روزمره‌گانه/خاطرات :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۱۶۴ مطلب با موضوع «روزمره‌گانه/خاطرات» ثبت شده است

چند روز پیش، دوستم در خلالِ حرف‌های کلی و تخصصی که در موردِ یه استارت‌آپی که قرار هست شروع کنیم و ان‌شاءالله خروجی‌ش رو حدودا نهم ربیع الاول اینجا اعلام می‌کنم که چی هست، بهم پیام داد که:


«آقای برادر، از اونجا که شما فرمانده‌ای چجوری باید شروع کنیم به کار کردن؟ :) »


با وجودِ اینکه همیشه دوست داشتم یک فرمانده باشم(جاش مهم نیست! کلا از این لفظ بیشتر از لفظ استاد یا مدیر یا... خوشم میاد) و اساسا ساختارِ اصولِ مدیریتی که در حالِ حاضر موجود هست رو کلا قبول ندارم(با علم‌ش مشکلی ندارم و در واقع خودم در حالِ تحصیل و مطالعه در موردِ بخشی از این علم هستم، با سبکِ اجرا و عملی شدنش مشکل دارم)، در هنگامِ خوندنِ این پیام واقعا تن و بدنم لرزید!؛ من؟؟؟؟ فرمانده؟؟؟؟

با چنتا علامت سوال، قضیه رو هَم آوردم که در جواب، یه سری چیزها نوشت و منم در پاسخِ جواب دادنش، اون فیلم از امام خمینی که میگه:«ما همه سرباز خدا هستیم، نه تو سرباز منی و نه من سرباز توام» رو فرستادم!

در جوابِ اون پاسخی که به جوابش دادم(!) نوشت که: «ولی جدا شما باید مدیریت کنی، چون تخصصت تو این زمینه بیشتره، هشتگ شایسته سالاری»


دیشب اگه پستی که نوشتم رو دیده بودید، در مورد شهید حسن باقری (نابغه و موسس اطلاعات عملیات سپاه) بود، یه بخشی از وصیت‌نامه‌ی شهید باقری در مورد خصوصیات یک فرمانده عملیات هست که تو شکل زیر هست:



برای دوستم اینو فرستادم، هر چند قانع نشد و گفت که این خصوصیات رو داری، ولی خب منم در عوض قانع نشدم و زیرِ بارِ این صفتِ فرمانده بودن نرفتم!

دنبال شهرتیم و پی اسم و رسم و نام

غافل از اینکه فاطمه(س) گمنام می‌خرد...


پ.ن:

وَ قَالَ ( علی علیه السلام ) : وَ مَدَحَهُ قَوْمٌ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعْلَمُ بِی مِنْ نَفْسِی وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْهُمْ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا یَعْلَمُونَ.

(و گروهى او را پیش رویش ستودند، فرمود:) بار خدایا تو مرا از خودم بهتر مى شناسى و من خود را از آنان بیشتر مى شناسم. خدایا ما را بهتر از آن کن که مى پندارند و بیامرز از ما آنچه را که نمى دانند.

(نهج‌البلاغه)

پ.ن:

داشتم یک پادکست گوش می‌دادم با این عنوان «ترک عادت‌های بد ربطی به ارادۀ قوی ندارد»، یه بخشی‌ش هست که میگه برای اینکه شناسایی کنید چه عاملی محرک عادت‌هاتون هست باید این چند عامل رو لیست و شناسایی کنید:

  • زمان
  • مکان
  • وضعیت روحی
  • سایر افراد
  • فعلی که بلافاصله پیش از فعل عادتی، انجام گرفته است

در نهایت با حذفِ اون عامل، می‌تونید اون عادتِ غلط رو هم حذف کنید! به نظرم جالب بود.

۲۲ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۲۰
R_A Zeytun


مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُءُوسِهِمْ لاَ یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاء ابراهیم﴿۴۳﴾

شتاب‌‏زده، سرها را بالا گرفته، چشم ‏ها و پلک‏ هاشان به هم نخورد و دل‏ هایشان (از امید و تدبیر) تهى است.


دیشب که داشتم پستِ قبلی رو می‌نوشتم و قبل از خواب، داشتم فکر می‌کردم سعی کنم که با جزئیات اتفاقاتی که در خلالِ صحبت‌ها و فضای اون مجموعه‌ اتفاق می‌افته رو یادم باشه و یه پستِ مفصل در موردش بنویسم و ثبتِ خاطرات کنم که اگر خدا خواست و همون‌طوری که بهم پیشنهاد دادن، به عنوانِ سرگروهِ یکی از کارگروه‌ها باهاشون همکاری و هم‌فکری کنم، یه یادگاری از روزها و اولین مواجه با این مجموعه رو ثبت کرده باشم.

۱۷ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۰۷
R_A Zeytun

چنتا پست، پایین‌تر تو پ.ن، یه عکسی رو منتشر کردم و پرسیدم که به نظرتون این چه گیاهی هست؟

واقعیت‌ش اینه که خودم هم اول نمی‌دونستم سیب‌زمینی هست یا گوجه‌فرنگی برای همین دست به یک آزمایشِ جذاب زدم!

