افعال مجهول در خدمت دلار!
افعال مجهول در خدمت دلار!
نویسنده: امید نقشینه ارجمند - ۱۳٩۳/٩/۱٤
میگویند تاریخ را برندگان مینویسند. ولی به نظر من تاریخ اقتصاد را کلاهبردارها نوشتهاند! چه این حرف درست باشد و چه نباشد، اگر کلاهبردارها بخواهند تاریخ کلاهبرداری خود را بنویسند، زبان انسانی آنقدر قابلیت دارد که خواستههای آنها را برآورده کند. در این بین افعال مجهول نقش خاصی دارند. مثلاً با استفاده از این نوع افعال میتوان به جای عبارت تنشزای «من جیب شما را خالی کردم» گفت «نقدینگی جیب شما کاهش یافت»!
در نوشتههای گذشته توضیح دادم که آمریکا با استفاده از برتری نسبی خود بعد از جنگ جهانی دوم و بهعلاوه با تعهدی که به کشورهای دیگر داد توانست دلار را پول بینالمللی کند. طبق روایت دانشنامه ویکیپدیا که تقریباً ترجمه صفحه انگلیسی آن است، ماجرا چنین است:
«در آغاز برپایی صندوق بینالمللی پول، یک نظام نرخ ارز ثابت ولی قابلتعدیل پیشنهاد شد. کلمهٔ قابلتعدیل به این حقیقت اشاره دارد که اگر کشوری کسری یا مازاد طولانی در تراز پرداختها را تجربه کند، کاهش یا افزایش ارزش برابری پول میتواند انجام گیرد. نظام برتن وودز در واقع یک نظام پایه طلا-دلار بود. در این نظام، دلار بر حسب طلا تعریف شده بود و تمام پولهای دیگر بر حسب دلار تعریف میشد. آمریکا ارزش دلار را برابر یک سی و پنجم اونس طلا تعیین کرد و اعلام نمود که آمادگی تبدیل هر میزان دلار به طلا را بدون هیچگونه محدودیتی در نرخ تعیین شده دارد. سپس سایر کشورها ارزش پولهای خود را بر حسب دلار تعریف کردند. پولها مجاز بودند تا ۱٪ از هر طرف نرخ برابری تعیینشده تغییر کنند و...»
آمریکا در سالهای بعد به تعهد خود عمل نکرد و آنقدر دلار چاپ کرد که کشورهای دنیا شاکی شدند! در پاسخ، نیکسون عدم تعهد آمریکا به آن تعهد را قانونی و رسمی کرد و به این اتفاق شوک نیکسون گفته میشود. در سالهای بعد دلار با تکیه بر تعهد کشورهایی چون عربستان و حمایت از نظامهای مطیع آمریکا و سرنگونی مخالفان آمریکا به سلطه خود ادامه داد.
نکته قابل توجه روایتهای متداول از این وقایع است. من البته نمیدانم در دانشکدههای اقتصاد ایران و آمریکا چهگونه در این مورد با دانشجویان صحبت میکنند ولی با مطالعه برخی مقالات و یادداشتها که در اینترنت در دسترس است به موارد جالبی میرسید. مثلاً در روایتی که در ویکیپدیا آمده میخوانیم:
«بیشتر اقتصاددانان معتقدند که نظام برتون وودز از زمان اجرا در پایان جنگ جهانی دوم تا اواسط دههٔ ۱۹۶۰ به خوبی عمل کرده است... با اینکه در ظاهر موفقیتهایی به دست آمده بود اما برخی مشکلات مهم در نظام برتون وودز بروز یافت که سرانجام منجر به فروپاشی آن شد. دلایل فروپاشی نظام برتون وودز را میتوان به صورت زیر طبقهبندی کرد:...»
سپس این موارد را به عنوان دلایل فروپاشی نظام برتون وودز ذکر میکند:
- مشکل کمبود ذخایر کافی
- مشکل اطمینان
- مشکل تعدیل تراز پرداختها
- قطع رابطه دلار با طلا و توافقنامه اسمیت سونیین
طبق این تحلیل «طراحان نظام برتون وودز تصور میکردند که طلا دارایی اولیهٔ ذخیرهٔ بینالمللی خواهد بود. اما عرضه طلا در اقتصاد جهانی فقط با نرخ ۱ درصد تا ۱٫۵ درصد در سال در حال رشد بود، با اینکه تجارت جهانی در دهه ۱۹۶۰ با نرخی نزدیک به ۷ درصد در سال رشد میکرد. بنابراین نگرانیهایی بروز کرد که ممکن است که ذخایر طلا به سرعتی که برای رودررویی با کسری تراز پرداختها لازم است رشد نکند. اگر ذخایر طلا متناسب با کسری تراز پرداختها رشد نکند...»
