الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی به شکستن لبه نان مشغولم خبر رسید که شاهزاده موثقالدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده بودم به توصیه عمه خود ابقاء فرموده و سخن هزل بر زبان راندهاید. فرستادم او را تحتالحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره امور مملکت با توصیه عمه و خاله نمیشود.
زیاده جسارت است. تقی
پیشنهاد میدم، امروز که سالروز شهادت امیرکبیر هست نمایشنامهی صوتیِ «شهر غصه» رو گوش کنید که بشدت قشنگ درست شده(هم از لحاظِ متن و هم از نظرِ اجرا و صداگذاری)؛ کلیتش یک نمایشنامهی صوتی در موردِ عصرِ حاضر هست که اسطورههای کشور(مثل بوعلی سینا، ناصرخسرو، کاوه آهنگر و امیرکبیر، شیرین، فرهاد و...) مجبور شدند که از فعالیتهای خودشون دست بکشند و کارهاشون رو امروزی کنند، این وسط امیرکبیر که از دلاکیِ حمام ِ کاشان منصرف شده بود و واردِ این شهر شده، با این اسطورهها کم و بیش برخورد میکنه و بقیهی ماجرا؛ کلُ فایل هم زیرِ یک ساعت هست.
پ.ن:
از نگاهِ یک مهندسیِ صنایع خونده که پروژهی کارشناسیش در مورد روشهای محاسباتیِ پیدا کردنِ IC50 اینتگرازِ ویروس HIV بود و نسبتا با تاریخ و سیاست آشنا هست می خوام بررسی کنم که آیا رهبر طبقِ قانون حق داره در موردِ اینکه چه واکسنی از چه کشور/شرکتی بخریم یا نه، اظهار نظر کنه یا نه؟
خلاصهش اینه که طبق اصل ۱۱۰(وظایف و اختیارات رهبر)بند۲:
۲- نظارت بر حسن اجراى سیاستهاى کلى نظام
سلامت و بهداشت جامعه, جزء سیاستهای کلی نظام هست؛ مسئولیت اجراییش بر عهدهی مجموعههای مربوطه(وزارت بهداشت، هلال احمر و..) هست, اما نظارت بر عهده رهبری هست. وقتی احساس خطر میشه و منطقِ خطر هم مطرح میشه و جوابی براش نیست, میتونه ورود کنه، دو تا سوال مطرح شد که به نظرم فکر کردن بهش زیاد بد نیست:
۱.کشوری که به واکسن موثر دست پیداکرده, چرا روزانه ۴۰۰۰ هزار فوتی بابت کرونا داره(آمریکا | واکسن فایزر)؟
۲.از کجا معلوم, این واکسنها بابت تست روی مردم مختلف دنیا به فروش نمیرسه(با توجه به اینکه سابقه داشته خون آلوده به ویروس HIV از طرف فرانسه داده شده)؟
چه تضمینی هست کشورهایی که قبلا خون آلوده به ویروس HIV به ما دادند و مارو سالها تحریم دارویی کردند و به کودکان ما هم رحم نکردند حالا واکسنهای سالم و غیر آلوده به ما بفروشند؟
اما در خصوصِ اینکه آیا اینجا نظارت به دخالت، تبدیل شده یا نه و آیا در سیاستهای کلیِ نظام سلامت، حرفی از ممنوعیتِ خریدِ واکسن از فلان کشورها شده یا نه؛ باید جواب بدم که بله، بندهای زیر:
۳-۲ و ۴ و به طور خاص بند:
۱-۸- ترویج تصمیمگیری و اقدام مبتنی بر یافتههای متقن و علمی در مراقبتهای سلامت...
به عنوان یک مهندس صنایع, حرفم اینه که واکسنی که به اندازهی کافی آزموده نشده و چنتا کشته داده و عوارضش هر سری یه جایی از جهان مشخص میشه, مبتنی بر تقان و رویکرد علمی نیست
وقتی حسنِ اجرا نیست,
من خودم سر تخمینهای IC50 اینتگراز HIV (پروژهی کارشناسیم تو دانشگاه امیرکبیر) با دقت ۹۵٪ محاسبه کرده بودم, استاد بهم گفت جون انسانها هست و چون خطر داره دقت رو بیشتر کن, تهش با ۹۸٪ محاسبات رو انجام داد، اون وقت همچین مسئلهی مهمی رو بدون آزمودن رفتن سفارشِ خریدِ واکسن دادند از کشورهایی که سابقهی خوبی تو مباحثِ دارویی ندارند اگر خیانت نباشه، قطعا جهالت هست؛ با توجه به شناختی که از یه سری سیاتمدارها دارم، احتمالا این مسئلهی خریدِ واکسن یک شوی سیاسی برای رای جمع کردن بود که خب قرار نبود مسئلهی سلامتِ عموم توش بررسی بشه، کشوری که روزانه 90 کشته بابتِ کرونا داره، از کشوری که 4000 کشته بابتِ کرونا داره، واکسن نمیخره!، شما به مرغِ پخته توی ماهیتابه بگید، خندش میگیره واقعا چجوری یه سریها این مسئله رو مطرح کردند جای بسی سوال داره!
(در موردِ سابقهی خوب نداشتن در بحثِ واکسیناسوین، پیج اینستای زیر رو ببینید به نظرم بد نباشه
تاریخ این دو کشور رو خوندن از تاریخ ایران رو خوندن هم مهمتره؛ آخه کدوم احمقی به کشورایی که تاریخشون با قتل و غارت یکی شده اعتماد میکنه؟ واقعا ندیدید و نشنیدید کشتارهای گسترده این دو کشور در جای جای دنیا رو؟
آقای اردوغان، اون جملات و کلماتی که در جوابِ چرت و پرتهای تو میشه گفت، در شأن من نیست که بگم!
