بگو که پست چیان را بنا کنم به شکنجه
بگو که نامه نوشتى به دست من نرسیده
سید تقی سیدی
پ.ن:
خسته از خواستنها و نرسیدنها
پ.ن:
من سعی میکنم بر خلاف رویهی معمول زندگیم, روی ۱۴۰۰ و اتفاقاتش تحلیل انجام ندم
بگو که پست چیان را بنا کنم به شکنجه
بگو که نامه نوشتى به دست من نرسیده
سید تقی سیدی
پ.ن:
خسته از خواستنها و نرسیدنها
پ.ن:
من سعی میکنم بر خلاف رویهی معمول زندگیم, روی ۱۴۰۰ و اتفاقاتش تحلیل انجام ندم
(تصویر تزئینی است!)
اسرائیل دو نفر ایرانی رو تو سوریه شهید کرده، ما پایگاه آمریکا تو عراق رو میزنیم.
سر اختلاف ایران و اسرائیل، خاک سوریه و عراق موشک میخوره و در سطح کلان، کل خاورمیانه تو جنگ (ایران و اسرائیل به صورت نیابتی و بقیه کشورها صحنهی این مبارزه) هستند. نوع مواجه با اسرائیل و نوع رویکردی که ایران نسبت به این غدهی سرطانی داره، به نظرم اصلا مواجه درستی نیست و البته اینکه هدف کشور رو روی نابودی و ریاکت نسبت به یک گروه قرار بدی، با نابودیِ اون منطقه عملا حاکمیتت بدون هدف میمونه (اون صحنه که بتمن تصمیم گرفت دیگه به جوکر اهمیت نده رو تصور کنید)
چرا اردن نه؛ چرا تو خاک جولان نه؟
چرا اصلا دو نفری نمیرند یه جزیره بخرند و اونجا موشکهاشون رو امتحان کنند؟
اصلا مگه اسرائیل یک ارتش ایدئولوژ داره که سپاهِ دارایِ ایدئولوژی باهاش کَل کَل میکنه؟ وقتی اجازه میدی که با هر بیحیایی دهن به دهن بشی، این مسئله طبیعی هست که تو خاک غریب، نیروهات رو بزنند.
همهی اینها یعنی من اسرائیل رو دشمن نمیدونم؟ خیر، من هنوز تنها عکسی که توی اتاقم نصب هست، عکس عماد مغنیه هست و تنها نقشهای که توی اتاقم نصب کردم، برش نقشهی خاورمیانه از ایران تا غزه هست.
پ.ن 0:
یه کم خاطرات بدون سانسور از مدافعان حرم ببینیم - جانباز مدافع حرم مسعود نعمتی (ترجیحا در جای خلوت یا با هندزفری گوش کنید!)
عیدهامون مبارک باشه
پ.ن 0:
تو دل با خویشتن داری
چه دانی حال شیدایی؟
سعدی
پ.ن 1:
یه حسی دارم که فکر میکنم احتمالا کتابفروشی یا گل فروش شدن (منظورم 🌹 هست و نه اون مادهی مخدر) یا هر کاری به غیر از این تحلیل سیستم میتونه حالم رو بهتر کنه؛ حتی شاید کاری که تعامل با مردم بیشتر داشته باشه یا شاید مثلا برم تو یکی از شعبههای ایران شرکت 3M رزومه بدم.
فقط حس میکنم و نمیدونم عملیش میکنم یا نه.
(3M همون شرکت آمریکایی هست که محصول ثنایاطب (روکش فلزی دندون کودکان) رو ازشون های کپی کردیم. تو لینکدین متوجه شدم که یه سری کارمند تو ایران دارند و احتمالا بتونم از همون لینکدین بهشون درخواست بدم.)
پ.ن 2:
نمرهی زبانم اومد و شدم 43 (کف قبولی 50 از 100 بود)، با اتفاقاتی که توی این ترم جدید و سطح پایین استاد سمینار دکتری که داره مطالبی که دوران کارشناسیم تو دانشگاه امیرکبیر خوندم رو الان به عنوان سمینار پیشرفته دکتری، توضیح میده و نمرهی زبان و کلا سطح علمی تو این دو ترم دانشگاه دیدم؛ عمیقا تیکهی اول اون کلیپی که برای تولدم گذاشتم و با واکنش شدید مخاطبان همراه بود، تو ذهنم پلی میشه
پ.ن 3:
سپاه حسینیم و این حرف ماست
امیری حسین و نعم الامیر
پ.ن 4:
هم دلم میخواد با یکی حرف بزنم هم نه؛ عمیقا هم دلم یه اتفاق هیجان انگیز یا یه پیام هیجان انگیز و شادی آور میخواد. در هر حال ولی شما:
شبیه ارگ بعد از پنجم دی، دلخوش اینم
که دیگر بعد از این چیزی نخواهد کرد ویرانم
جدا کرده ست هرکس تکهای را از وجود من
چقدر این روزها بیتو, بلاتشبیه ایرانم
حسین زحمتکش
پ.ن:
حاجی مون قاطی کرده بود میگفت، همهش میگید دستاورد ج.ا درزمینههای علمی، نانو و...
