شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

خُطْبَةٌ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع

۲۷ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۵۶
R_A Zeytun

آیت الله کوهستانی می‌فرمودند:

خدا یک علی(ع) داشت الحمدلله آن هم امامِ ما شد.


می‌دونستید یکی از مهم‌ترین و اثرگذارترین راه‌های رفع غم، صدا زدن و اصطلاحا ناد علی هست؟

اومده که:

نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب...وَ یُضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ

بخوان علی را که مظهر صفات عجایب است... و برای رفع هر ناراحتی تو را می خوانم.

و نکته هم اینجاست که اومده «کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ» یعنی هر ناراحتی و غمی

شکر خدا که علی ع رو داریم :)

پ.ن:

منتظر روزیم که بیای بالا سرم و بهم بگی:

انا علی الذی کُنتَ تُحِبُه

اون علی که سنگشو به سینه میزدی، منم


پ.ن:

برای شنیدن موسیقی و مدیحه‌سرایی‌های مربوط به امام علی ع مون، می‌تونید به کانال زیر مراجعه کنید

https://t.me/zeytun110

۷۵ نظر ۲۵ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۳۸
R_A Zeytun

فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی هست که توسط ❤سید حسن نصرالله❤ خونده شده

فیلم‌ش جاهای دیگه هم هست ولی ترجمه و زیرنویس‌ش رو خودم انجام دادم

۰۶ اسفند ۹۸ ، ۰۳:۱۳
R_A Zeytun

اون حرفی که زده بودم، فکر کنم ببینم که جدول برنامه‌ریزی خودم رو اینجا با شما به اشتراک بگذارم، به این نتیجه رسیدم که تصویرِ جدولِ خودم رو نگذارم ولی فایل خامِ جدول رو بگذارم شاید بدرد کسی خورد.


حدثنا أبی رضی الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله عن یعقوب بن یزید عن محمد بن أبی عمیر عن غیر واحد عن أبی عبد الله ع قال السبت لنا و الأحد لشیعتنا و الإثنین لأعدائنا و الثلاثاء لبنی أمیة و الأربعاء یوم شرب الدواء و الخمیس تقضى فیه الحوائج و الجمعة للتنظف و التطیب و هو عید المسلمین و هو أفضل من الفطر و الأضحى و یوم الغدیر أفضل الأعیاد و هو ثامن عشر من ذی الحجة و کان یوم الجمعة و یخرج قائمنا أهل البیت یوم الجمعة و یقوم القیامة یوم الجمعة و ما من عمل یوم الجمعة أفضل من الصلاة على محمد و آله. (شیخ صدوق، الخصال، احمد فهری، انتشارات علمیه اسلامیه، ج۲،ص۳۹۴، باب، ما جاء فی یوم السبت …ح۱۰۱).


حدیث بالا در خصوص برنامه‌ریزی یک هفته هست که امام صادق ع فرمودند:

شنبه برای ما (ائمه)

یکشنبه برای شیعیان ما

دوشنبه برای دشمن‌شناسی

سه‌شنبه برای بنی‌امیه شناسی

چهارشنبه وقت نوشیدن دارو

پنجشنبه وقتی است که حاجت‌ها برآورده می‌شود

جمعه برای پاکیزه شدن و عطر زدن و آن عید مسلمانان است بهترین عیدها روز غدیر است که هیجدهم ماه ذى الحجه بوده [و اولین عید غدیر] با جمعه مصادف بود و قائم ما جمعه ظهور می‌کند و رستاخیز در جمعه بپا خواهد شد و هیچ کارى در جمعه بهتر از درود فرستادن بر محمد و آل او نیست.


