شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

 


انیس النفوس یعنی کسی که انیس و مونس ماست، کسی که همدم ماست و حتی از پدر و مادر و برادر و خواهر و دوست و آشنا و…. حرف های ما رو بهتر میشنوه و از همه بهتر درکمون میکنه یک کلام ؛ انیس النفوس یعنی رفیق

شهادت امام رضا ع رو تسلیت میگم

ما که قسمت مون نمیشه ولی ان شاءالله زود به زود آقا بطلبه برید مشهد و واسه ما هم دعا کنید

۰۶ آبان ۹۸ ، ۲۲:۴۲
R_A Zeytun

چه فرقی می‌کند....؟

صدای چکه کردن قطرات آب در سینک ظرفشویی یا صدای بارانِ پاییزی؟

وقتی معشوقه‌ای نباشد...

برای همراهیِ خیس انگیز این هوای دلبرانه...!

که پایش را بکوبد بر چاله هایی که پر آب شده اند

و تمام تن‌ات را خیسِ باران کند

کاملا که خیس شدی...

وقت بازگشت به خانه است

وقتِ تانگو رقصیدن

با موزیکِ نفس های پی در پی...

در اتاقِ تاریکی که پرده‌هایش کشیده شده

و بویِ عود بندِ افکارت را شٌل کرده!

ادغامِ خیسیِ عرقِ داغِ تَن با آبِ سردِ چاله هایِ خیابان!

چه بهانه شور انگیزی...

برهنگی ناشی از خیسیِ باران...

.

.

هوی...حواست کجاست؟

باران بند آمده!

بلند شو و شیر ظرفشویی را محکم ببند تا هدر نرود!

تا هدر نرود افکار تار عنکبوت بسته‌ات....!

آن موسیقی را هم خاموش کن

حیف این سکوتِ کلاسیک نیست....!؟

تراژدیِ شبهای سرد و تاریک...


#علی_سلطانی

۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۹:۵۵
R_A Zeytun

من الان دلم کیک شکلاتى میخواد

الان میخواد؛ ندارم ولى! لواشک دارم ولى کیک شکلاتى ندارم

باید تا فردا که قنادى ها باز میکنن، صبر کنم. معلوم هم نیست دیگه فردا دلم کیک شکلاتى بخواد

من فقط میدونم که الان دلم کیک شکلاتى میخواد و ندارم، پس قبول میکنم که ندارم

ولى خب دلم میخواد، اما ندارم

یه روز مامانم اومد خونه، کلا دکور خونه رو تو ده دقیقه عوض کرد؛ زنگ در رو زدن! هول شد از خوشحالی…گفت چشماتو ببند

چشمامو بستم. دستمو گرفت برد دم در، در رو باز کرد. گفت حالا چشماتو باز کن! چشمامو باز کردم دیدم یه پیانو یاماها مشکى، همونى که ده سال قبلش هزار بار رفته بودم از پشت ویترین دیده بودمش دم در بود

حالا نمیدونم همون بود یا نه اما همونى بود که من ده سال قبل واسه داشتنش پرپر زده بودم! خیلى جا خورده بودم

گفت چى میگى؟ گفتم چى میگم؟ میگم حالا؟ الان؟ واقعا حالا؟

بیشتر ادامه ندادم

پیانو رو آوردن گذاشتن اون جاى خالى تو خونه که مامان خالى کرده بود، من هم رفتم تو اتاقم… نمى خواستم بزنم تو پرش ولى هزار بار دیگه هم از خودم پرسیدم آخه حالا پیانو به چه درد من مى خوره! من که خیلى ساله از داشتنش دل کندم

ده سالى تو خونمون خاک خورد و آخرش هم مامانم بخشیدش به نوه ى عموم

یه روز اولین عشق زندگیم که چهارده سال ازم بزرگتر بود رفت فرانسه! اون جا با یه زن فرانسوى ازدواج کرد. منم که نمیخواستم قبول کنم از دست دادمش شروع کردم واسه خودم داستان ساختن

ته داستانم هم اینطورى تموم مى شد که یه روزى برمیگرده

بعد از هفت سال خیالبافى دیدم چاره اى ندارم جز اینکه با واقعیت مواجه شم! شروع کردم به دل کندن… من هى دل کندم و هى خوابش رو دیدم که برگشته ، تا اینکه بلاخره واقعا دل کندم

