دلار :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلار» ثبت شده است

دو مقاله در مورد دلار نفتی و مذاکرات هسته‌ای

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩٤/٤/۱۳

امروز 12 تیر، سال‌روز فاجعه هواپیمای ایرباس است؛ سال 1367، ناو امریکایی وینسنس که در آب‌های خلیج فارس مستقر بود با پرتاب دو موشک به سمت هواپیمای مسافربری ایرانی، 290 مسافر که حدود 60 کودک در میان آن‌ها بود را در آسمان به آتش کشید تا ثابت کند آمریکا برای رسیدن به خواسته‌هایش برای انجام هر کاری «آزاد» است!

 اخیراً دو مقاله ترجمه‌شده زیر را در پای‌گاه خبری تحلیلی نفت، انرژی و اقتصاد مطالعه کرده‌ام که شاید برای شما هم جالب باشد:

در چکیده مقاله اول آمده است:

از زمانی که هنری کیسینجر موفق به عقد توافق دلار نفتی با عربستان سعودی و اوپک در سال ۱۹۷۳ شد، ارز امریکا تنها ارز ذخیره جهانی در طول ۴۰ سال گذشته بوده است. اما امروز سیطره نظام تک ارزی با آغاز فروش رسمی گازپروم، غول گازی روسیه که تمام تولیداتش را با ارز یوآن چین به فروش می‌رساند، به پایان راه رسیده و بدین ترتیب یوآن نفتی با تبدیل شدن به یک ارز ذخیره جهانی، تسلط امریکا بر ارز ذخیره جهانی را به چالش کشانده است.

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۱
R_A Zeytun

افعال مجهول در خدمت دلار!

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩۳/٩/۱٤

می‌گویند تاریخ را برندگان می‌نویسند. ولی به نظر من تاریخ اقتصاد را کلاه‌بردارها نوشته‌اند! چه این حرف درست باشد و چه نباشد، اگر کلاه‌بردارها بخواهند تاریخ کلاه‌برداری خود را بنویسند، زبان انسانی آن‌قدر قابلیت دارد که خواسته‌های آن‌ها را برآورده کند. در این بین افعال مجهول نقش خاصی دارند. مثلاً با استفاده از این نوع افعال می‌توان به جای عبارت تنش‌زای «من جیب شما را خالی کردم» گفت «نقدینگی جیب شما کاهش یافت»!

در نوشته‌های گذشته توضیح دادم که آمریکا با استفاده از برتری نسبی خود بعد از جنگ جهانی دوم و به‌علاوه با تعهدی که به کشورهای دیگر داد توانست دلار را پول بین‌المللی کند. طبق روایت دانش‌نامه ویکی‌پدیا که تقریباً ترجمه صفحه انگلیسی آن است، ماجرا چنین است:

 

«در آغاز برپایی صندوق بین‌المللی پول، یک نظام نرخ ارز ثابت ولی قابل‌تعدیل پیش‌نهاد شد. کلمهٔ قابل‌تعدیل به این حقیقت اشاره دارد که اگر کشوری کسری یا مازاد طولانی در تراز پرداخت‌ها را تجربه کند، کاهش یا افزایش ارزش برابری پول می‌تواند انجام گیرد. نظام برتن وودز در واقع یک نظام پایه طلا-دلار بود. در این نظام، دلار بر حسب طلا تعریف شده بود و تمام پول‌های دیگر بر حسب دلار تعریف می‌شد. آمریکا ارزش دلار را برابر یک سی و پنجم اونس طلا تعیین کرد و اعلام نمود که آمادگی تبدیل هر میزان دلار به طلا را بدون هیچ‌گونه محدودیتی در نرخ تعیین شده دارد. سپس سایر کشورها ارزش پول‌های خود را بر حسب دلار تعریف کردند. پول‌ها مجاز بودند تا ۱٪ از هر طرف نرخ برابری تعیین‌شده تغییر کنند و...»

آمریکا در سال‌های بعد به تعهد خود عمل نکرد و آن‌قدر دلار چاپ کرد که کشورهای دنیا شاکی شدند! در پاسخ، نیکسون عدم تعهد آمریکا به آن تعهد را قانونی و رسمی کرد و به این اتفاق شوک نیکسون گفته می‌شود. در سال‌های بعد دلار با تکیه بر تعهد کشورهایی چون عربستان و حمایت از نظام‌های مطیع آمریکا و سرنگونی مخالفان آمریکا به سلطه خود ادامه داد.

نکته قابل توجه روایت‌های متداول از این وقایع است. من البته نمی‌دانم در دانش‌کده‌های اقتصاد ایران و آمریکا چه‌گونه در این مورد با دانش‌جویان صحبت می‌کنند ولی با مطالعه برخی مقالات و یادداشت‌ها که در اینترنت در دست‌رس است به موارد جالبی می‌رسید. مثلاً در روایتی که در ویکی‌پدیا آمده می‌خوانیم:

«بیش‌تر اقتصاددانان معتقدند که نظام برتون وودز از زمان اجرا در پایان جنگ جهانی دوم تا اواسط دههٔ ۱۹۶۰ به خوبی عمل کرده است... با این‌که در ظاهر موفقیت‌هایی به دست آمده بود اما برخی مشکلات مهم در نظام برتون وودز بروز یافت که سرانجام منجر به فروپاشی آن شد. دلایل فروپاشی نظام برتون وودز را می‌توان به صورت زیر طبقه‌بندی کرد:...»

سپس این موارد را به عنوان دلایل فروپاشی نظام برتون وودز ذکر می‌کند:

  1. مشکل کمبود ذخایر کافی
  2. مشکل اطمینان
  3. مشکل تعدیل تراز پرداخت‌ها
  4. قطع رابطه دلار با طلا و توافق‌نامه اسمیت سونیین
مشکل کمبود ذخایر کافی

طبق این تحلیل «طراحان نظام برتون وودز تصور می‌کردند که طلا دارایی اولیهٔ ذخیرهٔ بین‌المللی خواهد بود. اما عرضه طلا در اقتصاد جهانی فقط با نرخ ۱ درصد تا ۱٫۵ درصد در سال در حال رشد بود، با این‌که تجارت جهانی در دهه ۱۹۶۰ با نرخی نزدیک به ۷ درصد در سال رشد می‌کرد. بنابراین نگرانی‌هایی بروز کرد که ممکن است که ذخایر طلا به سرعتی که برای رودررویی با کسری تراز پرداخت‌ها لازم است رشد نکند. اگر ذخایر طلا متناسب با کسری تراز پرداخت‌ها رشد نکند...»

یعنی طراحان این نظام مالی فکر نمی‌کردند طلا در مقابل رشد اقتصاد دنیا این‌قدر کم استخراج شود! به نظر شما پیش‌بینی نادرست از میزان رشد اقتصادی دنیا و یا تولید طلا جرم است؟! در برخورد با عبارت مجهول «رشد عرضه طلا کم شد»، آیا کسی به دنبال متهم یا مجرم می‌گردد؟!

مشکل اطمینان

در مورد «مشکل اطمینان» آمده است: «به دلیل تضمین طلا، دلار محور نظام بود زیرا آمریکا حاضر بود طلا را در قیمت هر اونس ۳۵ دلار خریداری یا به فروش رساند. لیکن دلارهای نگهداری شده توسط بانک‌های مرکزی اروپا به میزان بیش‌تری در مقایسه با موجودی طلای آمریکا شروع به افزایش کرد. این موجودی طلا نیز به دلیل کسری تراز پرداخت‌های آمریکا در حال کاهش بود. اگر تمام بانک‌های مرکزی اروپایی تصمیم می‌گرفتند تمام دلارهای خود را به طلا تبدیل کنند آمریکا طلای کافی برای تبدیل این دلارها نداشت. علاوه بر این سپرده‌های دلاری بیش‌تری نیز بیرون از آمریکا در دست افراد خارجی بود که به دلارهای اروپایی معروف شد. صاحبان این سپرده‌ها نیز می‌توانستند خواستار تبدیل دلار به طلا شوند. بنابراین نوعی بی‌اعتمادی نسبت به دلار به وجود آمد. یعنی سلب اعتماد از چیزی که ذخیره اصلی نظام پولی شده بود.»

