شرکت جدیده :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

شرکت جدیده

دوشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۵:۳۶ ق.ظ

از دیروز یه جایی مشغول به کار شدم که عنوان شغلی ش تقریبا همه توصیفاتِ شغلیِ بقیه از من، مدیر محصول، تو این دو سه سال اخیر بود ولی از اونجایی که عنوان شغلی من تو شرکت های مختلف معمولا طراح و تحلیلگر سیستم ها و روش ها و تحلیل گر کسب و کار بود، توی رزومه من با این عنوان چیزی نبود ولی کاری که باید اینجا انجام بدهم هم تقریبا مدل کارهایی که تو این 7 سالِ کاری‌م انجام دادم هست؛ حالا چرا من باهاش حال نمیکنم، چون اولا سنم برای شروع یک مسیر شغلی جدید زیادی بالا هست و حس پیر بودن برای یادگیری اصطلاحات این بچه های نسل جدید دارم، ثانیا از روی اجبار این مسیر رو رفتم چون درآمدش بیشتر بود و نه از روی مهارت یا علاقه، ثالثا با یکی از بچه های هم ورودی کارشناسی تو صنایع امیرکبیر همکار شدم که تو کل این 9 سال، در مجموع من با مرتضی 9 تا جمله به اندازه یک ربع ساعت، حرف نزدم و صفحه چت من و این بنده خدا کلا خالی هست.

چه میشه کرد، شاید بخشی از بزرگ شدن، همین تن دادن به این اجبارها باشه، بعضی وقت ها حس میکنم باید میرفتم و معلم میشدم که تایم های بعدازظهرم و تابستونم خالی باشه و در کنارش بتونم اون مسیرهای شغلی که دوست دارم رو با حفظ حداقل های درآمدی، ادامه بدم ولی باز در لحظه ی اکشن، میمونم و نمیرم سمتش؛ تو دو تا شرکت دیگه ای که به جز اینجا هستم، تازه داشتم به جاهاش لذت بخش ماجرا نزدیک میشدم؛ تو شرکت اولی که حدودا 7 سالی هست باهاشون در ارتباط هستم، بالاخره یک لاین هوش مصنوعی و Generative AI راه انداخته بودم و یه مدل تولید تصویر رو بالا آوردم و همچنین اون بخش آکادمی را استارتش رو زده بودم که تجاری ش کنم؛ تو شرکت دومی، تو این حدود 14 ماه محصول رو از هیچی به مرحله آماده تست و ارزیابی رسوندم و الان جایی بود که قرار بود بشینم یه گوشه و جشن تست اولیه رو بگیرم و به همه اون هایی که میگفتند نمیشه محصول سخت افزاری رو مدیریت نرم افزاری کرد، نیشخند بزنم


خیر باشه ان شاءالله


پ.ن:

به پیام عمومی (پیامی که مخاطب ندارد) به دوست هام دادم که کاش یکی بود امشب و این شب ها پیشم تو شرکت می‌موند، نقل به مضمون مهدی پیام داد که چی شدی باز، یه خرده حرف زدیم، تهش گفت حاجی من 30 تومن وام خرید لپ تاپ از شرکتم گرفتم، بیا تو بگیر بیشتر نیازت میشه من کارم با همین سیستم راه می افته؛ تشکر کردم و این حرف ها ولی خب در واقعیت این بود که اولا وام خودم از بانک مهر هنوز نرسیده و تا موقعی که نتونم پس بدم نمیخوام از کسی قرض بگیرم و مثل اون چک 150 تومنی بشه و در ثانی مبلغی که من ماهانه قسط میدم، از مبلغی که این دوستم رفت وام گرفت برای خرید لپ تاپش بیشتره 🥶

۰۳/۰۷/۰۲
R_A Zeytun

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.