دل نوشت‌ها :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۱۳۶ مطلب با موضوع «دل نوشت‌ها» ثبت شده است

این مداحی برای اربعین هست، ولی متنش و خاطره‌ای که از این مداحی دارم (اگه یادتون باشه گفته بودم که یکی از اسلایدهای دفاع پروژه‌ی کارشناسی‌م، یه مداحی بود، این همون کلیپ و مداحی هست) باعث میشه، از شنیدنش هیچ وقت سیر نشم و شده نیم ساعت یک سره این مداحی رو گوش کردم و ازش خسته نشدم.

عزاداری‌هاتون قبول باشه.

اگر شد، هر روز یه بخش‌هایی از کتاب، »توضیح الرسائل کربلا، چطور از دل 18 هزار نامه عاشق 30 هزار قاتل ایجاد شد؟!» رو تو وبلاگ می‌نویسم.

۳۰ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۴۹
R_A Zeytun
۱۷ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۰۹
R_A Zeytun

(یَا صَاحِبَ کُلِّ غَرِیبٍ یَا مُونِسَکُلِّ وَحِیدٍ)

(ای کس هر بی کس، ای همدم هر تنها)

دعای مشلول )


تو یکی از استراتژیک ترین موقعیت‌های تصمیم‌گیری برای زندگی‌م هستم و باز هم مثل همیشه تنهام و کسی نیست باهاش مشورت کنم.


(یَا مُقَیِّضَ الرَّکْبِ لِیُوسُفَ فِی الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَ مُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَ جَاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّهِ مَلِکاً)

(ای آماده‌کننده‌ی کاروان برای نجات یوسف در سرزمین بی آب و گیاه، و خارج کننده اش از چاه، و قراردهنده‌اش بر تخت پادشاهی پس از دوره بندگی )

....

(یَا عُدَّتِی فِی شِدَّتِی یَا صَاحِبِی فِی وَحْدَتِی )

(ای توشه ام در سختی‌ها، ای همراهم در تنهایی)

(دعای عرفه‌ی امام حسین ع )

پ.ن:


متن خطبه غدیر

حدیث امام رضا ع در مورد اهمیت اطعام در روز غدیر

حدیث مفاخره خانم فاطمه زهرا س با امیرالمومنین علی ع 

بیعت کردیم آنچه دیدیم بازگوییم، سینه به سینه، نسل به نسل تا قیام قیامت

۱۵ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۳۸
R_A Zeytun

قسـماً بتُـربِ نِعـالِه فَـمَحاجِری

أبَـداً بِـغَــیرِ غُــبــارِه لا تُـکحَـلُ

قسم به خاک پای او هیچ گاه چشمانم را

به غیر از غبار قدمش سرمه نکشم

من القصیدة اللّامیة لابن أبی الحدید المعتزلی (المتوفی ۶۵۶ هـ.ق) فی مدح أمیرالمؤمنین علیه السلام


پ.ن:


متن خطبه غدیر

حدیث امام رضا ع در مورد اهمیت اطعام در روز غدیر

حدیث مفاخره خانم فاطمه زهرا س با امیرالمومنین علی ع 

بیعت کردیم آنچه دیدیم بازگوییم، سینه به سینه، نسل به نسل تا قیام قیامت


پ.ن:

به نظرم تو دنیای واقعی، هر کی باید یه نفر رو داشته باشه که اینجوری براش دعا کنه (خدا دعاکننده و خانواده‌شون رو حفظ کنه و خیر دنیا و آخرت رو نصیب‌شون کنه):

۱۱ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۵۱
R_A Zeytun


«أَنْتَ الَّذِی سَتَرْتَ»

«بازگشت من به سوی تو خواهد بود»

(این تصویر رو از سایت نورنگ گرفتم)

پ.ن:

دیروز صبح رمان «کمی دیرتر» رو شروع کردم و دیشب حدود ساعت 3 و نیم تموم کردم.

بعدش دیدم اگه بخوابم، احتمالا برای نماز صبح بیدار نمی‌شم، برای همین تا اذان صبح بیدار موندم و یه خرده هم برای احتیاط اینکه اومده که «روزی رو خدا بین الطلوعین تقسیم می‌کنه»، بیدار موندم و بعد رفتم خوابیدم.