یعنی طراحان این نظام مالی فکر نمیکردند طلا در مقابل رشد اقتصاد دنیا اینقدر کم استخراج شود! به نظر شما پیشبینی نادرست از میزان رشد اقتصادی دنیا و یا تولید طلا جرم است؟! در برخورد با عبارت مجهول «رشد عرضه طلا کم شد»، آیا کسی به دنبال متهم یا مجرم میگردد؟!
مشکل اطمینان
در مورد «مشکل اطمینان» آمده است: «به دلیل تضمین طلا، دلار محور نظام بود زیرا آمریکا حاضر بود طلا را در قیمت هر اونس ۳۵ دلار خریداری یا به فروش رساند. لیکن دلارهای نگهداری شده توسط بانکهای مرکزی اروپا به میزان بیشتری در مقایسه با موجودی طلای آمریکا شروع به افزایش کرد. این موجودی طلا نیز به دلیل کسری تراز پرداختهای آمریکا در حال کاهش بود. اگر تمام بانکهای مرکزی اروپایی تصمیم میگرفتند تمام دلارهای خود را به طلا تبدیل کنند آمریکا طلای کافی برای تبدیل این دلارها نداشت. علاوه بر این سپردههای دلاری بیشتری نیز بیرون از آمریکا در دست افراد خارجی بود که به دلارهای اروپایی معروف شد. صاحبان این سپردهها نیز میتوانستند خواستار تبدیل دلار به طلا شوند. بنابراین نوعی بیاعتمادی نسبت به دلار به وجود آمد. یعنی سلب اعتماد از چیزی که ذخیره اصلی نظام پولی شده بود.»
توجه کنید که میگوید «آمریکا حاضر بود هر اونس طلا را به قیمت 35 دلار بخرد و بفروشد»، نه اینکه «متعهد بود در مقابل هر اونس طلا را به قیمت 35 دلار بفروشد»! بعدش چه شد؟ دلارهای موجود در بانکهای اروپا در مقایسه با موجودی طلای آمریکا افزایش بیشتری یافت! پس مشکل اروپاییها بودند! اصلاً مشکل خود دلارها بودند و معلوم نیست چرا در افزایش مراعات طلاهای آمریکا را نکردهاند! نکند اروپاییها با این همه دلاری که به جیب زدهاند به جان آمریکای مظلوم و بیچاره بیفتند که طلای زیادی هم ندارد! پس اعتماد به دلار، که «ذخیره اصلی نظام پولی شده بود»، کم شد!
مشکل تعدیل تراز پرداختها
در این بند آمده است: «این مسأله به این حقیقت مربوط میشد که در عملکرد واقعی نظام برتون وودز کشورها کسری یا مازاد تراز پرداختهای خود را تمدید کرده بودند. این موضوع به ویژه برای آمریکا که با کسری تراز پرداختها و آلمان غربی که با مازاد تراز پرداختها روبهرو بودند صادق بود. به نظر میرسد سازوکار تعدیل اثربخشی وجود نداشته است زیرا نیروهای خودکار عدم تعادلها را برطرف نمیکردند.»
امان از «عملکرد واقعی نظام برتون وودز» که جگر آمریکا هم از آن خون شده بود! امان از این بیعرضگی «نیروهای خودکار» که از پس رفع «عدم تعادل بین آمریکا و آلمان غربی» هم برنیامدند!
مشکل قطع رابطه دلار با طلا و توافقنامه اسمیت سونیین
بند آخر هم بیان جالبی دارد: «در پانزده اوت سال ۱۹۷۱ رخداد مهمی در خصوص عملکرد برتون وودز روی داد. در آن سال به دلیل ادامه کسری تراز پرداختها، افزایش تورم و کاهش رشد اقتصادی، نیکسون رییسجمهور وقت آمریکا قابلیت تبدیل دلار به طلا را لغو کرد. این کار به مفهوم کنار گذاشتن محور اصلی نظام برتون وودز بود. تبدیلناپذیری دلار به طلا یک تغییر سیاست کلیدی بود. زیرا ماهیت نظام را دگرگون کرد. بدون تضمین طلا هیچ تکیهگاهی برای ارزش دلار وجود نداشت. بانکهای مرکزی خارجی با این مشکل روبهرو بودند که آیا آنها باید به خرید و فروش دلار با ارزشهای برابری رسمی پیشین ادامه دهند یا خیر. بعد از این اقدام، آشفتگی بسیاری در نظام پولی بینالمللی پدید آمد... [مطالبی در مورد توافقنامه اسمیت سونیین] در ژوئن سال ۱۹۷۲ انگلستان پوند را شناور کرد. در اوایل سال ۱۹۷۲ شش کشور اصلی بازار مشترک اروپا یعنی بلژیک، فرانسه، ایتالیا، لوکزامبورگ، هلند و آلمان غربی نیز پولهای خود را نسبت به دلار شناور کردند. با توجه به کسریهای عظیم تراز پرداختهای آمریکا در سال ۱۹۷۲ بار دیگر این احساس پدید آمد که... و در فوریه سال ۱۹۷۳ ارزش دلار آمریکا بار دیگر در برابر طلا کاهش داده شد. به طوری که قیمت هر اونس طلا به ۴۲٫۲۲ دلار افزایش یافت. بدین ترتیب در مارس ۱۹۷۳ نظام برتون وودز فروپاشید و نظام نرخ ارز شناور مدیریتشده پدید آمد.»
