شعر :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۵۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

چه نذرها که نکردیم مال هم باشیم

رفیق روز و شب و ماه و سال هم باشیم

 

غزل غزل بسراییم لحظه هامان را

شریک تازه ترین حس و حال هم باشیم

 

نشسته اند به حیرت تمام فنجان ها

از اینکه طالعشان نیست مال هم باشیم

 

ستاره و ورق و رمل هم نمی خواهند

که زوج مشترک و ایده آل هم باشیم

 

بیا به رسم دو تا کوه ظاهرا سر سخت

کنار هم  امّا بی خیال هم باشیم

 

لبی که محرم تو نیست محرمانه ببوس

خدا نخواست من و تو حلال هم باشیم

 

 

بیتا امیری

پ.ن1:

 

 

 

(بخش‌هایی از فیلم «بمب یک عاشقانه» هست)

( این برش از فیلم رو از دیالوگ باکس (پادکست سینما، ادبیات، موسیقی) دانلود کردم.

اینستاگرام: https://www.instagram.com/dialoguebox_episodes/

سایت: http://dialoguebox.ir/)

یه سوالِ خیلی مهمی که میشه اینجا پرسید که اگر قرار باشه فقط یه دقیقه دیگه تو این دنیا باشیم، دوست داریم تو این یک دقیقه چه کاری انجام بدیم و به چه افرادی حرف‌هایی که هیچ وقت نزدیم رو بزنیم و چه چیزهایی میگیم...

پ.ن2:

به نظرم «فیلم کوتاه 1500 کلمه» هم اگه اینجا قرار ندم، جاش خیلی توی این پست خالی میمونه

(این فیلم داستان یک آقایی هست که دکتر بهش میگه که 1500 کلمه بیشتر از زندگی‌اش باقی نمونده…)

(این فیلم رو از سایت مدرسه زندگی برداشتم

سایت: https://imanfani.com/ 

کانال تلگرام: https://t.me/dr_iman_fani)

 

 

 
۲۴ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۰۱
R_A Zeytun


یاد عزیزت از همه‌ی یادها جداست

ای من فدای چشم تو، یادت جدا بخیر

رسول یونان

پ.ن:

عکس مالِ باغچه‌ای که تو خونه‌مون درست کردیم و قبلا عکس‌هاش رو گذاشتم هست، عکس رو بدونِ روتوش و افکت و تغییر دادن با لپ‌تاپ گذاشتم و این افکتِ محو کردن و روشن جلوه دادنِ تصویر که می‌بینید، از امکاناتِ گوشیِ شاهینِ2 جی‌ال‌ایکس هست که با گزینه‌ی AI (هوش مصنوعی) و کیفیت بالای دوربین میتونه موضوعِ تصویر رو شناسایی کنه (مثلا تشخیص میده که این تصویری که می‌خواید بگیرید، عکس گل هست) و خودش افکت‌های محوکنندگی یا برجسته سازی و اصلاح رنگ و توازنِ نورِ محیط رو اعمال می‌کنه.

هشتگ تولیدِ ملی و دمتون گرم و چه خفن و این صوبتا

(ربطِ تصویر با شعر به عهده‌ی خودتون!)

۲۲ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۰۰
R_A Zeytun

اون دنیا من از افرادی که «آیت‌الله حائری شیرازی» و نظرات اقتصادیِ ایشون رو میدونستند (به خصوص پول‌طلا) و بهم نگفتند رو نمی‌بخشم.

چقدر حیف که همیشه خیلی زود، دیر میشه، مثل آیت‌الله حائری شیرازی، مثل حاج قاسم، مثل...

از نظرِ من با این اتفاقاتی که تو آمریکا افتاده بهترین وقت برای تغییر سیاست‌های پولی و مالیِ کشور هست تا بتونیم بزرگترین جهش اقتصادیِ دنیا و حتی اولین و قوی‌ترین اقتصادیِ دنیا بشیم اونم به سرعت و تو یک زمانِ کم، به طوری که این اولین بودن توی یک بازه‌ی زمانیِ طولانی مدت بدونِ افت، همچنان پا برجا باشه.

با یه سری راهکار هم می‌تونیم بالاخره از «موقعیتِ حساسِ کنونی» هم خارج بشیم و اصلا یه وضعی گلستون!

