتاب‌هایی هست که چند سال پیش که اولین بار چاپ شد، تو جمکران با پول خودم خریده بودم) اما خب به نظرم هیچی صحبت و لهجه‌ی شیرین لبنانیِ سیدحسن نصرالله نمی‌شه

 

۲۹ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۳۱
R_A Zeytun


«أَنْتَ الَّذِی سَتَرْتَ»

«بازگشت من به سوی تو خواهد بود»

(این تصویر رو از سایت نورنگ گرفتم)

پ.ن:

دیروز صبح رمان «کمی دیرتر» رو شروع کردم و دیشب حدود ساعت 3 و نیم تموم کردم.

بعدش دیدم اگه بخوابم، احتمالا برای نماز صبح بیدار نمی‌شم، برای همین تا اذان صبح بیدار موندم و یه خرده هم برای احتیاط اینکه اومده که «روزی رو خدا بین الطلوعین تقسیم می‌کنه»، بیدار موندم و بعد رفتم خوابیدم.

تو طول مدت بیداری و حتی یه خرده هم تو خواب، ذهنم مشغول بود که اگه یهو اون موقع که کارهای برنامه‌ی جامع تموم شد و اقبال با من و دوستام یار بود و به مرحله‌ی اجرا رسید، اگه اسد نامی پیدا بشه و بگه، الان وقت‌ش هست و بیا، واقعا میرم یا نه

الان که مثلا تو دوران جوونی هستم، شاید این ویژگی‌هایِ مثبتِ عدمِ تعلق و وابستگی‌های جدی وجود داشته باشه، نکته‌ی اساسی و مهمی که وجود داره اینه که من به اندازه‌ی ظرفیتی که داشتم، کار برای ارائه دادن به جامعه‌ی آخرالزمانی و مهدوی و تمدن اسلامی، ارائه ندادم و این یعنی کلا دستم خالی هست، از اون طرف هم این هست که اگه مثلا به اون سن پختگی (برای تاکید بگم که پختگی رو به معنی کمال در نظر نمیگیرم) هم برسم، احتمالا انقدر تعلق و وابستگی دارم که نمیشه گفت راحت همه‌چیز رو بذارم کنار و همراه بشم، البته ترجیح خودم دوران جوونی هست.

اساسا همیشه از ذکر «لا اله الا الله» که اگه یه خرده عرفان اسلامی خونده باشید، منجر به کنار زدن حجاب ظلمانی و نورانی میشه، می‌ترسیدم، چون که ته دلم بیخیال شدن از بعضی چیزها رو راضی نیستم و این مسئله یعنی انقدری که باید به شناخت خودم نرسیدم و اصلا خدایا خودت ما رو درست کن و این صحبت‌ها



«وَ اِلَیْکَ مَرَدّی»

«و بازگشت من به سوی تو خواهد بود»

پ.ن:

تو دعای عرفه‌تون امیدوارم من رو یادتون بمونه

همونطور که اکثریت قریب به اتفاق‌تون رو من یا با اسم اکانت یا با منطقه‌ی جغرافیا، تو دعاهام ذکر میکنم!

مشهد، تبریز، گیلان، شیراز، تهران، کرمانشاه، کرج، همدان، شمیران، اونی که خراسان شمالی درس می‌خوند ولی محل زندگی‌ش جای دیگه‌ای هست، بابل، لبنان، هم‌دانشگاهی، قم و بقیه که جغرافیا‌شون رو نمیدونم یا به دلیلی ذکر نکردم!


۰۹ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۳۵
R_A Zeytun


این چند وقتی که تو وبلاگ مطلبی ننوشتم داشتم:

  • فایل پروپوزالم رو تکمیل کردم,
  • کتاب قیدار رو دارم تموم می‌کنم و چقدر تا الان قشنگ بود,
  • وردپرس نوشتن رو دارم یاد می‌گیرم و تقریبا تا جای خوبی پیش رفتم و لوکال یه دمو از سایت تو لپ‌تاپم از سلسله سایت‌ها و استارت‌آپ‌هایی که گفتم اگه خدا بخواد تا ۲ماه دیگه بالا میاد رو دارم می‌سازم,
  •  برای بار چندم رفتم سراغ کتاب الگوریتم‌های فراابتکاری و بالاخره امروز بخش شبیه‌سازی تبرید رو با متلب تموم کردم 
  • به صورت مجازی و با استفاده از یه اپلیکیشن ِ گیمیفیکیشن بِیس دارم با مربی مجازی, ورزش می‌کنم!