فایل‌ها:

۰۹ مهر ۹۹ ، ۱۱:۵۹
R_A Zeytun

از دیروز یه جایی مشغول به کار شدم که عنوان شغلی ش تقریبا همه توصیفاتِ شغلیِ بقیه از من، مدیر محصول، تو این دو سه سال اخیر بود ولی از اونجایی که عنوان شغلی من تو شرکت های مختلف معمولا طراح و تحلیلگر سیستم ها و روش ها و تحلیل گر کسب و کار بود، توی رزومه من با این عنوان چیزی نبود ولی کاری که باید اینجا انجام بدهم هم تقریبا مدل کارهایی که تو این 7 سالِ کاری‌م انجام دادم هست؛ حالا چرا من باهاش حال نمیکنم، چون اولا سنم برای شروع یک مسیر شغلی جدید زیادی بالا هست و حس پیر بودن برای یادگیری اصطلاحات این بچه های نسل جدید دارم، ثانیا از روی اجبار این مسیر رو رفتم چون درآمدش بیشتر بود و نه از روی مهارت یا علاقه، ثالثا با یکی از بچه های هم ورودی کارشناسی تو صنایع امیرکبیر همکار شدم که تو کل این 9 سال، در مجموع من با مرتضی 9 تا جمله به اندازه یک ربع ساعت، حرف نزدم و صفحه چت من و این بنده خدا کلا خالی هست.

چه میشه کرد، شاید بخشی از بزرگ شدن، همین تن دادن به این اجبارها باشه، بعضی وقت ها حس میکنم باید میرفتم و معلم میشدم که تایم های بعدازظهرم و تابستونم خالی باشه و در کنارش بتونم اون مسیرهای شغلی که دوست دارم رو با حفظ حداقل های درآمدی، ادامه بدم ولی باز در لحظه ی اکشن، میمونم و نمیرم سمتش؛ تو دو تا شرکت دیگه ای که به جز اینجا هستم، تازه داشتم به جاهاش لذت بخش ماجرا نزدیک میشدم؛ تو شرکت اولی که حدودا 7 سالی هست باهاشون در ارتباط هستم، بالاخره یک لاین هوش مصنوعی و Generative AI راه انداخته بودم و یه مدل تولید تصویر رو بالا آوردم و همچنین اون بخش آکادمی را استارتش رو زده بودم که تجاری ش کنم؛ تو شرکت دومی، تو این حدود 14 ماه محصول رو از هیچی به مرحله آماده تست و ارزیابی رسوندم و الان جایی بود که قرار بود بشینم یه گوشه و جشن تست اولیه رو بگیرم و به همه اون هایی که میگفتند نمیشه محصول سخت افزاری رو مدیریت نرم افزاری کرد، نیشخند بزنم


خیر باشه ان شاءالله


۰۲ مهر ۰۳ ، ۰۵:۳۶
R_A Zeytun

اگر میشه یک فاتحه برای بابای دوستم بخونید 🖤💔

۳۰ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۵۰
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ مرداد ۰۳ ، ۰۸:۱۷
R_A Zeytun

نزدیک دو ماه پیش برای کمتر از 24 ساعت باید حدود 150 میلیون تومان پول جور میکردم؛ یه آزمونی شد که ببینم تو این بازه زمانی که یه تعداد از آدم‌ها و سازمان‌ها و مجموعه‌ها من رو می‌شناسند، اگر واقعا پول دست شون باشه، من رو به چه عددی می‌بینند؛ به قول گفتنی من آدمِ چند میلیونی تو ذهنشون هستم.

چند ماه پیش با یه بنده خدایی که مدیرعامل یه شرکتی بود حرف میزدم، در مورد اوضاع تصمیم‌گیرهای مملکت می‌گفت بعضی‌هاشون آدم میلیارد نیستند، در حد چند ده میلیون رو اداره کردند بعد یهو بهشون می‌گند بیا یه مسئولیت بگیر که چند همت (هزار میلیارد تومان) بودجه اینور و اونور میشه با تصمیمات شون؛ به ذهنم زد که ببینم من تو ذهنم بقیه چند میلیون/میلیاردی هستم.

خلاصه‌ی این دو تا اتفاق این شد که به رفقا و مجموعه‌هایی که حس می‌کردم احتمالا این عدد 150 میلیون براشون زیاد نباشه، پیام بدم و بهشون بگم در حد دوماه این پول رو قرض می‌خوام و این دو ماه برای این بود که وامی که قرار بود بگیرم، برسه و این پول رو بهشون برگردونم. از بین همه‌شون؛ یه مجموعه که تقریبا باهاشون زیاد آشنا نبودم ولی خب غریبه هم نبودم، قبول کرد که 100 میلیون قرض بده؛ تو راه مترو به مدیر اونجا پیام دادم که حاجی من 0 ریال با 100 میلیون تومان برام فرقی نداره، فیکس 150 میلیون نیاز دارم (نقل به مضمون هست!) خللاصه یه سری پیام رد و بدل شد و تهش گفت فردا به اون بنده خدا بگو 150 چک برات بکشه

دیگه چک رو کشید و من هم آخر وقت کاری بانک با مشغله های فراوان پول ها رو جابه‌جا کردم و اون پولی که باید واریز می‌شد، ریخته شد.

