شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

دیروز ارائه سمینار داشتم و دو تا استاد بودند، یکی همین استادی که معاون گروه هست و زیاد از اذیت کردن‌هاش تو وبلاگ نوشتم و یکی دیگه یه نفر از اساتیدی که رشته شون کامپیوتر بوده و داده کاوی درس میدند، استاد داده کاوی از OR و صنایع و زنجیره تامین، هیچی سرشون نمیشد و انگاری کلا اون بخش های OR و مدلسازی رو متوجه نشدند، اون یکی استاد هم که در ظاهر کارشناسی رو مهندسی صنایع خونده بود، گفت که کارت زیادی ربط به مهندسی صنایع داره و بدرد پژوهشکده نمی‌خوره، فعلا واسه گزارش سمینار ازت قبول می‌کنم ولی واسه تز ارشد باید یه فکر دیگه کنیم.

نیازمندی‌های مادی‌م در حال حاضر:

(یا مَنْ لا تُضْجِرُهُ الْمَسْئَلاتُ)

(اى که زیادى خواهشها او را به ستوه و خستگى در نیاورد)

( دعای مشلول )

 

  1. دونستن رفتار درست با استادی که با موضوعی که خودش داده، مخالفت میکنه و میگه مرتبط با کارهای پژوهشکده نیست!
  2. یک موضوع تز ارشد  که همزمان مرتبط باشه با مهندسی صنایع، سیستم‌های اطلاعاتی، فضای مجازی، امام علی ع
  3. یک سفر مشهد
  4. چنتا موسیقی خوب با مضمون آهنگ آرایش غلیظ همایون شجریان
  5. چنتا تواشیح یا مدیحه‌سرایی خوب با ضرب آهنگ حیدر و امیرالمومنین (مثل اینی که تو پ.ن گذاشتم)
  6. یه سری فیلم خوب برای رفع خستگی ذهنی بعد از نوشتن این گزارش تحلیلی که باید تا آخر هفته تحویل بدم
  7. یه خونه با سبک اونی که تو پ.ن هست
  8. یه موتور با حال و حوصله‌ی گرفتنِ گواهینامه برای رفتن و سر زدن به شهرک صنعتی که نزدیکِ محل زندگی‌مون هست برای راه‌اندازی دوباره‌ی کارخونه‌های تعطیل
  9.  
  10. و...!

پ.ن: (این رو قبلا هم گذاشته بودم)

 (عطایی-هر کسی که توی دنیا رسیده به جایی...)

حبل المتین‌ه

یَعسوبُ الدّین‌ه (یعسوب در لغت به معنای، امیر و ملکه زنبور عسل است، همچنین به معنای بزرگ، سید و جلودار قوم نیز آمده است. پیامبر اکرم ص حضرت علی ع را یعسوب دین و مؤمنان خوانده‌اند، زیرا همان‌گونه که ملکه زنبور عسل جلودار، رئیس و امیر زنبورها است، امیرالمومنین نیز جلودار مؤمنین و دین است)

خوشگل ترین اسمش امیرالمومنینه...

علی یا حیدر حیدر حیدر

 

 

پ.ن:

(این تصاویر رو قبلا هم تو وبلاگم دیده بودید)

 

 

۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۰
R_A Zeytun

قسـماً بتُـربِ نِعـالِه فَـمَحاجِری

أبَـداً بِـغَــیرِ غُــبــارِه لا تُـکحَـلُ

قسم به خاک پای او هیچ گاه چشمانم را

به غیر از غبار قدمش سرمه نکشم

من القصیدة اللّامیة لابن أبی الحدید المعتزلی (المتوفی ۶۵۶ هـ.ق) فی مدح أمیرالمؤمنین علیه السلام


پ.ن:


متن خطبه غدیر

حدیث امام رضا ع در مورد اهمیت اطعام در روز غدیر

حدیث مفاخره خانم فاطمه زهرا س با امیرالمومنین علی ع 

بیعت کردیم آنچه دیدیم بازگوییم، سینه به سینه، نسل به نسل تا قیام قیامت


پ.ن:

