عکس نوشته :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس نوشته» ثبت شده است

 

 

دریافت 

ایلیا - علی قلیچ

پ.ن ۰:

عیدمون مبارک باشه

حواستون به پست علی‌نامه هست که شعرها رو بخونیم و لذت ببریم؟

 

پ.ن ۰٫۵:

بزرگ‌مون می‌فرماد:

ما در سال ۶۰، در مقابل این همه حادثه و شدّت عمل توانستیم روی پای خودمان بِایستیم و دشمن را ناامید کنیم، امروز هم میتوانیم؛ خدای سال ۶۰، همان خدای امسال است؛ خدای دوران‌های سختی و دوران‌های گوناگون یکی است، همه‌ی سنّت‌های الهی هم سر جایش است. سعی کنیم خودمان را مصداق سنّت‌های الهی در راه پیشرفت قرار بدهیم؛ سعی‌مان این باشد.

۱۴۰۱/۰۴/۰۷ - بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه

۲۵ تیر ۰۱ ، ۰۲:۳۸
R_A Zeytun

کل ما فیکِ جمیلً

حتىٰ محاولاتکِ الخائبة لتخبئة أحزانکِ


هر آن‌چه درون توست زیباست

حتّی تلاش‌های ناموفقت برای پنهان کردن غم‌هایت


پ.ن 1:

انتبه لنفسک

فأنا أحتاجها!


مواظب خودت باش 

چون من بهش نیاز دارم!


پ.ن 2:

{برای اون بزرگوارانی که زیاد جلوی آینه، خودشون رو نگاه می‌کنند و به جزئیات چهره‌شون توجه می‌کنند، آینه یه همچین حسی به این کار شما داره}



پ.ن 3:

دو جا به صورت خصوصی و نیمه شفاف با حداقل جزئیات، پروپوزال طرح رو پرزنت کردم و سر ضرب یکی گفت این رو به شعام می‌دم و اون یکی گفت طرح مسکوت بمونه چون عنوان این طرح و ارائه دهنده‌ش/هاش حتما توی لیست ثابت ترور هستند.



آقای صهیونیست جهانی

ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است

کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما...!


این خبط شما، آرزوی ماست! (ایوجی و عکس راه افتادن آب لب و لوچه (یه چیزی تو مایه‌های عکس پایین)

۰۳ تیر ۰۱ ، ۱۲:۵۳
R_A Zeytun


(متن تصویر: هی، اگه بهت بگم واقعا می‌خوامت، جواب میده؟)

پنجشنبه‌ات بخیر ای آرزوی نداشته‌ی تمامِ هفته‌ی من ...


پ.ن:

روزه را شاید خدا بهر تو واجب کرده است 

که نبینم، که نبوسم، که نَنوشم از لبت

۱۸ فروردين ۰۱ ، ۱۲:۲۷
R_A Zeytun

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد؟

حافظ

پ.ن : یاران را چه شد؟


یه همچین تصویر و همچین متنی رو برای دوستام تو تلگرام فرستادم، یکیشون در جواب، نسبت به تصویر نوشت که «باز اینم خودش یه جور کمکه..» براش تو بله نوشتم:

«راجع به پیام تلگرام, نیاز به یه گرگ داری که تو رو بخوره؟ البته من نقش گرگ رو نمی‌تونم بازی کنم ولی می‌تونی باهام صحبت کنی!»

و یه سری حرف‌ها زدیم...

یه بخشیش این بود که تو(یعنی من) چرا با رفتن به کافه مشکل داری و نسبت به این قضیه موضع می‌گیری

در جواب گفتم:

کافه رو معمولا دست در دستِ یار/دوست‌دختر می‌رند نه...