تو طول مدت بیداری و حتی یه خرده هم تو خواب، ذهنم مشغول بود که اگه یهو اون موقع که کارهای برنامه‌ی جامع تموم شد و اقبال با من و دوستام یار بود و به مرحله‌ی اجرا رسید، اگه اسد نامی پیدا بشه و بگه، الان وقت‌ش هست و بیا، واقعا میرم یا نه

الان که مثلا تو دوران جوونی هستم، شاید این ویژگی‌هایِ مثبتِ عدمِ تعلق و وابستگی‌های جدی وجود داشته باشه، نکته‌ی اساسی و مهمی که وجود داره اینه که من به اندازه‌ی ظرفیتی که داشتم، کار برای ارائه دادن به جامعه‌ی آخرالزمانی و مهدوی و تمدن اسلامی، ارائه ندادم و این یعنی کلا دستم خالی هست، از اون طرف هم این هست که اگه مثلا به اون سن پختگی (برای تاکید بگم که پختگی رو به معنی کمال در نظر نمیگیرم) هم برسم، احتمالا انقدر تعلق و وابستگی دارم که نمیشه گفت راحت همه‌چیز رو بذارم کنار و همراه بشم، البته ترجیح خودم دوران جوونی هست.

اساسا همیشه از ذکر «لا اله الا الله» که اگه یه خرده عرفان اسلامی خونده باشید، منجر به کنار زدن حجاب ظلمانی و نورانی میشه، می‌ترسیدم، چون که ته دلم بیخیال شدن از بعضی چیزها رو راضی نیستم و این مسئله یعنی انقدری که باید به شناخت خودم نرسیدم و اصلا خدایا خودت ما رو درست کن و این صحبت‌ها



«وَ اِلَیْکَ مَرَدّی»

«و بازگشت من به سوی تو خواهد بود»

پ.ن:

تو دعای عرفه‌تون امیدوارم من رو یادتون بمونه

همونطور که اکثریت قریب به اتفاق‌تون رو من یا با اسم اکانت یا با منطقه‌ی جغرافیا، تو دعاهام ذکر میکنم!

مشهد، تبریز، گیلان، شیراز، تهران، کرمانشاه، کرج، همدان، شمیران، اونی که خراسان شمالی درس می‌خوند ولی محل زندگی‌ش جای دیگه‌ای هست، بابل، لبنان، هم‌دانشگاهی، قم و بقیه که جغرافیا‌شون رو نمیدونم یا به دلیلی ذکر نکردم!


۰۹ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۳۵
R_A Zeytun


دست و بالم بسته شد با بستنِ درب حرم

بیقراری هایِ بارِ آخرم ..... یادش بخیر...

پ.ن:

ای که خیرات تو دارد بر دوعالم میرسد...

عیدی ما را بده دارد محرم میرسد

پ.ن:

یاد این عکس پایین و این پست بخیر


گر چه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم

بعد منزل نبود در سفر روحانی

بعد منزل، نبود در سفر روحانی؟

۱۲ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۰
R_A Zeytun



إلهی رضاً برضاک، تسلیماً لأمرک، صَبراً عَلى‏ قَضائِک،

پروردگارا من راضی به رضای تو و تسلیم امر تو هستم. در مقابل قضای تو صبر خواهم نمود.


 یا رَبِّ لا معبود سواک، یا غیاثَ المستغیثین

 ای خدایی که جز تو معبودی نیست. ای پناه بی پناهان...


پ.ن:

تفسیر آیت‌الله جوادی آملی هم بعد ۴۰سال تموم شد و من هنوز اندر خم یک کوچه هستم و وای و آه و افسوس

۰۸ تیر ۹۹ ، ۲۱:۱۹
R_A Zeytun

 روز دختر رو به همه‌ی stará holka, mladé holka, velká holka و malé holka تبریک میگم.

میلاد حضرت معصومه س هم مبارک همه‌مون باشه

پ.ن:

اون کلمات به زبانِ چکی (زبان کشور جمهوری چک Czech) هست.

holka به معنی دختر و بقیه صفت هستند به معنی: Old, Young, Little, big

منظورم از ترکیبِ Old Girl مامان ها هستند، بالاخره هر چی باشه اونا هم دخترِ مامان/باباشون هستند دیگه :)

(عکس هم همون غنچه‌ای هست که چند تا پست پایین تر عکسش بود)

پ.ن: 

دو سال پیش همچین روزی مشهد بودیم و آه و افسوس بر دوری💔

پ.ن:

چند شب پیش یه خوابی دیدم که قصد داشتم تو یه پست با یه مقدمه‌ای در موردِ اون خواب بنویسم، مقدمه رو نوشتم ولی تصمیم گرفتم ادامه ندم و کلِ پست رو پاک کردم.