پسر ببین آذربایجان چقدر حقیر و بی هویت شده که برای پیدا کردنِ یههویت دست به دامن این ادوغانِ وقفعامشدهی از همهجا باخته میشه(ایموجی دست بر پیشانی کوبیدن)
رفتار اردوغان و این حالتِ بیهویتی که آذربایجانِ الان داره، من رو یادِ ماجرای زیاد بن ابیه(زیاد پسرِ باباش) و ابوسفیان میندازه(عبیدالله بن زیاد پسرِ زیاد بن ابیه یا زیاد بن سمیه همونی هست که توی زیارت عاشورا خودش و کلِ خاندانش رو لعن میکنیم(لعن الله آل زیاد و...)؛ این زیاد بن ابیه توی تاریخ مادرش(سمیه) معلوم هست اما پدرش دقیقا معمول نیست کیه و مادرش به اصطلاح اون دوران، پرچمدار بوده؛ هر از چند گاهی که قصد داشتند از این بشر استفاده کنند، یکی پیدا میشد و بهش میگفت من میدونم بابات کیه و... اونم قبول میکرد تا از این بیهویتی خارج بشه؛ در زمان عمر، ابوسفیان گفت که من اون شب که مردها با مامانت بودم، یکیشون من بودم و این صوبتا و تو پسرِ من(پسر خوندهی من) هستی اما امام علی ع شدیدا با این حرفی که زده شد، مخالفت کردند. بعد از صلح امام حسن ع و استحکام خلافت معاویه، زیاد به دمشق دعوت شد و معاویه گفت تو داداش من هستی و کجا بودی داداشی و این چرتوپرتها(همون حرفی که ابوسفیان زده بود که با مامانت آره و...، این سری معاویه بهش زد که بابام با مامانت آره و...) پسرش عبید الله بن زیاد هم که از کنیز زناکارى به نام مرجانه به دنیا اومد و به «ابن مرجانه» مشهور شد و از عاملان اصلی وقوع حادثه کربلا و شهادت امام حسین ع بود، یکی از خطبههای امام حسین ع تو روز عاشورا که فرمودند «الا و ان الدعى بن الدعى...» اشاره به همین پدر و پسرِ بیهویت دارند.)
کاش آقای علیاف به خودشون بیاند و بدونند که آذربایجان هویت داره و جزئی از تاریخ ما بوده و صد البته اردوغان غلط کرده؛ این اردوغان توی نگهداشتنِ ترکیه مونده و رسما به خاطرِ پیوستن به اروپا، کلِ ترکیه رو به فنا داده توی سوریه هم که رسما شکست خورد، حالا اومده سرِ آذربایجان قمار کنه؛
(از لحاظ عنوان و متنِ زیرِ تصویر، شیطنت به خرج دادم و از این بابت که خودم اعتراف کردم، امیدوارم صمیمانه ببخشید:) )
پ.ن:
تصویر اعتراضات مردم به محدودیت های کرونایی در پراگ (جمهوری چک!) هست که پلیس برای متفرق کردن مردم از گاز اشک آور، خودروی آبپاش و نارنجک صوتی استفاده کرد.
طبق قانونی که توی کشور جمهوری چک وجود داره هرگونه اعتراض به شرط آنکه تعداد شرکت کنندگان از پانصد نفر بیشتر نشود و قوانین بهداشتی رعایت شود، مجاز است. ظاهرا یک ساعت پس از آغاز این تجمع مقامات چک تخمین زدند که تعداد 2000 نفر تو این اعتراض شرکت کردند و بنابراین دستور از بین بردن تظاهرات را صادر کردند. حدود 100 نفر تو این اعتراضات دستگیر شدند.
(این خبر برای حدودا 40 روز پیش(اواخر مهر ماه) هست. اگر یادتون باشه یه خبر در خصوص جشن خیابانی پایان کرونا روی پل چارلز شهر پراگ توی تیرماه منتشر کرده بودم؛ ظاهرا اون موقع علیرغم حرفهایی که زده بودند، شیوع و گستردگی این بیماری به طور کامل کنترل نشده بود، جمهوری چک یکی از سختگیرانهترین سیاستها رو برای کنترل این بیماری از زمان شروع کرونا در پیش گرفته بود و اردیبهشت ماه طبق چیزی که اعلام کرده بودند تقریبا تونستند همهگیری این بیماری رو کنترل کنند و از اون به بعد دستور باز شدن پاساژها و مغازهها رو دادند و... ولی ظاهرا این بیماری کنترل کامل نشده بود و یه سری اتفاقات دیگه که من حال پیگیر بودنش رو نداشتم، اتفاق افتاد و دوبار این محدودیتها با شدت برقرار شد؛ من خبرگزاریهای جمهوری چک رو به اندازهی خبرگزاریهای ایران و اسرائیل نمیشناسم که بگم کدوم زرد هست یا کدوم مخالفِ غیرِ منصفِ دولت هست یا کدوم دولتی هست یا... ولی بعضی از خبرگزاریهایی که عکسهاشون رو توی این پست استفاده کردم نوشته بودند که بعضی از این معترضان طرفداران تیمهای فوتبال بودند که نسبت به شرایط و محدودیتها اعتراض داشتند.)
انسان گمراه در مهلتی از جانب خدا به سر می برد. هوا و میلش با غفلت زدگان است بامدادان که سر از خواب بردارد، دمساز گنهکاران است. نه راه راست برای حرکت پیش می گیرد و نه از پیشوایی راهنما پیروی می نماید.
از جمله سخنان آن حضرت است: تا آنگاه که خداوند توانا از روی جزای گناه آنان پرده بردارد، و آنان را از حجاب های غفلتشان بیرون بیاورد. در این هنگام است که با اموری رویاروی شوند که پشت به آن ها داشتند، و پشت گردانند به آنچه که رو به آن ها کرده بودند. غفلت زدگان از آنچه که به عنوان مطلوب دریافته بودند، سودی نبردند و از آن امور که خود را نیازمند آن ها می دانستند به نفعی نرسیدند.
من خودم را و شما را از موقعیت غفلت زدگی برحذر می دارم. پس هر کس برای خود به وسیله خویشتن منتفع گردد. جز این نیست که انسان بینا کسی است که بشنود و در آن بیندیشد، و نظر کند و بینا شود و از تجارب دنیا بهره گیرد. سپس در راه است و روشن حرکت کند و از سقوط در سیه چال ها، و از گمراهی در کژراهه ها بپرهیزد. و گمگشتگان وادی معصیت را به وسیله کجروی در مسیر حق، یا تحریف و اخلال در گفتار، یا به وسیله ترس و هراس در صدق و صفا بر ضرر خود کمک نکند.