همزمان سمتِ چپِ این گیاه، گوجه‌فرنگی کاشتم و سمت راستِ این گیاه، سیب‌زمینی.


الان که چند هفته‌ای از کاشته‌شدنِ سیب‌زمینی و گوجه‌ها گذشته و کم کم جوونه‌های این بذرها رشد کرده و بالا اومده، میشه گفت که این گیاه گوجه‌فرنگی نیست، چون جوونه‌ش اصلا شبیه به جوونه‌ی گوجه‌فرنگی نبود!


پ.ن:

میگند آدم باید با کسی باشه که زشتی هاشو دوست داشته باشه ‏چون زیبایی هارو همه دوست دارن

شدیدا حسِ نیازِ حرف زدن و قدم زدن با یکی یا پیاده‌روی باهندزفری و گوش دادن به اون آهنگ‌های سال ۹۶ و مهر۹۸ از چهارراه ولیعصر تا میدون انقلاب و چرخ زدن تو کتاب‌فروشی‌ها رو دارم, ولی خب نه کسی هست و نه هنوز حقوقِ پروژه‌هام رو دادند که برم کتابفروشی‌ها چرخ بزنم و نه حتی اثری از اون آهنگ‌ها هست که گوش کنم و صد البته یه عالم کار دارم که کمتر وقت می‌کنم غرق در خاطرات بشم و...


۱۵ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۲۲
R_A Zeytun


یه جا می‌خوندم که نوشته بود، آرزوی مرگ کردن، چیز خوبی نیست و حتی اینکه دعا کنید زودتر شهید بشید و از این جور صحبتا با اینکه نفسِ موضوع و شهید شدن مسئله‌ی دینیِ خوبی هست ولی خب در کل چیزِ خوبی نیست، اونجا که امکانِ نقد نوشتن نداشت ولی اینجا، دعوتتون می‌کنم به بخش‌هایی از دعای مکارم الاخلاق از امام سجاد ع:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَتِّعْنِی بِهُدًی صَالِحٍ لَا أسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِیقَه حَقٍّ لَا أزِیغُ عَنْهَا، وَ نِیه رُشْدٍ لَا أشُک فِیهَا، وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمْرِی بِذْلَه فِی طَاعَتِک، فَإِذَا کانَ عُمْرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَی، أوْ یسْتَحْکمَ غَضَبُک عَلَی

بارخدایا.... مرا تا وقتی زنده بدار که عمرم در طاعت تو به کار رود و چون بخواهد عمرم چراگاه شیطان شود، جانم را بستان قبل از آن که دشمنیت به من رو کند، یا خشمت بر من مستحکم شود.


در کل به قول سعدیِ جان باید بگم که:

چشمی که جمالِ تو ندیده‌ست، چه دیده‌ست...؟

می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت

اللهم عجل لولیک الفرج

پ.ن:

نوشته بود، اگر زمین جایِ ماندن بود، هیچگاه پرواز کشف نمی‌شد!


۱۳ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۱۲
R_A Zeytun

سعدی میفرماد «گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من ...»

این جوری بود که خونوادگی می‌رفتیم یه هیئت با تقریبا رعایت حداکثریِ پروتکل‌ها، ولی از اونجا که به نظرم خیلی از حرف‌های مداح و سخنران، اصلا بدرد نمی‌خورد یا بعضا ایراد داشت، من یا داشتم تو بخش اسپند دود کردن، کمک می‌کردم، یا تو ماشین بودم و از سخنرانیِ حاج آقای پناهیان یا حسینه‌ی امام یا صوتِ سخنرانیِ حاج آقای کاشانی، استفاده می‌کردم!


پ.ن:

از این آزادیِ بیان به سبکِ جمهوریِ اسلامی که من می‌تونم هر چی دلم خواست بگم ولی شما نمی‌تونید، کامنت یا واکنشی نشون بدید، خوشم نیومد!

 فلذا اگر صحبتی راجع‌به این دو هفته که کامنت‌ها بسته بود و مشغول نوشتنِ پست‌های خلاصه‌ی کتاب توضیح الرسائل کربلا بودم، دارید، همین‌جا زیرِ این پست، مطرح کنید:)

۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۱۴
R_A Zeytun

چه کنیم که اهل جزم شویم؟

در این مرحله باید...عوامل «اراده‌ساز» را شناخت. توسل و روضه، آرمان‌گرایی و داشتن هدف‌های بلند، انتخاب الگوهای دینی، ورزش و... از این دسته عوامل هستند که هر یک قابلیت بحثی مستقل دارد ولی در این مجال فقط به نقش اراده‌ساز توسل و روضه پرداخته خواهد شد و مواردی مانند آرمان‌گرایی، داشتن هدف‌های بلند، انتخاب الگوهای دینی و.. نیز در اطراف آن دیده خواهد شد.

