به لبم نام جواد است و کرم می‌بارد... :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

به لبم نام جواد است و کرم می‌بارد...

يكشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ب.ظ

به لبم نام جواد است و کرم می‌بارد...


در بیان تفاوت بین کریم و جواد گفتند که

از کریم همین که درخواست کنی، سریع میبخشه ولی جواد خودش میگرده ببینه کی چی نیاز داره تا بهش ببخشه؛ یا رضا ع بحق جواد ع عاقبت بخیری رو برای همه‌مون دعا کنید که خودِ دعا کردنِ شما، از شئون عاقبت بخیری هست.

عیدمون مبارک باشه:)

چند روز پیش داشتم تصاویر برخط حرم امام رضا ع رو می‌دیدم(به آدرس https://tv.razavi.ir/fa مراجعه کنید) دورِ گنبد داربست کشیده بودند، جست‌و‌جو کردم ظاهرا چهل روزی بود که در حال بازسازی و تعمیرات بودند، امشب که دوباره نگاه کردم، داربست‌ها رو برداشته بودند و این عکسِ اولِ پست برای چند دقیقه پیش هست که از پخش زنده عکس گرفتم؛ اینکه پخش زنده داره ولی کیفیت‌ش پایین هست رو باید یه سری از مسئولین بپرسم که واقعا چرا؟؟؟؟

طبق چیزی که من تو تصاویر دیدم، صحن‌ها خلوت هست و دلم از این موضوع می‌گیره؛

من اینجام و تو مشهدی، چه فراقی چه فراقی...(با ریتم خونده بشه)



پ.ن:

جهان خوابی است در بیخوابی چشم جهان دیده...

بعدازظهری داشتم به این فکر می‌کردم که بدترین حالتِ ممکنی که می‌تونه تو این ماه‌های آتی، اتفاق بیافته چیه، به نتایج جالبی رسیدم! به این شرح که:

  1. من برم توی لیست اصلیِ تیمِ انتخاباتیِ دکتر و این بنده خدا به طورِ مفتضحانه‌ای رای نیاره و اسمِ من به عنوانِ فردی که با این آقای دکتر همکاری می‌کرده، بره تو لیستِ سیاهِ دولت‌های بعدی
  2. کنکور دکترا رو به بدترین حالتِ ممکن امتحان بدم و ترازم به حد نصابِ مصاحبه تو دانشگاه‌هایی که می‌خوام برم، نرسه
  3. دکترا مستقیمم به خاطرِ یه سری اختلافِ نظرهای اساتید با من و تازه شدنِ زخم‌های گذشته‌شون، اکی نشه
  4. مقاله‌ای که فرستادم به کنفرانس و تاییدِ پذیرش در کنفرانس، سخنرانی و چاپ در مجلاتِ منتخب رو گرفت، به دلیل عدم حضورم تو کنفرانس برای سخنرانی به خاطر تداخل زمانِ کنفرانس با کنکور دکترا، رد بشه
  5. مقاله‌ای که قرار هست بعد از کنکور برای یکی از ژورنال‌های بین‌المللی و تخصصی قرار هست بفرستم و توش در مورد کلیّتِ کارهایی که تو تز ارشدم انجام دادم، قرار هست بنویسم؛ به دلیلِ شباهتِ کاری یا باگ‌هایی که توی کدها هست (تا الان مشابه کارِ من رو کسی انجام نداده ولی ممکن هست تا دو ماهِ اخیر شاید کسی این کار رو ارائه بده، باگ هم یه کوچولو داره که کسی نمی‌دونه!(البته تا زمانی که شما به فردِ دیگه‌ای نگید!!)) رد بشه و با استنادِ این رد شدن، مجبور باشم از اول موضوع انتخاب کنم و... .
  6. اون مجموعه‌ای که چهارشنبه برای مذاکره جهت ساخت فضای کار اشتراکی و مرکز رشد توی شهرمون و مصاحبه‌ی شغلی رفتم پیش‌شون، اکی بدند مشروط به اینکه تمام وقت پیش‌شون باشم و یه سری شرایطِ خاصِ دیگه که گفتم نمی‌تونم انجام بدم رو بهم محوّل کنند.
  7. ایده‌ی شرکت‌مون که برای طرحِ نوآ برای استقرار توی دانشگاه شهیدبهشتی فرستادیم، رد بشه و از این موضوع که من و تیم‌م برای ثبتِ شرکت اقدام کردیم، استاد راهنمام مطلع بشه و یه دعوا راه بندازه که تو گفتی روی تزم فعلا کار نمیکنم چون دارم برای دکترا می‌خونم ولی از اون رفتی ایده‌ی استارت‌آپی دادی و... و لج کنه