به نظرم تو دنیای واقعی، هر کی باید یه نفر رو داشته باشه که اینجوری براش دعا کنه (خدا دعاکننده و خانواده‌شون رو حفظ کنه و خیر دنیا و آخرت رو نصیب‌شون کنه):

۱۱ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۵۱
R_A Zeytun


«أَنْتَ الَّذِی سَتَرْتَ»

«بازگشت من به سوی تو خواهد بود»

(این تصویر رو از سایت نورنگ گرفتم)

پ.ن:

دیروز صبح رمان «کمی دیرتر» رو شروع کردم و دیشب حدود ساعت 3 و نیم تموم کردم.

بعدش دیدم اگه بخوابم، احتمالا برای نماز صبح بیدار نمی‌شم، برای همین تا اذان صبح بیدار موندم و یه خرده هم برای احتیاط اینکه اومده که «روزی رو خدا بین الطلوعین تقسیم می‌کنه»، بیدار موندم و بعد رفتم خوابیدم.

تو طول مدت بیداری و حتی یه خرده هم تو خواب، ذهنم مشغول بود که اگه یهو اون موقع که کارهای برنامه‌ی جامع تموم شد و اقبال با من و دوستام یار بود و به مرحله‌ی اجرا رسید، اگه اسد نامی پیدا بشه و بگه، الان وقت‌ش هست و بیا، واقعا میرم یا نه

الان که مثلا تو دوران جوونی هستم، شاید این ویژگی‌هایِ مثبتِ عدمِ تعلق و وابستگی‌های جدی وجود داشته باشه، نکته‌ی اساسی و مهمی که وجود داره اینه که من به اندازه‌ی ظرفیتی که داشتم، کار برای ارائه دادن به جامعه‌ی آخرالزمانی و مهدوی و تمدن اسلامی، ارائه ندادم و این یعنی کلا دستم خالی هست، از اون طرف هم این هست که اگه مثلا به اون سن پختگی (برای تاکید بگم که پختگی رو به معنی کمال در نظر نمیگیرم) هم برسم، احتمالا انقدر تعلق و وابستگی دارم که نمیشه گفت راحت همه‌چیز رو بذارم کنار و همراه بشم، البته ترجیح خودم دوران جوونی هست.

اساسا همیشه از ذکر «لا اله الا الله» که اگه یه خرده عرفان اسلامی خونده باشید، منجر به کنار زدن حجاب ظلمانی و نورانی میشه، می‌ترسیدم، چون که ته دلم بیخیال شدن از بعضی چیزها رو راضی نیستم و این مسئله یعنی انقدری که باید به شناخت خودم نرسیدم و اصلا خدایا خودت ما رو درست کن و این صحبت‌ها



«وَ اِلَیْکَ مَرَدّی»

«و بازگشت من به سوی تو خواهد بود»

پ.ن:

تو دعای عرفه‌تون امیدوارم من رو یادتون بمونه

همونطور که اکثریت قریب به اتفاق‌تون رو من یا با اسم اکانت یا با منطقه‌ی جغرافیا، تو دعاهام ذکر میکنم!

مشهد، تبریز، گیلان، شیراز، تهران، کرمانشاه، کرج، همدان، شمیران، اونی که خراسان شمالی درس می‌خوند ولی محل زندگی‌ش جای دیگه‌ای هست، بابل، لبنان، هم‌دانشگاهی، قم و بقیه که جغرافیا‌شون رو نمیدونم یا به دلیلی ذکر نکردم!


۰۹ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۳۵
R_A Zeytun


این چند وقتی که تو وبلاگ مطلبی ننوشتم داشتم:

  • فایل پروپوزالم رو تکمیل کردم,
  • کتاب قیدار رو دارم تموم می‌کنم و چقدر تا الان قشنگ بود,
  • وردپرس نوشتن رو دارم یاد می‌گیرم و تقریبا تا جای خوبی پیش رفتم و لوکال یه دمو از سایت تو لپ‌تاپم از سلسله سایت‌ها و استارت‌آپ‌هایی که گفتم اگه خدا بخواد تا ۲ماه دیگه بالا میاد رو دارم می‌سازم,
  •  برای بار چندم رفتم سراغ کتاب الگوریتم‌های فراابتکاری و بالاخره امروز بخش شبیه‌سازی تبرید رو با متلب تموم کردم 
  • به صورت مجازی و با استفاده از یه اپلیکیشن ِ گیمیفیکیشن بِیس دارم با مربی مجازی, ورزش می‌کنم!