پ.ن:

تطهیر هرزه های اساطیری

با تکیه بر دلار جهانگیری

از گشنگی ست یا که شکم سیری

ما بی بصیرتیم، به تعبیری:

یک مشت احمقیم که می دانیم

از انتخاب خویش پشیمانیم


تاکید می کنیم که ما هستیم

معلوم نیست اینکه کجا هستیم

فارغ از این نظر که چرا هستیم

ما راویان راز بقا هستیم

ما حامیان روح رضاشاهیم

ما راز حاکمیت روباهیم


ما محسنیه (هیئت اخاذی)

ما لخت، لطمه (هیئت خون بازی)

ما پول مفت (هیئت ناراضی)

پامنبری هیئت شیرازی

تعداد قمه های معین داشت

اسلام تابعیت لندن داشت


عدلی که روی یک کفه می خوانیم

عدلی که بی مولفه می خوانیم

ما مدتی ست که خفه می خوانیم

با اینکه شعر و فلسفه می خوانیم

ما انقلابیون جلو بازیم

ما نسل مانتوهای براندازیم


ما نوچه های کاربلد بودیم

ما رای های توی سبد بودیم

ما چرت و پرت اصل نود بودیم

ما که مدافعان اسد بودیم

از شیخ انقلابی تان چه خبر

یا شیخ، از گلابی تان چه خبر؟...

مرتضی عابدپور لنگرودی

۱۶ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۲۵
R_A Zeytun

رمانِ چشم‌هایش رو امروز تموم کردم و فقط می‌تونم بگم افسوس و آه بر این روزگاری که فرنگیس داشت.

چقدر سرگذشتِ فرنگیس با استاد ماکان شبیه سرگذشتِ بعضی از اونایی که من می‌شناسم هست(البته با حذفِ اون بخش‌های کنارِ رودخونه و حرف زدن‌هاشون) و صد البته به طورِ ویژه برخی از لحظه‌های که به خودم هم گذشت اینطوری بود.

هعیییی روزگار

پ.ن:

در وصفِ فرنگیس از زبونِ استاد ماکان می‌تونم بگم:


...

با دشمن خود یاری و با یار چو دشمن

ای آنکه تَوَلّا و تبرّات سه نقطه…


آخر به زری یا ضرری یا که به زوری

می گیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطه…


چشم من و گیسوی تو ، نه ، چادر تو ،خوب
(فرنگیس چادر نمی‌پوشید!)

دست من و بازوی تو ، نه ، پات سه نقطه...

...

هادی جمالی

یا مثلا

سر هر جاده منم ، چشم به راهی که تویی

شب و روزم شده چشمان سیاهی که تویی...

پانته آ صفایی

یا حتی

مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام

گاهی از من بگذر حسرت عابر سخت است

چشم هایت، دل من، کار خدا یا قسمت ?! 

و در این حادثه تشخیص مقصر سخت است

علی صفری

و یا

همه از چشم تو گفتند و هنرمند شدند

وای از آن روز که چشمت هنرستان بشود


هر کسی روی تو را دید از این کوچه نرفت

نگرانم، نکند کوچه خیابان بشود

علی صفری

پ.ن:

معاون آموزشیِ دانشگاه امروز بعد از این همه مدت که مقاله خوندم و روی تزم کار می‌کردم، گفت که موضوعِ تزی که داری کار می‌کنی ربطی به گرایشت نداره و بدردِ یه دانشجویِ مهندسیِ صنایع-صنایع می‌خوره نه یه دانشجویِ مهندسی صنایع-سیستم‌های اطلاعاتی که تو پژوهشگاه فضای مجازی درس می‌خونه

بهش گفتم من خودم رو یه دانشجوی مهندسی صنایع-صنایع می‌دونم! البته سعی می‌کنم یه جوری ربطش بدم

این مکالمه‌ی امروز خیلی شبیه به اون تیکه از کتاب شد که میگه:

 دختر، اینطور به من نگاه نکن!این چشم‌های تو بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگی در زندگی خواهد کرد.»

گفتم: «این خبط شما آرزوی من است!»

پ.ن:

از تیکه‌های دیگه‌ای که دوست داشتم:

+هر لذتی وقتی دوام پیدا کرد، زجر و مصیبت است. 

+با دیپلم، با پول، با شوهر، با این چیزها آدم خوشبخت نمی‌شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور خوشبختی به آدم چشمک بزند. 

+معلوم نیست کی به شهرداری گفته بود که خیابان‌های فرنگ درخت ندارد، تیشه و اره به دست گرفته و درخت‌های کهن را می‌انداختند.

+بدبخت مملکتی که من استاد آن هستم. در شهر کوران یک چشمی شاه است.

+اینها فقط در اوج فرمانروایی می‌توانند بزرگ جلوه کنند. وقتی ضربتی خوردند، ذلیل و بیچاره می‌شوند.