عزم را در نماز شب می‌دهند نه در حوزه و دانشگاه!

هیچ پیوندی در تحقیق نهایی بین عزم و جزم نیست، جزم کار حوزه و دانشگاه است؛ یهنی اگر انسان از خیال و قیاس گمان و وهم نجات پیدا کرده خوب درس می‌خواند، یک طلبه فاضل شده یا یک دانشجوی فاضل شده و راه برای باسواد شدنِ او هست که این راه جزم است...اما عزم در حوزه و دانشگاه نیست، عزم در نماز شب است... .

...امام صادقع فرمودند: هیچ بدنی در برابر قدرت اراده احساس ضعف نمی‌کند، اراده حرف اول را می‌زند...، وجود مبارک امام صادق ع فرمودند: اگر کسی اهل عزم بود، هیچ‌گاه بدن مخالفت نمی‌کند... .

درنگی در حقیقت روضه

... حقیقت روضه این است که ما به یک حضوری برسیم و با امام حسین ع زندگی کنیم. نباید به روضه یک نگاه صرفا عاطفی و احساسی داشت. نباید وقتی روضه به ذهن‌مان می‌آید، کلمه‌ای که به دنبالش می‌آید، فقط گریه باشد. نباید به مجلس روضه که می‌رویم و گوش می‌دهیم، فقط به خاطر ثواب کردن و اجر بردن باشد! روضه خیلی فراتر از این است... .

...مجلس روضه سیدالشهدا ع عزم ما را در جهت رسیدن به اهداف شهید و شبیه شدن به او تقویت می‌کند. همان‌گونه که تعبیر نماز خواندن، تعبیر نادرستی است و باید نماز را اقامه کرد، مجالس عزاداری سیدالشهدا ع را هم باید اقامه کرد... .

...مجالس حسینی باید زمینه اطعامی باشد که سبب تغذیه روحی و اعتقادی و فرهنگی شود به عبارت دیگر این مجالس باید زمینه طعام معنوی و سالم را برای امت اسلامی فراهم کند. از این رو رهبری سه ویژگی را برای مجالس عزاداری حسینی بر می‌شمارند:

*باید محبّت به اهل بیت ع را زیاد کند.

*مردم نسبت به اصل حادثه عاشورا، معرفت روشن‌تر و واضح‌تری پیدا کنند.

*افزایش ایمان و معرفت دینی در مردم است.... .

۰۷ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۴۵
R_A Zeytun

چرا امام حسین ع کوفه را انتخاب کردند؟

کوفه شهر بسیار مهمی در تاریخ است. در آن روزگار در عالم اسلام چندین شهر لشکرگاهی وجود داشت که «جُند» نامیده می‌شد: کوفه، بصره، دمشق، حِمص و اسکندریه و ... لذا کوفه علاوه بر آن‌که مرکز اداره مناطقی وسیعی از بلاد اسلامی آن روز بود ... یکی از بزرگترین پادگان‌های نظامی شرق سرزمین اسلامی بود و از نقاط مختلفی از عالم اسلام به ویژه یمن در آن‌جا نیروهای جنگی و نظامی سکونت و حضور داشتند.

... افراد مختلفی از جمله محمد‌بن‌حنفیه به حضرت پیشنهاد رفتن به شهرهای دیگر را دادند اما حضرت، مصمم عازم کوفه شدند.

«در یک تحلیل علت انتخاب کوفه توسط امام حسین ع را می‌توان موقعیت منحصربه‌فرد آن در دنیای اسلام دانست...

۱. کوفه به لحاظ طبیعی در مرکز دنیای اسلام قرار داشت.

۲. بافت جمعیتی کوفه ترکیبی از اقوام غیرمنسجم بود که حکومت بر آن آسان نبود.

۳. حضور امیرالمومنین ع در کوفه و مرکز قرار گرفتن این شهر، بر موقعیت کوفه افزوده بود.

۴. مردم کوفه طعم شیرین حکومت حق و عدل علوی را چشیده بودند... آن‌ها خواستار تجدید حکومت حق  و عدل امیرالمومنین ع به امامت حضرت اباعبدالله ع بودند.

۵. کوفه به دلیل مرکزیت و رفت‌و‌آمدهای بسیار و به خصوص به خاطر دوران پرافتخار حکومت امیرالمومنین ع به لحاظ اقتصادی وضع مناسبی داشت. همین موقعیت اجازه نداده بود این شهر تحت تاثیر معاویه و سیاست‌هایش قرار گیرد.

۶. مردم کوفه مردمی انقلابی، ماجراجو، سیاسی و مبارز بودند.

چرا مدینه نه؟

مردم مدینه عموما مردمی ساده‌لوح، زودباور، مطیع و طرفدار حکومت بودند. پیرمردانی که عمر خود را در دوران طولانی خلفای راشدین گذرانده بودند هیچ‌گونه اعتقادی به برپایی یک حرکت تند و انقلابی به‌منظور تنبیه یزید نداشتند... .