توجه کنید که می‌گوید «آمریکا حاضر بود هر اونس طلا را به قیمت 35 دلار بخرد و بفروشد»، نه این‌که «متعهد بود در مقابل  هر اونس طلا را به قیمت 35 دلار بفروشد»! بعدش چه شد؟ دلارهای موجود در بانک‌های اروپا در مقایسه با موجودی طلای آمریکا افزایش بیش‌تری یافت! پس مشکل اروپایی‌ها بودند! اصلاً مشکل خود دلارها بودند و معلوم نیست چرا در افزایش مراعات طلاهای آمریکا را نکرده‌اند! نکند اروپایی‌ها با این همه دلاری که به جیب زده‌اند به جان آمریکای مظلوم و بی‌چاره بیفتند که طلای زیادی هم ندارد! پس اعتماد به دلار، که «ذخیره اصلی نظام پولی شده بود»، کم شد!

مشکل تعدیل تراز پرداخت‌ها

در این بند آمده است: «این مسأله به این حقیقت مربوط می‌شد که در عمل‌کرد واقعی نظام برتون وودز کشورها کسری یا مازاد تراز پرداخت‌های خود را تمدید کرده بودند. این موضوع به ویژه برای آمریکا که با کسری تراز پرداخت‌ها و آلمان غربی که با مازاد تراز پرداخت‌ها روبه‌رو بودند صادق بود. به نظر می‌رسد سازوکار تعدیل اثربخشی وجود نداشته است زیرا نیروهای خودکار عدم تعادل‌ها را برطرف نمی‌کردند.»

امان از «عمل‌کرد واقعی نظام برتون وودز» که جگر آمریکا هم از آن خون شده بود! امان از این بی‌عرضگی «نیروهای خودکار» که از پس رفع «عدم تعادل بین آمریکا و آلمان غربی» هم برنیامدند!

مشکل قطع رابطه دلار با طلا و توافق‌نامه اسمیت سونیین

بند آخر هم بیان جالبی دارد: «در پانزده اوت سال ۱۹۷۱ رخداد مهمی در خصوص عمل‌کرد برتون وودز روی داد. در آن سال به دلیل ادامه کسری تراز پرداخت‌ها، افزایش تورم و کاهش رشد اقتصادی، نیکسون رییس‌جمهور وقت آمریکا قابلیت تبدیل دلار به طلا را لغو کرد. این کار به مفهوم کنار گذاشتن محور اصلی نظام برتون وودز بود. تبدیل‌ناپذیری دلار به طلا یک تغییر سیاست کلیدی بود. زیرا ماهیت نظام را دگرگون کرد. بدون تضمین طلا هیچ تکیه‌گاهی برای ارزش دلار وجود نداشت. بانک‌های مرکزی خارجی با این مشکل روبه‌رو بودند که آیا آن‌ها باید به خرید و فروش دلار با ارزش‌های برابری رسمی پیشین ادامه دهند یا خیر. بعد از این اقدام، آشفتگی بسیاری در نظام پولی بین‌المللی پدید آمد... [مطالبی در مورد توافق‌نامه اسمیت سونیین] در ژوئن سال ۱۹۷۲ انگلستان پوند را شناور کرد. در اوایل سال ۱۹۷۲ شش کشور اصلی بازار مشترک اروپا یعنی بلژیک، فرانسه، ایتالیا، لوکزامبورگ، هلند و آلمان غربی نیز پول‌های خود را نسبت به دلار شناور کردند. با توجه به کسری‌های عظیم تراز پرداخت‌های آمریکا در سال ۱۹۷۲ بار دیگر این احساس پدید آمد که... و در فوریه سال ۱۹۷۳ ارزش دلار آمریکا بار دیگر در برابر طلا کاهش داده شد. به طوری که قیمت هر اونس طلا به ۴۲٫۲۲ دلار افزایش یافت. بدین ترتیب در مارس ۱۹۷۳ نظام برتون وودز فروپاشید و نظام نرخ ارز شناور مدیریت‌شده پدید آمد.»

خیلی به‌تر نیست که به جای عبارت «نیکسون رسماً اعلام کرد که آمریکا به تعهد خود دیگر عمل نخواهد کرد»، بگوییم «نیکسون قابلیت تبدیل دلار به طلا را لغو کرد»؟ دومی خیلی دوستانه‌تر نیست؟! از محبت خارها گل می‌شود! یا این‌که عبارت «ارزش دلار آمریکا بار دیگر در برابر طلا کاهش داده شد» چه اشکالی دارد. لزومی دارد بگوییم چه کسی فاعل این فعل مجهول است؟!

شما جگرتان برای آمریکا کباب نمی‌شود؟! بی‌چاره با «کسری تراز پرداخت‌ها، افزایش تورم و کاهش رشد اقتصادی» چه جدال سختی می‌کرده و آفرین که با همت سیاست‌مداران و اقتصاددانان خود از این معرکه‌ها سربلند بیرون آمد. نظام کهنه و مندرس برتون وودز خودش فروپاشید و «نظام ارز شناور مدیریت‌شده» پدید آمد. چه نظام زیبا، رویایی و اطمینان‌بخشی!

روایتی بانمک‌تر!

این روایت از فروپاشی «سیستم تبادل ارز برتون وودز» هم جالب است:

«این سیستم باعث بروز مشکلات فراوانی شد. برای مثال در صورت بروز مشکلات اقتصادی در هر یک از کشورها ارزش ارز آن کاهش می‌یافت و خریداران حاضر به تبدیل آن ارز با نرخ مصوب در بازارهای جهانی نمی‌شدند تا سال 1967 که شخصی به نام پروفسور (میلتون فریدمن) به بانک شیکاگو مراجعه کرد و زمانی که ارزش پوند کم شده بود در خواست وام پوند کرد. وی در نظر داشت که از افزایش نرخ پوند استفاده کرده و سود ببرد، اما بانک با اعطای وام مخالفت کرد و پیمان برتون وودز نقض شد. گسترش بازار جهانی و تبادلات ارزی باعث شد که رفته رفته این پیمان اعتبار خود را از دست بدهد.»

خدا را شکر که به دل این پروفسور فریدمن انداخت که برود از آن بانک وام بخواهد و آن بانک هم، الله اکبر!، لج کند و وام ندهد و پیمان برتون وودز نقض شود! در این ممالک پیش‌رفته آن‌قدر وفای به عهد مهم است که اگر یک رئیس بانکی هم با یک مشتری راه نیاید معاهده بین‌المللی را «نقض‌شده» می‌دانند! آن‌وقت ما خودمان را مسلمان می‌دانیم و آن‌ها را کافر!

نوبلیست بزرگ، فریدمن و ژنرال کودتاگر، پینوشه!

مطالعه در مورد نظرات و خدمات پروفسور فریدمن نیز خالی از لطف نیست. او که موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شده و در جامعه اقتصاددانان بسیار مورد ستایش است.

در سال 1973 ژنرال آگوستو پینوشه بر ضد رئیس‌جمهور منتخب شیلی سالوادور آلنده کودتا کرد و رسماً به دوران ریاست جمهوری دمکراتیک پایان داد. برخی معتقدند که این کودتا با حمایت آمریکا بوده است. سال قبل از کودتا شیلی تحریم‌های اقتصادی دولت نیکسون و تورمی 1000 درصدی را تجربه کرد!