+او روح مرا می‌خواست و می‌ترسید که نصیبش نشود، او معشوقه نمی‌خواست او همرزم می‌خواست، در مبارزه‌ای که در پیش داشت می‌خواست از وجود من کمک بطلبد. او کسی را می‌خواست که به پای او گذشت داشته باشد و همراهش بیاید و از هیچ بلایی نهراسد.

۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۶
R_A Zeytun

جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست...

ای آرزوی هر شب احیای ما بیا

پ.ن:

قسمت نشود روی مزارم بگذارند

سنگی که گل لاله بر آن نقش نبسته...

علی رضا قزوه

۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۵۹
R_A Zeytun


هم از سکوت گریزان

هم از صدا بیزار


چنین چرا دلتنگم

چنین چرا بیزار ؟!

فاضل نظری

پ.ن:

عکس رو از اینستاگرام دانشگاه ماساریک کشور جمهوری چک گرفتم.

کپشن زده بودند «امتحانات در جریان است و فقط دانشجویان نیستند که در حال مطالعه میخوایند!، واقعا چرا این حرکت رو انجام میدید؟؟»

۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۲۳
R_A Zeytun
حاج آقا علوی تو سخنرانی اضطرار به حجت الهی، یه جا هست که نقل به مضمون میگفتند:
بعضی وقت ها ما به دنبال حل مشکل هستیم، درمان رو هم میگذارند جلوی ما ولی به خاطرِ جهلِ ما به اون درمان یا به خاطر اینکه اون درمان با اسم های مبهم یا ناآشنایی به ما ارائه شده، حقیقتش رو نمیفهمیم و اون درمان رو پس میزنیم و به دنبال این هستیم که اون درد رو با یه راه حل دیگه ای حل کنیم، مثلا فردی رو حساب کنید که در بستر بیماری هست و داره درد میکشه و همش فریاد میزنه که درد دارم، دور و اطرافیانش بهش میگویند که به یک نفر سپردیم که برود دنبالِ طبیب، اون شخصِ بیمار به خاطر اینکه نمیدونه طبیب چی یا کی هست، میگه من دارم درد میکشم شما میرید دنبالِ طبیب؟؟
ما دو نوع جهل داریم، یه نوع جهلی که بر اثر ندونستن یه چیز نمیفهمیم‌ش (مثل مستضعفین که به گوششون اخبار حق نرسیده) یه نوع دیگه ش اینه که بر اثر تکرار اون مسئله دیگه حقیقت اون موضوع رو درک نمیکنیم به همین خاطر هست که گفته اند ما دو نوع بی نماز داریم
یه سری از افرادی که نماز نمیخونند و یک سری افرادی که به خاطر تکرار زیاد و بدون مفهموم اون مسئله از معنی نماز فاصله گرفتند و صرفا از روی عادت این عمل رو انجام میدند
اون مثال طبیب رو دوباره در نظر بگیریم:
یکی هست که نمیدونه طبیب چی یا کی هست و موقع بیماری بهش میگویند طبیب داره میاد و نمیفهمه که طبیب براش خوبه
یکی هست که انقدر با طبیب های بد و غیر حرفه ای و غیرطبیب برخورد داشته که وقتی بهش میگویند طبیب، بدتر شاکی میشه و حتی به مقابله با اون طبیب و افرادی که طبیب را صدا زدند برمیاد، این فرد حاضر هست درد رو هم تحمل کنه ولی طبیب پیشش نیاد
اون طبیب هم حتی در صورتی که بالای سر اون فرد حاضر بشه در آخر اون فرد بیمار هست که باید از دستورات و داروها پیروی کنه و صرف اینکه طبیب ببینه اونو، اون فرد خوب نمیشه

****
قصدم از گفتن و خلاصه کردن این سلسله سخنرانی حاج آقا علوی این بود که حواسمون باشه و برای هم دعا کنیم و هشیار باشیم تا خدایی نکرده طبیبِ واقعیِ همه‌ی دردهای ما و حالِ حاضرِ جهان رو با نسخه های الکی و توهم‌زا جا به جا نکنند و خودمون هم اشتباه نگیریم که خدایی نکرده اگه طبیبِ اصلی ظهور کردند ما ایشون رو پس نزنیم یا به خاطرِ وجود طبیب‌ها و نسخه‌های دروغین، دلمون با طبیبِ اصلی صاف و یکدست نباشه

اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ

خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور


اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ

خدایا دارا کن هر نداری را


اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ

خدایا سیر کن هر گرسنه ای را


اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ

خدایا بپوشان هر برهنه را


اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ

خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را


اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ

خدایا بگشا اندوه هر غمزده را


اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ

خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنی را


اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ

خدایا آزاد کن هر اسیری را


 اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ

خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار مسلمین


اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ

 خدایا درمان کن هر بیماری را


اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ

خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود


اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ

خدایا بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن


اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ

 خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از نداری


اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ

که راستی تو بر هر چیز توانائی.