نزدیکترین ماجرا به خوابِ من، با یه کم تفاوت، نحوه‌ی شهیدشدنِ شهید مهندس شاطری هست. (انتظارِ تعبیرِ این خواب رو اگه خرابش نکنم در آینده‌ی نچندان دور خواهیم دید)

(آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم....)

این دو تا کلیپ رو در موردِ شهید شاطری ببینیم:

 

و

۰۲ تیر ۹۹ ، ۱۲:۰۹
R_A Zeytun

این مطلب رو از وبلاگِ یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، چند سال پیش دیدم، چند روز پیش دنبالِ یه مطلبی بودم که چشمم دوباره بهش خورد، نکاتِ قابلِ توجهی داره که خالی از لطف نیست تو وبلاگم بمونه:


اصولاً آدم های شریف apply می کنند. اصولاً آدم های شریف در زمان‌های مختلف و به علت‌های مختلف apply می‌کنند. بعضی‌ها وقتی اولین بار که با دوستان‌شان رفته بودند پارک چیتگر و پلیس آمد جمعشان کرد و دخترهای دانشکده‌شان را … خطاب کرد، تصمیم به apply گرفتند. بعضی‌ها هم با دختر بیرون نرفته بودند. همه پسر بودند. ولی باز هم پلیس جلویشان را گرفت و به جرم این‌که جوان بودند، تمام ماشین‌شان را گشت و وقتی کارت دانشجویی دانشگاه شریف را نشانش دادند، پسر جوانی که تازه پشت لبش سبز شده بود و اسلحه ای هم قد خودش در دست داشت به‌شان گفت: “هر آتیشی که هست از گور شما دانشجوها بلند می‌شه”. بعضی‌ها وقتی یک روز پشت ترافیک ماندند و در پایان مسیر دیدند کل ترافیک برای این است که مردی خودرویش را وسط خیابان پارک کرده و رفته چایی بگیرد گفتند گور بابای اینجا. بعضی‌ها هم در پایان ترافیک راننده تاکسی‌ای را دیدند که سر کوچه‌ای که فقط یک ماشین رد می‌شود روی ترمز زده و مسافرهایش را پیاده می کند و در پایان با خوش و بش و چشمکی به مامور راهنمایی رانندگی که مثل … در تمام مدت آنجا ایستاده بود، می‌رود و لابد با خود می‌گوید: گور بابای ماشین‌های عقبی. بعضی‌ها تصمیم داشتند بمانند. استعداد درخشان شده بودند و برای دو سالشان کلی برنامه ریخته بودند. ولی وقتی دیدند دوست‌شان که سبز پوشیده بود تیر خورد و مجروح شد و مادرش هم همین‌طور و فوت شد، تصمیم‌شان را برای ماندن و آباد کردن مملکت‌شان تغییر دادند. بعضی‌ها اموال‌شان دزدیده شد و امیدوارانه به دادسرا و دادگاه شتافتند و چنان با آن‌ها رفتار شد که انگار دزد و قاتل‌اند؛ به جرم اینکه شاکی‌اند. و افسر مربوطه با آرامشی که احتمالاً حاصل مراتب عرفانی‌اش بود، به ایشان گفت: “این‌قدر می‌کشونمت، بری بیای، که دفعه بعد که ضبط ماشینتو زدند، پا نشی بیای دادسرا”.

اصولاً آدم‌های شریف apply نمی‌کنند. بعضی‌ها چون می‌خواهند پول‌دار شوند ایران می‌مانند. بعضی‌ها وقتی دیدند دوست‌شان بعد از دیدن فیلم American Pie و دختران بلوند سواحل میامی تصمیم گرفته apply کند، تصمیم گرفتند همین ایران بمانند. بعضی‌ها دوست ندارند بروند آمریکا و ۵-۶ سال از ترس این‌که ویزای مجدد نگیرند از خاک آنجا خارج نشوند و خانواده‌شان را نبینند. بعضی‌ها وقتی دانش‌گاه خوب پذیرش نمی‌گیرند، به این فکر می‌کنند که رفتن از ایران، به چه قیمتی؟ بعضی‌ها دوست ندارند، چشم‌بسته و بدون فکر کاری را بکنند که همه می‌کنند. بعضی‌ها وقتی می‌بینند فرهنگ رانندگی وترافیک وجود ندارد، بی‌خیال نمی‌شوند و سعی می‌کنند آن را ایجاد کند. بعضی‌ها خود را مدیون این خاک می‌دانند و می‌مانند تا بدهی خود را ادا کنند. بعضی‌ها اگر در این انتخابات پیروز نشدند، می‌مانند تا از گفتمان خود دفاع کنند. اصولاً اگر من می دانستم که بعضی ها برای چه می‌مانند که خودم apply نمی کردم! یا لااقل می‌توانستم این پاراگراف را به اندازه‌ی پاراگراف بالایی بنویسم!