از اون تاریخ تا اول این ماه، اون وامی که باید جور میشد تا پول این بندگان خدا رو برگردونم جور نشد؛ در عوض اون پولی که قرض گرفته بودم یه چک از بابا گرفتم که اول این ماه رفتم و چک خودم رو جابه‌جا کردم و چک بابا رو بهش پس دادم.

اینطوری شد که با اولین برگه چکی که برای خودم بود، یک چک ۱۵۰ میلیونی و بدون پشتوانه کشیدم. به دوست‌ها و رفیق‌ها پیام دادم که حاجی قرض چند ماهه یا وام بلند مدت می‌تونید جور کنید برام، جویای قضیه شدند که داستان چیهکه ماجرا رو گفتم، یکی‌شون پرسید می‌خواهی چیکار کنی؟ در جواب گفتم زندون واسه مرده!

دیگه تقریبا مطمئن بودم که نیاز هست یک لیستی از کتاب‌هایی که دوست دارم توی زندان بخونم آماده کنم که دوستم امین پیام داد، اون پولی که قرار بود به بابا بابت ماشین بدم رو می‌تونم یک ماهه تاخیر بندازم، بیا تو بیشتر لازم داری؛ بهش گفتم که فعلا دستت باشه اگر لازم شد ازت می‌گیرم.

طبق معمول از اونجایی که خیلی بنده‌های خوبی نیستیم و به جای توکل اول همه راه‌ها رو امتحان می‌کنیم و اگر جواب نداد، تازه دست به دعا می‌شیم، من هم حس کردم که اگر نقطه‌ای باشه که نیاز به دعا باشه، الان موقع‌ش هست.

دیگه با دعا و نذر و قسم و...، یه تلاشی کردم. فردای اون شب در حال جستجوی چندباره‌ی نحوه‌ی تامین مالی بودم که سایت وام رفاه دانشجویی رو نگاه انداختم و دیدم اون پولی که قرار بود بهمون حالا حالاها ندهند، زده واریز شد!

وضعیت اینطوری بود که مشکل شد دو تا؛ یعنی علاوه بر اینکه ۱۵۰ میلیون تومان باید جور می‌کردم، یه مبلغ ۲۰۰ میلیون تومانی هم زدند واریز شده در صورتی که واریز نشده و من از نظر بانک رفتم زیر بار ۳۵۰ میلیون قرض!

دیگه سعی کردم با وجود بالاترین سطح فشار روحی و استرس, خونسردی خودم رو حفظ کنم و نزدیکترین زمان بلیط برگشت به تهران رو بگیرم و برگردم و حضوری برم دنبال پول‌ها؛ به طور قابل ملاحظه‌ای از کارگر خدماتی و نگهبان شب تا کابینت‌سازی و... و شغل‌های مرتبط با رشته‌م به حدود ۷۵۰ جا، رزومه‌ی کاری ارسال کردم که بتونم کارم رو زودتر جابه‌جا کنم و اگر مهلتی برای بازپرداخت دادند یا بازپرداخت اقساطی شد، برسم تا پول رو برگردونم.

روز اول که رفاه دانشجویی تو تعطیلات بود، روز دوم زنگ زدم و گفتند تا آخر هفته درست می‌کنیم این مشکل رو. حالا این درست می‌کنیم معلوم نبود می‌خواند پول رو واریز کنند یا ایراد سیستمی رو رفع کنند و دوباره لغو بزنند.

دیگه یک روز پر از استرس اینکه من قرار هست موجودی‌م مثبت ۵۰ میلیون تومان باشه یا منفی ۳۵۰ میلیون تومان رو گذروندم و در نهایت پول رو واریز کردند!