پس بیدار شو ای شنونده و به خود آی از آن مستی که تو را از تو ربوده و از غفلتی که تو را در خود فرو برده است. و از شتاب و حرص و آز در امور دنیوی (بیش از نیازهای ضروری) کم کن، و خوب بیندیش در آنچه که با زبان پیامبر امی (صلی الله علیه و آله)به تو رسیده است، اموری که چاره و گریز از آنها امکان پذیر نیست. مخالف باش با هر کسی که مخالفت کند با آنچه که از پیامبر به تو رسیده و روی به بیگانه دارد.
او را رها کن تا روزگار خود را با آنچه که برای خود پسندیده است، سپری کند. فخر و مباهات را بگذار و کبرت را ساقط نما. گوری را (که آخرین منزلگه حیات طبیعی تو است) به یاد بیاور، زیرا که بالاخره گذارت به همان خاک تیره خواهد افتاد. و همانگونه که دیگران را جزا داده ای، مجازات کارهای خود را خواهی دید. همان را درو خواهی کرد که کشته ای. با آنچه امروز برای آینده اندوخته ای، رویاروی خواهی گشت. برای گامی که خواهی برداشت، راه هموار کن و توشه برای آن روز که به انتظارت است، از پیش بفرست. این شنونده، برحذر باش و برحذر باش ای غوطه ور در غفلت، بکوش و بکوش. (و هیچ کس تو را مانند خداوند خبیر و آگاه، مطلع از حقایق نخواهد ساخت.)
از حتمی ترین دستورات خداوندی در قرآن حکیم که بر مبنای آن ها پاداش می دهد و عذاب می کند و ملاک رضایت و خشنودی او است اینست: هیچ بنده ای اگر چه خویشتن را به تلاش وادارد و عمل خود را خالص نماید، سودی نخواهد داشت اگر از این دنیا برون رود و خدای خود را با یکی از خصلتهای ذیل که از آن ها توبه نکرده است دیدار نماید: شرک به خدا بورزد در آن عبادات که خدا برای او مقرر فرموده است. تسکین (تشفی) پیدا کند و غضب خود را بخواباند با کشتن نفسی. عیب کسی را به خاطر کاری که انجام داده است، بر زبان راند. یا با بدعتی که در دینش گذارد، برآورده شدن حاجتی را از مردم بخواهد
با دورویی با مردم ارتباط برقرر می نماید. در میان مردم با دو زبان رفتار می کند. تعقل کن این پند را، زیرا هر مثلی، دلیل است برای مثل و شبیه خود،همت و هدف چهارپایان سیر کردن شکم است. و قطعی است که هدف جدی درندگان دشمنی با غیر خویشتن. همت و کوشش زنان آراستن زندگی دنیوی و فساد در آن است. مردم با ایمان، فروتن و متواضعند. مردم با ایمان خوف و رجا درباره خدا دارند. مردم با ایمان از خداوند بیمناکند...
تا حالا شده ساعت ۱ شب ایمیلتون رو باز کنید و یک ایمیل از طرف شهید داشته باشید:/
من دیشب حدود ساعت 1، اینترنتم رو باز کردم که اگه پیام یا ایمیلی دارم جواب بدم و بعد بخوابم(وی چند هفتهای هست که برنامهریزی کرده است که تنها در یک ساعتِ خاص از شبانهروز در دسترس برای پاسخگویی باشد و در بقیهی ساعتها پاسخی به پیامها نمیدهد) دیدم پیام اومده، شما یک ایمیل از طرف شهید احمدی روشن دارید!
30ثانیهای طول کشید تا از شوک در بیام و روی پیام کلیک کنم و واردِ صفحهی ایمیلم که تو تصویر میبینید، بشم، همش فکر میکردم که میگند شهدا دستشون باز هست ولی انقدر امکانات دارند که بتونند ایمیل ارسال کنند؟!
بعد فهمیدم که از طرف طرح شهید احمدی روشن که تو پست قبل گفتم ثبت نام کردم، هست.
دوستان! این گربه، ایرانِ ما هست؛ همون «زخمیِ سربلندِ بحرانها»
ماه من در دل دیوانه ی شب زندانی ست
سهمم از پنجه ی تقدیر، شب ِ بارانی ست
عقب افتاده تر از آن شده که می گویند
کشور ملتهبم منتظر ویرانی ست
...
سیدمهدی نژادهاشمی
پ.ن:
از بین ایمیلهای طبقهبندی شدهی هیلاری کلینتون که ترامپ چند روز پیش دستور داد از اسناد محرمانه خارج بشند و انتشار عمومی پیدا کنند، ایمیلهای مرتبط با مسائل
هستهای
ایران و جنگ سوریه
حاج قاسم سلیمانی
مکاتباتِ مرتبط با دکتر سعید جلیلی
انتخابات 88 و میرحسین موسوی
رو تقریبا بیشتریهاش رو خوندم و هیچ نکتهی خاصی که بشه بهش گفت یک اتفاقِ خارج از عرف از طرف مسئولینِ مملکت انجام شده باشه، توش نبود.
دو تا از بخشهایی که برام جالب بود این دو تا بود که یکیش در موردِ فتوای رهبری در خصوص حرمتِ ساخت سلاح هستهای بود که به هیلاری گزارش دادند که اینا یه چیزی دارند به اسم تقیه که فتاوا بر اساس زمان و مورد، ممکن هست کنار گذاشته بشه و یه سری صبحتها و سوالها شده بود که دقیقا کی این فتوا تغییر میکنه و چقدر این مسئله سابقه داره و... . دومی هم مربوط به رابطهی خطی بین آراء موسوی و احمدینژاد بود که میگه چطوری ممکن هست که انقدر دقیق رابطهی ریاضی بین آراء وجود داشته باشه.
(این ایمیلها رو میتونید از لینک زیر دریافت کنید(قاعدتا نیاز به تاکید نداره که باید از ابزارهای تغییر آیپی یا پروکسی برای ورود به سایت جهت حفظ حریم خصوصی و اطلاعاتیِ خودتون استفاده کنید!)
به رغم صحبتی که راجعبه حذف کنکور دکترا زده بودند، زمانِ ثبت نام و برگزاریِ کنکورِ دکترا چند روز پیش اعلام شد! و خب به قول «یاقوت خانم» اینجا ایران هست و من هم زیاد غافلگیر نشدم.
