گاهی انسان روی اصول استدلالی مطلبی میفهمد اما چون به آن تن ندادهاست، از او کاری ساخته نیست.
سلسله اموری هست به نامهای تصور، تصدیق، جزم، مظنه، وهم و مانند اینها که شعبههای اندیشه عقل نظری هستند و با این بخش یک سلسله از امور علمی تأمین میشوند. بخش دیگری از امور نیز هست به نامهای نیت، اراده، عزم، تصمیم و خلوص که مربوط به انگیزههای عقلی عملی است و برای تحقق انگیزه عقل عملی گرچه جزم نظری لازم است، ولی کافی نیست.
علم حصولی هر چند نور است؛ لیکن در برابر شهود قلبی، ظلمت است، زیرا مفهوم، هماره حجاب چهره مصداق است و اثر از آن مصداق خارجی، یعنی معلوم است نه مفهوم ذهنی؛ یعنی علم و روح عالم تا از علم هجرت نکند و به معلوم نرسد، همواره از ورای حجاب سخن میگوید و از پشت پرده ندا دریافت میکند و مادامی که گفتمانِ عالم و معلوم بدون حجاب و حضوری نباشد، اتحاد عاقل و معقول رخ نمیدهد، زیرا مفهوم لایق آن نیست که با روح ملکوتی متحّد گردد، چنانکه اتّحاد روح مجرّد با مفهوم ذهنی (بر فرض امکان) اثربخش نخواهد بود، بلکه روح مجرد را بیاثر میکند، زیرا «حکم اَحَد المتّحدین ینسحب إلی الاخر»، آنگاه فرسودگی دامنگیر روح مجرّد میشود... .
علم صائب و عمل صالح، لازمه شاگردی انسان معصوم
علوم حوزه و دانشگاه ممکن است ما را در حوزه حکمت نظری قوی کنند اما تا اراده و عزم عمل صالح نباشد، انسان نمیتواند خود را شاگرد امام معصوم بداند... .
همت حسینی
...وقتی نبیّ اکرم از دنیا رفت، ایشان یک نوجوان هشت، نه ساله بود. وقتی امیرالمومنین به شهادت رسید، ایشان یک جوان سی و هفت، هشت ساله بود. در دوران امیرالمومنین هم که دوران آزمایش و تلاش و کار بود، این مایه مستعد، زیردست آن پدر، مرتّب ورز خورده بود و قوی، درخشان و تابناک شده بود.
اگر همّت یک انسان مثل همّت ما باشد، خواهد گفت که همین مقدار بس است؛ همین خوب است و با همین خدا را ملاقات کنیم. همّت حسینی این نیست. در دوران حیات مبارک برادرش، که ایشان ماموم آن بزرگوار و امام حسن ع، امام بود، ایشان همان حرکت عظیم را ادامه داد. باز همین طور پیشرفت و انجام وظایف در کنار برادر و اطاعت مطلق از امام زمان است. همه اینها درجه و تعالی است. لحظهلحظههایش را حساب کنید. بعد در مقابل شهادت برادر قرار گرفت. بعد از آن هم زندگی مبارک این بزرگوار، ده سال ادامه پیدا کرده است- از وقت شهادت امام حسن ع تا هنگام شهادت امام حسین ع، حدود ده سال و اندکی است- شما ببینید امام حسین ع، در این ده سال قبل از عاشورا چه میکرد.
آن عبادت و تضرّع، آن توسّل و اعتکاف در حرم پیغمبر و آن ریاضت معنوی و روحانی، یک طرف قضیه است. از طرف دیگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه با تحریف است....لحظهای نباید متوقّف شد. باید دائم در حال پیشرفت بود... .
پ.ن:
امروز تمام دشت، ع.ل.ی ا.ک.ب.ر شد...
پ.ن:
طبق نقلهایی که هست، امام سجاد ع در ماجرای کربلا، ۲۲ تا ۲۴ سال سن داشتند.
این یک درس بزرگ برای من هست که یادم بمونه, امام معصوم ع همچون مصائبی رو درک کردند و برخوردشون چی بوده ولی من به خاطر کمتر از یک هزارمِ اون اتفاقات چه برخوردی داشتم.
پ.ن:
نقل هست که تو اون مجلس پیش ابن زیاد وقتی دستور داد که امام سجاد ع رو بکشتند، امام سجاد ع خطاب به ابن زیاد گفتند:
مرا از مرگ میترسانید، ندانستی که کشته شدن ما را عادت است و شهید شدن ما را کرامت؟
از این نمونه صحبتها زیاد بعد از ماجرای کربلا اتفاق افتاده و چه با شکوه صحبت میکنند، این خاندانِ رسول اکرم ص و فرزندان علی ع و فاطمه س
حقیقتا مداحها و سخنرانهایی که این بخش از حماسهها رو نقل نمیکنند و صرفا دنبالِ نشون دادنِ مصائب هستند، به نظرِ من، دارند در حقِ ماجرا، جفا میکنند.
پ.ن:
«شهید محمدحسین محمدخانی» از شهدای مدافع حرم که به ایشون لقبهای «مالک اشتر» و «همت مقاومت» و «عمار حلب» دادند و سردار سلیمانی (😢) در موردِ ایشون گفته بود:«من همّت خودم را با این شهید در منطقه پیدا کردم.» یک خاطرهای هست که گفته میشه:
به حاج آقا آیت اللهی از علمای بزرگ یزد گفته بود: «دعا کنید شهادت نصیب و روزیمان بشود». حاج آقا گفته بودند از خدا می خواهم که مثل حبیببنمظاهر شوید و محمدحسین پاسخ داده بود:
لذتی که علی اکبر سید الشهدا از شهادت برد، هرگز حبیب نبرد...
طبق نقلی که نسبت به بقیه معتبرتر هست سن علی اکبر ع در هنگام شهادتشون از ۲۳ تا ۲۸ نقل شده که تا اونجا که من خوندم، اعتبارِ ۲۸ سالگی دقیقتر هست. با این حساب هنوز وقت دارم که دعا کنم مثل علی اکبر ع، ع_ل_ی_ا_ک_ب_ر ها بشم و شهادت نصیبم بشه و صد البته شما هم هنوز وقت دارید که منت سرِ من بذارید و برای من دعا کنید که شهید بشم.
پ.ن:
حضرت عباس ع هم به نقل مقتل «نفس المهموم» نوشتهی محدث قمی که برخی از نوشتههای این پست رو از این مقتل نوشتم، ۳۴ سال داشتند.