هر کس دلش به عشق کسی وصله میخورد
این عشق حیدر است که در تار و پود ماست
عیدمون مبارک
پ.ن 0:
اسلام من با نام مولایم گره خورده
آوای حیدرحیدرم را دوست میدارم
پ.ن 1:
پست علینامه رو میبینید آیا؟!
پ.ن 2:
آقا مرا دوباره بخوان سوی مشهدت
خیری از این اهالی تهران ندیدهام
پ.ن 2.5:
مانند هوای شهر تهران شده ام
باران زده ای که هم چنان آلودست
این پست قرار بود که شامل ویدیوهایی که امروز ضبط کردم (یک Vlog از امیرکبیرِ برفی + توضیحات استعاره زندگی بر مبنای جنگل یا گلخونه) باشه؛ اما از اونجایی که چند سری تلاش کردم اما هر سری یه بلایی سر محتوای فیلم اومد و آخرین ضبطی که تو محل شرکت، داشتم، کامل ذخیره نشد؛ محتوای ویدیویی، در دسترس نیست!
فلذا تا موقعی که برای بارِ nام بشینم و ضبط کنم و در مورد اینکه زندگی بر مبنای گلخونه چطور هست و زندگی بر مبنای جنگل، چطور هست، از تصاویرِ دانشگاهِ امیرکبیرِ برفی، لذت ببرید 🤓
پ.ن 1:
لینکدینم رو آپدیت کردم و اطلاعات توش رو تکمیل کردم؛ همچنین، اکانتم رو به صورت کامل، پابلیک کردم؛ شاید بپرسید چرا نشستم آپدیت زدم و certificateها رو اضافه کردم؟ اولیش به این خاطر بود که این دوره آخری که پریشب تو کورسرا گذروندم رو میخواستم تو چش و چال بقیه فرو کنم، به این صورت که یه دوره معتبر رو به زبون انگلیسی، تو کمتر از یک روز کامل گذروندم و نمره نود و یک هم آوردم؛ دومی که از همه مهمتر بود رو نمیگم!
پ.ن 2:
نمره آزمون زبان msrtم (تافل ایرانی) چند روز پیشها اومد و قبولی تو آزمون نمره 50 بود که من دقیقا 50 آوردم و حداقل رو پاس کردم و مشمول دریافت امتیاز آزمون زبان تو استعداد درخشان دکتری امیرکبیر میشم؛
تقریبا از هر بخشی که وجود داشت، نصف + 2 رو زدم که خب از اونجا که نمره منفی نداشت و یه تعدادش غلط بود، در مجموع شدم 50؛
آیا سوادِ علمیِ کافی، برای کسب نمره بیشتر رو داشتم؟ بلی
آیا تمرکز کافی برای کسب نمره بیشتر رو داشتم؟ خیر
زخمهایت را نشانم بده
تا بدانم چگونه باید دوستت بدارم,
تا یاد بگیرم چگونه نوازشت کنم...
لِوِنت شیک
پ.ن:
نمونه یک دوست خوب رو بخوام مثال بزنم، قطعا یکیش علی **** هست؛ دیشب بهش پیام دادم که میخوام ببینمت و این صحبتها، ظهر قرار بود باهم ناهار بخوریم و یه کم حرف بزنیم، رفتم پیشش و کلا پلن عوض شد و روضه خانم حضرت زهرا س رفتیم و بعد از روضه هم کمک کردیم و پذیرایی انجام دادیم و خودمون هم نشستیم و غذا رو مهمون هیئت خانم حضرت زهرا س بودیم؛ برای شب هم برگشتنی بعد از سرکار، با هم یه چیزی خوردیم و یه کم حرف زدیم, خدا حفظش کنه و برای خانمِ در شرفِ عقدش، نگهش داره
از این روضهها و غذاهای بدون قرار قبلی و یهویی، خدا قسمت همه کنه
تو را دوست دارم مثل برفی که الان تو ویوی میز کارِ من از پشت پنجره، تو خیابون انقلاب و ولیعصر عج داره میباره
پ.ن 0:
پ.ن 1:
برف آمد - حجت اشرف زاده
تو را آن گونه می خواهم؛ که زندانِ زلیخا را
کمک کن… آهِ تو جانا؛ بگیرد دامنِ ما را
...
چنان از دیدنت دورم؛ که باور کرده ام، کورم
تو کاری کن؛ بدونِ تو، نبینم صبحِ فردا را…
برف آمد؛ پشتِ ردَّت، درخیابان گم شدم…
برف آمد… برف آمد… یک زمستان؛ گم شدم
برف آمــد؛ پشتِ ردَّت، درخیابان گم شدم…
...
نه عهدی؛ با کسی بستم…
نه در آغوشِ تو هستم…
تو که از دور می بینی… تو حل کن؛ این معما را...