دیشب داشتم با مامانم در مورد اینکه ما خیلی از اساتید دانشگاهیمون درک درست و عملی از علمی که درس میدهند ندارند برای همین از سایتِ کتابِ مرجعی که درس میدهند، اسلایدهای آمادهی زبان اصلی و انگلیسی رو دانلود میکنند و همون ها رو بدون تغییر به دانشجو میدند که بخونند، نه به خاطر اینکه دانشجو یه چیزی از منابع اصلی برای تحقیقات بیشتر یاد بگیره، صرفا بخاطر اینکه اساتیدِ محترم یا خودشون بلد نیستند یا حال ندارند که اون مفاهیم رو به زبانِ خودمون در بیارند، بعد تعریف میکردم که من خودم موقعی که جبرخطی درس میدادم، کتاب و جزوهای که سرِ کلاس داشتم، انگلیسی بود ولی به جز یه سری از اصطلاحات و نامگذاری ها، بقیه مطالب رو فارسی میگفتم و درس میدادم و حتی اگه دانشجوها سوالی از کتاب داشتند، مطالب انگلیسی رو سر کلاس میدیدم ولی ترجمهی در لحظه به زبان فارسی میکردم و میگفتم یا مثلا اگه موردی تو درسهام بود یا ارائهای بود که باید یه مثال بزنم، میگشتم و از اون تجربههایی که تو شرکتها و استارتآپهای ایرانی هست مثال میآوردم، حرفامون ادامه داشت تا اینجا که گفتم ما خیلی از علومی که منابع انگلیسی واسشون هست، اساسا تو تاریخِ کشورِ خودمون وجود داشته و حتی اصل و شروعش از زبونِ خودمون بوده و حتی رگههایی از بعضی از علوم حتی تو دوران هخامنشیان هم احتمالا بوده مثل کنترل و مدیریت پروژه و... .
داشتم میگفتم که چند سال پیش به دکتر «گیلبرت استرنگ» (استاد جبرخطی دانشگاه MIT که کتاب جبرخطی ایشون از منابع اصلی درسی تو اکثر نقاط جهان به خصوص ایران هست و اصلا خیلی آدم خفنی تو ریاضیات و جبر و اخلاق و رفتار هستند) ایمیل زده بودم که من دانشجوی کارشناسی مهندسی صنایع دانشگاه امیرکبیر هستم و چند وقتی هست که TA جبرخطی هستم و دارم از روی کتابِ شما درس میدم و ممنون و این صوبتا و در آخر گفتم که اجازه میدید این کتابِ شما رو به فارسی برگردونم که یه همچین ایمیلی رو در جواب ارسال کردند:
مامان گفت، کاش یه نفر این رویه های غلط آموزشی و این وابسته نشون دادنمون به غرب رو تموم کنه و بیاد همهی اون چیزهایی که واسه خودمون هست رو با زبون خودمون ارائه بده و به جای اینکه همهی این چیزهایی که واسه خودمون بوده ولی الان داریم از کشورهای دیگه میگیریم به خصوص این علوم رو، از ریشه های خودمون بیان کنه، و کاش این یه نفر تو باشی.
جدای از اینکه خواستم این خاطره رو ثبت کنم، این موضوع رو هم میخوام بگم که خیلی مهم هست که شما عقبه و اصالت داشته باشید و تو انتخاب هاتون تو هر مسئلهای به بحث با اصالت و عقبه داشتن توجه کنید ( این موضوع تو نهج البلاغه هم ذیل مواردی که باید برای انتخاب کارگزاران بهش توجه بشه هست)، این موارد برای ساختنِ آینده مهم هست ولی کافی نیست و باید به مسئلهی ساختنِ فرصتها و آدمِ پیگیر و کاری بودنِ فرد هم توجه بشه.
یادمه در موردِ این با اصالت بودنِ کارگزارها تو نهج البلاغه، یه جایی میخوندم که نوشته بود اونی که با اصالت هست کمتر یه کاری میکنه که به عقبهی خونوادگیش آسیب وارد بشه ولی اونی که یک دفعهای به حایی رسیده معمولا این مانعِ درونی برای عدم خرابکاری رو نداره.
این مطلب رو از وبلاگِ یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، چند سال پیش دیدم، چند روز پیش دنبالِ یه مطلبی بودم که چشمم دوباره بهش خورد، نکاتِ قابلِ توجهی داره که خالی از لطف نیست تو وبلاگم بمونه:
اصولاً آدم های شریف apply می کنند. اصولاً آدم های شریف در زمانهای مختلف و به علتهای مختلف apply میکنند. بعضیها وقتی اولین بار که با دوستانشان رفته بودند پارک چیتگر و پلیس آمد جمعشان کرد و دخترهای دانشکدهشان را … خطاب کرد، تصمیم به apply گرفتند. بعضیها هم با دختر بیرون نرفته بودند. همه پسر بودند. ولی باز هم پلیس جلویشان را گرفت و به جرم اینکه جوان بودند، تمام ماشینشان را گشت و وقتی کارت دانشجویی دانشگاه شریف را نشانش دادند، پسر جوانی که تازه پشت لبش سبز شده بود و اسلحه ای هم قد خودش در دست داشت بهشان گفت: “هر آتیشی که هست از گور شما دانشجوها بلند میشه”. بعضیها وقتی یک روز پشت ترافیک ماندند و در پایان مسیر دیدند کل ترافیک برای این است که مردی خودرویش را وسط خیابان پارک کرده و رفته چایی بگیرد گفتند گور بابای اینجا. بعضیها هم در پایان ترافیک راننده تاکسیای را دیدند که سر کوچهای که فقط یک ماشین رد میشود روی ترمز زده و مسافرهایش را پیاده می کند و در پایان با خوش و بش و چشمکی به مامور راهنمایی رانندگی که مثل … در تمام مدت آنجا ایستاده بود، میرود و لابد با خود میگوید: گور بابای ماشینهای عقبی. بعضیها تصمیم داشتند بمانند. استعداد درخشان شده بودند و برای دو سالشان کلی برنامه ریخته بودند. ولی وقتی دیدند دوستشان که سبز پوشیده بود تیر خورد و مجروح شد و مادرش هم همینطور و فوت شد، تصمیمشان را برای ماندن و آباد کردن مملکتشان تغییر دادند. بعضیها اموالشان دزدیده شد و امیدوارانه به دادسرا و دادگاه شتافتند و چنان با آنها رفتار شد که انگار دزد و قاتلاند؛ به جرم اینکه شاکیاند. و افسر مربوطه با آرامشی که احتمالاً حاصل مراتب عرفانیاش بود، به ایشان گفت: “اینقدر میکشونمت، بری بیای، که دفعه بعد که ضبط ماشینتو زدند، پا نشی بیای دادسرا”.