آنها که می‌روند وطن‌فروش نیستند. آن‌هایی که می‌مانند عقب مانده نیستند. آن‌هایی که می‌روند، نمی‌روند آن طرف که مشروب بخورند. آنهایی که می‌مانند، نمانده‌اند که دینشان را حفظ کنند. همه‌ی آنهایی که می‌روند سبز نیستند. همه ی آن‌هایی که می‌مانند پرچم به دست ندارند. آن‌هایی که می‌روند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین می‌شوند. یک هفته مانده می‌گریند و یک روز مانده به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود. و آن‌هایی که می‌مانند، می مانند تا وطن را جایی برای ماندن کنند.

۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۱۵
R_A Zeytun


إِنّا رادّوهُ إِلَیک...

ما او را به تو بازمی‌گردانیم...


فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ


۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۵۱
R_A Zeytun

جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست...

ای آرزوی هر شب احیای ما بیا

پ.ن:

قسمت نشود روی مزارم بگذارند

سنگی که گل لاله بر آن نقش نبسته...

علی رضا قزوه

۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۵۹
R_A Zeytun

قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ وَ فَرَّ فِرَارَ الْعَبِیدِ فَمَا أَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتَّى أَسْکَتَهُ وَ لَا صَدَّقَ وَاصِفَهُ حَتَّى بَکَّتَهُ وَ لَوْ أَقَامَ لَأَخَذْنَا مَیْسُورَهُ وَ انْتَظَرْنَا بِمَالِهِ وُفُورَهُ .

 خدا مصقله را خیر ندهاد! کارى کرد چون کار آزادگان، و گریختنى چون گریختن بندگان، هنوزآفرین گویش را به سخن نیاورده، خاموش ساخت، و ستاینده اش را تصدیق نکرده به سرزنش وا داشت. اگر مانده بود آنچه در توان داشت مى گرفتیم، و مانده را تا گشایشى در مال براى او پدید آید انتظار مى بردیم.


متنی که در ادامه میخونید خلاصه ای از سخنرانی حاج آقای کاشانی تو برنامه ی سمت خدا هست:(متن، فیلم و صوت کامل این برنامه رو از اینجا میتونید دانلود کنیدآغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث)

۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۵۶
R_A Zeytun


نومید و مفلسیم نداریم هیچ کس

لطفی کن ای کریم بفریاد ما برس

پ.ن:

داشتم دعاها و خواسته‌هایی که تو شب قدر دارم رو تو دفترچه‌ی مخصوصم یادداشت می‌کردم، چشمم خورد به یکی از یادداشت‌ها که تهش این جوری بود:


27/5/98 چند ده متری ضریح امام رضا ع

امضا


اصلا دلم گرفت، امام زمان اگه میشه دعا کن که خدا عاقبتمون رو بخیر کنه


دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم...

پ.ن:

البته یه چیز دیگه هم تو اون دفترچه به چشمم خورد که با فرض اینکه اگه هر اتفاقی که تو این یک سال قمری (از 19رمضان پارسال تا 19 رمضان امسال) افتاد بر مصلحتم بود، هیچ کدوم از دعاهام (تاکید میکنم هیچ کدوم از آرزوها و دعاهام) ظاهرا بر مصلحت نبوده که اتفاق بیافته و این خودش یه آمار جالبی هست!

۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۲۲
R_A Zeytun


یا مَنْ لا تُضْجِرُهُ الْمَسْئَلاتُ

اى که زیادى خواهشها او را به ستوه و خستگى در نیاورد

تو این شب‌های قدر تو دعا کردن حواسمون به هم دیگه باشه.

من هم اگه لایق دونستید فراموش نکنید.

پ.ن:

دعای مشلول 

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۹:۵۹
R_A Zeytun

نظرتون راجع به این جمله چیه:

«حکومتی که رضایت مردم را فدای رضایت نخبگان می­‌کند روی رضایت را نخواهد دید و در نتیجه حقیقتاً حاکمیتش دوام یا عمق لازم را نخواهد داشت.»🥺

۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۳۴
R_A Zeytun