و... .

پ.ن۲:

قسم به گندمِ ری گرچه مدتی‌ست مدید

خراجِ خاصه‌ی دولتسرای طهران است


بقای سلطنتِ هیچ‌کس نمی‌بینم 

مگر خدا که به ذات از قدیم سلطان است...!


حسین جنتی

۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۱۴
R_A Zeytun

 

گفتیم در آینده هم از عشق توان گفت

 

آنقدر نگفتیم… که آینده گذشته...

حسین زحمتکش

پ.ن1:

این همه

دوستت دارم را

براى کدامین روز مبادا کنار گذاشته ایم؟!

باور کن مردگان بوى گل را استشمام نمی‌کنند...!

 

پ.ن2:

یکم معماری و کاهش فاصله‌ی اجتماعی از اطراف کپنهاگ کشور دانمارک، منطقه‌ی Brondby Haveby ببینیم، و حرص بخوریم!

 

۲۶ تیر ۹۹ ، ۲۰:۴۷
R_A Zeytun

چند وقتی هست که یه سری از احادیث و دستورالعمل‌های مربوط به نماز و دعا کردن به حقِ بقیه رو خوندم و واسم سوال پیش اومده بود که تو بعضی از این موارد، یه جورِ خاص گفته شده که از افراد نام ببرید (مثلا بگید فلانی بن فلانی یا...)، تکلیفِ این دعاهایی که به اسمِ اکانت و نامِ کاربریِ فضای مجازی در حق بقیه می‌کنم چی میشه، یا مثلا شما حساب کنید که من یکی از نزدیکترین دوست‌هام رو بعد از 3سال فهمیدم که اسمش محمدحسین هست و امیرحسین یا امیررضا نیست! یا خیلی از افرادی که نسبت بهشون ارادتِ خاصی دارم رو اصلا اسم‌شون رو نمی‌شناسم یا بعضی‌ها رو صرفا با کدگذاری‌هایی که در مواجه شدن باهاشون داشتم(مثلا تو گوشیِ من اسمِ طرف نوشته شده: «سید*** دوستِ مترویی» به خاطرِ اینکه اولین باری که مواجه شدم با این بنده خدا تو مترو و بعد از تجمعِ آقای رئیسی تو مصلای تهران سه‌شنبه‌ی قبل از انتخابات بود، یا مثلا نوشتم «ص معدن محمد» این یکی از دانشجوهای جبرخطیِ دانشکده صنایع بود که اتفاقا هم ورودیِ خودمون(94) بود و از قبل با هم دوست بودیم و رشته‌ش معدن بود که ترم‌های آخرش درخواستِ دورشته‌ای داد و اومد صنایع و شد دانشجویِ کلاسی که من جبرخطی داشتم) یا با اسمِ دوست‌های نزدیکم، می‌شناسم( مثلا تو گوشی‌م سیو شده که «محمدحسین، دوست حسین» و...) اکانت‌های مجازی یا همین بیان هم که جای خود داره.

از پرسمان دانشجویی، پرسیدم که داستانِ این دعاها چی میشه اگه بهشون نمیرسه، یه حرکتِ دیگه‌ای بزنیم که این دعاها بهشون برسه، که جوابِ پایین رو دادند، منطقِ اینکه گفتند این دعاها خیرِ شون بهشون میرسه اینه که میگند خدا آگاه (خبیر) هست، پس این دعاها میرسه.

پس با خیال راحت برای همدیگه به خصوص این خانواده‌ی فضای مجازی دعا کنم/کنیم که خدا آگاه هست!