اصولاً آدمهای شریف apply نمیکنند. بعضیها چون میخواهند پولدار شوند ایران میمانند. بعضیها وقتی دیدند دوستشان بعد از دیدن فیلم American Pie و دختران بلوند سواحل میامی تصمیم گرفته apply کند، تصمیم گرفتند همین ایران بمانند. بعضیها دوست ندارند بروند آمریکا و ۵-۶ سال از ترس اینکه ویزای مجدد نگیرند از خاک آنجا خارج نشوند و خانوادهشان را نبینند. بعضیها وقتی دانشگاه خوب پذیرش نمیگیرند، به این فکر میکنند که رفتن از ایران، به چه قیمتی؟ بعضیها دوست ندارند، چشمبسته و بدون فکر کاری را بکنند که همه میکنند. بعضیها وقتی میبینند فرهنگ رانندگی وترافیک وجود ندارد، بیخیال نمیشوند و سعی میکنند آن را ایجاد کند. بعضیها خود را مدیون این خاک میدانند و میمانند تا بدهی خود را ادا کنند. بعضیها اگر در این انتخابات پیروز نشدند، میمانند تا از گفتمان خود دفاع کنند. اصولاً اگر من می دانستم که بعضی ها برای چه میمانند که خودم apply نمی کردم! یا لااقل میتوانستم این پاراگراف را به اندازهی پاراگراف بالایی بنویسم!
آنها که میروند وطنفروش نیستند. آنهایی که میمانند عقب مانده نیستند. آنهایی که میروند، نمیروند آن طرف که مشروب بخورند. آنهایی که میمانند، نماندهاند که دینشان را حفظ کنند. همهی آنهایی که میروند سبز نیستند. همه ی آنهایی که میمانند پرچم به دست ندارند. آنهایی که میروند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین میشوند. یک هفته مانده میگریند و یک روز مانده به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود. و آنهایی که میمانند، می مانند تا وطن را جایی برای ماندن کنند.
اون دنیا من از افرادی که «آیتالله حائری شیرازی» و نظرات اقتصادیِ ایشون رو میدونستند (به خصوص پولطلا) و بهم نگفتند رو نمیبخشم.
چقدر حیف که همیشه خیلی زود، دیر میشه، مثل آیتالله حائری شیرازی، مثل حاج قاسم، مثل...
از نظرِ من با این اتفاقاتی که تو آمریکا افتاده بهترین وقت برای تغییر سیاستهای پولی و مالیِ کشور هست تا بتونیم بزرگترین جهش اقتصادیِ دنیا و حتی اولین و قویترین اقتصادیِ دنیا بشیم اونم به سرعت و تو یک زمانِ کم، به طوری که این اولین بودن توی یک بازهی زمانیِ طولانی مدت بدونِ افت، همچنان پا برجا باشه.
با یه سری راهکار هم میتونیم بالاخره از «موقعیتِ حساسِ کنونی» هم خارج بشیم و اصلا یه وضعی گلستون!
بخش هایی از برنامه مثبت مکث(قسمت پنجم) هست که با حضور دکتر عبدالکریم تاراس چرنینکو مسلمان روس، کارشناس نهجالبلاغه، اسلامپژوه روس، اولین مترجم نهجالبلاغه و مفاتیح به زبان روسی برگزار شد.
دکتر تاراس دارای چند مدرک دانشگاهی در رشته های ریاضی، اقتصاد و هوافضا هست که هم اکنون استاد دانشگاه شهر پراگ(!) و رئیس انستیتوی گفت و گوی تمدن های کشور روسیه نیز هستند.
به نظرم خیلی ساده ولی دقیق در مورد مسئلهی ربا و اقتصاداسلامی صحبت کردند که ارزش دیدنش رو داره.
فکر کردم شاید برای شما هم جالب باشه که مراحلِ رسیدنِ توتفرنگی رو ببینید (عکس اول مربوط به تصویرِ چند وقت پیش مربوط به پست سلام گلای تو خونه هست، تصویرِ دوم برای پریشب هست و تصویرِ آخر برای دیشب)
پ.ن۱:
این مدتی که وبلاگ نویسی نکردم، این کتابها رو خوندم و در مورد زنجیرهتامین دارم چنتا مقاله میخونم و یه سری فیلمهای آموزش رو هم دارم در موردش میبینم، البته سعی کردم که بشینم انیمیشن درست کنم که داداشم راضی نشد داستانش رو بنویسه و این موضوع هم مثلِ قضیهی پادکست و کتاب صوتی که هیچ وقت نشد که درست کنم، فعلا به بعد موکول شد.
«کیمیاگر» واقعا قشنگ بود
«ملت عشق» واقعا نتونست من رو قانع کنه و نمیدونم چجوری بعضی ها دوست دارند
«1984» بد نبود ولی توصیه نمیکنم بخونید
«گیله مرد» هم واقعا قشنگ بود
«سیاستنامه» هم هنوز تموم نشده :/ (اولِ نوشته خیلی توضیح داده که ما کتاب رو دستکاری نکردیم و فقط نوشتههای مختلف و موجود از این کتاب رو جمع آوری و تو پاورقی بدونِ تغییر و تفسیر آوردیم، ولی جالب اینجاست که مقدمه خیلی بیشتر از بعضی از فصلهای کتاب متن داره!)
(از اونجایی که این پست طولانی هست به نظرم اول این تصنیف شهرام ناظری در مورد امیرکبیر رو پلی کنید و همراه با گوش دادن این تصنیف غم انگیز، به خوندن متن ادامه بدید!
)
اگر در یک نظام سیاسی حتی در هر سال دو نوبت انتخابات برگزار شود اما «توزیع خردمندانه قدرت» نتیجهی این انتخابات نباشد یکی از ارکان دموکراسی با چالش مواجه شده است. در رأیگیری، از مردم میپرسیم به چه میاندیشند؛ آنهم درست زمانی که نمیاندیشند. اگر ابتدا فرصتی برای اندیشیدن به آنها بدهیم و بعد نظرشان را جویا شویم، نتیجه جالبتر خواهد بود!