و... .

پ.ن۲:

قسم به گندمِ ری گرچه مدتی‌ست مدید

خراجِ خاصه‌ی دولتسرای طهران است


بقای سلطنتِ هیچ‌کس نمی‌بینم 

مگر خدا که به ذات از قدیم سلطان است...!


حسین جنتی

۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۱۴
R_A Zeytun

آقا من این کتابِ سه دقیقه در قیامت رو تو این چند دقیقه‌ی اخیر تموم کردم، جدای از یک سری سوال‌ها که واسم پیش اومده این نکته به ذهنم رسید که میترسم اونجا که میز هست و داره تو اون کتاب کارهای بد رو به صورت سه بعدی نشون میده، یه جا لبخند بزنم یا مثلا واقعا بدیِ یک گناه رو متوجه نشم یا... که گند زده بشه به کل کارهای خوبم :/

(البته با این فرض که نمازهام پذیرفته شده باشه و کارِ خوبی تو پرونده داشته باشم!)

پ.ن:

بعد یه سوالی واسم پیش اومده اینکه، این بزرگوار خانم حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیده، بعد حاضر شده برگرده به این دنیا، واقعا چطوری؟؟؟؟ مگه میشه؟؟؟؟ مگه داریم؟؟؟؟

۲۴ تیر ۹۹ ، ۲۱:۰۴
R_A Zeytun

رمانِ چشم‌هایش رو امروز تموم کردم و فقط می‌تونم بگم افسوس و آه بر این روزگاری که فرنگیس داشت.

چقدر سرگذشتِ فرنگیس با استاد ماکان شبیه سرگذشتِ بعضی از اونایی که من می‌شناسم هست(البته با حذفِ اون بخش‌های کنارِ رودخونه و حرف زدن‌هاشون) و صد البته به طورِ ویژه برخی از لحظه‌های که به خودم هم گذشت اینطوری بود.

هعیییی روزگار

پ.ن:

در وصفِ فرنگیس از زبونِ استاد ماکان می‌تونم بگم:


...

با دشمن خود یاری و با یار چو دشمن

ای آنکه تَوَلّا و تبرّات سه نقطه…


آخر به زری یا ضرری یا که به زوری

می گیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطه…


چشم من و گیسوی تو ، نه ، چادر تو ،خوب
(فرنگیس چادر نمی‌پوشید!)

دست من و بازوی تو ، نه ، پات سه نقطه...

...

هادی جمالی

یا مثلا

سر هر جاده منم ، چشم به راهی که تویی

شب و روزم شده چشمان سیاهی که تویی...

پانته آ صفایی

یا حتی

مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام

گاهی از من بگذر حسرت عابر سخت است

چشم هایت، دل من، کار خدا یا قسمت ?! 

و در این حادثه تشخیص مقصر سخت است

علی صفری

و یا

همه از چشم تو گفتند و هنرمند شدند

وای از آن روز که چشمت هنرستان بشود


هر کسی روی تو را دید از این کوچه نرفت

نگرانم، نکند کوچه خیابان بشود

علی صفری

پ.ن:

معاون آموزشیِ دانشگاه امروز بعد از این همه مدت که مقاله خوندم و روی تزم کار می‌کردم، گفت که موضوعِ تزی که داری کار می‌کنی ربطی به گرایشت نداره و بدردِ یه دانشجویِ مهندسیِ صنایع-صنایع می‌خوره نه یه دانشجویِ مهندسی صنایع-سیستم‌های اطلاعاتی که تو پژوهشگاه فضای مجازی درس می‌خونه

بهش گفتم من خودم رو یه دانشجوی مهندسی صنایع-صنایع می‌دونم! البته سعی می‌کنم یه جوری ربطش بدم

این مکالمه‌ی امروز خیلی شبیه به اون تیکه از کتاب شد که میگه:

 دختر، اینطور به من نگاه نکن!این چشم‌های تو بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگی در زندگی خواهد کرد.»