چرا مکه نه؟

مردم مکه تا حد زیادی مشابه مردم مدینه بودند.... . پیرمردان مکه با محاسن بلند و سفید و آثار سجده در پیشانی اما شدیدا سفیه و احمق و کم‌حرکت و بی‌بخار بودند... .

چرا یمن نه؟

یمن منطقه‌ای دورافتاده از شام بود. مردم یمن از دیرباز علاقه‌مند به اهل‌بیت ع بودند. امیرالمومنین ع در یمن از پایگاه نیرومند و قابل توجهی برخوردار بودند اما یمن هم برای انقلاب مناسب نبود. زیرا دوری از شام حسنی که داشت، خود عیب بود. در صورت تحقق انقلاب حسینی در آن‌جا صدای امام حسین ع به جهان اسلام نمی‌رسید... .

چرا بصره نه؟

... مردم بصره از دیرباز طرفدار امویان شده بودند... .

... مگر نه ‌این‌که حضرت با درنظر گرفتن تمام جوانب به کوفه رفتند، پس چرا کوفیان بدترین رفتار را با حضرت داشتند؟

ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند...

مذمت عملکرد کوفیان در کربلا به تنهایی کافی نیست، چه کنیم که ما کوفی نباشیم؟

به گواهی تاریخ مردم این شهر اعتقاد قلبی به امام حسین ع داشتند اما چه شد که در موقع عمل پای کار ولی زمان نیامدند؟

پ.ن:

از مرز ظریف کفر و ایمان می‌گفت

از آدم و دام‌های شیطان می‌گفت


در کربُبلا حسین را می‌کشتند

در گوشه‌ی حجره, شیخ عرفان می‌گفت

۰۲ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۳۹
R_A Zeytun

به دنبال پاسخی برای درد شیعه

چرا کسی از شام نیامد؟ حتی یک نفر!

... پس از شهادت امیرالمومنین علی ع، امام حسن ع زمام امور را به دست گرفت و با معاویه به منازعه برخاست. اما رویارویی او بیش از چند ماه طول نکشید؛ زیرا طی این مدت امت اسلامی نشان داد که از جنگ نفرت و به دنیای معاویه گرایش دارد و به اهل حق بی اعتنا است.

.... پیامدهای دوران معاویه:

* تبدیل شدن حکومت از خلافت به پادشاهی

* محو کامل فضایل اهل بیت و جعل عیب برای آن بزرگواران

* گمراهی قاطبه امت بر اثر انحراف‌های دینی امویان

مهترین تلاش معاویه پس از رسیدن به قدرت این بود که به حکومتش جنبه دینی و شرعی ببخشد.... بنابراین در یک تلاش گسترده تبلیغاتی و متمرکز و به منظور گمراه سازی امت بر سه زمینه زیر تکیه کرد:

* جعل قداست و فضیلت دینی برای خود از طریق جعل احادیث نبوی... .

* باز داشتن مردم به نام دین از نارضایتی از حاکم ستمگر و قیام علیه او... .

* تاسیس فرقه دینی-سیاسی که رفتارشان را توجیه و تفسیر کند؛ مانند جبریان و مرجئه... .

... غصه ما این نیست که چرا کسی از شام به یاری پسر فاطمه س نیامد. از شامی که در راس حکومت آن معاویه قرار داشت، انتظاری بیش از این نبود.

اما کوفه وضعیت دیگری داشت. کوفه همان شهری است که ۱۸ هزار نامه به حسین‌بن‌علی ع نوشته است.

...مردم عراق در آن دوران را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد:

یک گروه اکثری بود که قلبا امام حسین ع را حق و یزید را باطل می‌دانستند،... اما وقتی مسئله تهدید، تخویف، تطمیع و امثال این‌ها پیش آمد، عملا دست از حمایت حضرت برداشتند و حتی با آن حضرت مقابله کردند... .

اقلیتی که مرد و مردانه پای حسین ع ایستاند و گفتند هر چه می‌خواهد بشود، بشود. افرادی از قبیل حبیب‌بن‌مظاهر، مسلم‌بن‌عوسجه و بریر این‌ها همه کوفی هستند، این‌ها پای اعتقادشان ایستادند. این‌ها جزء اقلیتی بودند که خود را به کربلا رساندند.

... حال با این‌همه اوصاف، چطور از دل ۱۸هزار نامه ۳۰ هزار قاتل ایجاد شد؟

...