من هر بخش از این دعا رو که میخونم، یادِ یه موضوعی می‌افتم مثلا «اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ» و «اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ» یادِ امام موسی صدر و حاج احمد متوسلیان و... میافتم، البته قبلا هم گفتم که در مورد این دعا میگویند که زمانِ اجابتِ همه‌ی این خواسته‌ها با هم، فقط در زمانِ ظهور اتفاق میافته

پ.ن:
ببینید از آرشیوِ لپ‌تاپم چی پیدا کردم!!!
یه حدیث و دعای خوب از رهبری در حق جوون ها


آمین🤭


۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۸
R_A Zeytun


فکر کردم شاید برای شما هم جالب باشه که مراحلِ رسیدنِ توت‌فرنگی رو ببینید (عکس اول مربوط به تصویرِ چند وقت پیش مربوط به پست سلام گلای تو خونه هست، تصویرِ دوم برای پریشب هست و تصویرِ آخر برای دیشب)


پ.ن۱:

این مدتی که وبلاگ نویسی نکردم، این کتاب‌ها رو خوندم و در مورد زنجیره‌تامین دارم چنتا مقاله میخونم و یه سری فیلم‌های آموزش رو هم دارم در موردش میبینم، البته سعی کردم که بشینم انیمیشن درست کنم که داداشم راضی نشد داستانش رو بنویسه و این موضوع هم مثلِ قضیه‌ی پادکست و کتاب صوتی که هیچ وقت نشد که درست کنم، فعلا به بعد موکول شد.

«کیمیاگر» واقعا قشنگ بود

«ملت عشق» واقعا نتونست من رو قانع کنه و نمیدونم چجوری بعضی ها دوست دارند

«1984» بد نبود ولی توصیه نمیکنم بخونید

«گیله مرد» هم واقعا قشنگ بود

«سیاست‌نامه» هم هنوز تموم نشده :/ (اولِ نوشته خیلی توضیح داده که ما کتاب رو دستکاری نکردیم و فقط نوشته‌های مختلف و موجود از این کتاب رو جمع آوری و تو پاورقی بدونِ تغییر و تفسیر آوردیم، ولی جالب اینجاست که مقدمه خیلی بیشتر از بعضی از فصل‌های کتاب متن داره!)


پ.ن۲:

طاقتم رو گرفته این ویروس

نفسم رو بریده تو سینه


خواستم که بگم دوستت دارم

از همینجا! توی قرنطینه…


علی شهبازیان


پ.ن۳:

یا زیر باران بوسمت

 یا بوسه بارانت کنم....

۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۱
R_A Zeytun

 

در ارتش چشمان تو جاوید الاثر بود

هم عاشق آرامش و هم اهل خطر بود ...

 

هر لحظه به دنبال تو تا حادثه آمد

زن بود ولی همسفرت مرد سفر بود

 سارا صابر

پ.ن:

سید عباس موسوی، دبیرکل سابق حزب الله لبنان، هستند و همسرشون

چقدر من این خونواده رو دوست دارم❤

با هم بودند، با هم زندگی کردند و آخر هم با هم شهید شدند.

 

«...اون شب بیدار بودیم. مادرم توی اتاق نشیمن نشسته بود به بابام گفت سید هر جا بری من باهاتم، اون دنیا هم حوری توام. برای من کاملا معلوم شد یه چیزی هست که اونا میدونن....»

۲۷ دی ماه سال ۱۳۷۰  سیدعباس موسوی پس از سخنرانی در مراسم هشتمین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب، به همراه همسرش «ام یاسر» و فرزند خردسالش «حسین»، با شلیک موشک هلیکوپتر اسراییلی به خودروشون، در سن چهل سالگی به شهادت رسیدند.

کتاب هم قسم (زندگی ام یاسر، همسر سیدعباس موسوی | انتشارات آستان قدس)

مستند زیتون تلخ

مستند زندگی خوب، مرگ خوب

و سریال الغالبون2

در مورد ایشون هست.

 

مستند زیتون تلخ

مستند زندگی خوب، مرگ خوب (دانلود رایگان از سرور راسخون، خرید مستند از سینمامارکت)

سریال الغالبون2 (تلوبیون ، سایت زهرا_مدیا)

 

پ.ن:

(یکی از دعاهای قبلا پیش‌هام این بود که اگه یه روزی قرار باشه ازدواج کنم، یه همچین خانمی که پایه‌ی همه‌ی ایدوئولوژی‌های فکری‌م باشه، نصیبم بشه، البته تاکید میکنم که این دعا واسه قبلا پیش‌ها بود، اون موقع که به ازدواج هم، فکر میکردم.)