این مسئله برای nام ثابت کرد که هنوز ایمان و اعتقاد من نم داره و اول گزینه‌های دیگه رو امتحان می‌کنم و بعد دعا می‌کنم، مسئله‌ی بعدی هم این شد که لیست کتاب‌هایی که باید تو زندون بخونم رو الان می‌دونم و مورد بعدی اینکه زندون واسه مرده و من مشکلی باهاش ندارم ⁦ʕ⁠ ⁠º⁠ ⁠ᴥ⁠ ⁠º⁠ʔ⁩

۱۳ مرداد ۰۳ ، ۱۳:۵۵
R_A Zeytun

حواست هست نوکرت داره پیر میشه.... 💔🖤

۲۳ تیر ۰۳ ، ۰۹:۲۶
R_A Zeytun

الحدید

لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ

ﺗﺎ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﻓﺖ ، ﺗﺄﺳﻒ ﻧﺨﻮﺭﻳﺪ ، ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﻭ ﺩﻟﺨﻮﺵ ﻧﺸﻮﻳﺪ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻴﭻ ﮔﺮﺩﻧﻜﺶ ﺧﻮﺩﺳﺘﺎ ﺭﺍﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ .(٢٣)



پ.ن:

تولد امام هادی ع مبارک‌مون باشه.

مثل سال گذشته سال خمسی و تکلیف و اینجور داستان‌ها با همون توضیحات سال‌های گذشته با تاکید بر «مِنَّا», رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا هم مبارکمون باشه.


سال قمری عجیب و سنگینی از نظر مالی بود، ترنوول تقریبا 20 برابری داشتم تو حساب‌هام و در نهایت یک پنجم سربه‌سر ماهم، ثابت مونده (البته تقریبا) 🙄

۰۲ تیر ۰۳ ، ۱۲:۳۵
R_A Zeytun

«با عرض تسلیت به آن‌هایی که قلب‌های‌شان از خبر شهادت آیت الله رئیسی، امیر عبداللهیان و بقیه همراهان زخمی است؛ این نوشته صرفا نظر شخصی هست و قصد نمک روی زخم پاشیدن یا قدیس سازی و یا چیز دیگری ندارم»



وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ  بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَٰکِنْ لَا تَشْعُرُونَ

از روی بی‌اطلاعی یا بی‌ادبی، به آنان که در راه خدا شهید می‌شوند، مرده نگویید؛ بلکه به‌طور ویژه زنده‌اند؛ ولی شما درک نمی‌کنید.


امام خمینی: رجایی و دیگران اگر نیستند، خدا هست.


همش حس میکنم خوب شد شهید شد ، حقش کثیف شدن تو سیاست دولت نبود ، اگه میموند میشد مثل احمدی نژاد ، امام رضا هم خودشو خرید هم آبرشو ، شاید تو گریه ی شبونش همینو میخواست از خدا


به خاطر انتخابات سال 96 من از حدود بهمن سال 95 با آقای رئیسی و جریاناتی که حول ایشون بود، آشنایی نزدیکی داشتم؛ دلیلش هم این بود و شد که چون تو اون دوران کارشناسی تو دانشگاه امیرکبیر یکی از بچه های دانشکده خبر داشت که من کارهای طراحی گرافیک و مدیریت برند و کمپین رسانه و.. انجام میدم، من رو معرفی کرده بود به ستاد انتخابات دانشجویی رئیسی؛ من در کل نرفتم به ستاد ولی به جای خودم یکی از دوست هام رو فرستادم و پوستر تجمع سه شنبه قبل انتخابات که تجمع 150 هزار نفری تو مصلای تهران بود و اونجا اعلام شد که قالیباف به نفع رئیسی کنار کشیده و این دو نفر با هم اومدند تو مصلا، رو طراحی کرد؛ من هم یکی از کلیپ های تبلیغاتی که برای رئیسی بود رو طراحی کرده بودم ولی خب به عنوان نسخه نهایی منتشر نشد کلا و به صورت خصوصی تو همین وبلاگ من قرار داده بودم.

جریانات مختلفی حول رئیسی بود و افراد عجیب و غریبی در مورد رئیسی و کارهایی که کرده صحبت کردند؛ چیزی که من ازش دفاع کردم و سال های مختلف در موردش تو وبلاگ نوشتم و یا دم انتخابات به چند نفر وویس های حدود 15 دقیقه ای ضبط کردم و در مورد یه سری جزئیات از کارهایی که کرده و نکرده صحبت کردم که قانع بشند به ایشون رای بدند؛ مربوط میشه به شخصیت خودش و نه تصمیم هایی که منتصب بهش هست.