پ.ن:

«مجنونک ،و عقلی إکتمل بجنونی»

«مجنون توام، عقل من با جنون تو کامل میشه»

 

 

 

 

این همون مداحی بود که داشتم ترجمه می‌کردم، وسطِ ترجمه به یه سری از کلمات با لهجه‌ی عربیِ عراقی و محاوره‌ای رسیدم که نه من و نه بقیه‌ی دوستام، با این لهجه آشنایی نداشتیم (من عربیِ لبنانی، تا حدی بلدم)، یه خرده برای ترجمه‌ی لغات و جملاتش گشتم که در نهایت به خودِ فایلِ با ترجمه، رسیدم :|

 

۰۱ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۱۴
R_A Zeytun

این مداحی برای اربعین هست، ولی متنش و خاطره‌ای که از این مداحی دارم (اگه یادتون باشه گفته بودم که یکی از اسلایدهای دفاع پروژه‌ی کارشناسی‌م، یه مداحی بود، این همون کلیپ و مداحی هست) باعث میشه، از شنیدنش هیچ وقت سیر نشم و شده نیم ساعت یک سره این مداحی رو گوش کردم و ازش خسته نشدم.

عزاداری‌هاتون قبول باشه.

اگر شد، هر روز یه بخش‌هایی از کتاب، »توضیح الرسائل کربلا، چطور از دل 18 هزار نامه عاشق 30 هزار قاتل ایجاد شد؟!» رو تو وبلاگ می‌نویسم.

۳۰ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۴۹
R_A Zeytun

در ادامه‌ی پست قبل و اون دوگانه‌ی واقع‌گرایی یا آرمان‌خواهی باید بگم که استدلالِ اونی که این حرف رو می‌زد این بود که نقل به مضمون میگفت: «ببین این اجتماعی که الان داریم و با همدیگه و افرادِ دیگه‌ی این شبکه‌ی انقلابی در ارتباط هستیم، یه جوری خودمون توی یه گوشه از این فضای کل قرار داریم و آخرِ این تحلیل و نظری که با دیدِ آرمان‌خواهی می‌نویسیم، این هست که بره یه گوشه تو کتابخونه‌ی فلانی و تهش به هیچی نمیرسه، چندسال بعد هم احتمالا تو تغییرات و... میندازند بیرون و کلا همه‌ی آرمان‌های روی کاغذ که شاید هم کاملا درست باشه، از بین می‌ره، ولی اگه یه طرح با 30% بهبود که 80%ش اجرایی بشه بدیم، قطعا یه اثری توی عملکردِ اون سازمان و در کل، خیرش به ملت می‌رسه»

در ادامه بحث شد که این آرمان‌ها پس جاش کجاست، که گفتند: «مثلا یه نفری مثل ملاصدرا که یه تریبون و یه کرسیِ درس داشت، یه سری پایه‌هایی که همه می‌فهمیدنش رو می‌گفت و بعد روی اون پایه‌ها یه سری ساختمون می‌رفت بالا که هیچکس تو اون زمان متوجه نمی‌شد، ولی چون تریبون داشت، این موارد ثبت شد و مثلا 50سال بعد، گفتند وای ملاصدرا چه آدم خفنی بود که تونست همچین چیزهایی رو بگه و بعد از مثلا 100سال رفتند تا اون آرمان‌ها رو محقق کنند، اجالتا تا زمانی که به اون تریبونِ لازم، یه نفر نرسیده، نباید از آرمان حرف بزنه چون تهش میشه یه گزارش تو کتابخونه‌ی یه نفری که تهش اون چند صد صفحه رو می‌ندازند دور و چیزی برای 50سال بعد نمی‌مونه».


پ.ن1:

یکی از مواردی که تو اون جلسه یاد گرفتم این بود که اگه از موضع ضعف و من هیچی نمی‌دونم و شما بهترید و اینجور چیزها, وارد مذاکره بشم احتمالا تو اکثر موارد تو جمهوری اسلامی ایران جواب میده، این رویکرد رو طبق مشورتِ اون بزرگواری که حرف می‌زد تصمیم گرفتم که روی معاون آموزشی اجرا کنم و بهش پیام دادم و نقل به مضمون بگم که شما خیلی می‌فهمید و من هیچی بلد نیستم، شما یه موضوع پیشنهاد بده ای بزرگوار و ای دانا و ای عاقل و...!

تهش این نتیجه شد که تماس واتساپی باهام گرفت و گفت که اون موضوعی که روی اون گزارش سمینار نوشتی رو چقدرش رو کار کردی؟، که گفتم تا حد خوبی تکمیل شده ولی داده دارم ولی وارد نکردم، گفت که روی همون موضوعی که کار کردی، ادامه بده و سریع‌تر یه مقاله ژورنالی و یه مقاله‌ی کنفرانسی بدیم و بقیه‌ی کارها و اینکه موضوع مهندسی صنایعی هست و ربطی به پژوهشکده نداره و... رو خودش درست می‌کنه، برای تاکید پرسیدم که اون استاد و داوری که گفتید متوجه این داستان‌ها نمیشه چی، که گفت اون یه نفر رو قبل از دفاع پروپوزال و داوریِ تز، خودم باهاش حرف میزنم که کاری نداشته باشه و مشکلی نیست 😐


پ.ن1.5:

یه موردِ دیگه و انتقادِ سازنده‌ای که داشت این بود که بهم گفت:« تو (یعنی من) معمولا همون چیزی رو که دوست داری، انجام میدی و کلا آدمِ حرف گوش نکن و چموشی هستی که به توصیه‌ها اصلا توجه نمیکنه، مثلا بارها شده که بهت گفتم بشین مثلا یه پروپوزال در موردِ تولیدِ قندون بنویس، ولی نشستی در موردِ «لزوم و تاثیرِ تولیدِ قندون بر آزادسازیِ قدسِ شریف» مطلب برام فرستادی!»