گفتم: «این خبط شما آرزوی من است!»

پ.ن:

از تیکه‌های دیگه‌ای که دوست داشتم:

+هر لذتی وقتی دوام پیدا کرد، زجر و مصیبت است. 

+با دیپلم، با پول، با شوهر، با این چیزها آدم خوشبخت نمی‌شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور خوشبختی به آدم چشمک بزند. 

+معلوم نیست کی به شهرداری گفته بود که خیابان‌های فرنگ درخت ندارد، تیشه و اره به دست گرفته و درخت‌های کهن را می‌انداختند.

+بدبخت مملکتی که من استاد آن هستم. در شهر کوران یک چشمی شاه است.

+اینها فقط در اوج فرمانروایی می‌توانند بزرگ جلوه کنند. وقتی ضربتی خوردند، ذلیل و بیچاره می‌شوند.

+او روح مرا می‌خواست و می‌ترسید که نصیبش نشود، او معشوقه نمی‌خواست او همرزم می‌خواست، در مبارزه‌ای که در پیش داشت می‌خواست از وجود من کمک بطلبد. او کسی را می‌خواست که به پای او گذشت داشته باشد و همراهش بیاید و از هیچ بلایی نهراسد.

۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۶
R_A Zeytun


فکر کردم شاید برای شما هم جالب باشه که مراحلِ رسیدنِ توت‌فرنگی رو ببینید (عکس اول مربوط به تصویرِ چند وقت پیش مربوط به پست سلام گلای تو خونه هست، تصویرِ دوم برای پریشب هست و تصویرِ آخر برای دیشب)


پ.ن۱:

این مدتی که وبلاگ نویسی نکردم، این کتاب‌ها رو خوندم و در مورد زنجیره‌تامین دارم چنتا مقاله میخونم و یه سری فیلم‌های آموزش رو هم دارم در موردش میبینم، البته سعی کردم که بشینم انیمیشن درست کنم که داداشم راضی نشد داستانش رو بنویسه و این موضوع هم مثلِ قضیه‌ی پادکست و کتاب صوتی که هیچ وقت نشد که درست کنم، فعلا به بعد موکول شد.

«کیمیاگر» واقعا قشنگ بود

«ملت عشق» واقعا نتونست من رو قانع کنه و نمیدونم چجوری بعضی ها دوست دارند

«1984» بد نبود ولی توصیه نمیکنم بخونید

«گیله مرد» هم واقعا قشنگ بود

«سیاست‌نامه» هم هنوز تموم نشده :/ (اولِ نوشته خیلی توضیح داده که ما کتاب رو دستکاری نکردیم و فقط نوشته‌های مختلف و موجود از این کتاب رو جمع آوری و تو پاورقی بدونِ تغییر و تفسیر آوردیم، ولی جالب اینجاست که مقدمه خیلی بیشتر از بعضی از فصل‌های کتاب متن داره!)


پ.ن۲:

طاقتم رو گرفته این ویروس

نفسم رو بریده تو سینه


خواستم که بگم دوستت دارم

از همینجا! توی قرنطینه…


علی شهبازیان


پ.ن۳:

یا زیر باران بوسمت

 یا بوسه بارانت کنم....

۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۱
R_A Zeytun

 

در ارتش چشمان تو جاوید الاثر بود

هم عاشق آرامش و هم اهل خطر بود ...

 

هر لحظه به دنبال تو تا حادثه آمد

زن بود ولی همسفرت مرد سفر بود

 سارا صابر

پ.ن:

سید عباس موسوی، دبیرکل سابق حزب الله لبنان، هستند و همسرشون

چقدر من این خونواده رو دوست دارم❤

با هم بودند، با هم زندگی کردند و آخر هم با هم شهید شدند.