هفتهای که ازش یه چند ساعتی مونده تا تموم بشه رو میتونم هفتهی پارتی (Party) و قمارهای بزرگ بنامم و هفتهی پیشرو رو هفتهی افترپارتی و هشیاریِ بعد از مستی؛ دیروز (پنجشنبه) کل طرحی که چند سالی هست دارم بهش فکر میکنم و سرش چند تا از بزرگترین قمارهای عمرم رو انجام دادم و یه سری چیزهای بزرگی رو باهاش معامله کردم و احتمالا باعث میشد امسال از دستم خلاص بشید، با 100 امتیاز بنیاد و مبلغ حداکثر ماهانه 2 میلیون تاخت زدم؛ از این مدلِ خودشون بمونند و مملکتشون 🤌 موقتا، جایگاه خودم به عنوان مدیر و مسئول پروژه رو برای چند روز با یه دیتاگَدِر (کسی که دیتاها را کرول و استخراج میکند) عوض کردم و با یه بنده خدایی قرار بستم که شنبه برم و به صورت پاره وقت فایل صحبتهای یک مجموعه جلساتی رو پیاده سازی و تایپ کنم.
در مورد اون طرح، برای اون بنده خدا پرزنت میکردم که اون افرادی که دارم باهاشون سروکله میزنم نمیفهمند که تهاتر، یه مدل بالا به پایین هست، مثل مدلسازی ریاضی/آماری؛ اما اینی که من میگم یه مسئلهی پایین به بالا هست مثل مدلهای عامل بنیان، یه کم فکر کرد و گفت مگه اینها باهم فرق دارند :/
خلاصه که نسخه پرمیوم پلاس توربو رضا چیز عجیبی هست و خوبیش اینه که تهش ایستاده میمیرم!
﴿ لَّا إِلَٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴾
پ.ن 0:
یه خرده عکس ببینیم که اگر تا الان فشار غروب جمعه به مجردهای بیان نیومده، امتیازِ غمگین بودن تو غروب جمعه رو از دست ندیم
اینها تایمها/سفرهایی هست که از شروع هفته، از خونه زدم بیرون تا برم شرکت یا برم پروژهای بگیرم و در کل یک لقمه نون در بیارم؛ تو این چند صباحی که از به دنیا اومدنم گذشت، بعد از تغییراتِ مختلفی که تو نظرم نسبت به افرادِ مختلف و برچسبگذاریها روی آدمها پیش اومد میتونم الان با جرئت بگم که پسر/دختری که از نظر مالی مستقل هست و... جذاب هست و این داستانها شاید فقط تو فانتزیها جالب و جذاب باشه اما مهمتر از این مورد، این هست که طرف از نظر دستگاه محاسباتِ فکری و روحی، مستقل باشه.
پ.ن 1:
من تنهایی گریه کردم
تنهایی تلاش کردم
تنهایی به زخمام مرهم زدم
تنهایی برای زندگیم جنگیدم
تنهایی شکست خوردم
تو شبهایی که صبح نمیشدند، تنهایی منتظر طلوع نکردن خورشید موندم
تو شبهایی که صبح نمیشدند، تنهایی منتظر طلوع خورشید هم موندم
نقش همسر (شوهر/زن) این هست که دیگه مجبور نیستی این اتفاقات رو تنهایی تجربه کنی؛ همدم، هم راز، کسی که تو سختی ها باشه و بشه که حمایت روحی انجام بده؛ کسی که باعث آرامش بشه؛
توی خوشیها، سلامتی، حالِ خوب داشتن و... احتمالا آدم و دوست به وفور پیدا میشه اما روزها و هفتهها و ماههای ما، فقط و فقط از شادی و حالِ خوب، ساخته نشده بودند و نخواهند شد.
پ.ن 1.5:
یه چیز دیگه هم هست اینه که یه سری قوانین ثابت هست و اساسا جزء پیچ و مهره و چرخدندههای هستیِ مادی، هست. مثلا اینکه قانون گرانش داریم یا مقاومت مصالح فلان محاسبات رو داره یا آب تو 100 درجه میجوشه، همه جا ثابت هست؛ نکتهای که باعث تفاوت علوم اسلامی با علوم غربی/شرقی میشه، روی جهانبینی/دستگاهمحاسباتفکریای هست که خروجیِ ذهن و محصولی که یک بچه شیعه میسازه، میشه یک خانه که محل زندگی هست و خروجیِ ذهن و محصولی که یک غیر بچه شیعه میسازه، میشه یک خانه که محل استراحت هست.
یه سریها دو عبارتِ ترکیبی (قوانین ثابت + دستگاه محاسبات فکری) رو یک عبارت میبینند و نتیجهش این میشه که میخواند مثلا فیزیکِ اسلامی، تولید کنند یا کتابِ مقاومت مصالحِ اسلامی تدوین کنند یا حتی یک زندگیِ اسلامی (بدون در نظر گرفتنِ بخشِ قوانین ثابت) بسازند؛ خطر اصلی هم به نظرم بیشتر روی افرادِ مذهبی هست که دچار اختلال موضوعی و رفتاری میشند.
پ.ن 2:
تا مرا در عالَم صورت، مقیّد کردهاند
زندگی در کسوت نبض است نالان زیر پوست...
به معنی گرسنگی پوست یا عطش لمس، آغوش امن، تسکین پریشانیها و اضطرابهاست. دارویی آرامشبخش برای بشر مضطرب دیروز تا انسان افسردهی امروز.