پ.ن2:

دیروز عید غدیر متوجه شدم که هم در ثوابِ زیارتِ نجف شریک بودم و هم در ثوابِ زیارت حرم امام رضا ع!

خدا قسمت کنه از این جور زیارت‌ها برای همه

این مسئله رو مدیونِ وجودِ فضای مجازی و آدم‌های فهمیده و بشدت محترمی هستم که اینجا پیدا کردم و ممنون از یاقوت خانم به خاطر این کار بزرگشون🌹 و برنامه‌ی سمت خدا بابت طرح فرزندان غدیر


پ.ن3:

من معمولا یه سری خواب دارم که یادم نمیره

یکی‌ش مربوط به حرم امام علی ع میشه که با وجود اینکه تا حالا اونجا نرفتم ولی یه سری صحنه‌ها ازش تو خوابم بود که همیشه جلوی چشمم هست و یادم نمیره، البته اون چیزهایی که توی ذهنم و تو خوابم بود، نکاتِ مثبتی نداشت و امیدوارم تهش به خیر منجر بشه

از این جور خواب‌ها که یادم می‌مونه 3تای دیگه هم هست.


پ.ن4:

در مورد سفر مکرون به لبنان به این جمله از آیت الله حائری شیرازی بسنده می‌کنم که گفتند:

«وقتی فرانسه و آمریکا و سایر کشورهای اروپای غربی مثل ایتالیا و انگلستان نیروهای خودشان را در لبنان آوردند، برای این است که مواظب باشند اسرائیل وقتی که دارد کشور لبنان را ذبح می کند، این زبان بسته، دست و پا نزند. کشور لبنان را مثل گوسفندی گیر آوردند که قصابش اسرائیل است، اما دست و پای این را باید ببندند تا دست و پا نزند. این سازمان ملل متحد و این کشورهای بزرگ شغلشان این است که دست و پای این زبان بسته ها را می بندند، سرش را می گیرند، بعد که خوب آرام شد، به اسرائیل می گویند، خب حالا عیبی ندارد، حالا چاقو را بکش و سر را ببر! 

اینها به اسم اینکه بیاییم تا حمام خون در لبنان واقع نشود، هدفشان چیز دیگری است. هدفشان این است که مبادا در موقع ذبح گوسفند، گوسفند از زیر دست قصاب در برود، مبادا پای این گوسفند، دست این گوسفند به دست قصاب بخورد و چاقو از دستش بیافتد. این ها هدفشان این است. به اسم آشتی، به اسم صلح، به اسم مذاکره، می آیند دست و پاها را می بندند».

۱۹ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۵۱
R_A Zeytun

یه بحثی که تو جلسه‌ی امروز به نظرم باید یادداشت کنم تا بعداً بهش بیشتر فکر کنم, این بود که:

« اگه یه راه‌حلی داشته باشی که بهبود ۱۰۰٪ داشته باشه ولی به خاطر ده‌ها مسئله ۰٪ از اون اجرا بشه, بهتر هست یا یه طرح با ۳۰٪ بهبود داشته باشی که ۸۰٪ عملیاتی بشه»

۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۱۰
R_A Zeytun

تو برنامه‌ی سمت خدا، یه طرحی راه افتاده به اسم «فرزندان غدیر»، تو این طرح اینجوری هست که برای خونواده‌هایی که مشکل مالی برای فرزندار شدن، دارند (مثلا نیاز به درمان دارند یا...) با استفاده از دو تا روش زیر بهشون کمک مالی می‌کنند:

1. با کمک مالی با استفاده از شماره کارتی که اعلام شده

2. اعطای امتیاز وامِ بانک رسالت به طرح فرزندان غدیر

 

به نظرم طرح‌ش بشدت چیز جذابی هست چون که اینکار یه نوع صدقه‌ی جاری به حساب میاد و شما اینجوری فرض کنید که اگر حتی یه دونه از این خونواده‌ها فرزندشون یا نسل چندم بعدِ این فرزندی که به دنیا میاد از عالمان دین یا از افرادی بشه که خیرش به مردم برسه یا حبّ ائمه رو به ظهور در جامعه برسونه یا از سربازهای امام زمان عج بشه، همه‌ی این افرادی که در این طرح شرکت کردند، تو این خیر و ثواب شریک هستند.