دو سال پس از کودتا فریدمن به شیلی رفت و در جریان این بازدید فریدمن با پینوشه ملاقات کرد و پینوشه از فریدمن نظرش را درباره وضعیت و سیاست‌های اقتصادی شیلی پرسید.

فریدمن در نامه‌ای در پاسخ به درخواست پینوشه، «مشکلات کلیدی اقتصادی شیلی را به وضوح تورم، و ترویج یک اقتصاد بازار اجتماعی سالم» دانست. او اعلام کرد که تنها راه پایان دادن به تورم، کاهش شدید نرخ افزایش حجم پول است و این که کاستن از هزینه کرد دولت مطلوب‌ترین راه کاستن از کسری بودجه مالی است زیرا بخش خصوصی را با پایه گذاشتن یک رشد اقتصادی سالم تقویت می‌کند. هم‌چنین شاگردان شیلیایی وی در دانش‌گاه شیکاگو، که بعدها به پسران شیکاگو معروف شدند، به مناصب مهم حکومتی در شیلی دست یافتند و سیاست‌های مد نظر فریدمن را در زمینه آزادی‌های اقتصادی اجرا کردند و اتفاقاتی در شیلی رخ داد که به «معجزه شیلی» معروف است.

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۹
R_A Zeytun

پاسخ به نظر دوست عزیز، کورش

دوست عزیزی با نام کورش در ذیل برخی یادداشت‌هایم نظراتی نوشته و من به برخی همان‌جا پاسخ دادم. نظر آخر ایشان، در مورد یادداشت «اقتصاد آزاد: دلار، نفت، جنگ!»، کمی مفصل‌تر است و به همین دلیل تصمیم گرفتم آن را این‌جا نقل کنم و سپس آن‌چه به ذهنم می‌رسد را بگویم.

به این وسیله از ایشان که این‌قدر نسبت به من لطف داشته‌اند که نظرشان را، فراتر از یک نظر متعارف، مفصلاً بیان کرده‌اند تشکر می‌کنم:

«استناد به وطن امروز و باشگاه اندیشه و مشرق‌نیوز که البته شاهکار است. اما باز هم سوال سر جایش است. اگر ایالات متحده و اروپای واحد دارند کاغذرنگی چاپ می‌کنند چرا بقیه تسلیم این کاغذرنگی بازی می‌شوند و زیر میز نمی‌زنند؟ چرا وقتی آمریکا کاغذرنگی چاپ می‌کند یخش می‌گیرد اما یخ فرزانگانی مثل قذافی و چابس و یانوکوویچ و صدام حسین و به زودی ابراهیم عواد ابراهیم البدری السامرایی (همان ابوبکر البغدادی خودمان) نمی‌گیرد؟ رنگ کاغذهایشان خوب نیست؟ و این چه نگاه «عاقلانه»ای است که به ما می‌گوید راه طی شده و شکست‌خورده‌ی امثال قذافی و صدام و چابس را باید طی کرد؟ ماجرا - به زبان ساده و در حد فهم اندک من از اقتصاد - این است که مفاهیم یک علم متحول شده‌اند، و شما همچنان با نگاه گذشته به آن می‌نگرید و در نتیجه دیگ تخیلاتتان پرجوش می‌جوشد. آمریکا شوک نیکسون را ایجاد کرد، اما اگر تنها پوینت آمریکا این بود که قمارباز ورشکسته‌ای بود که الکی حواله دست مردم داده بود، به خاک سیاه می‌نشست. این طور نشد، چون همان زمان که - به گزارش شما که از صحت و سقمش خبر ندارم - یک پنجم پولش طلا داشت، شاخص‌های رشد اقتصادیش در بهترین وضعیت بودند. و قذافی و یانوکوویچ و صدام و البغدادی و چابس چنین شانسی نداشته‌اند و ندارند. حالا شما بیا و این را به معاهده‌ی ایالات متحده با فیصل مربوط کن. به زبان بی‌زبانی یعنی پشتوانه‌ی دلار ایالات متحده نفت عربستان بوده است. اولا بررسی عدد تولید سالانه‌ی نفت عربستان و گردش دلار در جهان یا مثلا بودجه‌ی سالانه‌ی ایالات متحده نشان می‌دهد که چه‌قدر این دو عدد به هم بی‌ربط اند. دوم این که فرض کنیم چنین باشد. شما می‌گویید ایالات متحده توانسته از توان نظامیش به جای طلا برای پشتیبانی پولش استفاده کند. خب. که چی؟ بالاخره این پول پشتوانه دارد. چه طلا باشد چه کلاهک هسته‌ای.»

 

سلام.

1. از این‌که بالاخره پس از چند نظر تلگرافی، این‌بار آن‌قدر نوشتید که از 1024 کاراکتر هم فراتر رفته، از شما ممنونم و امیدوارم از این به بعد هم نظراتتان را تا جای ممکن کامل و گویا بنویسید.

2. به استنادات مقاله انتقاد کرده‌اید. البته من گفته‌ام «مراجع» و نه «اسناد» و صادقانه سعی کرده‌ام بگویم که حرف‌هایم را از کجا برداشته‌ام. اشکالش چیست؟ رجوع کردن به این‌ها «شاه‌کار» است یا اعتراف به این رجوع؟

3. ظاهراً منظورتان این است که مراجع، یا به تعبیر شما اسناد من خیلی بی‌اعتبار هستند. با توجه به این‌ سه تایی که نامشان را ذکر کرده‌اید و مثلاً «ویکی‌پدیا» و «روزنامه دنیای اقتصاد»ی که حرفی از آن‌ها نزده‌اید، به نظر می‌رسد مشکل برخی مراجع، در گرایش فکری-سیاسی آن‌ها نهفته است. وگرنه، «دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا» که قابل دست‌کاری است که نامعتبرتر است. «دنیای اقتصاد» هم به اندازه «وطن امروز» روزنامه است.

4. اصولاً این سبک بحث که با بیان عبارت تمسخرآمیز «شاه‌کار است»، طرف مقابل را زیر سؤال ببرید، استثناً از شما صادر شده یا روش شما است؟

5. شما معتقدید که دلار، آن‌طور که من نوشتم، بی‌پشتوانه نیست یا نمی‌دانید که هست یا نیست؟ به نظر من بیان صریح، به‌تر از گوشه کنایه زدن است.

6. پرسیده‌اید «چرا وقتی این ارزها کاغذ رنگی‌اند، بقیه تسلیم می‌شوند و زیر میز نمی‌زنند؟ چرا صدام و قذافی و... موفق به همین کار نشده‌اند؟» سؤال‌های شما ظاهراً استفهام انکاری است؛ «دیگران اعتراضی به این ارزها نکرده‌اند، پس این ارزها بی‌پشتوانه نیستند و کلاه‌برداریی در کار نیست. اگر آمریکا چنین کاری کرده بود، امثال صدام هم می‌کردند و می‌شد.» اگر درست فهمیده باشم، این نگاه ملزومات و نتایجی دارد. مثلاً این‌که «ما صدای اعتراض ملت‌ها و دولت‌های دنیا را به‌راحتی می‌شنویم و لذا اگر چیزی نشنیدیم، چیزی هم نبوده»، «دولت‌ها و ملت‌ها تسلیم ظلم و کلاه‌برداری و تجاوز نمی‌شوند»، «دولت‌های دنیا همه به دنبال منافع مردمشان هستند»، «امثال صدام در سیاست و اقتصاد کم از دولت‌مردان آمریکا ندارند» و... شما این‌گونه فکر می‌کنید؟

7. اصلاً فرض کنید من خیلی ساده جواب بدهم «نمی‌دانم چرا بقیه تسلیم شده‌اند.» آن‌وقت شما به چه نتیجه‌ای می‌رسید؟ مثلاً می‌گویید نقشینه نامی که ادعا می‌کرد «دلار کلاه‌برداری است»، نتوانست سؤال من را جواب دهد، پس این ادعا کذب است؟!

