کتابِ «امام رضا ع زندگی و اقتصاد»
من از چند وقت پیش که اعلام کرده بودم، داشتم کتابِ «امام رضا ع زندگی و اقتصاد» که تصویرش این زیر هست رو میخوندم و خب این کتاب پریشب تموم شد؛ الان وقت کردم که بیام و یه چند خط در موردش بنویسم:)
به نظرم کتابِ خوب و مختصری در موردِ کلیاتِ جهانبینیِ تشیع از دیدِ امام رضا ع به مسئلهی اقتصاد به آدم میده اما خب چنتا نکته داره اینکه بعضی جاها حس کردم نویسنده برایِ نقدِ لیبرالیسم در ورطهی کمونیسم و تفکرِ اقتصادیِ سوسیالیسم افتاده! {چقدر من از این ایسمها متنفرم!؛ ساده شدهی این چند کلمه یعنی ببینید مالکیتِ اقتصادی رویِ یک چیز یک مسئلهی مشروع و معقولی هست اما به هر قیمت، داشتن و زیاد کردنِ این چیز(که تعبیر به لیبرالیسم میشه) عملی غیر انسانی طلقی میشه که خب از نظرم درسته، نویسنده/محقق برای نقدِ این ماجرا به نظرم زیادی پیش میره و به تفکراتی که منجر به نفیِ هر گونه مالکیتی میشه(کمونیسم) میرسه؛ البته این نظرِ من بود و حتما این بنده خدا که توفیق جمعآوری و تحقیق روی همچین کتابی رو داشتند، ماجور خواهند بود، انشاءالله} و البته یک کتابِ مختصر ولی به شدت مفید هست که به نظرم حداقل یکبار خوندنش بشدت توصیه میشه:)
از بعضی از یادداشتهام توی این کتاب بگم:
*مالکیت سرچشمهی فساد است. خداوند مالک حقیقی مردمان و اموال و چیزهاست و سرچشمهی فتنهها و بیعدالتیها از اشتباه در مالک دانستنِ انسان سرچشمه میگیرد.
*آنچه دستِ ماست عاریت است برای گذران زندگی!
*امام رضا ع میفرمایند(عیون اخبار الرضا 124/2): «آن کس که برای حفظ مال خویش کشته شود، شهید است.»
*هدف اصلی در اسلام، توزیع سالم کالا در جامعه و رفع نیاز مردم و رعایت مصالح عمومی است.
*امام رضا ع میفرمایند(الحیاة 113/6):«آدمی اگر خوراک یک سال را ذخیره کند، خود را سبکبار و آسوده حس میکند، و چنین بودند امام باقر ع و امام صادق ع-هنگامی که امکانی به هم میرسید- باغی نمیخریدند، مگر پس از اینکه به مقدار خوراک خود کنار میگذاشتند.»
حدیث بالا رو من اینجوری فهمیدم که اولویتِ سرمایهگذاری باید روی مایحتاجِ خوراک باشه و بعد سراغ ملک یا ثروت رفت.
در فصلِ آخر(کرامت انسان و حقوقِ او) در بخشِ هفتم روایتی هست که به نظرم قدرتِ این رو داره که ساعتها ما جداازحرمافتادهها بخونیمش و باهاش اشک بریزیم:
*عیون اخبار الرضا ع 241/2: «یاسر میگوید:(در روزی که امام رضا ع مسموم شده بودند و در همان روز درگذشتند) پس از اینکه نماز ظهر را گزارد، به من گفت: ای یاسر، مردم اهل خانه و کارکنان و خدمتگزاران چیزی خوردند؟ گفتم: آقای من، که میتواند غذا بخورد با اینکه شما در چنین حالی هستید(حال مسمومیت شدید و واپسین لحظات حیات)، (در این هنگام) امام راست نشست، سپس گفت: سفره بیاورید و همگان را بر سفره فراخواند و کسی را فروگذار نکرد و یکایک را مورد محبت و مهر خویش قرار دادند... هنگامی که همه غذا خوردند، امام بیهوش افتادند...»
چی میشه یابن فاطمه (س) ما رو هم به سفرهی کرمت دوباره دعوت کنی...
و...
پ.ن:
بخوام یه عکسِ واضحتر از این کتاب و کتابِ بعدی که قصد دارم بخونم، اینجا به اشتراک بگذارم، عکسهای زیر هست!(مدیونید اگه فکر کنید یکی از قصدهام نشون دادنِ میزِ مطالعهم نیست!)
این هم کتابِ بعدی(دین و سیاست از منظر امام رضا ع) هست که از دیشب شروع به خوندنش کردم و انشاءالله که مثلِ قبلیها(نهجالبلاغه که دارم همچنان میخونم و هنوز تموم نشده، صحیفه سجادیه و این کتابِ بالایی و...، بتونم هر شب بخونمش)(تف به ریا!)
متنی که گوشه بالا سمت راستِ تصویرِ میزم(همون کاغذِ مایل به طلایی و در واقعیت سبز کم رنگِ مایل به زرد)، هست، حدیثی از امام علی ع که همچین تابلویی توی بیت رهبری نصب هست:
امام علی ع:
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ
کسی که خود را در مقام پیشوایی قرار میدهد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگران بپردازد، خود را تعلیم دهد و پیش از آنکه دیگران را به گفتار ادب نماید، باید به کردارش مؤدب به آداب کند، و آن که خود را بیاموزد و ادب نماید به تعظیم سزاوارتر است از کسى که فقط دیگران را بیاموزد و تأدیب کند.
پ.ن:
الان تقریبا بیش از 55ساعت هست که اینترنت گوشیم به خاطرِ همون ماجراهایی که چند پست پایینتر حرفش رو زدیم، قطع هست!
پ.ن:
ای که روزیِ دو عالم همه در چادرِ تو...
پ.ن:
نکتهی کتاب رو اگه دقت کنید، چاپ هشتم هست و
بـگذار که هشتــم گـرو نــه بـاشد...
گر هشت رضا و نه جواد است چه غم؟
پ.ن:
یه حرکتِ خفن داره تو فلسطین اجرا میشه به اسم «رکن الشدید»؛ مانورِ مشترکِ همهی گروههای مبارزِ فلسطینی هست که برای اولین بار تحتِ یک عنوان در کنارِ هم دارند مانور اجرا میکنند و این خیلی خوبه(آفرین)!
پ.ن:
آقای برادر محسن، این همون پستی که گفتم به جای شرکت در چالشِ داستان نویسی و این جور چیزها، مینویسم، کتاب تموم شد و با فاصلهی کم این پست رو نوشتم
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.