من خودم از اونجایی که اون دوستی که طرح غذای نذر غدیر داشت رو پیدا نکردم (البته تلاش هم برای پیدا کردنش نکردم چون کافه‌ش رو کلا جمع کرد) همه‌ی اون پولی که قرار بود تو اون طرحِ نذر غدیر کمک کنم، برای این طرح دادم، البته که حجمش زیاد نیست و «اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ مِنْ طَاعَتِکَ» (طاعت اندکم را در آستانت بپذیر- بخشی از دعای امام موسی کاظم ع)

برای اطلاع از این طرح، به صفحه‌ی سمت خدا-طرح فرزندان غدیر در لینک زیر مراجعه کنید:

http://samtekhoda.tv3.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=7154&Itemid=548

۱۶ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۴۴
R_A Zeytun

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا الحَسَنِ یا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الهادیِ النِّقِیُّ✨🌹

با وجود اینکه این سالِ قمریِ گذشته (از تولد امام هادی ع تو سال قبل تا تولد امام هادی ع تو امسال) من از نظرِ بحث فعالیتِ کاری، کمتر مشغول به فعالیت بودم و بیشتر بحث المپیاد و پروژه کارشناسی و بعد کنکور ارشد و... مطرح بود، ولی خب از نظر عددی حساب کنیم، مبلغی که من بابت هزینه و درآمد تو این سالی که گذشت با توجه به خرج‌هایی که انجام دادم(هزینه رفت و آمد به دانشگاه شهید بهشتی با اون مسیر تخیلی‌ش، کتاب‌هایی که خریدم، دو تا گوشی شاهین2 که خریدم، اولین و تنها تجربه‌ی رفتن به کافه!، هزینه‌ی جشن پایان سالِ دوره کارشناسی، تلویزیون و یخچالی که عوض کردیم، پرینتر و...) داشتم، ته مونده‌ی درآمدی که داشتم از اون حسابی که پول‌های پروژه‌م رو میریزم (من دو تا حساب دارم که یکیش به طور خالص، همه‌ی درآمدهایی هست که من از پول خودم و با استفاده از پروژه‌ها یا فعالیت‌های دیگه، کسب می‌کنم و یکی هم حسابی هست که بهش خمس تعلق نمی‌گیره و برای به اصطلاح روز مبادا هست که مبلغ اون پول نسبت به این حساب، عدد بیشتری هست) و بهش خمس تعلق می‌گیره، بیشتر بوده و تقریبا نزدیک به ده برابر شده! (حالا درست هست که مبلغش کمه ولی خب اینو در نظر بگیرید که تو شرایط فعلی متاسفانه خیلی از افراد با سن و سال بیشتر و تشکیل خونواده و با فرض گیر آوردن کار و اضافه کار و... آخرش هیچی واسشون نمیمونه و اینکه یه جوون به سن من بتونه تو یه سال، یه سری پروژه داشته باشه و پول کسب کنه و تهش یه چی بمونه جای شکر فراوان داره) و اون عبارتی که خدا گفته اگه خمس بدید، پول‌تون بیشتر میشه (که بعضی از مفسرین این رو صرفِ عملکردی و ذیل واژه‌ی برکت آوردند و یه سری دیگه از مفسرین یه قدم جلوتر رفتند و روی مبلغ و عددش هم بحث کردند) به صورت عینی اینجا دیده میشه

بماند برای یادگاری و باشد که از پندگیرندگان باشم.

(برای امتحان کردنِ نظر مفسرین هم که شده، اگر تست کردید ببینید واقعا از نظر عددی بیشتر شده یا نه، اگر هم که تا الان این بحث خمس رو امتحان نکردید، این دو سال آتی رو ولو به عنوان رد یا تایید نظر مفسرین چک کنید و اگه شد به من هم اطلاع بدید)

۱۴ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۶
R_A Zeytun

دیروز ارائه سمینار داشتم و دو تا استاد بودند، یکی همین استادی که معاون گروه هست و زیاد از اذیت کردن‌هاش تو وبلاگ نوشتم و یکی دیگه یه نفر از اساتیدی که رشته شون کامپیوتر بوده و داده کاوی درس میدند، استاد داده کاوی از OR و صنایع و زنجیره تامین، هیچی سرشون نمیشد و انگاری کلا اون بخش های OR و مدلسازی رو متوجه نشدند، اون یکی استاد هم که در ظاهر کارشناسی رو مهندسی صنایع خونده بود، گفت که کارت زیادی ربط به مهندسی صنایع داره و بدرد پژوهشکده نمی‌خوره، فعلا واسه گزارش سمینار ازت قبول می‌کنم ولی واسه تز ارشد باید یه فکر دیگه کنیم.