8. من البته درباره این‌که چرا آمریکا توانسته است، سلطه دلار خود را ادامه دهد، توضیحاتی داده‌ام که خلاصه‌اش سر کار آوردن و حمایت سیاسی و نظامی از برخی دولت‌مردان و از بین بردن برخی دیگر است. برخی توجیحات فرهنگی و شبه علمی نیز وجود دارد. ولی فکر می‌کنم مقصود سؤال شما همان بود که گفتم، نه سؤال به معنای ساده آن.

9. مقصود شما را از این‌که «... اما یخ فرزانگانی مثل قذافی و چابس و یانوکوویچ و صدام حسین... نمی‌گیرد» را بیش‌تر نمی‌فهمم. شما وقایع سال ۱۹۴۴ (بعد از جنگ جهانی دوم) و نتایج کنفرانس بین‌المللی برتن وودز را انکار می‌کنید یا شوک نیسکون را افسانه می‌پندارید؟ مثلاً صدام می‌بایست در شرایط «تحریم نفت در برابر غذا» نقشی مانند آمریکا بعد از پایان جنگ جهانی دوم را ایفا می‌کرد و شما متعجب هستید که چرا نکرد؟

10. پرسیده‌اید «این چه نگاه «عاقلانه»ای است که به ما می‌گوید راه طی شده و شکست‌خورده‌ی امثال قذافی و صدام و چابس را باید طی کرد؟» من به خاطر ندارم تا این‌جا نه حرفی از «نگاه عاقلانه» زده باشم و نه توصیه‌ای کرده باشم. این مقدمات هم بر فرض صحت، برای هر کس بنا بر عقاید و روحیه‌اش نتایجی دارد. مثلاً برخی فکر می‌کنند، آمریکا زورش زیاد است پس نباید با او مخالفت کرد. شما این‌گونه فکر می‌کنید؟

11. فرموده‌اید «ماجرا - به زبان ساده و در حد فهم اندک من از اقتصاد - این است که مفاهیم یک علم متحول شده‌اند، و شما همچنان با نگاه گذشته به آن می‌نگرید و در نتیجه دیگ تخیلاتتان پرجوش می‌جوشد.» یعنی در مفاهیم جدید «زیر پا گذاشتن معاهده» دیگر ضدارزش نیست؟! شاید هم منظور شما این است که «پول» معنای سنتی خود را از دست داده است و مفهومی دیگر پیدا کرده است. من با این منطق آن موقع که عَلم مخالفت با شرکت‌های هرمی را بلند کرده بودم آشنا شدم؛ از جمله رموز موفقیت یک کلاه‌بردار این است که برای کارهایش ادبیات مناسب و زیبایی بسازد. مثلاً ترکیب «ارز شناور» آیا بسیار رویایی‌تر از «ارز بی‌پشتوانه» نیست؟ «افزایش نقدینگی در دست مردم» به‌تر از «چاپ اسکناس توسط بانک مرکزی» نیست؟

12. فرموده‌اید «اگر تنها پوینت آمریکا این بود که قمارباز ورشکسته‌ای بود که الکی حواله دست مردم داده بود، به خاک سیاه می‌نشست. این طور نشد، چون همان زمان که - به گزارش شما که از صحت و سقمش خبر ندارم - یک پنجم پولش طلا داشت، شاخص‌های رشد اقتصادیش در بهترین وضعیت بودند.». «قمارباز ورشکسته» را از کجا درآورده‌اید؟! آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم، آیا برنده‌ترین برنده جنگ نبود که می‌توانست بر اروپای ویران از جنگ آقایی کند؟ بعد از سی سال دلار چاپ کردن هم باید به او قمارخانه‌دار موفق گفت نه، قمارباز ورشکسته. شما انکار می‌کنید که دلار را دست مردم داده بود و زورش رسید که رسماً بگوید دیگر به ازای آن طلایی نخواهد داد؟ من نمی‌فهمم چرا فکر می‌کنید در چنین شرایطی شاخص‌های رشد اقتصادی نباید در به‌ترین وضعیت خود باشند. مگر چاپیدن دیگران شاخص‌های اقتصادی را به‌بود نمی‌بخشد؟! عبارت شما این را القاء می‌کند که آمریکا با کم‌بود طلا مواجه بود، در حالی که عبارت گویاتر این است: آمریکا هر چند مقدار زیادی طلا داشت ولی پنج برابرش دلار چاپ کرده بود و از آن لذت برده بود! شما تعجب نمی‌کنید که چرا آمریکا بعد از جنگی طولانی با ویتنام، در آن سوی دنیا، شاخص‌های اقتصادی‌اش در به‌ترین وضعیت بودند؟!

13. در مورد ارتباط نفت عربستان و دلار آمریکا گفته‌اید «بررسی عدد تولید سالانه‌ی نفت عربستان و گردش دلار در جهان یا مثلا بودجه‌ی سالانه‌ی ایالات متحده نشان می‌دهد که چه‌قدر این دو عدد به هم بی‌ربط اند.» من مقدار این دو عدد را نمی‌دانم ولی چند چیز را می‌دانم: اولاً معاملات نفتی که با دلار انجام می‌شود تقریباً تمام معاملات نفت دنیا است و نه فقط معاملات نفت عربستان. ثانیاً دلار بعد از معاهده برتن وودز برای تمام معاملات بین‌المللی استفاده می‌شد و نه فقط معامله نفت. آمریکا بعد از شوک نیکسون کاری کرد که مردم دنیا به خاطر نفت به دلار محتاج باشند و نتوانند آن را از میدان خارج کنند. حالا بد نیست شما جزئیات «بررسی این دو عدد» را دقیق‌تر توضیح بدهید تا من هم متوجه استدلال شما بشوم.

14. در آخر فرموده‌اید «شما می‌گویید ایالات متحده توانسته از توان نظامیش به جای طلا برای پشتیبانی پولش استفاده کند. خب. که چی؟ بالاخره این پول پشتوانه دارد. چه طلا باشد چه کلاهک هسته‌ای.» عجب! اولاً مگر بد است که انسان بداند پشتوانه دلار چیست؟ ثانیاً به نظر شما فرقی نمی‌کند که مثلاً «شما برای یک نفر کار کنید چون آخر ماه دست‌مزد شما را می‌دهد» یا این‌که «کار کنید چون اگر نکنید پدرتان را در می‌آورد»؟! حتماً می‌گویید در هر دو مورد مزد شما را می‌دهد؛ در اولی با وجه رایج و در دومی با مشت و لگد!

15. شما گفته‌اید که «امید نقشینه ارجمند» با نگاهی قدیمی و تاریخ‌مصرف‌گذشته به اقتصاد نگاه می‌کند و به همین دلیل «دیگ تخیلاتش می‌جوشد» و من حس می‌کنم در نوشته‌های من نکته‌ای وجود دارد که ضمن آن به مقدسات «کورش ؟» توهین شده است که چنین برآشفته می‌نویسد! بد نیست شما هم خودتان را کامل‌تر معرفی کنید تا اگر روزی من خواستم پز بدهم که چه شخصیتی نوشته‌های من کم‌سواد را تحویل گرفت سندی داشته باشم که «شاه‌کار» خوانده نشود!

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۸
R_A Zeytun

اقتصاد آزاد: دلار، نفت، جنگ!