خداییش کدوم یکی از این علم وفناوری اگرانقلاب نمیکردید، تو ایران نمیاومد؟
چنتا سازه و دانشگاه رو دست سازههای دوران شاه ساختید؟
هنوز هم دانشگاههای تراز (امیرکبیر، شریف، تهران، صنعتی اصفهان و...) برای دوران شاه هست.
جالبتراین بود که کسی نمیتونست بهش برچسب ضد انقلاب بزنه و این شیرین بود برام که بالاخره یه نفر این حرفها رو زد!
حاجی معتقد بود که دستاورد ج.ا شیخ زکزاکی، عماد مغنیه، ابراهیم همت، آوینی، سعید قاسمی و... هستند که اگر شاه بود، اینها نبودند و ساخته نمیشدند وگرنه چهارتا تیر و تخته و تکنولوژی رو میشد از بیرون تو دوران شاه، حتی بهتر از اینهایی که داریم رو بیاریم.
1.
(امروز به نظر ناراحتی
در واقع من هر روز ناراحتم، فقط امروز انقدری انرژی ندارم که بخوام ناراحتیم رو پنهون کنم)
احساس گلوبوس به حالتی میگند که آدم حس میکنه یه چیزی تو گلوش هست و نمیتونه فرآیندهای معمولی تنفس یا بلع رو انجام بده در حالتی که واقعا و از نظر فیزیکی چیزی تو گلوش نیست. یه جور میگند که طرف بغض تو گلوش گیر کرده، این اسمِ خارجکیش هست که خب من هم همین چند ساعت پیش فهمیدم وقتی که حس کردم حتی هوا هم از گلوم رد نمیشه چه برسه به آب و مایعات و غذا.
2.
دیشب و پریشب دلم یه جوری بود، بیاد قدیم سرچ زدم و عکسهای جهاد رو دیدم و یه کم باز غصه خوردم که چرا از این استایلِ دست به قلم، انگشتر، لبخند و پشت میز در حالِ یک کارِ عملیاتی، تا حالا عکس نداشتم و با وجود اینکه به بعضی از دوستهام گفته بودم که از این استایل یه دونه عکس از من بگیرید که بعدا نیازتون میشه، کسی توجه نکرد و هنوز هم این عکس رو ندارم.
چقدر این پسر خوبه؛ حقیقتا خوش به حالش.
(14 سال پیش، حاج عماد مغنیه، تو همچین شبی ساعت 10 و نیم شب، ترور شدند.)
(حاج عماد یکی از چند نفری هستند که بهشون شدیدا علاقه دارم و البته تنها فردی هستند که عکسش تو اتاقم نصب هست)
هرچه کویت، دورتر، دل، تنگتر، مشتاقتر
در طریقِ عشقبازان، مشکلِ آسان کجا؟
تولد امام جوادمون مبارک باشه. انشاءالله که امام رضا ع کادومون رو میدند، دیگه شیرینیِ تولد پسرشون هست و انشاءالله که مثل همیشه حواسشون به همهمون هست.
در پی دوست، به کوی دگران میگردم...
چه حرفِ سنگینی هست «در پی دوست، به کوی دگران میگردم...» یه کم با دقت این یک مصرع رو دوباره بخونیم که عمق و سنگینیِ این حرف رو بیشتر بفهمیم.
پ.ن 0:
ما که جوانی نکردیم
یعنی وقت و حوصله اش را نداشتیم
ما سرمان شلوغ بود ، خیلی شلوغ
به قدری فکر و مشغله روی سرمان سنگینی می کرد ، که درک درستی از سن و سال نداشتیم ...
ما حتی کودکی هم نکردیم ،
چشم باز کردیم و پیر بودیم ...
جوری شکستیم ، که زبانِ اعتراضمان ، بند آمد
ما قربانیانِ بدترین برهه ی تاریخ بودیم
نسلِ جوانی هایِ بر باد رفته ...
نسلِ بحران و بلا تکلیفی ...
نسلی که بدونِ فریاد ، در دلِ آتشِ زمانه سوخت
ما کم سن و سال ترین سالمندانِ تاریخ بودیم
نرگس صرافیان طوفان