ارسطو حکومتها را برحسب تعداد فرمانروایان و شیوهی اعمال حکومت آن به شش دسته تقسیمبندی میکرد:
اگر حکومت به دست یک نفر اداره شود و صلاح عموم را رعایت کند، حکومت پادشاهی است.
اگر به دست گروهی از مردم اداره شود و صلاح مردم را رعایت کند آریستوکراسی است.
اگر به دست اکثریت اداره شود و پروای خیر و صلاح مردم را داشته باشد جمهوری است.
در این تقسیمبندی، نوع منحرف حکومت پادشاهی تیرانی، نوع منحرف آریستوکراسی الیگارشی، و نوع منحرف جمهوری، دموکراسی است. البته برخی از نویسندگان شکل فاسد دموکراسی را اَکلوکراسی (حکومت تودهها و نه حکومت مردم) میدانند. همانطور که از این تقسیمبندی پیداست ارسطو دموکراسی را در طبقهی یکی از انواعِ حکومتهای منحرف جای میدهد و معتقد است که در چرخهی تغییر حکومتها باید دموکراسی به حکومت جمهوری تبدیل شود.
دموکراسی اما امروز دیگر شکلی از اشکال حکومت نیست بلکه صفتی است برای انواع حکومتها. دموکراسی امروز در کنار جمهوری، پادشاهی یا آریستوکراسی قرار نمیگیرد و هر کدام از اینها میتواند موصوف صفت «دموکراتیک» قرار بگیرند: نظام پادشاهی مشروطهی دموکراتیک، جمهوری دموکراتیک، ریاستی یا پارلمانی دموکراتیک. اما این صفتِ دموکراتیک شایستهی کدام نظام سیاسی است؟ یا کدام ویژگیهاست که با داشتن آنها میتوان دموکراتیک بود؟
آبراهام لینکلن (1809-1865) میگفت دموکراسی یعنی «حکومت مردم، به وسیلهی مردم و برای مردم»
برای تعریف دموکراسی جملات کوتاه دیگری هم بیان شده: «حکومت بر پایهی رضایت»، «فرمانروایی اکثریت»، حکومت با حقوق برابر برای همه»، «حاکمیت خلق» و از قبیل اینها. هرچند این تعاریف ساده و کوتاهاند؛ اما با قدری تأمل سوالهای زیادی را در ذهن آدمی ایجاد میکنند. رضایت چه کسی؟ رضایت در مورد چه چیزی؟ حقوق برابر در چه؟ چه چیزی مورد رضایت و برابری حق میشود؟ حاکمیت چیست؟ حاکمیت چه زمانی در دست مردم و برای مردم است؟
ما در انتخابات چه میکنیم؟
انتخابات به معنای فنون گزینش و شیوههای مختلف تعیین نمایندگان بود. ابزاری که بهوسیلهی آن میتوان ارادهی شهروندان را در شکلگیری نهادهای سیاسی و تعیین متصدیان اعمال اقتدار سیاسی مداخله داد. بنابراین انتخابات تنها یک وسیله بود برای تحقق هدفی والاتر و آن عبارت بود از «تعیین نمایندگان برای اعمال قدرت و ناظران برای مهار آن». پس واضح است که نهتنها انتخابات، دموکراسی نیست بلکه در نظامهای سیاسیای که مفهوم نمایندگی در آنها معنا ندارد (مثل نظامهایی با دموکراسی مستقیم در ایالتهای آنتروالد، گلاریس و آپانزل سوئیس) این ابزار حتی معیاری برای تشخیص دموکراتیک بودن یا نبودن یک نظام سیاسی نیز نمیباشد.
اگر در کشوری نتیجهی انتخابات بر سر کار آمدنِ حاکمانی باشد که به اصل «برابری» اعتقادی نداشته باشند و «حقوق اقلیت» را زیر پا بگذارند و نسبت به مخالفین خود با «تسامح و تساهل» عمل نکنند، به دموکراسی خدشه وارد کردهاند حتی اگر کسانی که انتخاب شدهاند منتخب واقعی اکثریت باشند. نظامهای دیکتاتوری فراوانی را سراغ داریم که در آنها حداقل 4 سال یکبار انتخابات برگزار میشود اما نتیجهی این انتخابات چیزی جز قدرتمندتر شدن حاکمان و زیر پا گذاشتن حقوق مردم نبوده است.
باری، این برگزاری انتخابات نیست که مهم است بلکه نحوهی برگزاری و البته نتیجهی آن است که برای یک نظام سیاسی اهمیت دارد. به همین دلیل باید گفت حق با روسو (1712-1778) بود وقتی میگفت: «انتخابات به تنهایی ضمانتی برای آزادی نیست، مردم انگلستان زمانی که تصور میکنند آزادند، خود را فریب میدهند. در واقع، آنها تنها زمانی آزادند که در حال انتخاب عضوی از پارلماناند. به همین سبب، بهمحض اینکه عضوِ جدید انتخاب شد، دوباره در بند میشوند و به هیچ تبدیل میگردند». این جملات نشان میدهد که انتخابات پایان کار دموکراسی نیست و تنها یکی از مصالح روبناییِ آن است.
برای مثال میتوان به مقالهی دیوید ون ریبروک در گاردین اشاره کرد:
«برکسیت» نقطۀ عطفی در تاریخ دموکراسی غرب است. پیشازاین هیچگاه چنین تصمیم بنیادینی از طریق روندی ابتدایی اتخاذ نشده بود: همهپرسی تکمرحلهای بر مبنای رأی اکثریت ساده. پیشازاین هیچگاه سرنوشت یک کشور، درواقع سرنوشت یک قاره، با اینچنین ضربۀ ناگهانیای تغییر نکرده بود. سردمدار این اقدام، شهروندان سرخورده و ناآگاه بودند.