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩۳/۸/٢٢

همان‌طور که در یادداشت قبل گفتم، پس از جنگ جهانی دوم آمریکا برای بین‌المللی کردن دلار متعهد شد که متناظر با هر 35 دلار یک اونس طلا در بانک مرکزی خود نگه‌داری کند و به هر کشوری در ازای هر 35 دلار یک اونس طلا بدهد. با این تعهد قرار بود از این‌که آمریکا با چاپ کردن پول دنیا را بچاپد جلوگیری شود که نشد؛ آمریکا پس از سی سال که دلار در بدنه اقتصاد جهانی وارد شده بود، رسماً تعهد خود را زیر پا گذاشت و نیکسون با کمی لفاظی دنیا را شوکه کرد و عملاً گفت: طلا، بی‌طلا! [1]

پس از این اتفاق بیم آن می‌رفت که کشورهای دیگر به تدریج دلار را از چرخه مبادلات بین‌المللی خارج کنند. به همین دلیل سیاست‌مداران و اقتصاددانان آمریکایی فکر بکری کردند؛ در جهان آزاد هدف علم سیاست و علم اقتصاد مگر غیر از این است راحت‌تر بر مردم سوار شوی و بیش‌تر آن‌ها را بدوشی؟!

 

اقتصاد آزاد: حمایت از دیکتاتوری

در سال ۱۹۷۳ میلادی رئیس‌جمهور وقت آمریکا، نیکسون با ملک فیصل حاکم وقت عربستان سعودی توافق کرد که عربستان سعودی بابت فروش نفت خام هیچ ارز دیگری غیر از دلار آمریکا را قبول نکند. در عوض آمریکا از حکومت آل سعود حمایت نظامی می‌کند و اگر تهدیدی از جانب شوروی و یا سایر کشورهای دیگری متوجه حکومت دیکتاتوری خانواده آل سعود بشود قدرت نظامی آمریکا با آن مقابله خواهد کرد. [2]

ملک فیصل، هنری کسینجر و ریجارد نیکسون

به تدریج فروش نفت به دلار به کشورهای عضو اپک تسری پیدا کرد [2] و در نتیجه از آن به بعد آمریکا کاغذ رنگی‌هایی به نام دلار چاپ می‌کرد و مردم دنیا که به نفت نیاز داشتند مجبور بودند آن را با کالاهای خود به دست بیاورند و در انتهای این زنجیره، حاکمانی بودند که ثروت ملی کشور خود را با دلار معاوضه می‌کردند تا آمریکا از آن‌ها در مقابل دشمنان خارجی و مخالفان داخلی حمایت کند.

به این فکر کنید که چاپ یک اسکناس صد دلاری، با تیراژ بالا، برای آمریکا چه‌قدر هزینه دارد و در مقابل مردم دنیا برای رسیدن به صد دلار چه‌قدر باید زحمت بکشند!

در چنین شرایطی تعجب نخواهید کرد اگر بفهمید در سال 2013 هزینه‌های نظامی آمریکا، کشوری که جمعیتش 4/5 درصد جمعیت کل دنیا است، حدود 39 درصد کل هزینه‌های نظامی کل دنیا است و از مجموع هزینه ده کشور بعد از خودش تجاوز می‌کند! [3] و [4]

البته خدمات دلار و نیروهای نظامی متقابل است!

اقتصاد آزاد: اروپا هم از پول مفت بدش نمی‌آید!

لقمه دلار برای آمریکا آن‌چنان چرب و شیرین است که در یک «اقتصاد آزاد» باید برای حفظ آن هر کاری کرد. طبق قانون بقای ثروت، هر چه آمریکا دلار چاپ کند، چون از طرفی ثروتی تولید نکرده و از طرفی ثروتش اضافه شده، از ثروت دیگران کاسته می‌شود و این دیگران همان‌هایی هستند که برای معاملات خود وابسته به دلارند.

اروپاییان نیز به این نتیجه رسیدند که پول واحدی داشته باشند تا اولاً آمریکا کم‌تر آن‌ها را بچاپد و ثانیاً خود نیز در این بازار چاپ پول و چاپیدن دنیا سهمی داشته باشند:

ایده واحد پول یک‌سان، نخستین بار توسط ژاک دلور، وزیر اقتصاد سابق فرانسه که از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۵، ریاست کمیسیون اروپا را به عهده داشت، ارائه شد. او در گزارشی که در سال ۱۹۸۹ ارائه داد، واحد پول مشترک را یک هدف پولی مشترک توصیف کرد که تا حدی موجب رهایی از جنبش‌های سرمایه‌داری خواهد شد. پیمان ماستریخت در تاریخ ۷ فوریه ۱۹۹۲ در یکی از شهرهای هلند به نام ماستریخت به امضاء رسید و از سال ۱۹۹۳ به اجرا درآمد. این معاهده، ساختار یک واحد پول مشترک به نام یورو را طراحی کرد و از سال ۲۰۰۱، سکه‌ها و اسکناس‌های آن توسط بانک مرکزی اروپا منتشر و وارد بازار شد. [5]

اقتصاد آزاد: کودتا و جنگ بر ضد دشمنان دلار!

دیگرانی هم بوده‌اند که در این سال‌ها خواسته‌اند با دلار از کانال تغییر در معاملات نفتی مقابله کنند.

عراق و صدام حسین: یورو به جای دلار

صدام مدتی بعد از پایان جنگ با ایران، در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (۲ اوت ۱۹۹۰) به کویت حمله کرد و بلافاصله رفقای اروپایی و آمریکایی کویت، با اجازه شورای امنیت سازمان ملل، بر سر صدام خراب شدند و از این به بعد عراق شدیداً تحت تحریم و کنترل بود. [6]

پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، رئیس‌جمهور آمریکا جرج دبلیو بوش در بیانیهٔ اتحاد خود به کنگره، در دی ماه ۱۳۸۱ (ژانویه ۲۰۰۲) از «محور شرارت» که به زعم وی از کشورهای ایران، عراق و کرهٔ شمالی تشکیل شده‌اند سخن به میان آورد. هم‌چنین او احتمال داد که برای براندازی دولت عراق از زور استفاده خواهد کرد. او اعلام کرد: «رژیم عراق طرح تولید گاز اعصاب و سیاه‌زخم و سلاح‌های اتمی را به مدت یک دهه دنبال کرده‌ است و هم‌چنان درصدد است دشمنی خود را به آمریکا نشان دهد و از ترور حمایت کند.» [6]

آمریکا باز هم به عراق حمله کرد ولی این بار بدون مجوز شورای امنیت، و بر همین اساس روابط خود را با گروهی از کشورها که با او مخالفت کرده بودند، مورد بازنگری قرار داد و قوانین تنبیهی را در خصوص آنان اعمال کرد تا جایی که فرانسه، روسیه و آلمان را از شرکت در مناقصه‌های ۱۸/۶ میلیارد دلاری در عراق محروم کرد! [7]

بعد از سرنگونی صدام مشخص شد که خبری از سلاح‌های کشتار جمعی نبوده است! پس چرا آمریکا به عراق حمله کرد؟ آیا با آن همه اشراف اطلاعاتی، مرتکب اشتباه شده است؟ [8]

شاید پاسخ این سؤال در این حقیقت نهفته است که در سال ۲۰۰۰ صدام تصمیم گرفت تا نفت خود را در عوض دلار به یورو بفروشد. [9] پس این نظریه نیز منطقی به نظر می‌رسد که  آمریکا برای حفظ ارزش دلار، در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد و پس از تسلط بر میدان‌های نفتی عراق، فروش نفت را به‌سرعت به حالت فروش با دلار برگرداند. [10] پس طبیعی بود که تولیدکنندگان یورو تمایل چندانی به این جنگ دلارپسندانه نداشته باشند!