چندسال بعدش تو فیسبوک پیدا کردیم همو


اومد حرف بزنه، گفتم حالا؟ واقعا الان؟ من خیلى وقته که دل کندم

یه دوستى داشتم کاسه صبرش خیلى بزرگ بود


عاشق یه پسرى شده بود که فقط یک ماه باهاش دوست بود. اون یک ماه که تموم شده بود، پژمان رفته بود پى زندگیش و سایه مونده بود با حوضش


بعد چند سال بهش گفتم دل بکن


خودت مى دونى که پژمان برنمیگرده؛ گفت ولى من صبر مى کنم… هرکارى هم لازم باشه مى کنم

یک سال بعد رفت پیش یک دعانویس، شش ماهه بعدش با پژمان ازدواج کرد؛ دو سال بعدش شنیدم که از هم جدا شدن

پیداش کردم، خیلى عصبانى بود


پرسیدم چى شده؟ گفت پژمان اونى نبود که من فکر مى کردم… گفتم اونى نبود که الان مى خواستى


پژمان اونى بود که تو اون روزا مى خواستى که باشه و وقتی نبود باید دل میکندی 

من الان دلم کیک شکلاتی میخواد

…الان میخواد ولی …


رخساره ابراهیم نژاد

۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۳:۱۹
R_A Zeytun

اول دلم لک زده بود که بتوانم دبیرستان را تمام کنم و به دانشگاه بروم.

بعد داشتم می‌مردم که دانشگاه را تمام کنم و سر کار بروم.

بعد آرزویم این بود که ازدواج کنم و بچه‌دار شوم.

بعد همیشه منتظر بودم که بچه‌هایم بزرگ شوند و به مدرسه بروند و من بتوانم دوباره مشغول کار شوم.

بعد آرزو داشتم که بازنشسته شوم .

و حالا دارم می‌میرم که یک دفعه متوجه شدم :

« اصلاً یادم رفته بود زندگی کنم! »

شاد باشیم و احساس خوشبختی را به "اگر"هایمان موکول نکنیم، زیرا "اگر"ها پایان ناپذیرند !

باربارا دی آنجلس

📚 لحظه‌های ناب زندگی

۲ نظر ۳۰ مهر ۹۸ ، ۱۹:۵۱
R_A Zeytun

چرا کار را به خدا نمی سپارید؟

نمی داند؟

یا نمی تواند؟

یا نمی خواهد؟

۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۳:۵۰
R_A Zeytun



السَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِکَةِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِک َ ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِک َ،الطّـآئِفینَ بِعَرْصَتِک َ ، الْوارِدینَ لِزِیارَتِک َ

سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى که بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى کِشند ، و اطرافِ تُربتـت اجتماع کرده اند، و در آستانِ تو طواف مى کنند، و براى زیارت تو وارد مى شوند...


پ.ن:

أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر

أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَةِ الزّاکِیَةِ

أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِیَةِ

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیل

پ.ن:

أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى...

سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد...


(همه ی عبارت های بالا از زیارت ناحیه مقدسه گرفته شده، اگه این پست رو میخونید و مشتاق شدید  امروز این زیارت رو بخونید واسه من هم دعا کنید، عبارت هایی که توش هست واسه خودش روضه ی باز محسوب میشه)

۲۷ مهر ۹۸ ، ۰۹:۵۶
R_A Zeytun

من قرار بود اوایل شهریور دفاع کنم، هارد لپ تاپم سوخت!

اومدم وسط‌های شهریور دفاع کنم، جواب المپیاد نیومد!

اومدم آخرهای شهریور دفاع کنم، استاد راهنمای پروژه م گذاشت رفت از ایران!

این شد که با یه استاد بشدت دوست داشتنی و مهربون که من به شدت ارادت خاصی به ایشون دارم دیروز رفتم واسه دفاع

تا آخرین لحظات هم داشتم دعوت می‌کردم از دوستان و اساتید که بیان و این فضای خالی بدون دوستان تو پیاده روی اربعین و نبود مامان و بابام و ... رو جبران کنن که اکثرا نمیتونستن بیان و

نیومدن که نیومد!