چنتا سوال مطرح میشه اینکه، چرا من کمتر از دو هفته مونده به کنکور به این چیزها فکر می‌کنم که باید اشاره کنم که تاب‌آوری (برای آشنایی مراجعه کنید به تاب‌آوری چیست؟یه مهارت هست که باید تمرین بشه و البته اگه برای بدترین حالت‌های ممکن آدم خودش رو آماده نگه‌داره کلا چیزِ بدی نیست و اینکه از خصلت‌های مؤمن در کلام امام جواد(ع) این است که انسان باید گاهی خودش را موعظه کند تا بهتر از این باشد! در هر حال

اِلهی تَوَلَّ مِن اَمری ما اَنتَ اَهلُهُ

خدایا کارم را چنآن که سزاوار آنی بر عهده گیر...

حالا نکته اینجاست که اگه همه‌ی این اتفاقات بالا که گفتم با همین شدتی که ذکر کردم اتفاق بیافته، چند ماه بعد من به چی فکر می‌کنم و حسرتِ چه چیزی رو می‌خورم؟

به این فکر می‌کنم که نامه‌ی ایجاد مرکز رشد و فضای کار اشتراکی رو باید به فرماندار بدم یا شهردار یا شورای شهر یا پاراف کنم و به هر سه مجموعه ارجاع بدم!

و حسرت این موضوع رو خواهم خورد که چرا تصمیم به این نگرفتم که برای دکتری بدون کنکور دانشگاه فردوسی مشهد یا اون موقعیت سربازیِ امریه‌ی آستانِ قدس، اقدام نکردم!

همونطور که احتمالا از ۸مورد بالا متوجه شدید:

  • مقاله‌ای که از روزی که شروع به ننوشتن تو وبلاگ کردم, کارهاش رو انجام دادم, ۲۱ بهمن فرستادم و مقاله‌م تو همون داوری زودهنگام, پذیرش در کنفرانس, چاپ در مجلات منتخب و سخنرانی در کنفرانس گرفت و گواهی‌ش همراه با آرزوی موفقیت رو برام فرستادند.
  • یه قالب‌ساز پیدا شد که بالاخره قرار هست برامون قطعه رو برنه, هر چند که قبلا هم یکی بود که می‌خواست قطعه رو برامون تولید کنه و احتمالا بریم برای قرارداد
  • داوری طرح نوآ انجام نشده ولی از اون موقع که تو وبلاگ مطلب ننوشتم, دفاعیه و درخواست‌ش رو ثبت کردم و احتمالا پذیرفته میشیم, ان‌شاءالله
  • مثلا دارم برای کنکور می‌خونم با اینکه با وجود مقاله تقریبا دکتری مستقیم قطعی هست و نیازی به کنکور نیست و ۱۵ اسفند کنکور رو میدم که پول ثبت‌نام حیف نشه, شاید نتیجه جوری بود که خودم رو قانع کنم به جای امیرکبیر به شریف هم فکر کنم
  • دوشنبه از رفتارم با استاد راهنما خوشم اومد, زیر بار هیچ چیزی نرفتم و تازه طلبکار هم می‌تونستم باشم, چون مقاله رو بدون مشورت اون نوشتم و ارسال کردم و بعدش گواهی رو که اسم اونم بود براش فرستادم, لذت بخش تر میشد که پرینت پذیرش رو بکوبم تو صورتش که خب این حجم از لذت رو قانون بر نمی‌تابد!

تو این مدت که نبودم تنها ۳ نفر بهم پیام دادید که دمشون گرم و خدا خودشون و خانواده‌شون رو حفظ کنه و صدهابار تشکر ازشون بابت دعاها و پیام‌های خوبشون و این موضوع باعث میشه تجدید نظر کنم توی فضای وبلاگ نویسی!

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.