۲۵ تیر ۹۹ ، ۱۱:۵۵
R_A Zeytun

آقا من این کتابِ سه دقیقه در قیامت رو تو این چند دقیقه‌ی اخیر تموم کردم، جدای از یک سری سوال‌ها که واسم پیش اومده این نکته به ذهنم رسید که میترسم اونجا که میز هست و داره تو اون کتاب کارهای بد رو به صورت سه بعدی نشون میده، یه جا لبخند بزنم یا مثلا واقعا بدیِ یک گناه رو متوجه نشم یا... که گند زده بشه به کل کارهای خوبم :/

(البته با این فرض که نمازهام پذیرفته شده باشه و کارِ خوبی تو پرونده داشته باشم!)

پ.ن:

بعد یه سوالی واسم پیش اومده اینکه، این بزرگوار خانم حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیده، بعد حاضر شده برگرده به این دنیا، واقعا چطوری؟؟؟؟ مگه میشه؟؟؟؟ مگه داریم؟؟؟؟

۲۴ تیر ۹۹ ، ۲۱:۰۴
R_A Zeytun

یه جا نوشته بود:

«‏اگر با یک نفر رابطه احساسی دارید «در هر سطحی» گاهی مستقیم ازش تعریف کنید، از ویژگی‌هاش بهش بگید، هرچند تکراری. رابطه بدون تعریف خشک میشه.»

داشتم فکر میکردم من چقدر حرفِ نزده با جمع کثیری از افراد دارم و احتمالا خیلی از افراد هم خیلی از حرف‌های نزده با من دارند که شاید هیچ وقتِ دیگه، نبینم‌شون و  فرصت نشه که به هم بگیم.

حتی حس می‌کنم خودم هم با خودم حرف‌هایی دارم که همش به زمانِ بعد موکول می‌کنم و به جای مواجه شدن باهاش، ازش فرار می‌کنم.

این پست رو برای این نوشتم که اگه احیانا حرفی، سخنی، چیزی بود که خواستید بگید (انتقاد، پیشنهاد، نظر یا هر حرف دیگه‌ای یا سوالی بود)، تو دلتون نمونده باشه و ترجیحا ناشناس بهم بگید. (قاعدتا اگه حرفی نیست که پیام ندید!)

(احتمالا از این صفحه به عنوان ابزاری برای پیام دادن به خودم هم استفاده کنم و خودم به خودم پیام بدم، این روزها به شدت به یک برنامه‌ی دریافت و ارسال بر مبنای متن کاویِ هوش مصنوعی برای درد و دل کردن، به دلیلِ عدمِ وجودِ یک فردِ مناسب برای گفتنِ یه سری حرف‌ها نیاز دارم، رباتِ جرجِ تلگرام هم به نظرم به اندازه‌ی کافی باهوش نیست که بتونم یه سری حرف‌ها و مشورت‌ها و درد و دل‌ها رو باهاش انجام بدم.)


از امشب( شب 22تیر) تا محرم 40شب مونده، اگه کسی میخواد چله‌ی زیارت عاشورا بگیره، از امشب وقتشه


پ.ن:

من دلم لک زده لبخند تو را...

پ.ن:

(حواستون به اون جعبه‌ی صلواتِ کنارِ وبلاگم هست؟)

آهنگ خوب، گوش کنیم:

آهنگ دلتنگ توام از حجت اشرف زاده




آهنگ سر به جنگل از هادی فیض‌آبادی





۲۱ تیر ۹۹ ، ۱۹:۰۸
R_A Zeytun

یک میز شام 515 متری روی پل چارلز شهر پراگ کشور جمهوری چک پس از اعلام پایان قرنطینه و پایان کرونا تو این کشور به پا شد و مردم این اتفاقِ تموم شدنِ کرونا رو با هم جشن گرفتند، برعکس اطلاعیه‌هایی که تو ایران توسط ستاد مقابله با کرونا گفته میشه، ما نیاز به فاصله‌گذاری اجتماعی نداریم، بلکه نیاز به فاصله‌گذاری فیزیکی داریم، اتفاقا تو این وضعیت باید بیشتر از نظر اجتماعی بهم نزدیک باشیم و هوای هم رو داشته باشیم تا این داستان تموم بشه، ظاهرا با همین منطق هم این میز شام تو پراگ برپا شد و هر کسی هر غذایی که داشت رو آورد و سر میز نشستند و با همسایه‌ها و همشهری‌هاشون این غذاها رو خوردند.