ولی خب با 5تا از رفقای خوب (که البته یکیشون همون اوایل اومد و یه سر بزنه و رفت) دفاع م رو برگزار کردم(که یکیشون دانشجوی جبرخطی م بود و خیلی کمک کرد)

داور پروژه ی من یکی از بشدت سخت گیر ترین داورهای دانشکده هست

دقیقا قبل من، همین داور و همین استاد راهنما، پروژه ی یه دختره رو داشتن بررسی میکردن(دیروز این استاد پروژه مهربون من، 4تا دفاع داشت و بنده خدا از 10رفت تو اتاق دفاعیه و 2 اومد بیرون بعد 3 رفت تو اتاق دفاعیه و نمیدونم چند اومد بیرون، خدا قوت و ماشاءالله) جوری از دختره سوال میپرسید که تا اونجا که من دیدم حدود40دقیقه ای داشت باهاش حرف میزد که نه فلان جا رو بد توضیح دادی و اونجاش اشتباه شده و ... فکر کنم آخراش دختره بغض کرده بود

من که میدونستم داور و استاد پروژه م یه چند ساعتی هست که تو اتاق هستند و فکر میکردم که احتمالا 2نفر از مهمون های ویژه هم بیان، رفتم 4تا شکلات داغ(هات چاکلت) سفارش دادم که مهمونا نیومدن و فقط همون 2تا رو خوردن، دفاع رو با همه ی عاشقانه ها و فان هایی که اتفاق افتاد خیلی قوی برگزار کردم و دوستان بودند و فیلم هم گرفتند که خیلی هم خوب بود

آخرش از داوری که به زور به بچه ها 16 رد میکرد 19 گرفتم و Wooow چه خفن

اون دو تا هات چاکلت مونده رو هم 5تایی خوردیم! واسه اینکه بهداشت هم رعایت بشه یکی با در خورد یکی با لبه ی لیوان خورد یکی سر کشید و .. کلا خوب بود

آخرش هم اون وسایل پذیرایی که از مهمانو(https://mehmano.com/ که توصیه میکنم اگه تهران هستید و میخواید مراسمی (جشن تولد یا دفاعیه یا مهمونی یا ...) برگزار کنید یه سر به سایتش بزنید، تهیه کرده بودم زیاد اومد و به مسئول آموزشمون و چنتا از استادها و اونجایی که کار میکردم و خونه هم بردم

کلا خیلی خوب بود و دستش شما درد نکنه بابت دعاهای خوب خوب تون به خصوص اون بزرگواری که مادرانه دعا کردند😊

پ.ن:

بله من با لباس مشکی رفتم دفاع کردم در کنار پرچم های یا حسین ع و یا زینب س که بغل هرکدوم از اسلایدها بود

اینم بگم که صفحه ی Lock لپ تاپ من تصویر پایین هست، همون اولش دار یه نگاه ناامید کننده ای به من کرد و گفت خدا تو رو از دست ما نجات بده؟

گفتم نه والا این خیلی وقته رو لپ تاپم هست و یه خورده در مورد داستان المپیاد و اتفاق هاش گفتم(داور من رئیس آموزش کل دانشگاه هست و اون مسئول المپیاد امیرکبیر که به من کمک نکرد زیر دست ایشون محسوب میشه) و  فهمید جریان

۲۴ مهر ۹۸ ، ۱۲:۰۵
R_A Zeytun


میریم که یه دفاع حسینی و اربعینی داشته باشیم

قربة الی الله

(ساعت 12و نیم)

۲۳ مهر ۹۸ ، ۱۰:۲۲
R_A Zeytun


ربنا آتنا نگاهش را...

‏من غلام نوکراتم

عاشق کربلاتم

تا آخرش باهاتم

تو همونی که میخوامی

دلیل گریه هامی

تا آخرش باهامی

‎#عشق یعنی به تو رسیدن

یعنی نفس کشیدن

تو خاک سرزمینت

عشق یعنی تموم سال و 

همیشه بی قرارم

برای ‎#اربعین ت....

‎#جامونده_ها


 

 

۲۰ مهر ۹۸ ، ۰۸:۰۷
R_A Zeytun


لا تَدْری لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً

تو چه می‌دانی شاید خداوند بعد از این، وضع تازه (و وسیله اصلاحی) فراهم کند...

واقعیتش اینه که کسی بهمون قول نداده بود قراره تو این دنیا بهمون خوش بگذره

و اصلا نقل به مضمون حدیث داریم که میگن فقط یک هفتم رزق تون از تلاش تون  بدست میاد و بقیه ش عوامل دیگه دخالت داره

۱۹ مهر ۹۸ ، ۲۰:۲۱
R_A Zeytun


یَا حَبِیبَ مَنْ تَحَبَّبَ إلَیْکَ وَ یَا قُرَّهَ عَیْنِ مَنْ لاَذَ بِکَ وَ انْقَطَعَ إلَیْکَ 


ای محبوب آن که به تو دوستی ورزید، ای نور چشم کسی که به تو پناه آورد و برای رسیدن به تو از دیگران گسست، 

...