بخشی از صحبت‌های دختر سید عباس موسوی در مورد پدر و مادرشون:

مادرم در مرحله تاسیس حزب‌الله لبنان بهترین پشتیبان پدرم بود و منزلمان را پایگاهی برای مقاومت کرده بود؛ هرگاه شهیدی به درجه رفیع شهادت می‌رسید، او نخستین کسی بود که در تشییع‌اش حاضر می‌شد و به خانواده آن شهید تسلیت می‌گفت.

مادرم همیشه آرزوی شهادت در کنار پدرم را داشت؛ پدرم نیز دعا می‌کردند که به‌صورت اربااربا به شهادت برسند؛  اطرافیانمان به ام یاسر می‌گفتند اگر شما هر دو از این دنیا بروید، چه کسی تکفل فرزندانتان را قبول می‌کند؟؛ مادرم در جوابشان می‌گفت که خداوند کفیل فرزندان من است.

سرانجام پدر و مادرم به آرزوی خود رسیدند و در کنار یکدیگر و به‌صورت اربااربا به شهادت رسیدند؛ ام یاسر و سیدعباس موسوی در کنار برادرم در ماشین بودند که موشک‌های رژیم صهیونیستی به ماشین اصابت می‌کند و آن‌ها به شهادت می‌رسند. (منبع دفاع‌پرس)

پ.ن:

پیرو پ.ن بالا بگم که یه جا خونده بودم، حاج حسین همدانی و همسرشون هم با هم دیگه خیلی خوب بودند (منبع‌ش رو یادم نیست)

کتاب خداحافظ سالار هم که احتمالا می‌دونید در مورد بخشی از خاطرات همسر ایشون هست

(الان دیدم که طاقچه تخفیف 50% گذاشته که میتونید کتاب رو بخرید کنید| لینک )

به نظرم در مورد شهید حاج حسین همدانی، ابووهب، انقدری که باید، کاری انجام نشد، نمیدونم شاید سرِ ماجرایِ 88 باشه یا چیز دیگه ولی در هر صورت در مورد این نابغه‌یِ جنگ‌های نامنظم و کسی که مسئولیت امنیت حرم حضرت زینب (س)، سازماندهی و برنامه‌ریزی ارتش سوریه و تشکیل بسیج مردمی سوریه رو بر عهده داشت، باید بیشتر از یه مستند ابووهب کار می‌شد.

 



۰۴ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۱۳
R_A Zeytun



...عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری، وَلا اَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوی...

...برای من اینکه مردم را ببینم و تو را نبینم و از تو صدایی و نجوایی نشنوم سخت است...


یَوْمُ النَّیْرُوزِ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی یَظْهَرُ فِیهِ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ وُلَاةَ الْأَمْرِ وَ یُظْفِرُهُ اللَّهُ تَعَالَى بِالدَّجَّالِ فَیَصْلِبُهُ عَلَى کُنَاسَةِ الْکُوفَةِ وَ مَا مِنْ یَوْمِ نَیْرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِیهِ الْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَیَّامِنَا حَفِظَتْهُ الْفُرْسُ وَ ضَیَّعْتُمُوه‏.

 امام صادق علیه السلام:

نوروز روزى است که قائم از ما اهل بیت و والیان امر در آن ظاهر میشود و خداوند تعالى او را بر دجال پیروز میگرداند، پس او را بر کناسه کوفه به دار می آویزد و هیچ نوروزى نیست مگر اینکه ما منتظر فرج در آن هستیم چون که آن از روزهاى ما است، فارسیان آن را حفظ کرده اند و شما به آن بى توجهى کرده اید.

بحار الأنوار ، علامه مجلسی ج ‏52 ص 308 همان، ج ‏56، ص 92؛زاد المعاد، علامه مجلسی، ص 326


عید نوروز و عید مبعث و اعیاد شعبانیه که در پیش هست هم، برای همه‌مون مبارک و پربرکت باشه


حاج آقا حامد کاشانی تو یه سخنرانی نقل به مضمون میگفتند که:

«اگه می‌خوایید دعا کنید، حتما تو دعاهاتون بخواید که امام زمان عج براتون دعا کنند، چون اولا خدا، مسئولیتِ اجابتِ دعاها رو بر عهده‌ی امامِ هر عصری گذاشته و ثانیا امام بهترین‌ها رو برای هر فرد می‌خواد و بخیل هم نیست و اگه به عهده‌ی ایشون بذارید، قطعا بهترین‌ها نصیب‌تون میشه...»