لیبی و معمر قذافی: پول واحد افریقایی با پیشوانه طلا به جای دلار و یورو

قذافی که سال‌ها علم ضدیت با غرب و آمریکا را برافراشته بود، در اواخر عمر خود ظاهراً روابطش با غرب رو به به‌بود بود ولی در مدتی نسبتاً کوتاه ورق برگشت و مخالفان او با حمایت کشورهای غربی سرنگونش کردند! چرا؟ این موضوع احتمالاً ابعاد متنوعی دارد ولی باز هم به نظر می‌رسد به برخی حقایق باید توجه بیش‌تری کرد:

در فوریه سال ۲۰۰۹ معمر قذافی رهبر لیبی به ریاست اتحادیه آفریقا برگزیده شد. او بلافاصله تشکیل یک دولت متحد با پول واحد را پیش‌نهاد کرد. در ماه مارس سال ۲۰۰۹ اتحادیه آفریقا بیانیه‌ای را با عنوان «به سوی پول واحد آفریقایی» منتشر کرد. صفحات ۱۰۶ و ۱۰۷ آن سند به طور خاص از منافع و نکات فنی ایجاد بانک مرکزی آفریقایی تحت استاندارد طلا بحث می‌کند. در صفحه ۹۴ به صراحت بیان شده که کلید موفقیت اتحادیه پولی آفریقا آن است که، پول واحد به طلا پیوند بخورد. [10]

بر پایه گزارش‌های صندوق بین‌المللی پول، میزان ذخایر طلای لیبی در آن زمان ۱۴۴ تن بوده است. مسلماً تلاش لیبی برای جای‌گزین کردن دینار طلا، به جای دلار و یورو، نخستین واکنش را از سوی فرانسه داشت که از ناحیه یکی از مستعمرات سابق خود تهدید اقتصادی می‌شد. دقیقاً پیش از حمله به لیبی، اوباما سی میلیارد دلار از دارایی‌های بانک مرکزی لیبی را بلوکه کرد. این سی میلیارد دلار قرار بود صرف هزینه اتحادیه آفریقا شود. [9]

در سال ۲۰۱۱ سیا به سمت لیبی حرکت کرد و از گروهای شبه نظامی در مبارزه برای سرنگونی قذافی حمایت کرد. [10]

در هفته‌های آغازین جنگ داخلی در لیبی، انقلابیون این کشور، بانک مرکزی بنغازی را تشکیل دادند که همه اختیارات سیاست پولی لیبی را در دست گرفت. در نتیجه این انقلاب در لیبی، اکنون فرانسه ۳۵ درصد نفت لیبی را در کنترل خود گرفته است. [9]

اقتصاد آزاد: تحریم، کودتا و ترور بر ضد دشمنان دلار!

ونزوئلا و هوگو چاوز: موز و شکر به جای پول!

در سال ۲۰۰۰ که وزیر خارجه ونزوئلا خبر از طرح نافرجام ترور چاوز داد، مردم در انتخابات زودهنگام شرکت کردند تا دوباره به چاوز رأی بدهند و او بتواند قانون جدید و طرح‌های اقتصادی‌اش را پیش ببرد. این در شرایطی بود که آمریکا، ونزوئلا را تحریم اقتصادی کرده بود.

چاوز برای این‌که نشان بدهد با آمریکا سر سازگاری ندارد، تحریم‌های آمریکا را نادیده گرفت و برای دیدن صدام به بغداد رفت. بعد از جنگ ۱۹۹۱ عراق، او نخستین رئیس‌جمهوری بود که جرأت کرده بود بدون اعتنا به آمریکا به عراق برود. در ۱۱ دسامبر ۲۰۰۱ بزرگ‌ترین انجمن تجاری ونزوئلا از مردم خواست یک روز اعتصاب کنند تا نشان دهند با قانون سلب مالکیت املاک و زمین‌های کشاورزی بایر مخالفند. چند روز بعد با یک حرکت دولت در بازار ارز، ارزش پول ونزوئلا در برابر دلار یک‌باره ۲۵درصد کم شد، اما چاوز خم به ابرو نیاورد و با هیات مدیره جدیدی که برای شرکت نفت ونزوئلا تعیین کرده بود، به جنگ مدیران این شرکت رفت. این مدیران پیرو نظریه فروش بی‌دردسر، فراوان و ارزان نفت به آمریکا بودند. او ترجیح می‌داد روزی ۵۳ هزار بشکه نفت ارزان به کوبا صادر کند و در عوض چند ده هزار پزشک و معلم و متخصص دیگر از کوبا بیاورد تا ونزوئلا را آباد کنند ولی نفت خود را به آمریکا نفروشد. در سال ۲۰۰۲ اتحادیه‌های کارگری اعتصاب بزرگی راه انداختند تا از مدیران سابق شرکت نفت در برابر چاوز دفاع کنند. چاوز هم با اعتصاب مخالفت کرد. طرف‌داران چاوز و مخالفانش به خیابان‌ها ریختند و به جان هم افتادند. در 12 آوریل، فرمانده قوای مسلح اعلام کرد چاوز استعفا داده و کنار رفته است و پدرو کارمونا، یکی از رهبران اعتصاب قرار است دولت جدید را تشکیل بدهد. مطبوعات و رسانه‌ها هم که در دست مخالفان چاوز بودند از این حکومت جدید حمایت کردند. بعدها معلوم شد چاوز استعفا نداده بود و او را بازداشت کرده بودند.

دولت آمریکا و نشریه‌های دست راستی ایالات متحده مانند وال‌استریت ژورنال، واشنگتن‌پست و نیویورک‌تایمز از این کودتا استقبال کردند. از نظر آن‌ها چاوز بلای نفت ونزوئلا شده بود، به ایران و عراق نزدیک شده و با این کار قدرت اوپک را در مقابل آمریکا زیاد کرده بود. آمریکا تنها کشوری بود که این دولت مستعجل چهل و چند ساعته را در ونزوئلا به رسمیت شناخت. پالایشگاه‌های تگزاس نفت سنگین ونزوئلا را لازم داشتند و چرخشان با نفت سبک نمی‌گشت. حتی نماینده‌های شرکت‌های نفتی آمریکایی که از چند روز پیش‌تر به هتلی در کاراکاس رفته بودند از هتل بیرون آمدند و قراردادهای خودشان را با دولت جدید امضا کردند، اما گروه‌های نظامی وفادار به چاوز و مردم دوست‌دار او به خیابان‌ها ریختند و در کم‌تر از ۴۸ ساعت او را برگرداندند. [1] و [13]

هوگو چاوز در اجلاس پتروکاربیه 2007

در اواخر سال 2007 میلادی، شبکه خبری بی.بی.سی اعلام کرد هوگو‌ چاوز که در کوبا در اجلاس منطقه‌ای «پتروکاریبه» شامل مصرف‌کنندگان و صادرکنندگان نفت سخن می‌گفت، اظهار داشت که آن‌ها در حال ایجاد یک شرایط «ژئوپولیتیک تازه نفتی» هستند. کشورهای آمریکای مرکزی و منطقه کارائیب می‌توانند نفت را با خدمات و محصولاتی مثل موز و شکر مبادله کنند. وی تصریح کرد که این گروه در خدمت «امپریالیسم و کاپیتالیست‌ها» نیست، ونزوئلا با قیمت‌های ترجیحی به ۱۷‌ کشور این گروه نفت صادر می‌کند که هزینه آن با وام‌های بهره پایین تامین می‌شود.