عَرَضَتْ لِی بَلِیَّهٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ 

برایم گرفتاری پیش آمد، بر اثر آن گرفتاری پایم لغزید، و میان من و خدمت به تو مانع شد 

....

سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی 

سرور من شاید مرا از درگاهت رانده ای، و از خدمتت عزل نموده ای، یا مرا دیده ای که حقّت را سبک می شمارم پس از پیشگاهت دورم ساختی، 

...

أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی 

یا شاید مرا نسبت به نعمتهایت ناسپاس دیدی، پس محرومم نمودی، یا شاید مرا از همنشینی دانشمندان غایب یافتی، پس خوارم نمودی، 

...

وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إلَیْکَ مُتَنَجِّزٌ مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً 

و من پناهنده به فضل توام، از تو به تو گریزانم، خواهان چیزی هستم که وعده داده ای. و آن چشم پوشی از کسانی است که به تو گمان نیک برده اند، 

...

إِلَهِی لَوْ قَرَنْتَنِی بِالأَْصْفَادِ وَ مَنَعْتَنِی سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الأَْشْهَادِ وَ دَلَلْتَ عَلَی فَضَائِحِی عُیُونَ الْعِبَادِ 

خدایا، اگر مرا با زنجیرها ببندی، و عطایت را در میان مردم از من بازداری، و بر رسواییها دیدگان بندگانت را بگشایی، 

...

وَ أَمَرْتَ بِی إلَی النَّارِ وَ حُلْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الأَْبْرَارِ مَا قَطَعْتُ رَجَائِی مِنْکَ 

و مرا به سوی دوزخ فرمان دهی، و بین من و نیکان پرده گردی، امیدم را از تو نخواهم برید، 

...

إِلَهِی حَقِّقْ رَجَائِی وَ آمِنْ خَوْفِی فَإِنَّ کَثْرَهَ ذُنُوبِی لا أَرْجُو فِیهَا (لَهَا) إِلاَّ عَفْوَکَ 

خدایا امیدم را تحقق بخش، و ترسم را ایمنی ده، زیرا من در عین فراوانی گناهانم امیدی جز به گذشت تو ندارم،

....

ابوحمزه ثمالی


۱۷ مهر ۹۸ ، ۰۱:۳۰
R_A Zeytun

چقدر این آهنگ خوب بود و چقدر دوستش دارم

مرسی از آقای علی اکبر قلیچ

مرسی از ستاد جهانی اربعین

مرسی از آقای حامد زمانی که این موضوع رو جا انداختن(ان شاءالله کار متهم شون بالاخره منتشر بشه)

بخشی از متن های این آهنگ که خیلی باهاش حال کردم:

مردی هنوز چشم به راه جواب ماست...

خیلی حسین زحمت ما را کشیده است...

در خودم گم شده ام آه بگو راه کجاست...

یار در خانه و من گرد جهان میگردم....

ای خوشان ها که دمی لایق دیدار شدند...

که به خال لبت ای دوست گرفتار شدند...

دل پر زخم زمین گفته کسی می آید...

پسر فاطمه با تیغ علی برگشته....

می رسد منتقم خون خدا بسم الله....

بعد قد قامت مهدی عج چه نمازی بشود...

ای شمس عالمی که قمر شد فدایی ات....

 

 

۱۶ مهر ۹۸ ، ۲۲:۱۱
R_A Zeytun

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی تَحَبَّبَ إلَیَّ وَ هُوَ غَنِیٌّ عَنِّی 

و سپاس خدای را که با من دوستی ورزید، درحالی که از من بی نیاز است


یا ربِّ...انَّ لَنا فیکَ اَملاً طَویلاً کَثیراً

خدایا...

ما روی تو خیلی حساب کردیم

۱۶ مهر ۹۸ ، ۰۰:۴۰
R_A Zeytun

من درد می کشم، در حالی که تو مهربان ترینِ مهربان هایی...

و این خودش یک درد بزرگ دیگری است روی دردهایم...

۱۴ مهر ۹۸ ، ۲۳:۵۳
R_A Zeytun

۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۶:۵۶
R_A Zeytun