خیلی بهتر نیست که به جای عبارت «نیکسون رسماً اعلام کرد که آمریکا به تعهد خود دیگر عمل نخواهد کرد»، بگوییم «نیکسون قابلیت تبدیل دلار به طلا را لغو کرد»؟ دومی خیلی دوستانهتر نیست؟! از محبت خارها گل میشود! یا اینکه عبارت «ارزش دلار آمریکا بار دیگر در برابر طلا کاهش داده شد» چه اشکالی دارد. لزومی دارد بگوییم چه کسی فاعل این فعل مجهول است؟!
شما جگرتان برای آمریکا کباب نمیشود؟! بیچاره با «کسری تراز پرداختها، افزایش تورم و کاهش رشد اقتصادی» چه جدال سختی میکرده و آفرین که با همت سیاستمداران و اقتصاددانان خود از این معرکهها سربلند بیرون آمد. نظام کهنه و مندرس برتون وودز خودش فروپاشید و «نظام ارز شناور مدیریتشده» پدید آمد. چه نظام زیبا، رویایی و اطمینانبخشی!
روایتی بانمکتر!
این روایت از فروپاشی «سیستم تبادل ارز برتون وودز» هم جالب است:
«این سیستم باعث بروز مشکلات فراوانی شد. برای مثال در صورت بروز مشکلات اقتصادی در هر یک از کشورها ارزش ارز آن کاهش مییافت و خریداران حاضر به تبدیل آن ارز با نرخ مصوب در بازارهای جهانی نمیشدند تا سال 1967 که شخصی به نام پروفسور (میلتون فریدمن) به بانک شیکاگو مراجعه کرد و زمانی که ارزش پوند کم شده بود در خواست وام پوند کرد. وی در نظر داشت که از افزایش نرخ پوند استفاده کرده و سود ببرد، اما بانک با اعطای وام مخالفت کرد و پیمان برتون وودز نقض شد. گسترش بازار جهانی و تبادلات ارزی باعث شد که رفته رفته این پیمان اعتبار خود را از دست بدهد.»
خدا را شکر که به دل این پروفسور فریدمن انداخت که برود از آن بانک وام بخواهد و آن بانک هم، الله اکبر!، لج کند و وام ندهد و پیمان برتون وودز نقض شود! در این ممالک پیشرفته آنقدر وفای به عهد مهم است که اگر یک رئیس بانکی هم با یک مشتری راه نیاید معاهده بینالمللی را «نقضشده» میدانند! آنوقت ما خودمان را مسلمان میدانیم و آنها را کافر!
نوبلیست بزرگ، فریدمن و ژنرال کودتاگر، پینوشه!
مطالعه در مورد نظرات و خدمات پروفسور فریدمن نیز خالی از لطف نیست. او که موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شده و در جامعه اقتصاددانان بسیار مورد ستایش است.
در سال 1973 ژنرال آگوستو پینوشه بر ضد رئیسجمهور منتخب شیلی سالوادور آلنده کودتا کرد و رسماً به دوران ریاست جمهوری دمکراتیک پایان داد. برخی معتقدند که این کودتا با حمایت آمریکا بوده است. سال قبل از کودتا شیلی تحریمهای اقتصادی دولت نیکسون و تورمی 1000 درصدی را تجربه کرد!
دو سال پس از کودتا فریدمن به شیلی رفت و در جریان این بازدید فریدمن با پینوشه ملاقات کرد و پینوشه از فریدمن نظرش را درباره وضعیت و سیاستهای اقتصادی شیلی پرسید.
فریدمن در نامهای در پاسخ به درخواست پینوشه، «مشکلات کلیدی اقتصادی شیلی را به وضوح تورم، و ترویج یک اقتصاد بازار اجتماعی سالم» دانست. او اعلام کرد که تنها راه پایان دادن به تورم، کاهش شدید نرخ افزایش حجم پول است و این که کاستن از هزینه کرد دولت مطلوبترین راه کاستن از کسری بودجه مالی است زیرا بخش خصوصی را با پایه گذاشتن یک رشد اقتصادی سالم تقویت میکند. همچنین شاگردان شیلیایی وی در دانشگاه شیکاگو، که بعدها به پسران شیکاگو معروف شدند، به مناصب مهم حکومتی در شیلی دست یافتند و سیاستهای مد نظر فریدمن را در زمینه آزادیهای اقتصادی اجرا کردند و اتفاقاتی در شیلی رخ داد که به «معجزه شیلی» معروف است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.