ان‌شاءالله که امام زمان عج برامون دعا کنند...

«صوتِ اون سخنرانی رو میتونید از اینجا دانلود کنید:آیا می دانیم هر نفر اختصاصاً و شبانه روزی یک امام دارد؟»

پ.ن:

یک نکته‌ای که تو پیام نوروزی رهبری بود و واقعا دوستش داشتم:

 به حضرت بقیه‌الله عرض میکنیم کشور خودش را، به ساحل نجات برساند


پ.ن:

چه احوال قشنگی داره قلبم

توآغوشت به آزادی اسیرم


چه احساسی ازاین بهتر واسه من

که دستای تو رو عیدی بگیرم...

سمانه نوریان

پ.ن:

صبح که تلفنی به مامان بزرگم(اون یکی مامان بابابزرگم که بهش میگم عزیز بابلی، همونی که چند سالی هست مسئولیت پذیرایی از مهمون‌هاشون گردن من هست و بزرگ اون روستا محسوب میشند و خاطرات پذیرایی کردن از مهمون‌ها رو مینوشتم) (منظورم عزیز و بابابزرگ نیستند!) زنگ زدیم، گفت که دیشب همش فکر میکردم الان

«مِ پِسِر» (پِسرِ من، منظورش من بودم) میاد و سفره رو میچینه که آخرِ شب یادم اومد که شما نباید بیایید و خودم باید تنهایی سفره بذارم....

خدا به همه‌مون صبر بده و با وجود اینکه پیش بزرگترهای فامیل حضوری نرفتیم، دعای خیرشون همیشه کنارمون باشه، آمین

پ.ن:

از پست قبل لذت بردید، به خصوص اون بخش کلیک نکن؟؟؟😁😁

حوّل حالَنا بظُهور الحجّة⁦

۰۱ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۱۵
R_A Zeytun



ســــــــــــــــلام حضرت دلبر

ســـــــــــــــلام قرص قمر

زمیــــــن که لطفی ندارد

از آسمان چه خبر؟

پ.ن:

این دردها درمان ندارد غیر وصلت


پ.ن:

گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو

گر هســــت بگـــــــو

نیســــت بگو...

مولانا


پ.ن:

اگه داستان کرونا اتفاق نمیافتاد، امروز بلیط داشتیم که خونوادگی بریم مشهد و سال تحویل رو اونجا باشیم....

باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام

باز هم زائرتان نیستم از دور سلام


اللهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَی مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ

۲۶ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۱۵
R_A Zeytun

آنقدر نگذاشتی ببوسمت که بوسیدن را هم ممنوع کردند!

و حالا هم نفس‌هامان به شماره افتاده، مثل عشق سال‌های وبا!

لعنت به تو،

لعنت به من،

لعنت به همه‌ی ما!

بخاطر همه‌ی بوسه‌هایی که از هم دریغ کردیم...
اگر زنده ماندی از طرف من به تمام مردم دنیا بگو:
تا می‌توانید همدیگر را ببوسید!
نسل ما همه مُردند در عصر یخبندان!

عصری که بوسیدن، حکم جام شوکران را داشت و چکاندن ماشه در دهان خویش!
به همه‌ی دنیا بگو ما را نامهربانی‌ها کشت نه جنگ‌های صلیبی و نه طاعون و نه سل و نه کرونا....

 

پ.ن:

(آهنگ بغلم کن- توکا)

 



گریه کردیم، دو تا شعله ی خاموش شده

گریه کردیم، دو آهنگ فراموش شده

 

پر کشیدیدم بدون پرِ زخمی با هم

عشق بازیِ دوتا کفتر زخمی با هم

 

مرگ پشت سرمان بود،نمی دانستیم

بوسه ی آخرمان بود، نمی دانستیم …!

 

زندگی حسرت یک شادی معمولی بود

زندگی چرخش تنهایی و بی پولی بود

 

زخم ،سهم تنمان بود ،نمی ترسیدیم

زندگی دشمنمان بود ،نمی ترسیدیم

 

شعر من مزه ی خاکستر و الکل می داد

شعر، من را وسط زندگی ات هل می داد

 

شعر من بین تن زخمی مان پل می شد

بیت اول گره روسری ات شل می شد

 

بیت تا بیت فقط فاصله کم می کردی

شعر می خواندم و محکم بغلم می کردی…

 

پیِ تاراندن غم های جدیدم بودی

نگران من و موهای سپیدم بودی

 

نگران بودی ، یک مصرع غمگین بشوم

زندگی لج کند و پیرتر از این بشوم

 