نیازمندی‌های مادی‌م در حال حاضر:

(یا مَنْ لا تُضْجِرُهُ الْمَسْئَلاتُ)

(اى که زیادى خواهشها او را به ستوه و خستگى در نیاورد)

( دعای مشلول )

 

  1. دونستن رفتار درست با استادی که با موضوعی که خودش داده، مخالفت میکنه و میگه مرتبط با کارهای پژوهشکده نیست!
  2. یک موضوع تز ارشد  که همزمان مرتبط باشه با مهندسی صنایع، سیستم‌های اطلاعاتی، فضای مجازی، امام علی ع
  3. یک سفر مشهد
  4. چنتا موسیقی خوب با مضمون آهنگ آرایش غلیظ همایون شجریان
  5. چنتا تواشیح یا مدیحه‌سرایی خوب با ضرب آهنگ حیدر و امیرالمومنین (مثل اینی که تو پ.ن گذاشتم)
  6. یه سری فیلم خوب برای رفع خستگی ذهنی بعد از نوشتن این گزارش تحلیلی که باید تا آخر هفته تحویل بدم
  7. یه خونه با سبک اونی که تو پ.ن هست
  8. یه موتور با حال و حوصله‌ی گرفتنِ گواهینامه برای رفتن و سر زدن به شهرک صنعتی که نزدیکِ محل زندگی‌مون هست برای راه‌اندازی دوباره‌ی کارخونه‌های تعطیل
  9.  
  10. و...!

پ.ن: (این رو قبلا هم گذاشته بودم)

 (عطایی-هر کسی که توی دنیا رسیده به جایی...)

حبل المتین‌ه

یَعسوبُ الدّین‌ه (یعسوب در لغت به معنای، امیر و ملکه زنبور عسل است، همچنین به معنای بزرگ، سید و جلودار قوم نیز آمده است. پیامبر اکرم ص حضرت علی ع را یعسوب دین و مؤمنان خوانده‌اند، زیرا همان‌گونه که ملکه زنبور عسل جلودار، رئیس و امیر زنبورها است، امیرالمومنین نیز جلودار مؤمنین و دین است)

خوشگل ترین اسمش امیرالمومنینه...

علی یا حیدر حیدر حیدر

 

 

پ.ن:

(این تصاویر رو قبلا هم تو وبلاگم دیده بودید)

 

 

۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۰
R_A Zeytun


«أَنْتَ الَّذِی سَتَرْتَ»

«بازگشت من به سوی تو خواهد بود»

(این تصویر رو از سایت نورنگ گرفتم)

پ.ن:

دیروز صبح رمان «کمی دیرتر» رو شروع کردم و دیشب حدود ساعت 3 و نیم تموم کردم.

بعدش دیدم اگه بخوابم، احتمالا برای نماز صبح بیدار نمی‌شم، برای همین تا اذان صبح بیدار موندم و یه خرده هم برای احتیاط اینکه اومده که «روزی رو خدا بین الطلوعین تقسیم می‌کنه»، بیدار موندم و بعد رفتم خوابیدم.

تو طول مدت بیداری و حتی یه خرده هم تو خواب، ذهنم مشغول بود که اگه یهو اون موقع که کارهای برنامه‌ی جامع تموم شد و اقبال با من و دوستام یار بود و به مرحله‌ی اجرا رسید، اگه اسد نامی پیدا بشه و بگه، الان وقت‌ش هست و بیا، واقعا میرم یا نه

الان که مثلا تو دوران جوونی هستم، شاید این ویژگی‌هایِ مثبتِ عدمِ تعلق و وابستگی‌های جدی وجود داشته باشه، نکته‌ی اساسی و مهمی که وجود داره اینه که من به اندازه‌ی ظرفیتی که داشتم، کار برای ارائه دادن به جامعه‌ی آخرالزمانی و مهدوی و تمدن اسلامی، ارائه ندادم و این یعنی کلا دستم خالی هست، از اون طرف هم این هست که اگه مثلا به اون سن پختگی (برای تاکید بگم که پختگی رو به معنی کمال در نظر نمیگیرم) هم برسم، احتمالا انقدر تعلق و وابستگی دارم که نمیشه گفت راحت همه‌چیز رو بذارم کنار و همراه بشم، البته ترجیح خودم دوران جوونی هست.

اساسا همیشه از ذکر «لا اله الا الله» که اگه یه خرده عرفان اسلامی خونده باشید، منجر به کنار زدن حجاب ظلمانی و نورانی میشه، می‌ترسیدم، چون که ته دلم بیخیال شدن از بعضی چیزها رو راضی نیستم و این مسئله یعنی انقدری که باید به شناخت خودم نرسیدم و اصلا خدایا خودت ما رو درست کن و این صحبت‌ها



«وَ اِلَیْکَ مَرَدّی»

«و بازگشت من به سوی تو خواهد بود»

پ.ن:

تو دعای عرفه‌تون امیدوارم من رو یادتون بمونه

همونطور که اکثریت قریب به اتفاق‌تون رو من یا با اسم اکانت یا با منطقه‌ی جغرافیا، تو دعاهام ذکر میکنم!

مشهد، تبریز، گیلان، شیراز، تهران، کرمانشاه، کرج، همدان، شمیران، اونی که خراسان شمالی درس می‌خوند ولی محل زندگی‌ش جای دیگه‌ای هست، بابل، لبنان، هم‌دانشگاهی، قم و بقیه که جغرافیا‌شون رو نمیدونم یا به دلیلی ذکر نکردم!


۰۹ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۳۵
R_A Zeytun