من تقریبا در مورد رئیسی همون سال ها به این قطعیت رسیدم که این بشر هرجایی هر اتفاقی که براش می افته داره نون قلب پاکش رو میخوره و اگر جایی منصوب میشه و یا مسئولیتی گرفت، شاید هیچ (تاکیدم روی هیچ هست) اطلاع دقیقی به اون اصل کار نداشته باشه اما قطعا (تاکیدم روی قطعا هست) کار رو با کمک یک سری چیزها که فکر میکنم یکی ش اعتماد به خدا و دومی توکل بود درمیاره. حالا چرا من همچین برداشتی داشتم، دلیلش این بود که یک خط تصمیم گیری ثابت و تفاوت عمده بین تصمیماتی که رئیسی شخصا می‌گرفت و تصمیماتی که رئیسی به عنوان مسئول می‌گرفت میدیدم؛ اولی کاملا برمبنای توکل و اعتماد به خدا بود و دومی معلوم بود که غلبه چه جریانی بر خروجی نهایی هست.

من مطمئن بودم که رئیسی به دور دوم ریاست جمهوری نمیرسه؛ یه نوشته ای برای 13 آذر 1401 بعد از یک جلسه ای که دعوت شده بودم، داشتم و تو اونجا نوشتم که

«فعلا به صورت استراتژیک، کشوندنش کنار (این که کی رو کشوندش کنار، نمیتونم بگم) و سید ابراهیم رو قربانی کردند...»

چند ماه پیش تو یه جمع 3 نفره داشتم در مورد اینکه حیف است با رئیسی همچین داستان‌هایی درست کردند داشتم حرف میزدم، یه دوستی بود میگفت اگر بنا باشه نجات پیدا کنه؛ مثل سال 96 یه سری اتفاق میافته که برای بار چندم، کار درمیاد.

حقیقتا فکر نمیکردم که اینطوری با خبر شهادت رئیسی کار دربیاد اما خب این نظریه که ابراهیم در آتش نمیسوزد به نظرم بار دیگر اثبات شد.


پ.ن 0:

▫️بیانیه آیت الله رئیسی قبل از ورود به انتخابات 


خدایا تو شاهدی که هیچگاه دنبال مقام و قدرت طلبی نبوده‌ام و در این مرحله نیز برخلاف میل و مصلحت شخصی و تنها به منظور انجام وظیفه در جهت اجابت توده مردم وجوامع نخبگان و رعایت مصالح اجتماعی و رفع رنج مردم و ایجاد امید پا به عرصه گذارده ام و در این مسیر از تو و اولیاءت استمداد می طلبم تا خدمتگزاری شایسته برای این مردم قدرشناس و رنج کشیده باشم. ان‌شاءالله. بعونه و کرمه.


سید ابراهیم رئیسی

۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰


پ.ن 1:

من از نظر شخصی به اندازه ای که خبر شهادت حاج قاسم رو شنیدم و فهمیدم، قلبم مچاله نیست ولی باز بی تفاوت هم نیستم؛ البته برای شخص رئیسی خوشحال هستم که نجات پیدا کرد و شهید شد.

پ.ن2:

من و خانمم پنجشنبه رفته بودیم نمایشگاه کتاب و امیر عبداللهیان با محافظ هاش حدود 3 قدمی ما بودند و رد شدند؛ در این حد برامون تفاوتی نمیکرد که حتی برنگشتیم چک کنیم که آیا واقعا امیر عبداللهیان بود یا نه؛ بعدتر توی یک غرفه نمایشگاه دوباره این بنده خدا رو دیدیم. فکر نمیکردم شهید میشه؛ آدم خوبی بود.

حداد عادل رو هم دیدیم.

۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۱۰
R_A Zeytun
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۰۴
R_A Zeytun

.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۳۳
R_A Zeytun

ما از آنانی که تسکینشان میدادیم، شکسته‌تر بودیم 🖤💔 

شاید یک شانه برای دقایقی قوی نبودن برای ما بس بود

۰۲ فروردين ۰۳ ، ۰۴:۵۹
R_A Zeytun