نگران بودی اندوه تو خاکم بکند

نگران بودی سیگار هلاکم بکند

 

نگران بودی این فرصت ِ کم را بُکُشم

نگران بودی یک روز خودم را بُکُشم

 

آه … بدرود گل یخ زده ی بی کس من

آه بدرود زن کوچک دلواپس من …

 

بغلم کن غمِ در زخم ، شناور شده ام

بغلم کن گل بی طاقت پرپر شده ام

 

بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود

بغلم کن که خدا دورتر از این نشود

 

مرگ را آخر هر قافیه تمرین نکنم

مردم شهر تو را ،بعد تو نفرین نکنم

 

کاش این نعش به تقدیر خودش تن بدهد

کاش این شعر به من جرات مردن بدهد…

حامد ابراهیم پور

پ.ن:

والله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست...
مولانا

 

 

۱۶ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۱۵
R_A Zeytun

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَی مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ


باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام

باز هم زائرتان نیستم از دور سلام


با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام

به سلیمان برسد از طرف مور سلام



پ.ن:

باران و برف و باد و زمستان بهانه اند

این شهر را نبودن تو سرد می کند...


یا رآدَّ یُوسُفَ عَلى یَعْقُوبَ

اى که یوسف را به یعقوب برگرداندى

یا کاشِفَ ضُرِّ اَیُّوبَ

اى که ایوب را از گرفتارى نجات بخشیدى

یا غافِرَ ذَنْبِ داوُدَ

اى آمرزنده خطاى داود...

اللهم عجل لولیک الفرج



اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ

خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور


اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ

خدایا دارا کن هر نداری را


اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ

خدایا سیر کن هر گرسنه ای را


اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ

خدایا بپوشان هر برهنه را


اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ

خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را


اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ

خدایا بگشا اندوه هر غمزده را


اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ

خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنی را


اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ

خدایا آزاد کن هر اسیری را


 اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ

خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار مسلمین


اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ

 خدایا درمان کن هر بیماری را


اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ

خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود


اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ

خدایا بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن


اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ

 خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از نداری


اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ

که راستی تو بر هر چیز توانائی.


یادم هست یک مکالمه‌ای بود که از یک بزرگی پرسیده بودند، این دعا که همش اشاره به «همه» داره، اصلا قابلیت برآورده شدن داره یا نه؟

در جواب گفته بودند که اولا آخر دعا وقتی میگیم «علی کل شی قدیر» یعنی باید ایمان داشته باشی که خدا میتونه

و ثانیا بله، در زمان ظهور این اتفاق‌ها میافته و اساسا این دعا یک جورایی دعا برای ظهور هست.

۰۸ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۲۶
R_A Zeytun

دستشان باز شد آلوده به خون، جانی‌ها

 بی‌دوام است ولی خنده شیطانی‌ها


 کم علمدار ندادیم در این کرب و بلا

 کم نبودند در این خاک سلیمانی‌ها


 جای هر قطره خون، صد گل از این باغ شکفت

 کی جهان دیده از این گونه فراوانی‌ها؟


 آرزو داشت به یاران شهیدش برسد

 رفت پیوست به حاج احمد و طهرانی‌ها 


شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ

 کم مباد از سرشان سایه نادانی‌ها


 برسانید به آنها که پشیمان نشوند

 ثمری نیست در این دست پشیمانی‌ها


 غیرت است این که همه پیر و جوان می‌بندند

 گره بر چکمه و سربند به پیشانی‌ها


 انتقامش به خدا از حججی سخت‌تر است 

وای از مشت گره‌کرده ایرانی‌ها


 راهی قدس شده لشکر آزادی قدس

 این خبر را برسانید به سفیانی‌ها


#نفیسه_سادات_موسوی 

۱۳ دی ۹۸ ، ۱۳:۱۲
R_A Zeytun

چالش اصلی سخنرانی دکتر اونجا معلوم میشه که کلمه ی انتخابات (تغییر ساختار انتخابات فعلی سوال من بود) جزء کلمات پرتکرار سخنرانی دکتر تو اون بخشی که تو سایت دکترجلیلی منتشر شده، هست

البته دکتر جلیلی جواب سوالم رو نداد و کاملا ضمنی منو ارجاع داد به یه اصلی که خودش مورد سوال و چالش هست!

مردم سالاری دینی!!