در این اجلاس که در شهر سینفوئگوس برگزار شد، آقای چاوز به گسترش یک طرح داد‌ و‌ ستد مانند آن‌چه میان کوبا و ونزوئلا وجود دارد اشاره کرد و گفت: ونزوئلا روزانه تقریباً ۱۰۰‌ هزار بشکه نفت سوبسیدی به کوبا می‌فرستد و در مقابل هزار پزشک و آموزگار کوبایی در ونزوئلا خدمات رایگان ارائه می‌کنند. [11]

در نهایت چاوز در سال 2013 به علت ابتلاء به بیماری سرطان در 58 سالگی درگذشت و این اتفاق به عقیده برخی طبیعی نبود؛ پایگاه اطلاع رسانی «گلوبال ریسرچ» طی گزارشی که «اوا گولینگر» به نگارش در آورده به آن پرداخته است: «سرطانی که باعث مرگ هوگو چاوز شد، مشکوک و ناشناخته است. بر اساس اعلام مقامات ونزوئلایی، نوع سرطان او با وجود چند ماه از درگذشتش، هم‌چنان مشخص نیست. سرطانی که با سرعت هر چه تمام پیش رفت و چاوز را از پای در آورد. در میان خانواده چاوز هیچ مورد مشابهی از سرطان وجود نداشته است. چاوز استعداد ژنتیکی سرطان نداشت. در ژوئن 2011 ناگهان و بدون هیچ سابقه بیولوژیکی مشخص شد چاوز سرطان گرفته است. بر اساس اسنادی که بر اساس قانون دسترسی به اطلاعات آزاد (FOIA) از طبقه بندی محرمانه اطلاعات آمریکا خارج شده است، پنتاگون از سال 1948 در جست‌وجوی نوعی سلاح رادیو شیمیایی برای ترورهای سیاسی خود بوده است. بر اساس تحقیقات و اطلاعات منتشره دیگری در سال 1969، استفاده از سلاح‌های رادیو شیمیایی می‌تواند منجر به مرگ سریع شود. این‌ها نشان‌دهنده آن است که در تمام این سال‌ها، آمریکا در پی دست‌یابی به چنین سلاحی برای قتل آرام مخالفانش بوده است.» [12]

روسیه و ولادیمیر پوتین: روبل و طلا به جای دلار و یورو

در فوریه ۲۰۱۴ روسیه به هدف جدیدی برای آمریکا تبدیل شد. روسیه دومین صادرکننده بزرگ نفت در جهان است. روسیه در سال ۲۰۰۸ با راه‌اندازی بورس انرژی توانست نفت خود را با ارز ملی خود یعنی روبل و طلا بفروشد. از سال ۲۰۰۶ روی این پروژه کار شده بود. آن‌ها هم‌چنین در تلاش‌اند تا در تجارت دو جانبه با چین دلار را کنار بگذارند. روسیه هم‌چنان در حال سازمان‌دهی اتحادیه اقتصادی اوراسیا است. یکی از برنامه‌های این اتحادیه اتخاذ واحد پولی مشترک است و قرار است که برای خود بازار انرژی مستقلی داشته باشد. این مسایل می‌تواند از جمله ریشه‌های تقابل روسیه با اروپای غربی و آمریکا باشد که به‌طور خاص در مسایل اوکراین نمودی بیش‌تر پیدا کرد.

بعد از سرنگونی یانوکوویچ در اوکراین، که به روسیه متمایل شده بود، و روی کار آمدن یک دولت متمایل به آمریکا باعث نشد تا آمریکا بتواند به اندازه کافی دست بالا را در این بحران داشته باشد. آن‌ها سرانجام تصمیم گرفتند که روسیه را تحریم کنند و او را به عنوان یک شیطان جلوه دهند، به این امید که روسیه دوستان بین‌المللی خود را از دست بدهد. تحریم روسیه و چین را تحت فشار قرار داده تا روابط‌شان را نزدیک‌تر کنند و دستور کار حذف دلار از مبادلاتشان را شتاب دهند. [10]

اوکراین و ویکتور یانوکوویچ: اوراسیا به جای اتحادیه اروپا

بحران اخیر در اوکراین با یک انتخاب اوج گرفت: پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا و یا پیوستن به اتحادیه اوراسیا. اتحادیه اروپا اصرار داشت که اوکراین باید یکی از این دو را انتخاب کند و عضویت در هر دو آن‌ها امکان‌پذیر نیست. از طرفی روسیه اعلام کرد که پیوستن به هر دو اتحادیه هیچ مشکلی ندارد. رئیس‌جمهور یانوکوویچ تصمیم گرفت تا با روسیه هم‌راه شود. در عوض دولت آمریکا یانکوویچ را سرنگون کرد و یک دولت دست‌نشانده به جای آن روی کار آورد. [10]

این پرونده هنوز باز است!

بعید است که مصادیق مخالفت با سلطه دلار به آن‌چه به آن اشاره شد محدود باشد و در آینده نیز چنین ماجراهایی ادامه خواهد داشت.

به نظر من نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه شود این است که طرف مجرم در این پرونده واقعاً کیست؟ آمریکا، دولت آمریکا؟ اروپا و دولت‌های عضو اتحادیه اروپا؟ آیا در این کلاه‌برداری‌ها و رقابت‌های اقتصادی مرزبندی همان مرزبندی‌های سیاسی رایج است؟ ثروتی که ناشی از رواج دلار و یورو در جهان است عمدتاً به جیب چه کسانی می‌رود؟

نظر شما چیست؟

مراجع

  1. روزنامه وطن امروز، بزرگ‌ترین کلاه‌برداری تاریخ
  2. پای‌گاه خبری-تحلیلی «نکونیوز»، دلار چرا و چگونه به معاملات نفتی راه یافت
  3. دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، فهرست کشورها بر پایه جمعیت
  4. دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، فهرست کشورها بر پایه هزینه‌های نظامی
  5. دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، یورو
  6. دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، صدام حسین
  7. سایت باشگاه اندیشه، دردسرهای یک محاکمه
  8. وب‌سایت خبری-تحلیلی مشرق‌نیوز، نگاهی به دروغ‌های آمریکا درباره عراق
  9. وب‌سایت تابناک، دلار آغشته به نفت، نفت آکنده از دلار
  10. سایت عیار، تحریم روسیه، آغازی بر پایان ماشین پترودلار
  11. روزنامه دنیای اقتصاد، ۲ دی ۱۳۸۶، پیشنهاد چاوز برای مبادله نفت در برابر کالا
  12. وب‌سایت خبری-تحلیلی مشرق‌نیوز، گزارش افشاگرانه درباره مرگ چاوز
  13. روزنامه شرق، ۱۷ اسفند ۱۳۸۲، چاوز با آمریکا کنار نمی‌آید
۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۷
R_A Zeytun

دلار، بزرگ‌ترین کلاه‌برداری تاریخ!

نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩۳/۸/۱٥

چندین سال پیش، در طی بحثی در مورد دلایل و نتایج افت و خیز قیمت دلار، این سؤال به ذهنم رسید که اگر دولت آمریکا هوس کند که مقدار زیادی دلار چاپ کند چه اتفاقی خواهد افتاد.

این سؤال را ابتدا در برخی محیط‌های مجازی و سپس از برخی دوستانی که دانش‌جوی اقتصاد بودند پرسیدم. روح کلی جواب‌ها، در عین مبهم بودن، حاکی از این بود که جای نگرانی نیست. یکی معتقد بود که چاپ بیش از حد دلار موجب کاهش ارزش آن می‌شود و این به نفع آمریکا نیست. دیگری معتقد بود که نهادی به نام فدرال رزرو در آمریکا بر این موضوع نظارت کامل دارد و جای هیچ نگرانی نیست.

من شنیده بودم که در گذشته پشتوانه پول کشورها طلا بوده است ولی امروزه چنین نیست. «پشتوانه پول» یعنی چه و امروزه پشتوانه پول‌ها چیست؟

یکی از دوستان که دانش‌جوی اقتصاد در دانش‌گاه شریف بود، می‌گفت در گذشته لازم بوده است که پول کاغذی متناظر با طلا در بانک‌های مرکزی کشورها باشد ولی بعداً اقتصاددانان به این نتیجه رسیدند که نیازی به این نیست که پول کاغذی متناظر با طلا باشد و همین‌که مردم در معاملات خود پول را وارد کرده‌اند، پول وظیفه خود در اقتصاد را انجام داده است. او می‌گفت در دهه هفتاد قرن بیستم، جماعتی از اقتصاددانان به این نتیجه رسیدند و پول‌هایی که در گذشته متصل به طلا بودند، آزاد شدند و چیزی به وجود آمد که به آن «ارز شناور» می‌گوییم.