کافه‌ی دانشگاه رو باهاش مشکلی ندارم

البته حتی همون اگه میشد ترجیحم این بود که از vendor یه چیزی بگیرم و یه گوشه تنهایی به موزیک گوش بدم و از فضای سبز لذت ببرم

و اینکه بعضی چیزها اولین تجربه‌ش لذت بخش هست, دوست دارم اون اولین تجربه رو با یارم, خاطره بسازم و...


پ.ن:

چند وقت قبل به دوستم این موزیک ویدیوی عربی(السلاح زینة الرجال و نحن تزینّا(سلاح زینت مردان است و ما به این زینت آراسته شدیم)) که آخر پ.ن هست رو فرستادم و در ادامه نوشتم:

زندگیِ ایده‌آلِ من این بود که الان باید تو بلندی‌های جولان، رزم نامتقارن تمرین میکردم برای آمادگی‌های حمله/دفاع از خاک لبنان نه اینکه بشینم مقاله‌ی ژورنالی بنویسم که تهش باید به عنوان نویسنده‌ی همکار، اسم استادم رو که هیچ نقشی نداره، هم اضافه کنم علاوه بر اون مقاله‌ی کنفرانسی که قبلا پذیرش گرفت؛ بعدش هم باید بر میگشتم خونه با خانم لبنانی‌م سر اینکه شب خونه‌ی مامانش اینا بریم یا شبگردی تو بیروت کنیم، یه کم بحث میکردیم و آخرش به این نتیجه می‌رسیدیم که شام رو خونه‌ی مامانش بخوریم و بعدش بریم بیروت گردی

برام نوشت که:

آوینی اگه به جای قلم اسلحه دست گرفته بود جهاد نکرده بود...اشتباه کرده بود!

نوشتم:

اینا فانتزی‌ها و ایده‌آل‌های خودم بود و اینکه نیتم از قلم به دست گرفتن هم این منطق داره که قلم رو فرو کنم تو چشم دشمن:)

تو این مواقع چمران رو میشه مثال زد یا حسن باقری رو...

پ.ن2:

شما چه خبر؟

خوب هستید؟

روزگار خوب می‌گذره؟

۲۵ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۴۰
R_A Zeytun



 «انتَ الّذی ایّدتَ» 

«این تو هستی که تایید می‌کنی»

دعای عرفه


من خیلی این بخش دعای عرفه رو دوست دارم

پ.ن:

از دعای افتتاح هم این دو تا بخش رو یه جور خاصی دوست دارم:


اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی وَلِیِّ أَمْرِکَ الْقَائِمِ الْمُؤَمَّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ 

خدایا درود فرست بر ولی امرت، آن قائم آرزو شده، و دادگستر مورد انتظار

و

اَللَّهُمَّ الْمُمْ بِهِ شَعَثَنَا وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنَا وَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنَا وَ کَثِّرْ بِهِ قِلَّتَنَا 

خدایا پریشانی ما را به یاری او جمع کن، و پراکندگی ما را به او وحدت بخش، و گسیختگی ما را با او پیوند ده، و اندک ما را به او زیاد فرما.


ماه رمضونمون مبارک باشه:)

۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۵۲
R_A Zeytun


مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود!
مرا بخواه که هر قطعه ام غــــزل بشود!


مرا بخوان که پس از این همه "الهه ناز"

دوباره ورد زبانــــــــم "اتل متل" بشود!


سیــــاه چشــم! فنـــا کن سپیـــد را مگذار

که محتــــوای غـــــزل نیز مبتــــذل بشود


هـزار وعده بـه من داده ای بگــو چـــه کنم؟

که دست کم یکی از وعده ها عمل بشود!؟


قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست

اگـر بـــه دست تــــو نامحرمــی بغـل بشود


بیـــــا و مسئله هــــا را ز راه دل حــــل کن

که در تمام جهــــان این سخــن مثـل بشود


اســاس علـــم ریاضـــی به باد خواهد رفت

اگر که مسئله هـــــا عاشقانــه حـــــل بشود


غلام‌رضا طریقی

۲۷ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۴۵
R_A Zeytun