چند سال پیش، پیمایش ارزشهای جهانی۲ که پروژهای تحقیقاتی در سطح بینالمللی و در مقیاسی بزرگ است، از بیش از ۷۳هزار نفر از ۵۷ کشور پرسید که آیا باور دارند که دموکراسی شیوۀ خوبی برای ادارۀ کشور است؟ نزدیک به ۹۲درصد گفتند بلی. اما یافتههای همان پیمایش از این حکایت داشت که در ده سال گذشته، در سراسر دنیا، خواست عمومی برای بهقدرترسیدنِ رهبری مقتدر «که مجبور نباشد خودش را با پارلمان و انتخابات به زحمت نیندازد»، افزایش یافته و البته اعتماد به دولتها و احزاب سیاسی نیز به پایینترین حد خود در تاریخ رسیده است. اینگونه به نظر میرسد که مردم هرچند ایدۀ دموکراسی را میپسندند، از واقعیت آن بیزارند. ما دربارۀ پیامدهای همهپرسی جروبحث میکنیم؛ بیآنکه دربارۀ اصول اولیۀ آن حرفی به میان بیاید. در همهپرسی، از مردم مستقیماً میپرسیم که چه فکری میکنند، درحالیکه پیشازاین ملزم به فکرکردن نبودهاند؛ و با وجودِ اینکه آنها در ماههای منتهی به انتخابات، قطعاً با هر شکل قابلِتصوری از دستکاری و فریب به ستوه آمدهاند.
اما مشکل فقط به همهپرسیها ختم نمیشود: در هر انتخابات، شاید رأی و نظر بدهید؛ ولی این رأی و نظر تاچند سال آینده از شما سلب میشود. این شیوۀ وکالتدادن به نمایندگانِ منتخب شاید در گذشته ضروری بوده است، یعنی زمانی که ارتباطات کند و اطاعت محدود بود؛ اما مسلماً با شیوۀ امروزی ارتباطِ شهروندان با هم بیتناسب است. حتی در قرن هجدهم نیز ژان ژاک روسو این موضوع را بیان کرده بود که انتخابات بهتنهایی ضمانتی برای آزادی نیست: «مردم انگلستان زمانی که تصور میکنند آزادند، خود را فریب میدهند. درواقع، آنها تنها زمانی آزادند که در حال انتخاب عضوی از پارلماناند. به همین سبب، بهمحض اینکه عضوِ جدیدْ انتخاب شد، دوباره در بند میشوند و به هیچ تبدیل میگردند.» درحالحاضر جوامع غربیِ بیشماری از آنچه «سندروم خستگیِ دموکراتیک» میخوانیمش، رنج میبرند. علائم این سندروم شامل تبِ همهپرسی، کاهش عضویت در احزاب و مشارکت کمترِ رأیدهندگان است. همچنین بر این فهرست بیفزایید ناتوانی دولت و فلج سیاسی را که تحت موشکافانهترین بررسیهای بیامان رسانه، بیاعتمادی گستردۀ عمومی و تحولات پوپولیستی رخ میدهد. اما با همۀ این احوال، علت سندروم خستگیِ دموکراتیکِ مردم، سیاستمداران یا احزاب نیستند؛ بلکه علتِ آن رویهها است. دموکراسی مشکل اصلی نیست؛ رأیگیری مشکل است. صدای مردم عاقل در این هیاهوها کجاست؟ شهروندان کجا فرصتی مییابند که بهترین اطلاعات ممکن را دریافت کنند و بعد از همفکری با هم دربارۀ آیندهشان تصمیمی جمعی بگیرند؟ شهروندان کجا فرصت مییابند که باور و اعتقادشان به اجتماع را شکل دهند؟ مطمئناً چنین اتفاقی سر صندوق رأیگیری نمیافتد. امروزه واژههای «انتخابات» و «دموکراسی» با هم مترادف گرفته میشوند. ما خودمان را متقاعد کردهایم که تنها راهِ برگزیدنِ نماینده از طریق صندوقهای رأی است. اعلامیۀ حقوق بشر که در سال ۱۹۴۸ تنظیم شده است نیز گواهی بر این مطلب است: «ارادۀ مردم باید اساس اقتدار دولت قرار بگیرد. این اراده باید در قالب انتخابات ادواری و سالم با رأیگیریِ سراسری و همگانی، از طریق رأیگیری مخفیانه یا فرایندهای رأیگیریِ آزادانۀ مشابه ابراز شود.» «این اراده باید ابراز شود» نحوۀ تفکر ما دربارۀ دموکراسی است: وقتی میگوییم «دموکراسی»، منظورمان «انتخابات» است. اما آیا این تعجببرانگیز نیست که اعلامیۀ جهانیِ حقوق بشر تعریفی ذیقیمت از چگونگی ابراز ارادۀ مردم در خود دارد؟ چرا باید متنی مختصر دربارۀ حقوق اولیه که کمتر از دوهزار کلمه است، به اجرای عملی یکی از این حقوق، توجه خاصی کند؟ اینطور به نظر میرسد که افرادی که این اعلامیه را در سال ۱۹۴۸ جمعآوری کرده بودند، این روشِ بخصوص را بهمثابۀ حقی اولیه در نظر گرفتهاند که خود از تقدسی خاص برخوردار است. انتخاباتْ سوخت فسیلی سیاست است؛ چراکه نفت نیز زمانی که موجب پیشرفت اقتصاد شد، حرکت روبهجلوی بزرگی را برای دموکراسی به ارمغان آورد. اما هماینک چنین به نظر میرسد که مشکلات و موانع لاینحلِ خود را نیز به همراه داشته است. اگر فوراً درخصوص ماهیت سوخت دموکراسی خود اندیشه نکنیم، بحرانی سیستماتیک در انتظار ماست. همچنین چنانچه مصرانه به مفهومی از دموکراسی تسمک بجوییم که به رأیدادن در انتخابات و همهپرسیها تقلیل یافته است، در برهههای بحران اقتصادی، دست به تضعیف روند دموکراتیک خواهیم زد. چند ایده به جای انتخابات فعلی: تصور کنید همین امروز قرار بود نظامی را توسعه دهیم که بیانگر ارادۀ مردم است. آیا این ایدۀ خوبی است که مردم را هر چهارپنج سال یک بار در صف جایگاههای رأیگیری با برگههایی قرار دهیم تا وارد کیوسکهای سال ۲۰۱۶ همین الان هم در معرض آن است که به بدترین سال برای دموکراسی از سال ۱۹۳۳ تاکنون تبدیل شود تاریک شوند و علامتی را جلوی یکی از اسامی لیست نامزدها بگذارند؟ آنهم افرادی که طیِ ماهها، بهطور بیامان گزارشهایی آشفته دربارهشان منتشر شده بود، آنهم در محیطی تجاری که میخواهد از آب گلآلود ماهی بگیرد.
انتخابات بر مبنای قرعه کشی!