این سؤال برایم مطرح بود که چه‌گونه دلار و برخی ارزهای دیگر در مبادلات بین‌المللی معتبر شمرده می‌شوند؟

این سؤال‌ها و جواب‌هایی که قانع‌کننده نبودند من را به مطالعه بیش‌تر وادار کرد تا به جایی رسیدم که فعلاً دوست دارم آن را «بزرگ‌ترین کلاه‌برداری تاریخ» بنامم، همان‌طور که دیگرانی هم همین نام را برایش انتخاب کرده‌اند! البته شاید در آینده اطلاع از کلاه‌برداری‌های دیگری نظرم را تغییر دهند!

 

دلار پس از استقلال آمریکا در سال 1785 میلادی رسماً پول رسمی آمریکا شد. 160 سال بعد و پس از پایان جنگ جهانی دوم، در حالی که کشورهای اروپایی از لطمات جنگ ضعیف و فرسوده شده بودند و آمریکا لطمه چندانی از جنگ ندیده بود، دلار نقش جدیدی در اقتصاد بین‌المللی پیدا کرد؛ در سال ۱۹۴۴ کنفرانسی بین‌المللی در برتن وودز، واقع در نیوهمپشایر، برگزار شد و نمایندگان کشورهای آمریکا، انگلستان و ۴۲ کشور دیگر گرد هم آمدند تا دربارهٔ نظام پولی بین‌المللی تصمیم‌گیری کنند.

از جمله مهم‌ترین موضوعات انتخاب یک ارز بین‌المللی بود. رئیس هیأت آمریکایی دلار آمریکا را پیش‌نهاد کرد و در مقابل کینز، اقتصاددان انگلیسی، معتقد بود که باید پولی جدید ایجاد شود که واحد پولی هیچ کشوری نباشد. هر چند پیش‌نهاد دوم منطقی‌تر به نظر می‌رسد ولی کشورهای جنگ‌زده اروپایی که در آرزوی گرفتن وام از آمریکا بودند با پیش‌نهاد آمریکا موافقت کردند.

البته کشورهای شرکت‌کننده مشخصاً نگران بودند که آمریکا به شکل نامحدودی دلار چاپ کند و به همین دلیل آمریکا متعهد شد که در آینده با ذخیره طلا در بانک مرکزی آمریکا به ازای هر 35 دلار، یک اونس طلا پرداخت کند.

اقتصاد آزاد، آزاد از هرگونه تعهد!

هر چند آمریکا با استفاده از شرایط جنگ جهانی دوم موفق شده بود 60 درصد طلای دنیا را تصاحب کند ولی پس از رواج دلار در دنیا، آمریکا شروع به چاپ بی‌حساب دلار کرد و با دادن کاغذهای رنگی چاپ‌شده، کالاهای واقعی مورد نیاز خود را می‌خرید. این چاپ پول و چاپیدن کشورهای دیگر در زمان جنگ‌هایی چون جنگ ویتنام سر به فلک کشید.

این کار از طرفی موجب افزایش ثروت آمریکا می‌شد و از سوی دیگر باعث کاهش ارزش دلاری که نزد مردم دنیا بود می‌شد. در واقع چاپ کاغذ رنگی ثروتی را به جهان اضافه نمی‌کند، فقط آن را از جیبی به جیبی دیگر منتقل می‌کند!

کشورهای دیگر از این اقدام آمریکا عصبانی شدند. در همان زمان شارل دوگل، رئیس‌جمهور وقت فرانسه درخواست غیرمنتظره‌ای را از آمریکا عنوان کرد: «دلارهای خود را بگیرید و در مقابل آن طلا تحویل دهید.» این درخواست در چارچوب قرارداد برتون وودز کاملاً قانونی بود.

فشار از جانب فرانسه و دیگر کشورها بر آمریکا قوت گرفت. تصور این کشورها بر این بود که جنگ ویتنام منجر به کاهش ارزش دلار در برابر طلا خواهد شد. اما آمریکا که 5 برابر ذخیره طلای خود دلار چاپ کرده بود، نمی‌توانست و نمی‌خواست دلارهای منتشر شده را با طلا معاوضه کند!

در آگوست سال 1971 نیکسون، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا به طور رسمی قانون تبدیل دلار به طلا را لغو کرد و در کمال پررویی تعهد آمریکا را زیر پا گذاشت و لذا رابطه دلار و طلا شکسته شد!

این اتفاق که به «شوک نیکسون» معروف شد، آغاز رسمیت بخشیدن و قانونی کردن یک کلاه‌برداری بزرگ بود که حدود 30 سال قبلش نطفه آن بسته شده بود.

عربستان سعودی و دلارهای نفتی!

پس از سخن‌رانی نیکسون، چاپ بی‎پشتوانه دلار آمریکا آن هم به شکل رسمی ادامه پیدا کرد و در چنین شرایطی بود که کشورهای اروپایی به شکل بی‎سابقه‎ای اقدام به معاوضه دلار با طلا کردند. به عنوان نمونه فرانسه از آمریکا خواست بدهی‌های این کشور را با طلا بپردازد. ظاهراً دوران طلایی چاپ دلار و کسب ثروت مفت و بی‌حساب به پایان رسیده بود اما آمریکا دست به اقدام تازه‌ای زد؛ مذاکره با شیوخ عرب. مقامات آمریکایی برای عقد قرارداد و مذاکره به عربستان سعودی رفتند. نتیجه آن‌که تمامی معاملات نفت اوپک از آن پس با دلار آمریکا انجام گرفت تا مشکلات پیش روی آمریکا به طریقی حل شود. از این منظر، همه کشورها باید برای خرید و معامله نفت از دلار آمریکا استفاده می‌کردند، یعنی باید کالاها و خدماتشان را با دلاری خرید و فروش می‌کردند که آمریکا چاپ می‌کرد. اسکناس‌هایی که بی‌پشتوانه چاپ می‌شد و برای آمریکایی‌ها حکم کاغذی بی‌ارزش را داشت. به این ترتیب آمریکایی‌ها، با اسکناس‌هایی که خودشان چاپ کرده بودند، نفت و بسیاری از صادرات کشورهای دیگر را به رایگان دریافت می‌کردند. از این‌جا بود که پدیده‌ای در صحنه بین‌الملل شکل گرفت که به آن کلاه‌برداری نفت دلاری (Petrodollar Scam) می‌گویند، یعنی بهای نفت آمریکا را در واقع دیگر مردم دنیا می‌پرداختند و آمریکا با خیال آسوده اسکناس چاپ می‌کرد!

ادامه این ماجرا را در مقاله «بزرگ‌ترین کلاه‌برداری تاریخ» (لینک جای‌گزین) بخوانید تا ببینید که آمریکا با چه ترفندهایی به این کلاه‌برداری هم‌چنان ادامه می‌دهد.

دیدن مستندی با عنوان «استعمار دلار» را به شدت توصیه می‌کنم؛ آن را با کیفیت بالا دانلود کنید و برای دیدنش یک ساعت وقت صرف کنید. پشیمان نخواهید شد.

بد نیست نگاهی هم به صفحه «سیستم برتون وودز» در ویکی‌پدیا بیندازید تا ببینید چه‌گونه می‌توان چنین کلاه‌برداری بزرگی را در زیر کلمات مخفی کرد!

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۸ ، ۰۹:۴۶
R_A Zeytun