نقل به مضمون سوالم این بود که:

من دانشجوی مهندسی صنایع امیرکبیر و دانشجوی مقطع ارشد مهندسی صنایع دانشگاه شهید بهشتی هستم

تو یه شرکت کوچولو یه هیئت مدیره ای هست که در جریان اتفاقات کلان و جزئیات و صلاح و استراتژی های اون شرکت هست و اونا تصمیم میگیرند که کی مدیر چندساله ی اون شرکت باشه و مثلا سرایدار یا آبدارچی و مثلا 50،60نفر کارمند و کارگر نقش خاصی تو انتخاب مدیر ندارند، با وجود اینکه نقش اونا مهم هست ولی اصلا لزومی نداره که تو انتخاب مدیر اون مجموعه نقش داشته باشند

با چه منطقی نظام انتخاباتی فعلی که مملکت و سرمایه و بودجه ی 4ساله ی رو به رای اکثریتی میذارید که غالبا تحلیل استراتژیک نمیدونند و بعضا اصلا تا حالا مفهوم نگاه سیستمی به گوششون نخورده؟

آیا این نیاز رو حس نمیکنید که نظام انتخاباتمون و قانون اساسی باید تغییر کنه؟

یه مملکت  از یه شرکت کوچولو، هم کمتره؟

که دکتر گفتند(نقل به مضمون): « جمهوری » بودنِ جمهوری اسلامی مهم است، چون مردم اسلام و انقلاب را خودشان انتخاب کردند، به جای انتقاد از ساختار فعلی از ظرفیت های استفاده نشده ی اون توجه کنید و تو این چهار سال برید مردم رو قانع کنید که چی خوب هست و چی بد هست

(منطق این حرفم که میگم انتخابات فعلی غلط هست و نباید هر فرد یک و فقط یک رای داشته باشه(مهندسی خونده ها میدونند که چرا یک و فقط یک نوشتم!) و... رو بعدا اگه حال داشتم بهتون میگم)

فقط اینم بگم که این سوال من در مورد غلط بودن ساختار انتخابات که دکتر جلیلی اینجوری جواب دادند، رو حاج آقا علوی و حاج آقا حامد کاشانی و حتی تو بعضی از اشاره ها خود رهبری هم مطرح کردند، فقط من یه خورده رنگ و لعاب مهندسی دادم

خیلی جالبه که این سه بزرگوار(حاج آقا علوی و حاج آقا حامد کاشانی و رهبری) هم اطلاع از اصل جمهوریت ایران و مردم سالاری دینی ندارند که این چالش واسشون پیش اومده!

پ.ن:

چه خبرتونه، چه خبببببرتونه؟(با لحن احمدی نژاد بخونید!)

این لیست انقلابی دادن هاتون بیشتر بوی عقده گشایی و تلافی کردن و الان میاییم دهن همتون رو سرویس میکنیم داره تا اصلاح امور

خدا عاقبت ایران و تک تکمون رو با این افراد انقلابی و ولایت مداری که کاندید شدند، بخیر کنه

حسم میگه اوضاع اونطوری که بعضیا تخیل میکنند، خوب نخواهد بود

این از من

پ.ن:

شعر احمد بابایی هم قشنگ بود، بعضی از بخش هاش اینا هست:

کارد مهمان استخوان شده است

اشعری هم حقوقدان شده است


اول قصه، «می‌شود!» می‌گفت

پشت تکلیف و عشق، بد می‌گفت


دل «بعضی» ، جهنم است انگار...

آخر قصه، مبهم است انگار!


دلخوریم از غرور، ما مردم!

ذلّه از حرف زور، ما مردم!


مردم ما به عشق، «جان دادند»

جنگ، تحمیل شد، جوان دادند


اشهدُ انَّ که همین مردم

 به سر نیزه‌ها اذان دادند


گله مندند...! ورنه می‌دانیم

همه جا خوب، امتحان دادند


-خودمانیم!- گاه گاهی هم،

کار بر غیر کاردان دادند!


دل «بعضی» ، جهنم است انگار...

آخر قصه، مبهم است انگار!


بنِگر بغض و بسته بالی را

سفره ی خالی اهالی را


زخم اشرافیت، علاج نداشت

پیر امت که برج عاج نداشت


رفته دوزخ ز یاد «بعضی» ها

دلخوریم از فساد «بعضی» ها


ای بت عافیت! – به هرعلت! –

از تو ناراضی‌اند این ملت...


مردم از دست بسته دلگیرند

سفره‌ها حفره‌های تدبیرند


نا امیدی، عذابمان نشود

گره انقلابمان نشود


در دل خسته، غم نخواهد ماند

«اینچنین نیز هم نخواهد ماند»


سرِ اشراف، گرم بی عملی ست

دلخوشی مان فقط به «سید علی» ست

۱۸ آذر ۹۸ ، ۲۲:۲۵
R_A Zeytun