بازگشت به اصول کانونی دموکراسی آتنی؛ یعنی برگزیدن از میان تعدادی از انتخابها یا همان چیزی که امروزه به آن قرعهکشی میگویند. در یونان باستان، بسیاری از مناصب عمومی از طریق قرعهکشی معین میشد. حکومتهای دوران رنسانس مانند ونیز و فلورانس که بر مبنای مشابهی کار میکردند نیز موفق به تجربۀ قرنها ثبات سیاسی شدند. با قرعهکشی، شما از افراد نمیخواهید که دربارۀ موضوعی رأی بدهند که فقط افراد محدودی از آن سر در میآورند؛ بلکه نمونهای تصادفی از جمعیت را انتخاب میکنید و مطمئن میشوید که در موضوعات مطروحه به تصمیمی عقلانی دست پیدا خواهند کرد. بخشی از جامعه که به امور مطلع است، با انسجام بیشتری میتواند عمل کند تا کل جامعهای بیاطلاع.برای مثال در ایرلند بلکه ترکیبی از سیاستمداران منتخب و مردم عادی انتخاب شدند: ۳۳ سیاستمدار منتخب بههمراه ۶۶ شهروند که با قرعهکشی از ایرلند و ایرلند شمالی انتخاب شده بودند. این گروه هفتهای یکبار در ماه بهمدت بیش از یک سال جلساتی برگزار کرد. موسسۀ تحقیقاتیِ مستقلی این گروه تصادفی ۶۶ شهروند را با درنظرگرفتن سن، جنس و محل تولد گردآوری کرده بود. تنوع و گوناگونی ناشی از این کار باعث شد بحث دربارۀ موضوعاتی مانند ازدواج با همجنس، حقوق زنان و ممنوعیت اهانت به مقدسات، فرصت طرحشدن پیدا کند. باوجوداین، آنها همۀ این کارها را بهتنهایی انجام ندادند: مشارکتکنندگان به حرفهای متخصصان گوش میکردند و از دادههای دیگر شهروندان بهره میجستند. برای مثال، بیش از هزار نفر در موضوع ازدواج همجنسگرایان مشارکت کردند. تصمیمهایی که این هیئت میگرفت، همچون قانون تلقی نمیشد؛ پیشنهادهای آنان در ابتدا باید از دو شاخۀ پارلمان ایرلند رأی میآورد، بعد دولت باید آنها را بررسی میکرد و نهایتاً در همهپرسی به رأی عموم گذارده میشد. سیاستمداران میتوانند با صحبتکردن با هیئتی گوناگون از جامعۀ ایرلند، چیزهای بیشتری به دست آورند تا اینکه صرفاً با هم حرف بزنند. با تبادل نظر با منتخبان، مردم میتوانند دادههای مناسبتری را در اختیار قرار دهند تا اینکه صرفاً در انتخابات یا همهپرسی شرکت کنند. چه اتفاقی میافتاد اگر بریتانیا هم در انتخابات اخیر همین روند را طی میکرد؟ چه میشد اگر نمونهای تصادفی از شهروندان این فرصت را داشتند که از متخصصان بیاموزند، به پیشنهادها گوش دهند، با یکدیگر حرف بزنند و مسائلشان را با سیاستمداران به اشتراک بگذارند؟ چه میشد اگر گروهی ترکیبی از شهروندان منتخب و قرعهکشی شده چارهای برای موضوع میاندیشیدند؟ چه میشد اگر مابقی جامعه نیز این فرصت را مییافتند که در عملیاتیکردن بررسیها سهیم شوند؟ چه میشد اگر پیشنهادی که این گروه به آن رسیده بود، مورد بررسیهای موشکافانۀ عمومی قرار میگرفت؟ آیا چنین تصور میکنیم که تصمیمی نامسئولانه اتخاذ میکردند؟ برای اینکه دموکراسی را زنده نگهداریم، باید بیاموزیم که دموکراسی صرفاً نمیتواند به رأیگیری تقلیل یابد. اگر انتخابات و همهپرسی را با اشکال معقولی از مشارکت شهروندان درنیامیزیم، به ابزارهایی منسوخ بدل خواهند شد. بررسیهایِ ساختارمندِ نمونههایِ تصادفی شهروندانْ دموکراسیای اساسی، پویا و فراگیر را ضمانت خواهد کرد. در اوترخت، چهارمین شهر هلند، شهرداری با قرعهاندازی صدوپنجاه شهروند را انتخاب میکند تا در طرح انرژی پایدار همکاری کنند. شاید این روندها در آینده بدل به ویژگیای دائمی برای بسیاری از دموکراسیهای مدرن گردد. بیشترین نقد به قرعهکشی دربارۀ این است که افرادِ انتخابشده ممکن است بیکفایت باشند. بیتردید کفایت فنیِ منتخبی از نمایندگان بیشتر از فردی است که از قرعه درمیآید. اما فایدۀ پارلمانی مملو از حقوقدانان طراز اول چه خواهد بود اگر هیچکدام از آنها قیمت یک تکه نان را نداند!
اگر مفهوم مدرن ریاضیاتی مجمع نمایندگان عموم در مقیاس کوچک که نماینده جمعیت بزرگ است را با بصیرتهای مربوط به پتانسیلهای دموکراتیک امر مشورت ترکیب کنیم، به یک تجلی سیاسی میرسیم: نوعی بدیع از ماشین سیاسی که چیزی را به ما میدهد که انتخابات هرگز محقق نکرده است- شاخصی روشن از این که قضاوت سنجیده کل جمعیت بزرگسال در صورتی که میتوانستند درباره هر موضوعی به طور کامل، آزادانه و با اطلاع مشورت کنند، چه خواهد بود.
راه دیگر-سیستمهای نمره دهی و چند رایی
یک قضیه در علوم کامپیوتر هست که اشاره میکند وقتی سیستم تک رأیی باشد حتما رقابت دو حزبی میشود و به غیر از دو گروه غالب بقیه به هیچ عنوان رای نمیآورندو این یعنی انتخابات تبدیل میشود به «نه به گروهی که از آن بدم میآید!» یعنی در غالب موارد (و مخصوصا انتخابات سیاسی) سیستم اصلا به سمت مطلوبیت حداکثری نمیرود.
سیستمهای نمره دهی و چند رأیی باعث میشوند که امکان توزیع مطلوبیت و در نتیجه دموکراسی بهتر وجود داشته باشد.
پ.ن:
برای نوشتن این پست، من از منابع زیر هم استفاده کردم: