یاران را چه شد؟ +موزیک ویدیوی «السلاح زینة الرجال و نحن تزینّا»
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد؟
حافظ
پ.ن : یاران را چه شد؟
یه همچین تصویر و همچین متنی رو برای دوستام تو تلگرام فرستادم، یکیشون در جواب، نسبت به تصویر نوشت که «باز اینم خودش یه جور کمکه..» براش تو بله نوشتم:
«راجع به پیام تلگرام, نیاز به یه گرگ داری که تو رو بخوره؟ البته من نقش گرگ رو نمیتونم بازی کنم ولی میتونی باهام صحبت کنی!»
و یه سری حرفها زدیم...
یه بخشیش این بود که تو(یعنی من) چرا با رفتن به کافه مشکل داری و نسبت به این قضیه موضع میگیری
در جواب گفتم:
کافه رو معمولا دست در دستِ یار/دوستدختر میرند نه...
کافهی دانشگاه رو باهاش مشکلی ندارم
البته حتی همون اگه میشد ترجیحم این بود که از vendor یه چیزی بگیرم و یه گوشه تنهایی به موزیک گوش بدم و از فضای سبز لذت ببرم
و اینکه بعضی چیزها اولین تجربهش لذت بخش هست, دوست دارم اون اولین تجربه رو با یارم, خاطره بسازم و...
پ.ن:
چند وقت قبل به دوستم این موزیک ویدیوی عربی(السلاح زینة الرجال و نحن تزینّا(سلاح زینت مردان است و ما به این زینت آراسته شدیم)) که آخر پ.ن هست رو فرستادم و در ادامه نوشتم:
زندگیِ ایدهآلِ من این بود که الان باید تو بلندیهای جولان، رزم نامتقارن تمرین میکردم برای آمادگیهای حمله/دفاع از خاک لبنان نه اینکه بشینم مقالهی ژورنالی بنویسم که تهش باید به عنوان نویسندهی همکار، اسم استادم رو که هیچ نقشی نداره، هم اضافه کنم علاوه بر اون مقالهی کنفرانسی که قبلا پذیرش گرفت؛ بعدش هم باید بر میگشتم خونه با خانم لبنانیم سر اینکه شب خونهی مامانش اینا بریم یا شبگردی تو بیروت کنیم، یه کم بحث میکردیم و آخرش به این نتیجه میرسیدیم که شام رو خونهی مامانش بخوریم و بعدش بریم بیروت گردی
برام نوشت که:
آوینی اگه به جای قلم اسلحه دست گرفته بود جهاد نکرده بود...اشتباه کرده بود!
نوشتم:
اینا فانتزیها و ایدهآلهای خودم بود و اینکه نیتم از قلم به دست گرفتن هم این منطق داره که قلم رو فرو کنم تو چشم دشمن:)
تو این مواقع چمران رو میشه مثال زد یا حسن باقری رو...
پ.ن2:
شما چه خبر؟
خوب هستید؟
روزگار خوب میگذره؟
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.