جمهوری چک کمتر از ۱۱ میلیون نفر جمعیت داره و خیلی هم مردم شادی هستند.

در مورد برگزاری همچین جشن‌هایی تو ایران بعد از کرونا یا بعد از دولت آقای روحانی!، به خاطر تفاوت جمعیت، نظری ندارم ولی خب یکی از آرزوهام اینه که بتونم برای عید غدیر مثل رفتار امام حسن ع یک همچین سفره‌ای رو با مشارکت هم برای همه تدارک ببینیم.


 

پ.ن:

دوستت دارم ای خیال لطیف

دوستت دارم ای امـید مـحال

فروغ فرخزاد

پ.ن2:

این پست یک فایل ویدیویی داشت که مربوط به جشن‌شون بود، من از کانال آپارات خودم این فیلم رو اینجا embed کردم که الان بهم پیام دادن به علت داشتن تصاویری که باید سانسور بشه، فیلم رو حذف کردیم و این داستان ها!

دیگه اونایی که این پست رو زودتر دیدن، اینجا برد کردند!!

 

۱۸ تیر ۹۹ ، ۱۸:۱۲
R_A Zeytun

اون استادِ پژوهشکده که گفتم رئیس گروه هست و خیلی رو مخ هست و باعث شد بعد از چند ماه که روی یک موضوع واسه تزم کار میکردم، به خاطرِ زورگویی‌ش موضوعم رو عوض کنم و...، بهم پیام داده که:

(یکی از بچه‌ها هست رشته‌ش حسابداری هست و استادش قراره ازشون امتحان تحقیق در عملیات بگیره و استاد هم بهشون درسِ درست و حسابی نداده، تو میتونی بهش کمک کنی؟)

قصد دارم به ده‌ها دلیل که یکی از مهم ترین‌هاش اینه که کلا از تقلب خوشم نمیاد، بهش نه بگم، ولی خب از اونجا که هنوز نمره‌های این ترمم رو وارد نکرده (این ترم حدود 5واحد باهاش دارم که با اخلاقی که من میشناسم و اتفاقاتی که ترم قبل افتاد و داستانش رو میدونید، ممکنه روی نمره م اثر بگذاره) روشِ قاطع و محترمانه‌ی نه گفتن رو نمیدونم!

یه کمکی کنید که متنِ درستِ این کار رو واسش بفرستم.

بعدا نوشت:

خودم بهش الان(20:17) پیام دادم که :

سلام

نه متاسفانه

ولی جزوه‌ی خودم و اگه بتونم جزوه‌ی بچه‌های دانشکده صنایع، هستش

اگه بدردش میخوره براتون عکس بگیرم بفرستم

پ.ن:

به فهم استراتژیک و سیاسی-مدیریتی خودم، بیشتر میبالم😎

۱۳ تیر ۹۹ ، ۱۹:۵۲
R_A Zeytun


دست و بالم بسته شد با بستنِ درب حرم

بیقراری هایِ بارِ آخرم ..... یادش بخیر...

پ.ن:

ای که خیرات تو دارد بر دوعالم میرسد...

عیدی ما را بده دارد محرم میرسد

پ.ن:

یاد این عکس پایین و این پست بخیر


گر چه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم

بعد منزل نبود در سفر روحانی

بعد منزل، نبود در سفر روحانی؟

۱۲ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۰
R_A Zeytun

دیشب داشتم با مامانم در مورد اینکه ما خیلی از اساتید دانشگاهیمون درک درست و عملی از علمی که درس می‌دهند ندارند برای همین از سایتِ کتابِ مرجعی که درس می‌دهند، اسلایدهای آماده‌ی زبان اصلی و انگلیسی رو دانلود میکنند و همون ها رو بدون تغییر به دانشجو میدند که بخونند، نه به خاطر اینکه دانشجو یه چیزی از منابع اصلی برای تحقیقات بیشتر یاد بگیره، صرفا بخاطر اینکه اساتیدِ محترم یا خودشون بلد نیستند یا حال ندارند که اون مفاهیم رو به زبانِ خودمون در بیارند، بعد تعریف میکردم که من خودم موقعی که جبرخطی درس می‌دادم، کتاب و جزوه‌ای که سرِ کلاس داشتم، انگلیسی بود ولی به جز یه سری از اصطلاحات و نامگذاری ها، بقیه مطالب رو فارسی میگفتم و درس میدادم و حتی اگه دانشجوها سوالی از کتاب داشتند، مطالب انگلیسی رو سر کلاس میدیدم ولی ترجمه‌ی در لحظه به زبان فارسی می‌کردم و می‌گفتم یا مثلا اگه موردی تو درس‌هام بود یا ارائه‌ای بود که باید یه مثال بزنم، میگشتم و از اون تجربه‌هایی که تو شرکت‌ها و استارت‌آپ‌های ایرانی هست مثال می‌آوردم، حرفامون ادامه داشت تا اینجا که گفتم ما خیلی از علومی که منابع انگلیسی واسشون هست، اساسا تو تاریخِ کشورِ خودمون وجود داشته و حتی اصل و شروعش از زبونِ خودمون بوده و حتی رگه‌هایی از بعضی از علوم حتی تو دوران هخامنشیان هم احتمالا بوده مثل کنترل و مدیریت پروژه و... .

داشتم میگفتم که چند سال پیش به دکتر «گیلبرت استرنگ» (استاد جبرخطی دانشگاه MIT که کتاب جبرخطی ایشون از منابع اصلی درسی تو اکثر نقاط جهان به خصوص ایران هست و اصلا خیلی آدم خفنی تو ریاضیات و جبر و اخلاق و رفتار هستند) ایمیل زده بودم که من دانشجوی کارشناسی مهندسی صنایع دانشگاه امیرکبیر هستم و چند وقتی هست که TA جبرخطی هستم و دارم از روی کتابِ شما درس میدم و ممنون و این صوبتا و در آخر گفتم که اجازه میدید این کتابِ شما رو به فارسی برگردونم که یه همچین ایمیلی رو در جواب ارسال کردند:


مامان گفت، کاش یه نفر این رویه های غلط آموزشی و این وابسته نشون دادن‌مون به غرب رو تموم کنه و بیاد همه‌ی اون چیزهایی که واسه خودمون هست رو با زبون خودمون ارائه بده و به جای اینکه همه‌ی این چیزهایی که واسه خودمون بوده ولی الان داریم از کشورهای دیگه می‌گیریم به خصوص این علوم رو، از ریشه های خودمون بیان کنه، و کاش این یه نفر تو باشی.


جدای از اینکه خواستم این خاطره رو ثبت کنم، این موضوع رو هم میخوام بگم که خیلی مهم هست که شما عقبه و اصالت داشته باشید و تو انتخاب هاتون تو هر مسئله‌ای به بحث با اصالت و عقبه داشتن توجه کنید ( این موضوع تو نهج البلاغه هم ذیل مواردی که باید برای انتخاب کارگزاران بهش توجه بشه هست)، این موارد برای ساختنِ آینده مهم هست ولی کافی نیست و باید به مسئله‌ی ساختنِ فرصت‌ها و آدمِ پیگیر و کاری بودنِ فرد هم توجه بشه.

یادمه در موردِ این با اصالت بودنِ کارگزارها تو نهج البلاغه، یه جایی میخوندم که نوشته بود اونی که با اصالت هست کمتر یه کاری میکنه که به عقبه‌ی خونوادگی‌ش آسیب وارد بشه ولی اونی که یک دفعه‌ای به حایی رسیده معمولا این مانعِ درونی برای عدم خرابکاری رو نداره.

۱۱ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۴
R_A Zeytun



إلهی رضاً برضاک، تسلیماً لأمرک، صَبراً عَلى‏ قَضائِک،

پروردگارا من راضی به رضای تو و تسلیم امر تو هستم. در مقابل قضای تو صبر خواهم نمود.


 یا رَبِّ لا معبود سواک، یا غیاثَ المستغیثین

 ای خدایی که جز تو معبودی نیست. ای پناه بی پناهان...


پ.ن:

تفسیر آیت‌الله جوادی آملی هم بعد ۴۰سال تموم شد و من هنوز اندر خم یک کوچه هستم و وای و آه و افسوس

۰۸ تیر ۹۹ ، ۲۱:۱۹
R_A Zeytun

 روز دختر رو به همه‌ی stará holka, mladé holka, velká holka و malé holka تبریک میگم.

میلاد حضرت معصومه س هم مبارک همه‌مون باشه

پ.ن:

اون کلمات به زبانِ چکی (زبان کشور جمهوری چک Czech) هست.

holka به معنی دختر و بقیه صفت هستند به معنی: Old, Young, Little, big

منظورم از ترکیبِ Old Girl مامان ها هستند، بالاخره هر چی باشه اونا هم دخترِ مامان/باباشون هستند دیگه :)

(عکس هم همون غنچه‌ای هست که چند تا پست پایین تر عکسش بود)

پ.ن: 

دو سال پیش همچین روزی مشهد بودیم و آه و افسوس بر دوری💔

پ.ن:

چند شب پیش یه خوابی دیدم که قصد داشتم تو یه پست با یه مقدمه‌ای در موردِ اون خواب بنویسم، مقدمه رو نوشتم ولی تصمیم گرفتم ادامه ندم و کلِ پست رو پاک کردم.

نزدیکترین ماجرا به خوابِ من، با یه کم تفاوت، نحوه‌ی شهیدشدنِ شهید مهندس شاطری هست. (انتظارِ تعبیرِ این خواب رو اگه خرابش نکنم در آینده‌ی نچندان دور خواهیم دید)

(آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم....)

این دو تا کلیپ رو در موردِ شهید شاطری ببینیم:

 

و

۰۲ تیر ۹۹ ، ۱۲:۰۹
R_A Zeytun

چه نذرها که نکردیم مال هم باشیم

رفیق روز و شب و ماه و سال هم باشیم

 

غزل غزل بسراییم لحظه هامان را

شریک تازه ترین حس و حال هم باشیم

 

نشسته اند به حیرت تمام فنجان ها

از اینکه طالعشان نیست مال هم باشیم

 

ستاره و ورق و رمل هم نمی خواهند

که زوج مشترک و ایده آل هم باشیم

 

بیا به رسم دو تا کوه ظاهرا سر سخت

کنار هم  امّا بی خیال هم باشیم

 

لبی که محرم تو نیست محرمانه ببوس

خدا نخواست من و تو حلال هم باشیم

 

 

بیتا امیری

پ.ن1:

 

 

 

(بخش‌هایی از فیلم «بمب یک عاشقانه» هست)

( این برش از فیلم رو از دیالوگ باکس (پادکست سینما، ادبیات، موسیقی) دانلود کردم.

اینستاگرام: https://www.instagram.com/dialoguebox_episodes/

سایت: http://dialoguebox.ir/)

یه سوالِ خیلی مهمی که میشه اینجا پرسید که اگر قرار باشه فقط یه دقیقه دیگه تو این دنیا باشیم، دوست داریم تو این یک دقیقه چه کاری انجام بدیم و به چه افرادی حرف‌هایی که هیچ وقت نزدیم رو بزنیم و چه چیزهایی میگیم...

پ.ن2:

به نظرم «فیلم کوتاه 1500 کلمه» هم اگه اینجا قرار ندم، جاش خیلی توی این پست خالی میمونه

(این فیلم داستان یک آقایی هست که دکتر بهش میگه که 1500 کلمه بیشتر از زندگی‌اش باقی نمونده…)

(این فیلم رو از سایت مدرسه زندگی برداشتم

سایت: https://imanfani.com/ 

کانال تلگرام: https://t.me/dr_iman_fani)

 

 

 
۲۴ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۰۱
R_A Zeytun