 

«...اون شب بیدار بودیم. مادرم توی اتاق نشیمن نشسته بود به بابام گفت سید هر جا بری من باهاتم، اون دنیا هم حوری توام. برای من کاملا معلوم شد یه چیزی هست که اونا میدونن....»

۲۷ دی ماه سال ۱۳۷۰  سیدعباس موسوی پس از سخنرانی در مراسم هشتمین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب، به همراه همسرش «ام یاسر» و فرزند خردسالش «حسین»، با شلیک موشک هلیکوپتر اسراییلی به خودروشون، در سن چهل سالگی به شهادت رسیدند.

کتاب هم قسم (زندگی ام یاسر، همسر سیدعباس موسوی | انتشارات آستان قدس)

مستند زیتون تلخ

مستند زندگی خوب، مرگ خوب

و سریال الغالبون2

در مورد ایشون هست.

 

مستند زیتون تلخ

مستند زندگی خوب، مرگ خوب (دانلود رایگان از سرور راسخون، خرید مستند از سینمامارکت)

سریال الغالبون2 (تلوبیون ، سایت زهرا_مدیا)

 

پ.ن:

(یکی از دعاهای قبلا پیش‌هام این بود که اگه یه روزی قرار باشه ازدواج کنم، یه همچین خانمی که پایه‌ی همه‌ی ایدوئولوژی‌های فکری‌م باشه، نصیبم بشه، البته تاکید میکنم که این دعا واسه قبلا پیش‌ها بود، اون موقع که به ازدواج هم، فکر میکردم.)

بخشی از صحبت‌های دختر سید عباس موسوی در مورد پدر و مادرشون:

مادرم در مرحله تاسیس حزب‌الله لبنان بهترین پشتیبان پدرم بود و منزلمان را پایگاهی برای مقاومت کرده بود؛ هرگاه شهیدی به درجه رفیع شهادت می‌رسید، او نخستین کسی بود که در تشییع‌اش حاضر می‌شد و به خانواده آن شهید تسلیت می‌گفت.

مادرم همیشه آرزوی شهادت در کنار پدرم را داشت؛ پدرم نیز دعا می‌کردند که به‌صورت اربااربا به شهادت برسند؛  اطرافیانمان به ام یاسر می‌گفتند اگر شما هر دو از این دنیا بروید، چه کسی تکفل فرزندانتان را قبول می‌کند؟؛ مادرم در جوابشان می‌گفت که خداوند کفیل فرزندان من است.

سرانجام پدر و مادرم به آرزوی خود رسیدند و در کنار یکدیگر و به‌صورت اربااربا به شهادت رسیدند؛ ام یاسر و سیدعباس موسوی در کنار برادرم در ماشین بودند که موشک‌های رژیم صهیونیستی به ماشین اصابت می‌کند و آن‌ها به شهادت می‌رسند. (منبع دفاع‌پرس)

پ.ن:

پیرو پ.ن بالا بگم که یه جا خونده بودم، حاج حسین همدانی و همسرشون هم با هم دیگه خیلی خوب بودند (منبع‌ش رو یادم نیست)

کتاب خداحافظ سالار هم که احتمالا می‌دونید در مورد بخشی از خاطرات همسر ایشون هست

(الان دیدم که طاقچه تخفیف 50% گذاشته که میتونید کتاب رو بخرید کنید| لینک )

به نظرم در مورد شهید حاج حسین همدانی، ابووهب، انقدری که باید، کاری انجام نشد، نمیدونم شاید سرِ ماجرایِ 88 باشه یا چیز دیگه ولی در هر صورت در مورد این نابغه‌یِ جنگ‌های نامنظم و کسی که مسئولیت امنیت حرم حضرت زینب (س)، سازماندهی و برنامه‌ریزی ارتش سوریه و تشکیل بسیج مردمی سوریه رو بر عهده داشت، باید بیشتر از یه مستند ابووهب کار می‌شد.

 



۰۴ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۱۳
R_A Zeytun